عراق، سوريه، داعش و ليبرتي در جلسه پرسش و پاسخ در سناي آمريكا
واشينگتن - 18 دسامبر 2014
فرنسس تاونزند:سناتور ليبرمن، اجازه بدهيد که با شما شروع کنم. ما با هم امسال در پاريس بوديم و من شنيدم که چقدر عالي تجمع پاريس را تشريح کرديد و چقدر هم براي شما جالب بود و روي شما تاثير گذاشت مي توانيد در مورد برداشت خودتان از اين کنفرانس پاريس برايمان بگوئيد؟ شما همچنين مثل خود من يک مبلغ براي کساني که در کمپ ليبرتي هستند، بوده ايد. لطفاً کمي در مورد کمپ ليبرتي و (گردهمايي) پاريس براي ما صحبت کنيد.
ليبرمن: اين بواقع يک تجريه فوق العاده عالي براي من و همسرم بود. اول اينکه شما ميدانيد که من در زندگي ام هميشه خوشبخت بوده ام. من يک سناتور آمريکا بوده ام. من براي معاون رئيس جمهور در سال ۲۰۰۰ کانديد بودم. و من در تجمعات زيادي شرکت داشته ام. ولي من هيچگاه در عمرم با چنين جمعيت انبوهي به طور حضوري صحبت نکرده بودم، در اين تجمع شوراي ملي مقاومت ايران در پاريس. منظورم يک جمعيت ۱۰۰ هزار نفري از سراسر دنيا. انبوهي مردم از آمريکا و خيلي از کانکتيکت. ولي به واقع به دور ازکميت جمعيت، نفس عددها حرف ميزنند که خودش بيانگر حمايت جهاني از يک ايران آزاد است.
من خيلي بيشتر از تعداد جمعيت از اين محتواي صحبت ها خوشحال شدم. اين اولين بار بود که من با خانم رجوي ملاقات ميکردم. او به واقع يک رهبر عالي و با پرنسيب و با جذبه است.
اين رژيمي است که ادعا مي كند که مذهبي است، ولي اصلي ترين موضوع در باورهاي مذهبي اين است که ما همه بر حسب اتفاق اينجا نيستيم، بلکه خدا اينطور خواسته است. و هر يک از ما حق زندگي کردن، آزادي و خوشحال بودن را داريم. اين رژيم همه اين ها را از مخالفين سياسي اش، زنان و اقليتهاي مذهبي و غيره دريغ ميکند. اين تعارض چشم گير است بين جمهوري اسلامي(حاكم بر) ايران و برنامه اي که شوراي ملي مقاومت و خانم رجوي ارائه کرده است. آن روز واقعاً روز استثنائي بود.
اجازه بدهيد که چند کلمه سريع وخيلي مهم هم در مورد کمپ ليبرتي بگويم. من ميدانم که اين كار را ساليان سال است که انجام داده ايد و بايد به آن ادامه دهيد.
شما هنوزمي بيند که کساني مسئؤليت و نظارت بر کمپ ليبرتي را کماکان دارند که به رژيم ايران نزديک هستند و خواسته رژيم ايران را دنبال ميکنند .
بنابراين دلائلي وجود دارد که آمريکا بايد حفاظت آنها را دست بگيرد چون آنها کماکان در معرض تهديد هستند. و مطابق هر استاندارد بشر دوستانه اي با آنها بدرفتاري شده و اين آمريکا بوده که تعهد خودش را به آنها در قبال گرفتن سلاح و همچنين انتقالشان از اشرف به ليبرتي نقض کرده است. و من هر چه بيشتر اين موضوع را دنبال ميکنم. من که درموضوعات سياست خارجي درگير بوده ام، احساس ميکنم که بهترين سياست خارجي همان است که درطول روز و کار روزمره دنبال ميکنيم. ما از دوستانمان حمايت ميکنيم .ما ميدانيم که چه کساني دوستان ما هستند و چه کساني دشمنان ما هستند که بايد حواسمان به آنها باشد. و هر موقع هم که قولي ميدهيم، به آن پايبند بمانيم.
ايالات متحده تعهدش به ساکنين کمپ ليبرتي را نقض کرد، بنابراين ما يک تعهد اخلاقي به آنها داريم که مستمر به دولت عراق که الان مجدداً داريم حمايت هاي کلاني از آنها ميکنيم، فشار بياوريم تا بگذارند که همانطور که در انجيل آمده است بگذاريد مردم من بروند.
تاونزند: جک کين، بگذار از شما درمورد تعهدات آمريکا و قولهايي که دولت آمريکا زماني که ما در دولت بوديم به سازمان مجاهدين داديم تا سلاحهايشان را در قبال امنيتي که ما برايشان فراهم ميکنيم تحويل دهند. ولي ما اين تعهد را زير پا گذاشتيم. تو نظرت در مورد آن تعهداتي كه داده ايم ولي بهش عمل نکرده ايم و پشت سر ول کرده و در دست عراقيان گذاشته ايم چيست؟
جك کين: درست است ، اين قطعاً يک موضوع است، و عراق نمونه واضحي از عدم پايبندي به تعهدات است. زمانيکه اين دولت در ژانويه سال ۲۰۰۹ به قدرت رسيد، آنچه که در عراق باقي ماند بالنسبه يک عراق با ثبات بود، و نياز به يک روند سياسي داشت تا رشد و توسعه داشته باشد. عراق تازه روي پاي خودش ايستاده بود واولين رئيس دولتي داشت که خيلي هم مطلوب نبود وحداقلش يک کارآکتر شيطاني داشت. دارم درمورد مالکي صحبت ميکنم . آنچه که نياز بود انجام شود رشد و توسعه يک طبقه سياسي بود که معتقد به تقسيم قدرت و ميدان دادن به بوروکراتها براي توجه به مردم باشد.
زمانيکه ما درگيرشدن در آلمان و ژاپن و ايتاليا و کره و بوسني- هرزه گوين و فيليپين را رها کرديم. يک نيروي نظامي را نه براي امنيت، بلکه براي اعمال نفوذ نگه داشتيم. و اينجا (در عراق) انتخاب کرديم که اين کار را نکنيم و نه تنها اين، بلکه از عراق بطور كامل نيرهايمان را بيرون کشيديم و اين بزرگترين خطاي استراتژيکي بود که ما کرديم. اين هم در رديف همين پشت پا زدن به قولهايي که به ساکنان ليبرتي داديم، بود.
بنابراين سابقه ما در انجام ندادن کارهاي درست و ادامه دار است. و اگر ما به قولهايمان عمل کرده بوديم، الان در عراق داعشي نداشتيم. اين يک واقعيتي است. من اين را به يقين ميدانم چون خودم آنجا به ژنرال پترائوس کمک ميکردم.
بنابراين سياست ما آنجائيکه به ليبرتي بر ميگردد آن چيزي بوده که در عراق بطور مستمر انجام شده است که منجر به يک چالش خطير در خاورميانه (شده است).
خانم تاونزند: خب در مورد به خدمتگرفتن کمک رژيم ايران براي مقابله با داعش نظر شما چيست؟
آنها يک عراق باثبات ولي ضعيف را ميخواهند که تحت نفوذ آنها باشد و آمريکا حضور نداشته باشد و به نظر من به اين هدف ژئوپليتيك خودش رسيده است. اما حالا با داعش مواجه شدهاند كه از آن استقبال نميكنند و منافع سياسي آنها اقتضا ميکند که به شرايطي بازگردند كه قبلاً بود. يک عراق باثبات ولي ضعيف را ميخواهندو قطعا نه اينکه داعش بر يک سوم عراق سلطه داشته باشد. منافع ملي آنها ايجاب ميكند که با داعش کاري بکنند. و در منافع ملي ماست که با داعش کاري بکنيم.
اين به اين معني نيست که حتي ما براي يک دقيقه با آنها بپيونديم. من اين را ضد اخلاقي ميبينم که ما هيچوقت، هيچوقت با آنها سر يک ميز بنشينيم و شروع به هماهنگي براي يک هدف مشترک كنيم که مقابله با داعش باشد. اين کار هيچوقت شدني نيست بهخاطر آنچه با ما کردند. بهخاطر هزاران آمريکايي که کشتند و بهخاطر آنچه که بهعنوان يک رژيم سرکوبگر نمايندگي ميکنند. ما با آنها نمينشينيم و کار کنيم. من ميدانم ديپلماتهايي هستند که رويشان را برميگردانند و ميخواهند تمام سابقة رژيم را براي منافع کوتاهمدت سياسي کنار بزنند. اما به هر حال يا ما روي ارزشهايمان ميايستيم و يا نميايستيم. و هيچ دليلي وجود ندارد که ما معتقد به آن منطق ديپلماتيک بشويم براي هماهنگيکردن با آنها و شروع به جنگيدن مشترک با آنها. چنين کاري سزاوار سرزنش است. ما منافع خودمان را داريم و بايد به آنها پايبند باشيم.
خيليصريح بگويم که اگر ما تصميم بگيريم از تيپ هاي عملياتي در عراق استفاده نکنيم، که من موافق آن هستم، البته فکر ميکنم شايد سر انجام مجبور شويم بکنيم، اما سعي خواهم کرد همان کاري که دولت ميکند بکنم و آن کار با نيروهاي بومي در عراق، نيروهاي پيشمرگه، نيروهاي امنيتي عراق و قبايل سني است. اما مشکل اين است که اين يک جبهةضعيف، بسيار ضعيف است و کاري که بايد انجام بدهيم قوي کردن اينهاست که اين کار را با تمام قدرت بايد انجام داد. چرا، به اين دليل که ما نميخواهيم نيروي زميني بيشتري وارد عراق بکنيم. بنابراين بگذاريد اين جبهه را قوي کنيم. اين فرستادن صدها و هزارها مشاور نظامي روي زمين در خط مقدم جبهه نيست. کمک به استفاده از نيروي هوايي و کمک به آنها براي انجام عمليات منسجم. وقتي ما با نيروهاي عراقي هستيم آنها ميجنگند و خيلي خوب هم مي جنگند اما ما هيچ کدام از اين کارها را انجام نمي دهيم، و کارها را نصفه انجام مي دهيم. رژيم ايران هم در اين کارها نفوذ مخربي دارد که خيلي نگران کننده است
تاونزند: شما سناتور ليبرمن؟
ليبرمن:اجازه بدهيد من به گفتههاي ژنرال کين که با هر چه گفت موافقم يک حرف اضافه کنم. شما فکرش را بکنيد که آمريکا بيايد و با رژيم کنوني ايران براي مبارزه با داعش همکاري بکند،اين شليك به پاي خودمان است و يک دو رويي. به عبارت ديگر، ايدة اينکه ما بياييم و بپيونديم به کساني که وزارت خارجة خودمان آنها را حامي شمارةيک تروريسم حكومتي اعلام کرده که با تروريسم بجنگيم؟ اين يک چيز مسخره است.
چنين کاري از نظر سياست درازمدت ما، به رژيم ايران مشروعيت ميبخشد. و اگر هرگز چنين چيزي بخواهد انجام بشود، رژيم ايران اينرا در ازاي هيچ انجام نميدهد، آنها از ما خواهند خواست در مذاکرات بر سر سلاحهاي اتمي بيشتر کوتاه بياييم. و اين بهطور ضمني بدترين انتخابها است.
به همين طريق اگر ما بخواهيم با رژيم ايران در مورد داعش همکاري کنيم، اين عملاً به اين معنا خواهد بود که ما تمام آن چيزي را که بهعنوان آمريکايي به آن معتقد هستيم،يعني ازميان برداشتن رژيمي که به مردم ايران ظلم ميکند، را رها کنيم. اينكار بايد هدف ما باشد.
تاونزند: پس بنابراين اگر هدف شما تضعيف رژيم ايران باشد، تا نهايتاً به سرنگوني رژيم برسيد، يكي از كليديترين استراتژيها تضعيف مهمترين متحد رژيم، يعني كسي مثل بشار اسد در سوريه خواهد بود. و ما آن را در اينجا نميبينيم. دولت ما تا بهحال در اين مورد خيلي با گشاده دستي و ملايمت و در عين حال نامشخص عمل كرده است. اتفاقاً شما قبول ميكنيد كه آنها خيلي در مورد سرنگوني رژيم اسد ضعيف عمل كردهاند، در حاليكه خارجكردن اسد از قدرت يك ضربة كاري به آخوندها در ايران است. آيا شما ميتوانيد در مورد اينكه ما چه كارهايي بايد در مورد رژيم اسد انجام ميدادهايم ولي انجام ندادهايم، و چرا آنرا انجام نميدهيم، صحبت كنيد؟ فكر ميكنيد چه كاري بايد در اين مورد انجام بدهيم؟
سناتور ليبرمن: خب، همانطور كه ميدانيد از ابتداي قيام مردم سوريه، من بههمراه سناتور مككين و ديگران بر اين باور بودم كه بايد از مخالفان اسد حمايت كنيم. اسد دشمن ما بود، اسد يكي از اصليترين، و مهمترين حاميان بزرگترين دشمن ما در منطقه، يعني رژيم ايران است. ولي با اين وجود ما كاري نكرديم كه اشتباه بسيار بزرگي بود، چون تا بهحال بيش از 200 هزار تن جان باختهاند. و البته اين يك اشتباه ديپلماتيك هم بود، چون (رژيم) ايران را تقويت كرد. من امروزه اخباري را در روزنامه ميبينم كه گاهي از شدت تعجب چشمانم را ميبندم و باز ميكنم و دوباره آنرا ميخوانم. من ميگويم، بزرگترين اشتباه ديپلماتيك دولت كنوني آمريكا و سياست خارجي كنوني ايالات متحده، زماني بود كه رئيسجمهور خط قرمز در مورد استفاده از سلاحهاي شيميايي ترسيم كرد، ولي زمانيكه اسد از آنها استفاده كرد، رئيسجمهور كاري نكرد.
پس رهبران جهان هم ديدند كه رئيسجمهور اوباما در مورد خط قرمز چهكار كرد. من با آنها صحبت كردهام، من ميدانم.
پس بدترين كاري كه ما ميتوانيم در مورد امنيت كشور خود، امنيت جهان، سعادت و خوشبختي آمريكا بكنيم اين است كه بهدنبال اتحادية اروپا وارد مذاكره با (رژيم) ايران و روسيه بشويم تا مشكلات سوريه را حل كنيم. بهنظر من تاريخ به ما نهيب ميزند كه اين كار را نكنيم.
تاونزند: ژنرال كين، شما؟
ژنرال كين: بله، مسئلة سوريه در سياست خارجي ما يك افتضاح است. بهار عربي حدود سال 2010 بهخاطر بيعدالتيهاي سياسي و اقتصادي كه مردم احساس ميكردند، و فقدان فرصتهاي اقتصادي شروع شد.
سپس به سوريه رسيد كه من فكر ميكنم براي خيلي از ما بهشدت تعجببرانگيز بود. خيلي سريع شروع شد و ما ميدانستيم كه اسد چهكار خواهد كرد، همان كاري كه قذافي كرد. ما ميدانستيم او مردم را از خيابانها پاك خواهد كرد، مردم را بهقتل خواهد رساند. اما شدت و سختي آن انقلاب و اينكه چه قدر سريع سازماندهي شدند،خيرهكننده بود. در آن موقع اين يك مسئلة داخلي بود و هيچ فرد خارجي وجود نداشت. فقط افسران پيشين ارتش بودند كه خود را سازماندهي كردند تا رژيم را جهت رسيدن به يك زندگي بهتر براي خود و فرزندان و نوادگانشان سرنگون كنند. آنها حاضر بودند براي رسيدن به آن جان بدهند، اين يك مسئلة اصولي براي آنان بود و آنها برايش كشته شدند.
آنها به اين شهر آمدند، به واشينگتن دي.سي. آمدند تا با رهبران آمريكا صحبت كنند، حتي با افرادي مثل من كه خارج از سيستم بودند صحبت كردند. آنها، ژنرالها، تنها چيزي كه بارها به ما گفتند اين بود كه: «ما به نيروهاي ارتش شما احتياج نداريم، ما نميخواهيم شما براي ما بجنگيد. ما خودمان ميتوانيم براي خودمان بجنگيم. اما تنها چيزي كه ميخواهيم فقط سلاح است. ما تسليحاتي ميخواهيم كه با آن قادر باشيم ماشين جنگي ارتش اسد را كه قويتر از ما است متوقف كنيم. ارتش اسد تانك دارد، آنها هواپيما دارند، آنها ما را ميكشند. ما تسليحاتي احتياج داريم كه اسد را متوقف كن».
و بزرگترين فاجعه و مصيبتي كه ما مرتكب شديم، مثل ژوئية 2009 كه مردم به خيابانهاي تهران ريخته بودند، ما گوشها و چشمهايمان را بستيم و گفتيم: نه.
ما كاري نكرديم، ما به آنها تسليحات نداديم، آنها افرادي هستند كه حاضرند براي اصولشان كه ما بهراحتي در آمريكا از آن برخوردار هستيم بميرند. ولي ما به آنها كمك نكرديم. آنها از ما نميخواستند كه در كنارشان بجنگيم، آنها اينرا نميخواستند. تصميمي ما گرفتيم وحشتناك بود. آن جنبش در ابتدا شرايط مساعد براي پيشرفت داشت، حتي بدون سلاح كه به آن نيازمند بودند، آنها تعدادشان زياد بود و با تعداد زيادشان وضعيتشان بهتر بود.
حال حدس بزنيد چه شد، روسها و (رژيم) ايران به آن نگاه كردند و فرصت را غنيمت شمردند. (رژيم) ايران وارد شد. آنها بزرگترين فرماندهان خود را وارد قضيه كردند. به همين دليل يكي از فرماندهان دو ستارة آنان از سپاه پاسداران در سوريه كشته شد. آنها هزاران (نفر از) نيروي قدس را به كمك زميني فرستادند. آنها حزبالله را وارد كردند، رهبرانشان با هزاران نيروي كمكي وارد شدند تا به رژيم اسد كمك كنند. ما كه شاهد ماجرا بوديم، هيچ كاري نكرديم، فقط نظارهگر بوديم.
تعداد كشتهها افرايش يافت. در حال حاضر به 200 هزار تن رسيده است. 6 ميليون نفر بيخانمان شدهاند. وحشتناك است. اسد در حال جنگ با مردم است. مردم در گرسنگي بهسر ميبرند. من عكسهايي در مؤسسة مطالعات جنگي ديدهام كه انبارها پر از اجساد كشتهشدگاني است با پوست و استخوان كه شبيه زندانيان اردوگاه آشويتس نازي هستند. آنها همگي از گرسنگي جان باختهاند. اسد به 65 درصد از بيمارستانها حمله كرده و آنها را تخريب كرده است. او به منابع غذايي و نانواييها حمله ميكند. اين يك روش نهادينه و حسابشده براي از بينبردن مردم است. اين يك نسلكشي به معناي كامل كلمه است. و هنوز كشورهايي هستند كه گوش خود را بر روي آن بستهاند. من برخي از اين عكسها را به وزير خارجه كري نشان دادهام تا عمق كشتار نهادينه را به او يادآوري كنم. ما ميدانيم كه او بمباران ميكند، ميدانيم كه بهطور نهادينه ميكشد، ولي همة عمق فاجعه و نسلكشي را كه در حال انجام است نميدانند. و حالا داعش را داريم و در سوريه مشغول هستيم، ما عمليات هوايي انجام ميدهيم. ولي قصد ما اين است كه فقط به داعش حمله كنيم. مشكل اينجا است كه رژيم هم به نيروهاي مدره كه از ما تسليحات ميخواستند حمله ميكند، به آنها با بمبهاي بشكهيي، با هليكوپترهاي نظامي حمله ميكند، با هواپيماهاي نظامي و با توپخانه به آنها حمله ميكند و آنها را ميكشد. اتفاقاً آنها را خيلي سريعتر از ما كه بخواهيم آموزشهاي نظاميمان را شروع كنيم، ميكشد. اين به هيچوجه عاقلانه نيست. هر كسي به آن نگاه كند ميگويد، اينجا دارند چه كار ميكنند؟ نيروهايي كه ما آموزش ميدهيم تا با داعش بجنگند و آنها دارند اين كار را ميكنند، اسد اين نيروها را منهدم ميكند.
چون ما نميخواهيم دراين موقعيت پيچيده درگير شويم، اين اصطلاع ديپلماتيك براي زمانيستكه نمي خواهيم كاري انجام دهيم. چون ما نميخواهيم با اسد در اين موقعيت پيچيده درگير شويم، بر اساس سياستمان ما از هرگونه اقدام نظامي خودداري كرده ايم. ما توان اينرا داريم كه اين حملات هوايي را در چند روز متوقف كنيم. من اينرا مطمئن هستم. من يك نقشه و طرح را حدود دو سال پيش، يا 18 ماه پيش براي سناتور مككين و سناتور لوين ترسيم كردم. آن طرح كله قضيه را تغيير خواهد داد.
پس سياست ما تا جايي كه به رژيم اسد مربوط ميشود، سياست غلطي است.
آقاي رئيسجمهور همانطور كه من خبر دارم، شما هم خوب ميدانيد كه در تابستان سال 2012، در جلسة توضيحي ژنرال پترائوس، وزير خارجه كلينتون، وزير دفاع پانتا و ژنرال دمپسي همگي تصميم گرفتند كه ما بايد به نيروهاي ارتش آزاد سوريه كمك و همياري كنيم. آنها آن توضيحات را به رئيسجمهور ايالات متحدة آمريكا ارائه داند و او گفت: «نه». و اين بود كه ما هماكنون در اين نقطه قرار داريم، و تا همين اواخر كه بهعلت ظهور داعش ما تصميم گرفتيم كمك كنيم. ولي ما به مدت سه سال اتفاقاتي را كه در سوريه ميافتاد ناديده گرفتيم. ما بهاي سنگين وحشتناكي براي آن پرداختيم و به رژيم اسد كمك كرديم. (رژيم) ايران و روسيه باعث بر سر قدرتماندن اسد هستند. او زماني كه شرايط بهنفع نيروهاي آزاديخواه بود بهشدت به آنها نياز داشت. و ما هم اكنون با اين مشكلات باورنكردني روبرو هستيم، چون ما اجازه داديم كه به اينجا برسد.
ما خيلي سادهلوح خواهيم بود اگر متوجه نشويم كه چه اتفاقي در حال وقوع است. ما راه حل سادهيي براي سوريه نداريم. ولي سياست ما تا به همين امروز كه با اسد مقابله نميكنيم، يك سياست اشتباه است.
فرانسيس تاونزند: ژنرال کين، اجازه بدهيد از شما سئوال کنم، در مورد موضوع داعش، موفقيت را در چه ميبينيد؟ مشابه همان سئوالي که در مورد رژيم ايران پرسيدم، از اين نقطه به کجا بايد برويم و چگونه به آن نقطه خواهيم رسيد؟
ژنرال کين: براي شکست آنها، شما بايد يک استراتژي جامع داشته باشيد. استراتژي نظامي قسمتي از آن است و حتماً بايد باشد. ميدانيد گاه مردم ميگويند: «هيچگونه راه حل نظامي براي اين کار وجود ندارد». در واقع قسمت نظامي راه حل قسمت مهمي از راه حل هست و ما نميتوانيم آن را کمارزش جلوه دهيم. قدرت نظامي همواره براي اهداف سياسي بهکار گرفته ميشده. شکست نازيها نمونة بارز آن است و همچنين جنگهاي ديگري که ما داشتهايم. بنابراين وقتي مردم ميگويند «هيچگونه راه حل نظامي براي اين کار وجود ندارد» در واقع اين نگاه سادهلوحانه است که واقعيت را کتمان ميکند. همانطور که گفته شد ما به يک استراتژي جامع نياز داريم تا ايدئولوژي آنها را زير سئوال ببريم، تا منابع مالي را از آنها بگيريم، گفتمانشان را از آنها بگيريم.
و ما مطمئناً قادر به بيرونراندن آنها از مناطق اشغالي در سوريه هستيم که مسلماً اين بيشتر طول خواهد کشيد اگر ما تصميم به استفاده از نيروي زميني نگيريم.
بنابراين موفقيت در اين است که ما زمينهايي را که الآن در کنترل دارند بازپس بگيريم و اين زمينها، اين شهرکها و شهرها را تحويل يک رژيم سياسي بدهيم که ميخواهد از مردم حمايت کند. ولي به هر حال ما يک جريان افراطي اسلامگرا در خاورميانه خواهيم داشت. ممکن است اسمش يک چيز ديگر باشد. به اين دليل که ما در دو کابينة قبلي هرگز بر روي يک استراتژي جامع براي شکست بنيادگرايي اسلامي کار نکردهايم که در واقع موضوع اصلي است.
واقعيت اين است که ما حالا اينجا نشستهايم، 13 سال بعد از اينکه اين جريان افراطي اسلامگرا را شناسايي کرديم، حالا ميفهميم که واقعاً چيست. و حالا ما دولتي داريم که حتي حاضر نيست بپذيرد که اين پديده چيست و تعريفش کند، چه رسد به اينکه بخواهد يك استراتژي براي مقابله با آن داشته باشد.
ما به يک استراتژي نياز داريم تا به افرادي که خواهان عقبراندن اين جريان در کشورهايشان هستند کمک کنيم. ما بايد به آنها کمک کنيم تا قادر به انجام اين کار باشند. به انجام اينکار بشوند. ما بايستي با رهبري مان به آنها روحيه بدهيم. ما بايد نيروهاي نظامي آنها را آموزش بدهيم. ما ميدانيم اين کار را چهطور انجام بدهيم، اما خيلي از آنها نميدانند. آنها ارتش معمولي دارند. ما بايد پيمانهاي سياسي و نظامي تشکيل بدهيم تا بتوانيم اين کار را انجام بدهيم، اطلاعاتمان را با هم به اشتراک بگذاريم، تکنولوژي، آموزش و همکاري و غيره و غيره را به اشتراک بگذاريم.
من راجع به اين صحبت نميکنم که نيروهاي آمريکا به شمال آفريقا و خاور ميانه بروند و با آنها بجنگند. من اين را نميگويم. من راجع به اين حرف ميزنم که ما همه دست به دست هم بدهيم و عليه اين ايديولوژي با هم متحد شويم. منظور من اين است که يک چيزي وچود دارد به اسم "چپ و راست بستن سياسي" که تحت اين پوشش حتي دستت را مي بندند که بخواهي راجع به اين موضوع آنطور که بايد صحبت کني.
بنابراين مقابله با داعش شدني است، اگر ما خودمان را سازماندهي کنيم و متعهد شويم تا هر چه که از دستمان بر ميآيد انجام بدهيم. اما يک مسئلة بزرگتر آنجا وجود دارد که ما با آن روبرو نيستيم و آن اسلام افراطي است و مسلماً اگر ما با آن مقابله نکنيم تحت يک عنوان ديگر به سراغ ما خواهد آمد.
ليبرمن: اجازه بدهيد، من ميخواستم در ادامة مطلبي که جک گفت (اضافه كنم) و مطمئنم که شما هم اينرا مي دانيد ولي مهم است که روي آن تأکيد کنيد و خودتان را از اين ديد نگاه کنيد: شما پيشتازان مبارزه عليه اسلام بنيادگرا هستيد. منظورم اين است که شما يک جايگزين هستيد. مرکز اسلام بنيادگرا در تهران است و شما اپوزيسيون آن هستيد و اين خيلي واضح است. برنامهيي که شوراي ملي مقاومت، مجاهدين خلق (دارند)، برنامهيي که من آن روز در فرانسه شنيدم، يک جايگزين با اسلام (دموكراتيك ) در مقابل اسلام بنيادگر است. شما اميد فردا هستيد. من بايد واقعيت را بگويم: همسر من به دو دليل از سفر فرانسه خيلي تحت تأثير قرار گرفت، يکي اينکه او از کليت برنامة جنبش خوشش آمد و ديگر اينکه اين جنبش توسط يک زن رهبري ميشود.
ايران اسرار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر