ساسان صمدي
تغييرات
عميق و ژرف درتاريخ بشري،ازجان بركفان داوطلب اندك، ولي صادقي شكل ميگيرد كه براساس
اهداف و آرمانهاي ژرف خود، دريك تشكيلات انقلابي، مسوليت انساني و مردمي را بدون چشمداشت،بدوش
كشيده اند. آنها انسانهاي ويژه اي نبوده اند ولي درجريان پراتيك انقلابي روزانه يادگرفته
اند كه براي محقق كردن آرمانهاي ژرفشان، برخلاف رفتار و عملكرد بسياري از انسانهاي
عصر خودشان، بايد با خود ومسايل خودشان نيز برخورد كنند. علاوه بر مبارزه بي امان با
دشمن اصليشان بعنوان مبنا،بايد با ضد ارزشها و خصوصيات و رفتارهاي طبقاتي واستثماري
درون خود نيزبعنوان شرط،همزمان به نبرد برخيزند.چنين عناصري ميتوانند تعادل قواي موجود
را درهرشرايطي دير يا زود بهم بزنند، برآن بشورند وديگران را به شورش فرا بخوانند.
درنقطه مقابل انقلابيون، مدعيان مبارزه بي هزينه هستند كه برسر قيمت مبارزه و سبكي
وسنگيني، آن چانه ميزنند وبراي پوشاندن ضعف شخصيت و حقارت خودشان ازيك طرف و گول زدن
مردم و كمك رساندن به دشمن اصلي ازطرف ديگر، به ريسمان پوسيده تعادل قواچنگ ميزنند.آنها
تبليغ ميكند كه:راه حلي براي خلاصي از وضع موجود متصور نيست؟!!بايد سياست صبر و انتظار
و تسليم را پيشه كنيم.تا فلان قدرت برتر جهان نخواهد، هيچ كاري پيش نمي رود!!؟ درجهان
چيزي تغيير پيدا نميكند مگر كه ارباب جهان اراده كرده باشد!! رژيم آخوندي قوي است!!
ارتش چند صدهزار نفره و توپ وتانك و هواپيما و موشك و....دارد!!درمقابل قدرت نظامي
رژيم از چندين و چند هزار نفري كه متوسط سن آنها بالاي 50 سال است، چه كاري ساخته است؟هدف
آنها گول زدن توده هاي مردم است، زيرا كه توده هاي مردم به دليل عدم آگاهي،تجربه گرا
هستند،هر چيزي را تا به چشم خود نبينند، باور نميكنند.
در قيام سال 88 همگان به چشم ديديم، وقتي كه چشم انداز سرنگوني رژيم ولايت فقيه
كمي پديدار شد وتعادل قواي درون حاكميت كمي چرخيد، توده هاي تجربه گرا، به خيابانها
ريختند. درهمين خارج كشور، جمعيت هاي انبوه كه تا بحال كسي آنها را نديده بود، درهمه
كشورها به خيابانها آمدند. حتي كساني كه درعمرشان يك شعار هم عليه رژيم نداده بودند
به تظاهرات آمده بودند، آنها حتي سعي ميكردند كه تظاهراتها را صامت يعني بدون شعار
و درسكوت برگزار نميايند؟!! تا كوچكترين خطري آنها را تهديد نكند.
وقتي كه رژيم ولايت فقيه به دليل خيانت موسوي،آب سرد برروي قيام ريخت وموفق به
سركوب آن شد،همانها بار ديگر به آرامي به خانه هاي خود خزيدند. آنها منتظرميمانند تا
بارديگر تعادل قوا بهم بريزد و ازخانه هايشان بيرون بيايند. اين است دليل آن چه كه
برخي سوال ميكنند، چرا از جمعيت چند ميليوني خارج كشور، فقط تعداد اندكي براي تظاهرات
مي آيند؟ البته مزدوران رژيم هم از اين شرايط سوء استفاده كرده ومدعي ميشوند كه رژيم
پايگاه اجتماعي دارد؟!! خانم رجوي گفت : به ملايان ميگوييم اگر راست ميگوييد كه پايگاه
مردمي داريد ، فقط ما به ازاء سالهاي حكومتتان،35روز دست از شكنجه واعدام وسركوب برداريد،
تا روشن شود كه حكومت شما35 روزهم دوام پيدا نخواهد كرد و به زباله دان تاريخ جارو
خواهد شد.
عنصر انقلابي تسليم تعادل قوا نميشود، آن را عوض ميكند.
يك انقلابي برهر تعادل قوايي هر قدر هم كه بغرنج و سخت باشد، ميشورد وراه حلي براي
آن به سود مردم پيدا مي كند. هم چون ماهي سياه كوچولو كه آنقدر برخلاف جهت آب شنا ميكند
تا خودش وسايرماهيها را به دريا برساند.
مهتري گر به كام شير در است
روي خطر كن زكام شير بجوي
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو مردانت، مرگ رویاروی.
شنا كردن درجهت خلاف جريان آب هر انقلابي را آبديده و روئين تن ميكند و براي شرايط
سخت آينده، آماده ميكند تا، با انطباق تكاملي وخلاق با، شرايطي ناپيدا كه قرار است
اتفاق بيفتد راهش را به جلو باز نمايد.
درجريان تكامل بيولوژيك وحيات نيزهمين قانون حاكم بوده است.هنگام خشك شدن آب دريا
ها، فقط آن دسته از ماهياني زنده ماندند كه جريان تكامل علاوه بر آبشش، براي آنها امكان
تنفس درخشكي را طي ساليان دراز فراهم كرده بود و “دوزيست“ شده بودند، يعني هم در دريا
و هم در خشكي قادر به ادامه حيات بودند.
اين آمادگيها، درجه و قپه ويا كارنامه اي نيست كه هركس آن را يكبار بدست آورد،
تا آخر برايش بماند و او را در برخورد با آزمايشات و ابتلائات تا انتهاي مسيربيمه نمايد.اين
مسيرسكون بر نميدارد، حتي سكون نيز ارتجاع و باز گشت به قهقرا را به همراه خواهد داشت.
چنين فردي به مرور استعدادهاي دروني خودش را كشف ميكند و بزودي ميفهمد كه ميتواند تا
فراسوي طاقت فرزند انسان رو به جلو حركت كند، البته نه مفت ومجاني بلكه با انتخاب هاي
روزانه و ساعتي و حتي لحظه اي .
به موازات بالارفتن تضادهاي مبارزه و افزايش سختيها ظرفيت وعيار انقلابي ومحتواي
دروني افراد نيز بارز ميشود،اگر فردي هرروز قيمت آن را نپردازد، چه بسادرپروسه و درفراز
ونشيبهاي مبارزه،مسيرحركت خود را از آرمانيكه روزي، خود آگاهانه و با اختياركامل انتخاب
نموده جدا كرده و مسيرديگري را طي نمايد.
براي چه به مبارزه برخاسته ايد ؟
سوال اصلي درهرسرفصلي براي هر فرد اين است؟
براي چه به مبارزه برخاسته اي؟ چه سودايي درسر مي پروراني؟ سوداي تجارت، پست و
مقام، اسم و رسم، مال و منال، خانه و خانواده، زندگي راحت، پاسپورت پناهندگي و......
يا سوداي نفي ظلم وستم و هرنوع استثمار وبهره كشي انسان از انسان براي خلق محبوبمان
درايران؟ دريك كلام، آمده اي كه چيزي درمسير مبارزه و براي منافع فردي خودت بدست بياوري؟
يا همه چيزت را دراين مسير بدهي؟ آمده اي گرسنگان وطنت را سير كني يا خودت را، برهنه
گانش را بپوشاني يا خودت را، نا اميدان را اميدوار كني يا خودت را؟ توده هاي مردم را
به نان و نوايي برساني يا خودت را؟بي خانمان ها و زنان كارتن خواب را سر پناه دار بكني
يا خودت را؟ مليونها كودك خياباني را خوشحال كني يا كودكان خودت را؟ حقوق مردم را ازجانيان
بگيري و يا ارث پدري ويا مادري خودت را؟ و...
تاريخ نمونه هاي بسياري را به خاطر دارد كه افرادي كه در نقطه آغاز با انگيزه انقلابي
و پرداخت، وارد مبارزه شده اند ولي در مسير انقلاب به ارزشهاي غير انقلابي وطبقاتي
واستثماري آلوده شده و از مسير مبارزه دور شده اند يا به حاشيه آن پناه برده اند. به
همين دليل يك انقلابي گفته است:“انقلابي شدن مهم نيست،انقلابي ماندن مهم است “.
خيلي ها درنقطه آغاز براي يك پيروزي سهل و آسان و يا كوتاه مدت به مبارزه مي پيوندند.
ولي وقتي كه مبارزه طول ميكشد، سوالات و تناقضاتشان شروع ميشود.پس پيروزي چه شد؟ كجا
رفت وعده هايي كه داده شد؟ مگر قرار نبود كه در اين سال و آن سال، رژيم سرنگون بشود؟
پس وعده خدا كجا رفت؟ تاكي ما بايد آواره بمانيم؟ تاكي بايد خانواده خود را نبينيم؟
وهزاران سوال بي ا نتهاي ديگر. معلوم است كه ازآغاز او براي يك مبارزه كوتاه مدت وسهل
وساده آمده بود. حالا كه به آن نرسيده است طلبكار مبارزه شده است. اين اولين نقطه انحراف
هرفرد درمسير مبارزه انقلابي ميتواند باشد.
قرآن دراين مورد ميگويد.
لَوْكَانَعَرَضًاقَرِيبًاوَسَفَرًاقَاصِدًالاَّتَّبَعُوكَوَلَكِنبَعُدَتْعَلَيْهِمُالشُّقَّةُوَسَيَحْلِفُونَبِاللّهِلَوِاسْتَطَعْنَالَخَرَجْنَامَعَكُمْيُهْلِكُونَأَنفُسَهُمْوَاللّهُيَعْلَمُإِنَّهُمْلَكَاذِبُونَ(توبه
42)
اي پيامبر ،اگر يك مبارزه سهل وساده و نزديك باشد ازتو تبعيت ميكنندهوادار تو ميشوند،
براي تو كف ميزنند و هورا ميكشند ولي واي به روزي كه مبارزه سخت و طولاني بشود، آنوقت
است كه بهانه ها شروع ميشود .
برخي دراين شرايط به انقلابيون ميگويند دمتان گرم، مبارزه تان را بكنيد، خسته نباشيد،
ما شما را حمايت وهمراهي ميكنيم ولي شرمنده ايم كه بيش از اين توان ادامه راه را نداريم.
زيرا كه خداوند ازكسي بيش از توانش مسوليت نخواسته است .( لايكلف الله نفس الا وسعها
) و خودرا درخانواده مقاومت جاي ميدهد.
افراد بسياري نيز هستند، اگر چه هيچگاه درصف مقدم جبهه نبوده اند ولي هميشه آهسته
وپيوسته و با خلوص تمام جزيي از اين خانواده بزرگ مقاومت بوده اند،درهر وضعيتي آن را
همراهي وپشتياباني كرده اند.
خيانت ومسير معكوس
ولي معدودي افراد مسير معكوس وخيانت را طي مي كنند، گاه حتي، روي دست عناصراصلي
دشمن نيز بلند شده،و به اين دليل به لاشه متعفني تبديل شده و توده هاي مردم همواره
با نفرت وكين ابدي از آنها ياد ميكنند .
همه ما اين گونه خائنين را طي اين سالها بخوبي ميشناسيم، آنهايي كه در زندانها،
دركنار لاجوري بر بدن همرزمان خود شلاق ميزدند، درماشين هاي گشت مزدوران وشكنجه گران
براي شكار همرزمان خود مي نشستند، تا آنها را به دام پاسداران بيندازند.آنهايي كه درخارج
كشور، دركنار وزارت اطلاعات، براي تيز كردن چاقوي جلاد قلم ميزنند و با دادن آدرس عوضي،
دشمن اصلي مردم ايران را در مي برند.تشنه به خون مجاهدين وانقلابيون ميباشند. به اين
موضوع در فرصت ديگري مي پردازيم .
ولي نيروي پيشتازو ضد تعادل قوا، گامهاي روشن درشبهاي بسا تاريك بر ميدارد. سعيد
محسن در جزوه“ چشم انداز پرشور “درسال 46 كه رژيم شاه خودش را جزيره ثبات معرفي ميكرد،گفته
بود، ما نور روشني را در انتهاي يك دالان تاريك به وضوح ميبينيم. سعيد محسن حتما كه
تعادل قواي آنروز بين سازمان و رژيم شاه را بيش از هركسي ميتوانست بفهمد، ولي با روحيه
ضد تعادل قوايي، با شهامتي بزرگ آن را به سخره ميگيرد وبه افق ودوردست هانگاهش را متمركز
ميكند.درتاريكي ها راه گم نميكند وراهش را البته با سختي و مرارت بسيار پيداميكند.
البته درتاريكي ها هيچ راه سهل وساده اي وجود ندارد. به قول آن دانشمندي كه گفته بود
: براي دست يابي به حقايق سخت بايد، قايق را درحين پارو زدن بسازيم.
تصفيه وپالايش صفوف انقلابيون جزيي از مسير مبارزه ميباشد.تا هيچگونه گردي از عنصر
تعادل قوا در مبارزه انقلابي، آنهم با بزرگترين منكر دوران يعني ولايت فقيه وجود نداشته
باشد زيرا تن دادن به تعادل قوا، آغاز ايستادن ودست بالاكردن مي باشد. اين همان سنت
امام حسين و يا همان سنت “چراغ خاموش“ است .
امام حسين وتصفيه دروني
امام حسين درحركت تاريخي روز عاشورا كه اكنون بيش از 1400 سال است كه بر تارك تاريخ
بشريت ميدرخشد و الهام بخش بسياري از قيامها وانقلابها، بر عليه ظلم وجنايت در طول
تاريخ بوده است. درچند نوبت دست به اين تصفيه دروني ميزند. تا هركس كه به دليل دوستي
با فرد ديگر، رودروايسي با امام حسين، تعلقات خانوادگي واخلاقي وعاطفي ويا هر ملاحظه
ديگري در صفوف عاشورا مانده است، ازهمه اين تعلقات رها شده ،بار ديگر آگاهانه مسيرش
را انتخاب كند، بماند و يا پي كارش برود. يا رومي روم يا زنگي زنگ.
به اين ميگويند، اوج آگاهي و انتخاب و دموكراتيسم انقلابي وتوحيدي.كه درتاريخ سابقه
نداشته است.
امام حسين بيش از هركس ديگري ميداند كه ماندن افراد دو دل، شكافداردرصفوف انقلاب،درمصاف
آخرين و نهايي نه تنها كمك كار نخواهند بود بلكه ميتوانند خود مشكل آفرين و حتي باعث
پايين آمدن كارآيي ساير نفرات نيز بشوند.اين جا ديگر نقطه اي است كه به جاي كميت بايد
كيفيت را اصل گرفت.
درمسير حركت به سمت كربلا وقتي، از شهادت «مسلم» و «هاني» آگاه ميشود، يارانش را
جمع كرده و پس از دادن خبر شهادت مسلم و هاني ميگويد:“اكنون عهد خويش را از گردن شما
برميدارم تا هركه ميخواهد بيمانعي برود“. بدينسان اولين تصفيه در صفوف امام آغاز
ميگردد، تا تنها افراد «اصلح» وجنگاور باقي بمانند. امام حسين با نگرشي عميق از تفسير
انسان، به افرادي نياز مند است كه خالي از هرانگيزهٌ منفعتطلبانه و عاطفهگرايانه،
تا انتهاي مسير با او بروند. بارديگر درشب عاشورا همين كار را بسا جدي تر تكرار ميكند.
چراغها را خاموش ميكند، تا هركس كه ميخواهد برود ، برود و “اصرار ورزيد كه مرا تنها
بگذاريد و همهتان بهسلامت از اين گرفتاري برهيد“.
مسعود رجوي و سنت “چراغ خاموش“
مسعود رجوي سالهاست كه با تاسي به همان سنت پيشواي تاريخي مجاهدين، اما درمدار
وكيفيتي جديد در برابر دوربين در مقابل ميليونها بيننده آن سنت را به نمايش ميگذارد.تا
همه نفرات را بين رفتن وماندن باهمه خطراتي كه در ليبرتي متصور است،مخيرنمايد. اين
اوج انتخاب آگاهانه و آزادانه و دموكراتيسم انقلابي درمناسبات مجاهدين طي اين سالها
بوده و هست وخواهد بود.ديدن اين صحنه ها از سيماي آزادي، انسان را از داشتن چنين مقاومتي
و چنين رهبري غرق در غرور و افتخارميكند. اين روشي است كه مسعودرجوي سالهاست بعنوان
يك سنت در مجاهدين بكارگرفته است .
سنت “چراغ خاموش“ مسعود رجوي ، ازاين نظر اوج دموكراتيزم انقلابي و توحيدي مناسبات
مجاهدين را نشان ميدهد كه، هر روز ماموران يونامي و كميساريا عالي پناهندگي در ليبرتي
حضور دارند ويكي از ماموريت هاي آنها پيداكردن شكارجديد درمجاهدين براي جداكردن از
تشكيلات به لطايف الحيل ميباشد. وانگهي سربازان عراقي هم در 50 متري اولين بنگالهاي
مجاهدين مستقر ميباشند.
صليب هايتان را بر داريد .
درجنگ كويت درسال 91 و حمله آمريكا به عراق، رژيم به خيال خودش، قصد داشت، از فرصت
بدست آمده،استفاده كرده و باحمله به قرارگاههاي مجاهدين كارآنهارايكسره نمايد، عده
اي را به شهادت رسانده و عده اي را هم دست بسته اسير كند. حتي اتوبوسهاي زيادي به لب
مرز آورده و رديف كرده بود . مسعود رجوي همه مجاهدين آن روزگار را جمع كرد وگفت:
شرايط خطرناك است همه گونه خطر براي ما وجود دارد، هركس كه ميخواهد برود، آزاد
است. ولي هركس كه ميخواهد همراه من بيايد، بايد صليبش را مسيح وار بر دوش بكشد.فرض
را براين بگذاريد كه همه تا آخرين گلوله ميجنگيم و بعد همه ما را از لب مرز ايران و
عراق تا تهران به سخت ترين شكل، به صليب ميكشند. هركس كه صليبش را بر دوش نميگذارد،
بهتراست كه برود. عده اي رفتند. ولي همان مجاهدين اندك ولي صليب بردوش، آنچنان جانانه
جنگيدند كه رژيم درجمعبندي عمليات مرواريد گفته بود:“ميخواستيم از ديوار بلند تراز
قد خودمان بالا برويم “
حالا بگذاريد مزدوران و توابان تشنه به خون، عكس مار را بكشند و به جاي “مار“ قالب
كنند. بگذاريد، پادوهاي وزارت اطلاعات فرياد بزنند وكتاب“خروج ممنوع “ بنويسند يعني،هركس
كه وارد سازمان شد، ديگر نميتواند خارج شود. بگذاريد بخود دلداري بدهندكه، مجاهدين
پير و ازكار افتاده شده اند، قدرت جنگ و مبارزه را ازدست داده اند ولي بايد همه بدانند:مجاهديني
كه مسيريشان را انتخاب كرده اند و تعهد داده اند، حتي اگر مانند حبيب بن مظاهر 90ساله
هم بشوند كه از فرط كهولت چين هاي پيشانيشان را درجبهه جنگ با دستمال بسته باشند تا
مانع ديدشان نگردد باز هم از جنگ و نبرد با رژيم آخوندي و سپردن تمامي سردمداران و
شكنجه گران و مزدوران رژيم آخوندي به دست عدالت و گرفتن انتقام خون شهدا دست بر نخواهند
داشت. از اين بابت خيالتان تخت، تخت باشد.
بي خودي نيست كه پيام مسعود رجوي، همه مزدوران را به وحشت انداخته است.بيخودي نيست
كه همنشين شاگردجلاد كه همه پيام آقاي رجوي را از صوتي به نوشتاري تبديل كرده تا سوء
استفاده هاي خودش را بكند، حتي تصاويرتلويزيوني سيماي آزادي وحالات آقاي رجوي راهم
پياده كرده است،ولي متن “عهد پرچم و ابلاغيه چراغ خاموش“و تعهد نامه هاي زيبا و انقلابي
و حرفهاي مجاهدين را كه محتوي اصلي اين پيام است را جرات نكرده است پياده كند.
ادامه دارد
ايران اسرار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر