۱۳۹۳ دی ۴, پنجشنبه

بهاي انتخاب مبارزه ـ ابراهيم حدادي رزمگاه ليبرتي

بهاي انتخاب مبارزه ـ ابراهيم حدادي

پنج شنبه, 04 دی 1393 08:26


يكي از وجوه كارزار كثيف شيطان سازي كه وزارت اطلاعات آخوندي عليه مجاهدين و تشكيلات آن, مورد سوءاستفاده قرار مي دهد، موضوع خانواده است. توطئه يي كه آخوندها براي مقابله و انهدام اين مقاومت و تك به تك اعضا و همة اشرف نشان ها با رسوايي و آبرو باختگي به كار مي گيرند. اين مأموريت كثيف وظيفه اصلي انجمن هاي نجاست رژيم است و در هركجا كه توانسته اند تعدادي مزدور خود فروخته را به كار گيرند, خانواده هاي مجاهدين را تحت فشار قرار مي دهند كه عليه فرزندان مجاهد خود موضع بگيرند.
در اين ميان بسياري از خانواده ها با پرداخت سنگين ترين بهاي ممكن, دست رد به سينه رژيم زده و خود را به نكبت آخوندي آلوده نكرده و نمي كنند. در همين رابطه وزارت بدنام آخوندها از طريق مأموران نجاستي مرا نيز كه آگاهانه و آزادانه مسير زندگيم را انتخاب و به مبارزه تمام عيار عليه رژيم آخوندي و تحقق آزادي مردم و ميهنم قيام كرده ام، سوژة  اين جنگ كثيف رواني كرده است تا شايد به خيال خام خود خللي در عزم جزمم براي مبارزه ام براي سرنگوني اين رژيم ايجاد كند.
يادم هست، تابستان 1365 نوزده ساله بودم, كه ترك تحصيل كرده و مشغول كار و كاسبي شدم ولي از آنجا كه هرروز در معرض سربازگيري اجباري براي جنگ خانمانسوز بودم, ناگزير براي گرفتن برگ پايان خدمت و سر و سامان دادن به زندگي ام, به سربازي رفتم. جالب اين كه اينكار را بدون اطلاع خانواده كردم در آن موقع نه خانواده و نه هيچ كسي ديگري از من ايراد نگرفت كه چرا اين تصميم را گرفته و يا به آنها اطلاع نداده ام و... تا اينكه بعد از اتمام دوره آموزشي 3 ماهه, به خط مقدم در منطقه سردشت كردستان اعزام شدم.
4 ماه بعد از دورة آموزشي در شب14 اسفند همان سال در يكي از عملياتهايي كه ارتش آزاديبخش درمنطقه مرزي داشت, براي بار دوم در معرض انتخابي ديگر قرار گرفتم. البته سه گزينه در مقابلم بود كه بايد يكي را انتخاب مي كردم:
  1. از محل درگيري خودم را دور كنم و خودم را نجات بدهم،
  2. ماندن و كشته شدن در جبهه هاي جنگ ضدميهني,
  3. و يا پيوستن به ارتش آزاديبخش،
من خوشبختانه سومي را انتخاب كردم و اعلام پيوستن كردم. در آن سالها ارتش آزاديبخش تازه تشكيل شده بود امكانات آن هم كم بود, اكثر پايگاه هاي مرزي چادري بود. يادم مي آيد 15 روز بعد سال تحويل بود و آنرا مفصل در چادر برگزار كرديم. عيد آن سال آنقدر برايم خاطره انگيز بود كه لحظاتش را هرگز فراموش نخواهم كرد.
انتخاب اولم را كه به سربازي رفتم اگرچه ناگزير براي زندگي و سر و سامان دادن به آن بود, و در آن روزها به درست يا غلط بودن آن چندان اشرافي نداشتم ولي حقانيت انتخاب دوم را طي 26سال گذشته با پوست و گوشت و استخوانم لمس كرده ام كه تا كجا انتخابي شايسته و به حق بود كه مسير زندگي ام را بالكل عوض كرد. چرا كه وارد يك مناسبات انساني شدم كه تا قبل از آن حتي نمونه اش را نديده بودم همه به هم احترام مي گذاشتند، به هم عشق مي ورزيدند، براي هم فداكاري مي كردند، كينه كشي در آن نبود، كلماتي مثل آزادي مردم، همه چيز خود را فداكردن براي اينكه همه چيز براي مردم و ميهن فراهم شود... هميشه سر زبانها بود و حقيقتاً برايم يك دنياي ديگري بود، مجذوب اين انسانها شده بودم چون همه چيز برايم جديد بود و گهگاه از خودم سؤال مي كردم آيا من هم مي توانم مثل اينها بشوم؟
بعداز مدتي كه از جبهه به پشت جبهه منتقل شديم, فرماندهي ارتش آزاديبخش, يك  هتل نسبتا بزرگي را در سليمانيه عراق اجاره كرده بود كه علاوه بر تعداد زيادي اتاق و امكانات زيستي مناسب, يك محوطه  بزرگي هم براي ورزش داشت كه زمينهاي فوتبال, واليبال و... داشت كه همه از آن استفاده مي كرديم.
اين زندگي رويايي 8 ماه طول كشيد تا اينكه در 18 آبان 1366 مجدداً در معرض انتخاب ديگري قرار گرفتم بله انسان مستمر در معرض انتخاب است! رهبري سازمان مجاهدين از طريق برادر مجاهد مهدي ابريشمچي به تعدادي از ما كه حدود 170 نفر بوديم طي مراسم وجشني اعلام كرد كه همه آزاد هستيم كه به ايران نزد خانواده خود برويم و يا اگر داوطلب باشيم به ارتش آزاديبخش بپيونديم. در پرانتز بگويم (اين صحنه فيلم آن از تلويزيون سيماي مقاومت در همان موقع پخش شده و خانواده ام به من گفتند آن را ديده اند)
از آن روز تا به امروز بارها و بارها در معرض انتخاب قرار گرفتم كه البته خاص من نبود و در سرفصل هاي مختلف شامل همه مجاهدين درسطوح مختلف مي شدكه بحث مفصلي است و الان قصد ورود به آن را ندارم.
اما همانطور كه در ابتدا گفتم اين قانون مبارزه است مخصوصا وقتي پيچيده مي شود, بين زندگي و مبارزه هرلحظه بايد يكي را انتخاب كرد و از اينكه همواره مبارزه براي رهايي خلق و ميهنم را انتخاب كرده ام مفتخر و سرفرازم.
همانطور كه گفتم از قبل هم آدم سياسي نبودم ولي از اولين انتخابم تا سومين انتخابم زمان به اندازةكافي بود كه به آينده ام فكر كنم و اين را كه در جريان عمل بدست آوردم, حدود يك سال طول كشيد.
بعد از اين انتخاب بود كه تمام عيار وارد مبارزه با رژيم ضدبشري و قرون وسطايي شدم.
البته در آن زمان هم آگاه بودم كه اين انتخاب با انتخابهاي قبلي فرق دارد, مسير مبارزه است، سخت است، سنگلاخي است و در اين ساليان به خوبي ديدم و با تمام وجود احساس كردم كه سازمان و تك تك ما چه كورانها, طوفانها و توطئه هايي را پشت سر گذاشتيم. شكوه و عظمت مبارزه و شيريني آن هم در اين است كه چگونه براي محقق كردن آرمان رهايي, اين مراحل را قدم به قدم پشت سر مي گذاريم. بنابراين تلاش هاي رسواي رژيم آخوندي و سوءاستفاده از اهرم خانواده نه تنها چاره يي براي دردهاي بي درمان رژيم آخوندي نيست, بلكه حقانيت مبارزة پيگير براي سرنگوني اين رژيم را اثبات مي كند. مبارزه اي كه تا سرنگوني اين رژيم پليد آخوندي ادامه خواهد يافت و من هم در اين مسير با سربلندي و افتخار و با عزمي جزم به عهد و پيمانم براي سرنگوني اين رژيم ستمكار وفادارم و به دشمن پليدي كه اصلي ترين مانع آزادي و رهايي مردم ايران است بيا بيا مي گويم و در اين هيچ ترديدي ندارم كه سرنگوني اين رژيم ضدبشري وظيفه و مسؤليت ماست كه به همت خلق قهرمان ايران آن را محقق مي كنيم.
 ابراهيم حدادي ـ رزمگاه ليبرتي
دي ماه 1393

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر