حقارت بال مگس در عرصة سيمرغ ـ عليرضا خالو كاكايي
سه شنبه, 02 دی 1393 08:48
رژيم شاخ شكسته و گير كرده در تلة اتمي، وقتي در رويارويي با يگانه هماورد خود، از تيرخلاص زدن، زير گرفتن با هاموي، گروگانگيري، قتل عام و شليك موشكهاي تقويت شدة ميني كاتيوشا طرفي نميبندد، ناگهان عاطفي، سانتيمانتال، اشك در آستين و حقوق بشري ميشود؛ ناگهان دلش نازكانه براي خانوادة مجاهدين و عزيزان در بندشان ميسوزد و به فكر اين ميافتد ديدارهاي خانوادگي! را تازه كند. با ديدن اين ميزان رقت قلب! و احساسات آنچناني! آدم ياد صدا نازك كردن و پنجه به آرد ماليدنِ آقاگرگه در داستان شنگول و منگول ميافتد. جلاد و حقوق بشر؟!! شكنجه گر و دلسوزي براي عواطف خانوادگي؟!! جل الخالق!... اين خود از علائم گاوگيجه گرفتن، استيصال و پريشان حالي در فاز پاياني است.
آري، آنجا كه اسدالله لاجوردي، حاج محمد گيلاني، آخوند پورمحمدي و ساير حجج و آيات عظام! و عمله و عساكر تعذيب و تعزير افاقه نميكنند نوبت به «آتا و اوتا و اره و اوره و شمسي كوره» و يك دوجين عروسك نخي ميرسد تا سيرك مضحك «خانوادة مجاهدين اسير» را بازي كنند به اين ميگويند طنز وارونة تاريخ. به اين ميگويند وضعيت رقت بار رژيمي كه از فرط لاعلاجي به گربه ميگويد خانباجي!
در جواب به سفير رژيم، گردانندگان جلو و پشت صحنه و حاميان و نخ به دستان بين المللي اش، بايد همان را گفت كه ميرزاي جنگل به رئيس باد در دماغ اترياد تهران، رتمستر كيكا چينكوف گفت:
«ديرآمدي اي نگار سرمست!»
همين و بس.
اگر خط و نشان كشيدن، تهديد و عربده كشي و يقه دارني لمپن مآبانه، پشت 320 بلندگو، طي دو سال شكنجة مستمر رواني مجاهدين در اشرف، توانست دردي از دردهاي بي درمان عمامه به سران حل كند، دخيل بستن به اخلاف تازه از راه رسيدة كوبلر نيز خواهد توانست.
خانه و خانواده، شغل و مقام، راحت و آرامش، همسر و فرزند، اسم و رسم، نخستين و كمترين چيزي بوده و هستند كه ما مجاهدين در آغازين روزهاي انتخاب مبارزه پرداخته ايم.آيا ما را به آزموده ميآزماييد؟ آيا بط را از توفان و عنقا را از بلنداي قاف ميترسانيد!؟ براي ما اشك تمساح نريزيد، خريدار ندارد. فكر نكنيد در اينجا گوشي براي شنيدن لاطائلات و ليچارهايتان وجود دارد. مجاهدين با چهرههاي آفتاب برشته و عزمهاي جزم ـ بياعتنا به عوعوي سگان ـ در كار سقف شكافتن و درانداختن طرحي نو در فلك سياسي اجتماعي مهين خود هستند، و پيشاپيش، براي اين سيرك نفرتانگيز, تره خرد نخواهند كرد. چنين ميمون گرداني ها و انترچرخانيهاي چندش آور جز بر شرف و ايمان ما نخواهد افزود.
براي داوري در تاريخ با صداي رسا ميگوييم، مجاهدين مشتاق ديدار خانوادة خود هستند، بسيار هم مشتاق تر از هر كسي كه خانه يي و خانواده يي دارد. اين رژيم و پاسداران عربي زبان آن هستند كه در محاصره يي جانكاه، مانع از ملاقات مجاهدين با خانواده هايشان ميشوند. علي صارمي، محمدعلي حاج آقايي و جعفر كاظمي به چه جزمي اعدام و زجركش شدند؟ جز به جرم ديدار فرزندانشان در اشرف؟ اين دادخواست ما از وجدانهاي جهاني است، چرا دولت عراق نميگذارد خانواده ها، وكلا و خبرنگاران براي ديدار ما به ليبرتي بيايند؟ چرا درِ ليبرتي را به دنياي آزاد باز نميكند؟
درد رژيم, درد عواطف خانوادگي نيست. درد او، هراس از سرنگوني قريب الوقوع است. ما البته بازخواهيم گشت؛ ما البته با خانواده هايمان ديدار خواهيم كرد, اما در روز «ر» و ساعت «س»، و در خاك ميهن عزيزمان ايران؛ آن هنگام كه آخوندها و پاسداران حرام لقمه براي گريز از خشم خلق، مذبوحانه و آسيمه سر مفر خواهند جست، و سوراخ موش قيمت ميلياردي پيدا خواهد كرد. به آنها توصيه ميكنيم به جاي اينكه به فكر عواطف جريحه دار شدة خانوادة مجاهدين باشند، و خرمرد رندانه غوره بچلانند، ريش ريايي و عبا و عمامة خود را حسابي بچسبند تا توفان سهمگين قيام آن را نبرد.
به فرمودة حبيب خدا، محمد مصطفي، اگر آفتاب را در دست راست و ماه را در دست چپمان قرار دهيد تا آني فكر فاصله گرفتن از اين رهبري پاكباز و اين مناسبات توحيدي را به ذهن راه دهيم، و دست از اين مبارزة شكوهمند و غرورانگيز فرو شوييم، به خليفة ارتجاع ميگويم كور خواندهاي. دست آخوند كوتاه! داغ آن را بر دلهاي سياهشان خواهيم گذاشت.
باز براي ثبت در تاريخ تكرار ميكنيم اگر قرار بر عواطف خانوادگي باشد، ما مجاهدين بيش از هر كس ديگري به خانوادة خود عشق ميورزيم، نه تنها به خانوادة خود بلكه به تمام خانواده هاي بر بادرفتة ايراني؛ به خانوادة ندا و سهراب، به مادر ريحانه كه جگرگوشه اش را بر دار كشيدند؛ به كودكان و دختركان كارتن خوابي كه هرگز طعم شيرين كانون خانواده را نچشيده اند و دستي از محبت و نوازش بر نرماي موهايشان كشيده نشده. ما عاشق تمام آنها هستيم و به خاطر اين عشق سوزان - كه سالهاست تار و پودمان را در نورديده- آرام و قرار نداريم و هر مشقتي را به جان ميخريم. آخر ناممان مجاهدخلق ست. مجاهدخلق يعني كسي كه تمام هستي و عشقش را فداي خلقش ميكند. خانوادة ما مادران و خواهران قهرماني هستند كه پشت زندان اوين خواب از چشم جلادان ميربايند. خانوادة ما آن زنان و دختراني هستند كه اسيد چهره هاي معصومشان را سوزانده است. خانوادة ما يك خلق عظيم هشتاد ميليوني است كه اين رژيم را برنميتابد و بهاي آن را تا سكة آخر ميپردازد. خانوادة ما كسي است كه وقتي خائنِ نعلين ليس يا مزدور بدنام اطلاعات براي اغواي او به درخانه اش مراجعه ميكند و ميخواهد با تور انجمن نجات به عراق برود، آنچنان سيلي آتشين بر بناگوش او بخواباند كه هفت دور زمين به گرد سرش بچرخد و در حال سكندري خوردن به سگ بگويد آقادايي.
اي مگس عرصة سيمرغ نه جولانگة تست
عرض خود ميبري و زحمت ما ميداري
آخر، خباثت تا چه حد و حماقت تا كجا؟ راستي آزمودن صدها بار آزموده چرا؟
اگر رژيم باز هم ميخواهد مزدوران رنگ كردة خود را تحت نام خانواده به عراق بفرستد، پاسخ قاطع ما، همان حرف قرآن است:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْكُفْرَ عَلَى الإِيمَانِ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ
اي ايمان آورندگان به آيين رهاييبخش، نگيريد پدران و برادران خوني خود را دوستاني، اگر برگزينند كفر را بر ايمان و هركه جز اين كند از شما، ظالمانند و از ظالمانند. (در زمانة ما، دار و دستة فاشيسم مذهبي حاكم).
قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ»
بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و قوم و خويشتان وثروتهايي كه اندوختهايد و تجارتي كه از كساديش بيم داريد و خانههايي كه از آن خوشنوديد، دوست داشتنيترند از خدا و پيامبر او جهاد در راهش، پس چشم به راه باشيد تا بياورد خدا امرش را و خدا هدايت نميكند بيرون روندگان از حق را. (توبه- 23 و 24)
بله اين جواب دندانشكن و آخوند مأيوس كن ماست، به مزدوران و كاسهليسان وزارت اطلاعات و هركه با آنها و در خدمت آنهاست. خدا و خلق اراده كردهاند دامن مجاهدين به لوث خيانت آلوده نگردد. او خودش گفته است «وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً». ليبرتي، پرچم برافراشتة يك خلق در زنجير است، خلقي كه امروز در خيابانها ميخروشد:
« رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَـذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيراً»(نساء – 75).
خدايا براي ما راه نجاتي قرار ده از ايران زمين به خونآغشتة ويران شده در زير چكمة جلادان، و قرار ده براي ما رهبري و ياوري از نزد خودت.
پيام هر مجاهدخلق جز اين نيست اگر آزادي ملت بزرگ ايران زمين «جز با عبور ما از جاده هاي خون استوار و مستقيم و راست نميشود. پس اي گلولهها بگيريدم!».
ما همان نسلي هستيم كه شاه را از اريكة خدايي به زير كشاند و الآن نوبت شيخ، با يك تاريخ رذالت و سالوس است. اگر آزموده را باز ميخواهيد بيازماييد. خواهش ميكنيم بفرماييد. خواهش ميكنيم هر چه زودتر تشريف بياوريد تا يكبار ديگر حقارت بال مگس را در مواجهه با عرصة شكوه انگيز سيمرغ و سيمرغ زادگان بيازماييد.
بسم الله اين گوي و اين ميدان.
عليرضا خالو كاكايي
رزمگاه ليبرتي ـ ديماه93
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر