جاودانه، در قلب همه ما - كاظم مصطفوي
پنج شنبه, 27 آذر 1393 07:40ايران افشاگر
(فصلي از كتاب يادمانـدههاي زنـدان)
كاظم مصطفوي
كاظم مصطفوي
-
28 آذرماه سالروز شهادت انقلابي و مبارز بزرگ ميهن شكراله پاكنژاد است.
شهيد پاكنژاد يكي از معروفترين زندانيان ديكتاتوري پيشين بود كه به خاطر دفاعيه جانانهاش عليه شاه و دفاع قهرمانانهاش از مبارزه مسلحانه به زندان ابد محكوم شده بود.
پاكنژاد، كه دوستان و يارانش او را شكري صدا ميكردند، به داشتن پرنسيبهاي اصولي و شجاعت و صراحت و در عين حال صميميت معروف بود.
او چه در زندان و چه در سالهاي بعد از آن همواره از ياران و نزديكان مجاهدين بود و عميقترين روابط انقلابي و انساني را با آنان داشت.
هم از اين رو شكري مورد كينه بسيار دشمنان آزادي، به ويژه ارتجاع حاكم، قرار داشت.
آخوندها عاقبت او را پس از 30خرداد60 دستگير كرده و در آذرماه همان سال به شهادت رساندند. بنا به گزارشهايي از زندان لاجوردي، سردژخيم اوين، شخصاً تير خلاص شكري را زده است.
به مناسبت سالگرد شهادت او فصلي از كتاب يادماندههاي زندان نوشته كاظم مصطفوي را نقل ميكنيم
28 آذرماه سالروز شهادت انقلابي و مبارز بزرگ ميهن شكراله پاكنژاد است.
شهيد پاكنژاد يكي از معروفترين زندانيان ديكتاتوري پيشين بود كه به خاطر دفاعيه جانانهاش عليه شاه و دفاع قهرمانانهاش از مبارزه مسلحانه به زندان ابد محكوم شده بود.
پاكنژاد، كه دوستان و يارانش او را شكري صدا ميكردند، به داشتن پرنسيبهاي اصولي و شجاعت و صراحت و در عين حال صميميت معروف بود.
او چه در زندان و چه در سالهاي بعد از آن همواره از ياران و نزديكان مجاهدين بود و عميقترين روابط انقلابي و انساني را با آنان داشت.
هم از اين رو شكري مورد كينه بسيار دشمنان آزادي، به ويژه ارتجاع حاكم، قرار داشت.
آخوندها عاقبت او را پس از 30خرداد60 دستگير كرده و در آذرماه همان سال به شهادت رساندند. بنا به گزارشهايي از زندان لاجوردي، سردژخيم اوين، شخصاً تير خلاص شكري را زده است.
به مناسبت سالگرد شهادت او فصلي از كتاب يادماندههاي زندان نوشته كاظم مصطفوي را نقل ميكنيم
سلامت رابطه مجاهدين با شكري(پاكنژاد)، و او با مجاهدين و
بالاخص مسعود(رجوي) يكي از افتخارات جنبش مسلحانه است. نمونه اين رابطه را
در گذشته نهضت ملي نداشتهايم. در زندان قبل از سال50 هم نداشتيم. بعد از
سال50 هم نفس اين رابطه بهعنوان يك دستاورد تاريخي باقي مانده و خواهد
ماند. بهطوري كه اگر از من بپرسيد روابط انقلابي بين افراد و گروهها، يا
گروهها و گروهها چگونه بايد باشد. من نيازي بهمراجعه دادن شما بهكتابهاي
كلاسيك نميبينم. مثال بارز و مشخص آن را برايتان بازگو خواهم كرد. بهنوع
رابطه شكري، بهعنوان يك انقلابي و مبارز بزرگ، با مجاهدين و بهطور خاص
مسعود نگاه كنيد. از نظر من اين خودش تعريف است.
شكري برادر بزرگ ما بود. بزرگ و دلسوز و مسئول. از آنجا كه اهل بازي نبود، اين طرف ميز و آن طرف ميز را هم بهرسميت نميشناخت. گرم و صميمي و رك حرفش را ميزد. شجاع و دلير، موضعگيريهايش درس آموز صداقت براي همه ما بود. يادم ميآيد كه مسعود هميشه بهما سفارش ميكرد حرفهاي او را جدي بگيريم. و خودش بهواقع جدي ميگرفت.
بسياري از ما با آن چهره صميمي و شجاع از طريق عكسش در
روزنامههاي رژيم شاه آشنا شديم. من هم اولين بار عكسش را در كيهان سال49
ديدم. نزديكهاي عيد بود. چند جملهيي كه از او نقل شده بود، كافي بود تا
آدم را هميشه مخلصش كند.
بعد كه او را از نزديك در زندان ديدم هي نگاهش كردم. چهرهاش
همان پيامي را ميداد كه از عكسش گرفتهبودم. در آبدارخانه بند4 با هم
كارگر بوديم. هركداممان روي سطلي واژگون نشسته بوديم تا چيزي را پوست
بكنيم. شكري داشت تعريف ميكرد و من سخت غرق تماشايش بودم. در قزلحصار
بارها دفاعيهاش را از راديو شنيده و پياده كرده بودم. همين طور كه شكري
حرف ميزد من زمزمه ميكردم: «…وظيفه هر فرد ايراني است كه تفنگ بهدست از
حقوق و آزاديهاي خود دفاع كند. چون در چنين شرايطي تنها تفنگ است كه
ميتواند وسيله مؤثري براي دفاع از آزادي و حقوقبشر باشد». و بعد همين طور
كه او ميخنديد و قهقهه ميزد من ادامه ميدادم: «آزادي اين كلمه زيبا و
دوستداشتني را هيچكس نميتواند فراموش كند. آزادي انسان از قيد گرسنگي،
بيسوادي و بيعدالتي، زور و استبداد، مفاهيم كهنه كه حافظ استثمار انسان
از انسان است… چگونه ميتوان در ميان مردمي كه در چنگال استبداد، گرسنگي،
بيسوادي و وحشت اسيرند، احساس آزادي كرد؟» و بعد يادم ميآمد كه او
ماركسيستي بود كه بهشاه بهخاطر تبعيد خميني حمله كرد. كاري كه خيلي از
طرفداران خود آن كفنپاره هم جرأتش را نداشتند.
بعد هم يادتان باشد شاه بهصورت مستقيم از شكري نام برد و
بهاو حمله كرد. بعد از آن، فشار ساواك روي درهم شكستن شكري مضاعف شد. حتي
حسينزاده (عطارپور) شكنجهگر معروف ساواك گفته بود اگر نتواند شكري را
بهپاي مصاحبه تلويزيوني بكشاند لچك بهسر خواهد كرد. و همه شاهد بوديم كه
آن شكنجهگر وحشي چگونه، بهيمن مقاومت و هشياري شكري، حسرت بهدل ناكام
ماند.
من در آن زمان چيز زيادي از اين دفاع نميفهميدم. اما
ميدانستم كه اين كار يك نوآوري است. ميفهميدم كه گوينده اين حرفها
تودهيي نيست. همين و بس. اين براي شكري يك افتخار و نوآوري انقلابي بود.
هرچند كه آن نمكنشناس دريده در سالهاي بعد شكري را بهجوخه تيرباران سپرد
تا كار ناكرده شاه را تمام كند.
چندي بعد با موردي برخورد كردم كه برايم بسيار تكان دهنده
بود. در سال53، ماركسيستها در قصر، بسيار پراكنده و متشتت بودند. هركس براي
خودش علمي راه انداخته بود و چيزي ميگفت. جمع ما (مجاهدين) بهصورتي يك
پارچه در برابر تمام مسائل نظر و احدي داشتيم. اما ماركسيستها شاخههاي
متعددي بودند. در اين ميان يك عده تازه بهدوران رسيده كه زورشان بهسرگرد
زماني(رئيس جلاد بند سياسي زندان قصر) نميرسيد بند كرده بودند بهخداي توي
آسمانها. تمام مبارزهشان شده بود فحش بهخدا دادن. البته چه ميخواستند و
چه نميخواستند، اين حركتشان يك معناي سياسي خاص هم داشت. آن هم اين بود
كه بايد بهجاي ساواك و شاه و سرگرد زماني بهجنگ مجاهدين رفت. و بر ضد
آنان يك جريان ايدئولوژيك راه انداخت. گذر ايام نشان داد كه گير اصلي در كم
آوردن مبارزاتي حضرات بود. يكي از اين حضرات سوسولي بود پرادعا كه بعد هم
اكثريتي شد و در خارج كشور بهمراد نهايي دلش رسيد. مجازات اتوديناميكي
كساني كه ديواري كوتاهتر از مجاهدين نمييابند. و يا اين كه ميخواهند از
ديواري بلندتر از قد خودشان بالا بروند. اين ميزان انحطاط را بايد بچشند و
تا طبقه هفتم جهنم ضدانقلابيگري سقوط كنند. بههرحال اين بابا ميتوانست
هرعقيدهيي را داشته باشد. ضد مذهب باشد يا نباشد. اما او ميآمد با
هواداراني كه سن و سال كمي داشتند رابطه عاطفي ايجاد ميكرد و بيخ گوششان
ميخواند كه مجاهدين بيخود ميگويند كه مذهب اين است و ... مذهب همان است
كه در كتابهاي علامه طباطبايي و جعفري و حداكثر بازرگان و شريعتي آمده
است.در همين گيرو دارها بود كه او با يكي از بچههاي كم سن و سال طرح
دوستي ريخت.كسي كه بعدها از مجاهدان ارزنده شد و در زمان خميني بهشهادت
رسيد و بههمين دليل نامش را نميبرم. ما بهشدت متناقض بوديم كه در برابر
اين ناجوانمردي كه كلي دردسر ايجاد ميكرد و وقت ميگرفت چه بكنيم؟ بالاخره
قضيه را با مسعود(رجوي) مطرح كرديم. گفتيم خوب ميدانيم كه تمام علم و
علوم او در چند كتابي خلاصه ميشود كه خودمان دهها بار خوانده و نقدش
كردهايم. ولي فضايي كه در بند ايجاد ميشود هيچ چيز نيست جز بهنفع سرگرد
زماني. مسعود فكري كرد و عاقبت گفت بهتر است ما وارد قضيه نشويم. بعد گفت
با شكري مشورت خواهد كرد. شكري بهمحض اين كه قضيه را شنيد با عصبانيت
بسيار وارد كار شد. رفت با او صحبت كرد. نميدانم بهاو چه گفت. اما در
بازگشت، بهمسعود گفت او آدم تازه بهدوران رسيدهيي است. از او پرسيدهام
كه چه چيزهايي بهفلاني ميگويد وديدهام چيزهايي را كه خودم براي او
گفتهام بهصورت دست و پا شكسته دارد بهخورد آن بنده خدا ميدهد. بهاو
اخطار كردهام كه دست از اين كارهايش بردارد. شكري چيز ديگري نگفت. اما بعد
از آن ديديم طرف دست و پايش را جمع كرد و ديگر دنبال آن فرد بهخصوص نگشت.
برخورد مسئولانه شكري هميشه ما را در رابطه با خودش شرمنده ميكرد.چيزي كه در تمام طول زندان ادامه داشت و بعد هم ادامه يافت
بعد از آزاديش يك روز با چند نفر بهديدنش رفتيم. همان طور
گرم و خودماني و بيريا بود. و البته بسيار هوشيار. در آن ايام، تازه حمله
بهاجتماعات داشت شروع ميشد.جريان را بهاو گفتيم. گفت اين داستاني نيست
كه از پائين شروع شده باشد و مشكلي هم نيست كه جوابش در پائين باشد. او با
تأكيد گفت بايد مسأله را سياسي كرد تا بشود يقه سردمداران قضيه را گرفت.
بعد بهنقش ما بهعنوان عنصر مجاهدخلق در حل تاريخي اين مسأله اشاره كرد و
گفت در اين شرايط حساس همه چشمها بهسوي مجاهدين خيره است.
او در دوران مبارزه سياسي با آخوندها بهواقع از موضع برادري
دلسوز، هم در مسائل سياسي يار مسعود بود و هم بهفكر ميليشياهايي بود كه در
صحنه مقدم نبرد ضدارتجاعي قرار داشتند. بارها سفارش غذا و خواب آنها را
ميكرد و هميشه با چشماني تيزبين و هوشيار كه از مشخصههايش بود اوضاع را
پيگيري ميكرد. اين برخوردها از شناخت عميق او نسبت بهمجاهدين و نقش
تاريخي آنها ناشي ميشد.خوب بهخاطر ميآورم كه در عيد سال59 بعد از پايان
مصاحبه مسعود درباره وضعيت نيروهاي سياسي موجود در صحنه آن روز شكري گفت:
«از اين پس قلب انقلاب ايران در سينه مسعود ميتپد». و بهما (مجاهدين)
پيام داد قدر او را بدانيم.
شكري با اين جمله خودش را براي هميشه در سينه مجاهدين جاودان كرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر