۱۳۹۳ دی ۱, دوشنبه

روابط امریکایی اسماعیل محدث

روابط امریکایی
 


اسماعیل محدث
بنا به پیشنهاد ژیسکاردسن رئیس جمهور وقت فرانسه جیمی کارتر رئیس جمهور امریکا و هلموت اشمیت صدراعظم آلمان غربی و جیمز کالاگان نخست وزیر انگلیس و خود والری ژیسکاردسن در جزیرۀ گوآدالوپ واقع در امریکای مرکزی، در تاریخ 5 تا 8 ژانویۀ 1979، حضور به هم رساندند.
 
 
در طی این کنفرانس چهار روزه سرنوشت محمد رضا شاه و دیکتاتوری سلطنتی در ایران رقم خورد. قیام مردم ایران که از ماه های گذشته اوج گرفته بود، می رفت تا غروب قطعی آخرین شاه ایران را به انجام برساند؛ می بایست چاره ای اندیشید. رئیس جمهور فرانسه تصمیم داشت که در طی آن کنفرانس همکارانش، به طور خاص امریکایی ها را، متقاعد کند که پشت شاه را خالی کنند. ژیسکاردسن بعدها در خاطراتش با تعجب نقل می کند که انگلیسی ها، به خصوص امریکایی ها خود به طور قاطع مصمم بودند که شاهنشاه ایران را بی پشت و پناه رها کنند. ایالت متحدۀ امریکا بنا بر اصرار زبیگنیوبرژینسکی، قهرمان حفظ وضع موجود تا آخرین نفس و مشاور مؤثر کنونی اوباما، تا لحظۀ آخر در حفظ بساط شاه بسیار مصمم بودند. در همین اوان ویلیام سولیوان سفیر امریکا در ایران از دولتش می خواست که به او اجازۀ تماس با "نمایندگان" خمینی در تهران داد شود و به آنها سفارش اکید می کرد تا این عمل در پاریس هم پیگیری شود. در تاریخ 3 ژانویۀ 1979 شورای امنیت ملی امریکا به ریاست کارتر جلسه ای برگزار کرده بود که در آن تصمیم گرفته شد تا ژنرال رابرت هویزر، معاون فرماندۀ نیروهای نظامی امریکا در ناتو، را به تهران بفرستند تا سران ارتش را از حمایت امریکا مطمئن کرده و از آنها بخواهد تا کشور را ترک نکنند. هدف واقعی اما در حقیقت قصد امریکا جلوگیری از عکس العمل ارتش در پی خروج شاه از ایران بود؛ امریکا در مورد آیندۀ ایران به دید روشنی رسیده بود! به این ترتیب خمینی روز 1فوریه با یک طیارۀ ایرفرانس وارد تهران شد. در مسیر بازگشت به ایران بعد از پانزده سال خمینی در پاسخ به این سؤال که بعد از این همه سال که به ایران بر میگردد چه احساسی دارد جواب داد: "هیچی".
در شامگاه 3 فوریه ژنرال ناتو رابرت هویزر، بعد از انجام مأموریتش که خروج محمد رضا شاه و ورود آیت الله خمینی بود، ایران را ترک کرد. بعد از ظهر 11 فوریه رژیم سلطنتی سقوط کرد و رژیم خمینی بر سر کار آمد و جامعۀ ایران را، در برابر چشمان بهت زدۀ میلیون ها ایرانی، به سوی "اسلامی" کردن اجباری هل داد. این روز را می توان روز به قدرت نشستن بنیادگرائی اسلامی، "دولت، یا خلافت اسلامی" در عصر معاصر تلقی کرد.
مبارزۀ مردم ایران برای دمکراسی از اواخر قرن نوزدهم میلادی آغاز شد. بعد از سالها مبارزه مردم ایران موفق شدند تا به تشکیل مجلس قانونگذار برسند که اولین جلسۀ آن در 6 اکتبر 1906 (13 مهر1285) برگزار شد. در همان زمان در اثر دخالتهای بی حد و حصر اجنبی، روسی های خشن و انگلیسی های موزی، به همراه رفتار نوکرهای داخلی، رؤیای دمکراتیک مردم ایران را خفه کردند.
امروز در اساس اوضاع این و آن خیلی هم با آن زمان متفاوت نیست. ایران و امریکا نمی توانند با هم رابطه نداشته باشند. اما ناتوانی ذاتی و تاریخی داخلی های امروز به همراه اشتباهات مکرر طرف خارجی (امریکا) اوضاع و نقش ها را درهم و پیچانده کرده است. خارجی ها (دولتهای غربی) برای امداد رژیم دیکتاتوری حاکم بر ایران و برای مسدود کردن مسیر دمکراسی در ایران مجبور شده اند دست به کارهای عجوج و مأجوج بزند. اجنبی ها امروز برای نگهداری حکومت آخوندی که به شدت مورد تنفر مردم ایران قرار دارد به هر بیراه ای می زنند. دولتهای غربی برای گرفتن امضاء پای توافقنامۀ اتمی از رژیم ورشکستۀ آخوندی چشمانشان را به روی نقض شدید و مداوم حقوق پایه ای مردم ایران کاملاً بسته اند و در مقابل افزایش شماراعدام بعد از ریاست روحانی "اعتدالگرا"، حداقل 1200 اعدام، چیزی به روی مبارک نمی آورند. همین چند روز پیش، 18 نوامبر، مجمع عمومی سازمان ملل متحد رژیم آخوندی را به خاطر نقض شدید حقوق بشر برای شصت و یکمین بار محکوم کرد. دولتهای غربی اما در عمل جیک اشاندر نمی آید. شاید آنهاهم درک کرده اند که اعدام و شکنجه و شلاق مایۀ حیات این رژیم لعنتی است نمی تواند از آن دست بکشد. درخواست بهبود وضعیت حقوق بشر از رژیمی با استفاده از "قانون" به طور روزمره مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر را لگدمال می کند ساده لوحی و آب در هاون کوبیدن است. به قول شمالی های ایران دوشیدن قوچ است. در اوان این قایم باشک بازی رژیم بنیادگرای حاکم بر ایران با دولتهای غربی، گند این مماشات مسخره منطقه و کل دنیا را گرفته است. حقیقت این است که رژیم مذهبی حاکم بر ایران در مقابل خود و تمدن بشری دیواری بلند و قطوری وضع کرده است، تا به وسیلۀ آن حق شرکت مردم در سرنوشت کشورشان و حتی حق زندگی انسانی آنها را سلب کند.
برخی از کسانیکه از دکان حرّافی حقوق بشری نان می خورند، خود را از دیدن این دیوار محروم کرده و از رژیم آدمخوار آخوندی تعریفی خیالی کرده و آن را مطابق خواست "ارادۀ برتر" جلوه می دهند. این افراد از اینکه رژیم ددمنش آخوندی را دمکراتیک می خوانند اصلاً شرم نمی کنند. این موجودات ابن الوقت از زیر دیوار به حریم رژیم مذهبی ایران خزیده و با رفت و آمد مکرر سعی می کنند خط قرمز ارتباط با رژیم دیکتاتوری را پاک کنند. سعی میکنند وقاحت نزدیکی با رجال رژیم وحشی بنیادگرای خون آشام را از انظار بپوشانند. بنیادگرائی مذهبی را فقط با دمکراسی و با دولت لائیک، یعنی آنچه که اساساً در چنتۀ رژیم آدمخوار نیست، می توان از میان برداشت.
در میان این مباحث، دولت رئیس جمهور "اصلاح طلب" که با قول ترمیم اوضاع اقتصادی به میدان آمده بود، 40% به نرخ نان مردم افزوده و بودجۀ سپاه پاسداران را 50% و بودجۀ وزارت دفاع را 30% بالا برده است. بنا به گزارش بانک مرکزی ایران حقوق حداقل یک کارگر تا کنون به اندازۀ یک سوم خرج مایحتاج او بود؛ حقوق یک بازنشسته،قبل از گرانی نان،تنها برای سیر شدنش به وسیلۀ نان بود؛ با این تدابیر دولت "اعتدال" اکنون چه اتفاقی در راه است؟
این مقاله درتاریخ19 دسامبر 2014 در روزنامۀ سراسری ایتالیایی، لوپی نیونه به چاپ رسیيد
ايران اسرار

۱ نظر: