تشكيل شوراي مركزي سازمان شليك موشك به قلب ارتجاع و بنياد گرايي ـ احمد وفايي
چهارشنبه, 12 آذر 1393 08:19
تشكيل شوراي مركزي سازمان مركب از هزار زن پيشتاز مجاهد خلق
تاريخ جنبش هاي رهايي بخش و انقلابهايي كه تاكنون درجوامع بشري صورت گرفته، نشان مي دهد كه هرچند قانون تكامل اجتماعي و تاريخي انسان يك قانونمندي عام، ضروري و خدشه ناپذيراست، ولي به دليل پيچيدگيهاي انسان و جوامع انساني، اين پروسه يك جريان خطي و همواره يك سويه نيست. بلكه در آن با افت و خيزها و به ظاهر مقاطعي از انحطاط و عقبگرد مواجهيم، هرچندكه سير كلي آن تكاملي و رو به بالاست.
با اين كه به اين قانونمندي اشراف داشتيم، ولي نمي دانستيم كه در جامعه يي مثل ايران كه در آن از سال 1285 تا 1357، طي 72سال، (علاوه برجنبش ها و حركت هاي اجتماعي پراكنده)، سه انقلاب و نهضت عظيم اجتماعي صورت گرفته است، ولي باز مردم ما گرفتار يكي از سفاك ترين ديكتاتوري هاي ارتجاعي تاريخ مي شوند. ديكتاتوري جنايتكاري كه از بارزترين وجوه مميزة آن, زن ستيزيست.
با اين كه طي اين72 سال همچنان كه تاريخ نشان مي دهد، زن ايراني به بهترين وجه نقش برجستة خود را داشته است، انتظار اين بودكه پس از سرنگوني ديكتاتوري فاسد و وابستة سلطنتي، بتواند جايگاه واقعي خود راكسب كرده و بارزكند. اما از عجايب روزگار اين كه نه تنها چنين نشد، بلكه تاكنون طي 36سال حاكميت ضدبشري و زن ستيز آخوندي، اين زنان ايران بودند كه همواره آماج بيشترين تبعيضات و سركوب ها قرار داشتند. مصيبت و ابتلاء عظيم خلافت ارتجاع، كه مردم ايران گرفتار آن شدند، هرچند وجود منحوسش ابتدائاً با فهمي كه از قوانين تكامل اجتماعي داريم انطباق ندارد، اما ظاهراً از مصاديق همان انحطاط ها و افت و خيزهاي تاريخي است كه همواره در تاريخ بشريت به وقوع پيوسته است.
چطور ممكن است زنان ايران كه تا انقلاب ضدسلطنتي همواره بالاترين پتانسيل حركت و تغيير را در تاريخ ايران داشتند, اينچنين در حاكميت دزدان آن انقلاب به يكباره از همه حقوق و شايستگي هاي خود محروم شوند؟
در بارة چرايي اينكه يك جريان ارتجاعي مادون سرمايه داري 36 سال حاكميت منحوس و ويرانگر خود را برمردم ما تحميل كرده است، تاكنون بحثها و نقطه نظرات زيادي ارائه شده است. در اينجا بدون هيچگونه تأويل و تفسيري يكي از آخرين فاكتها و نمونه هايي كه راه به پاسخ به اين چرايي مي برد، جالب توجه است:
روزنامه وال استريت ژورنال 6نوامبر2014برابر با15آبانماه 93 از ارسال نامه يي از سوي باراك اوباما رئيس جمهور آمريكا به علي خامنه اي رهبر جمهوري اسلامي ايران در نيمه اكتبر امسال خبر داد... «نامه ماه اكتبر اوباما دست كم چهارمين نامه وي به رهبر ايران از زمان رياست جمهوري اش در سال 2009 است...»
جاش ارنست سخنگوي كاخ سفيد در واكنش به گزارش روزنامه وال استريت ژورنال در جمع خبرنگاران گفت: «نمي تواند در باره نامه محرمانه اوباما و رهبر ايران اظهار نظر كند...آمريكا درباره مقابله با تروريست هاي دولت اسلامي (داعش) در حاشيه مذاكرات اتمي با ايران گفتگو كرده است...»
تاريخ نشان مي دهدكه در انقلا ب مشروطيت ايران تا آنجاكه به مردم ايران و رهبران و جريانات انقلابي و پيشتاز آن زمان برمي گشت، منتهاي فداكاري و از خودگذشتگي را براي كسب آزادي و استقلال از خود نشان دادند. اما متأسفانه همواره اين سياستها و منافع قدرتهاي خارجي بود كه در پيوندبا ديكتاتوري هاي سركوبگر مانع دستيابي مردم ايران به آزادي، استقلال و بهروزي مي شده است. همين عامل درجريان نهضت ملي ايران به رهبري دكتر مصدق فقيد يكبار ديگر خود را به عيان ترين صورت نشان داد. (سال گذشته در ديدار يك هيأت از نما يندگان كنگره آمريكا با خانم مريم رجوي رئيس جمهور برگزيده مقاومت ايران در پاريس، رئيس اين هيأت «روهراباكر» در سخنراني خود به عملكرد دولت وقت آمريكا در سال 1332در سرنگون كردن دولت مردمي دكتر مصدق و توطئه هاي آن زمان اشاره كرد، و بابت اين نابكاري از مردم و مقاومت ايران معذرت خواهي نمود).
در رابطه با خلافت منحوس آخوندي، علاوه بر عنصر سركوبگري مطلق كه رژيم با حداكثر توان خود از همان فرداي انقلاب ضدسلطنتي آنرا تدارك ديد، عنصر تعيين كننده همانا مماشات قدرتهاي خارجي بوده است كه بدليل منا فع كلاني كه از گنجي بنام ايران مي برند، همواره حاكميت همين رژيم جنايتكار را برهرآلترناتيو ديگري ترجيح داده و مي دهند. بارزترين شاخص اين سياست استعماري عملكرد و تنظيم رابطه اين قدرتها با مقاومت سازمانيافتة مردم ايران و سازمان محوري و رهبري كننده آن، بويژه در 10ـ12سال اخيراست. كساني كه از نزديك مبارزات و جانفشاني هاي عناصر اين مقاومت را در صحنه داخلي، منطقه يي و بين المللي طي اين ساليان شاهد بودند، مي دانند كه اگر بخواهيم شرح آنرا از همين زاويه مكتوب و جمعآوري كنيم، سر به دهها جلدكتاب مي زند، كه البته ارزشمندترين دستآورد يك جنبش مردمي اصيل در قرن بيستم و بيست و يكم است.
جان كلام اينجاست كه به رغم حاكميت منحوس يك رژيم ضدبشري و زن ستيز، كه همواره مورد پسند «ارباب بي مروت دنيا» هم بوده است و به رغم وصف ناپذيرترين شقاوتها و سفاكيها به ويژه در حق زن ايراني و عنصر پيشتاز آن يعني زن انقلابي مجاهدخلق، به دليل وجود همين سازمان رهبري كننده، نه تنها هيچ دستآوردي از شايستگي هاي زن ايراني از بين نرفته و نابود نشده است، بلكه در مصاف و رويارويي 36ساله در مدارهاي بسا عالي تر ارتقاء و تكامل يافته است. واقعيت تاريخ 36ساله اخير فقط بقاء و حفظ يك رژيم زن ستيز و سركوبگر در توطئه ارتجاع و استعمار براي مردم ايران و نابودي حرث و نسل آن نبوده و نيست، آنسوي ديگر اين واقعيت مقاومت تمام عيار و جانانه ييست كه بويژه ازجانب زن ايراني طي اين ساليان خودش را در سازمان رهبري كننده آن نشان داده است.
امروز ديگر همه مي دانند كه عنصراصلي و تعيين كننده يي كه رژيم ولايت فقيه را در محاصره بحرانهاي بنيان كن، به لبه گور تاريخيش كشانده، تنها و تنها مقاومت سازمان يافته و سازمان رهبري كننده آنست. علاوه بر آن همان «ارباب بي مروت دنيا» هم خوب دريافته است كه سداصلي در برابر مطامع استعماري و ارتجاعي, فقط همين مقاومت است. اين واقعيت را از روي همه عملكرد هاي آنها، بويژه طي ساليان اخير مي توان فهميد. بنابراين قبل از هر چيز به دليل همين واقعيت ما حق داريم كه سازمان مجاهدين خلق ايران راتبلور همه ارزشهاي مبارزاتي مردم ايران طي 108 سال اخير (ازانقلاب مشروطيت تاكنون) بدانيم.
همه جانفشاني ها و فداكاري ها كه طي اين ساليان از جانب زن ايراني براي كسب كرامت انساني خودش صورت گرفته در اين سازمان و در وجود زنان انقلابي مجاهد خلق متبلور شده و به كمال رسيده است. با تكيه برهمين واقعيت هاست كه مي توان هژموني زن انقلابي مجاهدخلق درگسترده ترين و سازمان يافته ترين مقاومت معاصر در جهان سوم، كه از بيست سال پيش بنا نهاده شده، را درك و فهم كرد. اين پاسخِ درست به ضرورتهاي تاريخي يك جنبش بود. محصول اين هژموني از آن پس ظهور يك رهبر شايسته زن در رأس اين مقاومت بود. شخصيت والايي كه تبلور همه خواسته ها و آمال و آرزوهاي يك ملت سركوب شده و غارت شده است. سكاندار جنبشي كه مي رود تا خونريزترين رژيم زن ستيز تاريخ معاصر را به زباله دان تاريخ بيندازد. رهبرشايسته يي كه به گواهي دوست و دشمن هموست كه همآورد اصلي ديكتاتوري بنيادگرايي مذهبيست، آنهم در دوراني كه اين ديكتاتوري به عنوان تهديد اصلي جهان امروز، بويژه در منطقه و جهان اسلام ارزيابي مي شود.
تاريخ خونبار 36 ساله سازمان رهبري كننده جنبش، در دوران ارتجاع وحشي آخوندي، به ويژه طي20سالي كه زنان در آن به جايگاه واقعي خودشان دست يافته اند، امروز ديگر هر ورقش سند افتخار و سرافرازي هرايراني آزاده و وطن پرستي است.
تنها شرح فوق حماسه ها و سقف هاي بالابلندي كه از فدا و جانفشاني، اين زنان طي اين 20سال خلق كردند، كتابها خواهد شد. يك قلم در دوران پس از جنگ در عراق، كه سازمان مجاهدين در معرض خطيرترين سونامي و حوادث بنيان كن قرار گرفت، اگر همين شايستگي تمام عيار انقلابي زن مجاهدخلق در رهبري و سكانداري اين جنبش نبود، اكنون هيچ اثري از مقاومت در برابر ارتجاع آخوندي وجود نمي داشت. بيچاره خليفه ارتجاع و نوكران حلقه بگوشش در بغداد چه خواب هاي پنبه دانه يي از اين بابت ديده بودند. آنها فكر مي كردند كه در هم سويي با استعمار, بهترين شرايط براي خلاصي از دست تنها همآوردشان فراهم شده است. الحق هم كه در اين رابطه از هيچ رذالت و شقاوتي فروگذار نكردند، اما در هر توطئه و سركوبي, سرشان به سنگ مقاومت تمام عياري خورد كه در دستگاه ارتجاعي شان اصلاً به حسابش نمي آوردند، «زن انقلابي مجاهدخلق».
كهكشان تابناكي از ستارگان ظلمت سوز كه شب ظلماني حاكميت ارتجاع را در ايران و منطقه نور افشاني كردند. شير زنان مجاهدخلق زهره قائمي، گيتي گيوه چيان، ميترا با قرزاده، ژيلا طلو ع، مريم حسيني، فاطمه كامياب، پوران نجفي، كلثوم صراحتي، صبا هفت برادران، آسيه رخشاني، فائزه رجبي، مرضيه پورنقي ، مهديه مددزاده، نسترن عظيمي، شهناز پهلواني و فاطمه مسيح, در زمرة شهداي اين ستارگان شب سوزند.
اكنون محصول و ميوه تشكيلاتي و سازماني اين جريان باشكوه در ارگان رهبري كننده مقاومت ايران، انتخاب «شوراي مركزي سازمان مجاهدين خلق ايران» است، اين همان پاسخي است كه بار ديگر به ضرورتهاي جنبش ضد ارتجاعي و ضداستعماري مردم ايران داده مي شود.
20سال پيش كه هژموني زنان انقلابي مجاهدخلق در مقاومت و جنبش انقلا بي پايه ريزي شد، حتي دست اندركاران و اعضاء مجاهدين و مقاومت ايران هم نسبت به گام بلند و بن بست شكنانه يي كه برداشته شد، اشراف و آگاهي اندكي داشتند، تاچه رسد به كساني كه از دور دستي بر آتش مبارزه دارند. كمتركسي مي دانست كه در ساليان پرتلاطمِ پيش رو، تنها و تنها همين هژموني است كه رمز بقاء، پيشروي و اعتلاء مقاومت مردمي و انقلا بي است. اكنون هم در فازي بسا بالاتر «شوراي مركزي سازمان مجاهدين خلق ايران» تنها ارگان هدايت كننده ييست كه صلاحيت بي همتاي خود را بدون شك در حل و فصل مسائل جنبش به اثبات خواهد رساند. پس از ساليان، دشمن ضدبشري و زن ستيز، به يمن همين مقاومت پرشكوه به فاز تدافعي، ريزش و انشقاق، زهرخوران، و عقب نشيني افتاده است. اين ارگان تنها پاسخ واقعي است كه مي تواند كشتي طوفان زده ايران را به ساحل نجات برساند، آينده اين حقايق را بيشتر روشن خواهد كرد.
يكي ازگوياترين اسناد حقانيت و ضرورت تشكيل «شوراي مركزي سازمان مجاهدين خلق ايران» واكنش هاي هراس آلود و زوزه هاي مرگيست كه بي وقفه از ارگانهاي سركوبگر اطلاعاتي و امنيتي رژيم ولايت فقيه منعكس مي شود. يكي از همين سايتهاي وزارت اطلاعات نوشته است:
«... سؤال اساسي اينجاست كه آيا بحث اخير (منظورتشكيل شوراي مركزي سازمان) را فقط مي توان مشغول كردن اعضاء دركمپ ليبرتي بررسي كرد و يا دادن درجه و رده به زنان درون سازمان مجاهدين كه مانع از جداشدن آنان از سازمان شوند؟...»
درجة بلاهت و حضيض زبوني و عقب ماندگي به اصطلاح تحليل گران ارتجاع را مي بينيد؟ كافيست در برابر اين لاطائلات صدمن يك غاز، فقط آنها را به آخرين پيام رهبرمقاومت در عاشوراي امسال و داستان چراغ خاموش و محصول آن ارجاع بدهيم، كه از سيماي آزادي براي همه مردم ايران پخش شد.
نمونه ديگر اظهار لحيه هاي مزدور واداده و شكست خورده ايست كه ساليان است تمام عيار به خدمت گشتاپوي آخوندي درآمده. نامبرده پس از ارائه مثلاً تحليلي از خطوط سازمان واعلام سرخط پيروزيهاي يكسال اخيركه در آخرين بندآن به تشكيل شوراي مركزي اشاره مي كند، ادامه مي دهد:
«... مطالب بالا فقط به گوشه يي از تحليل هاي آبكي... اشاره دارد و در پايان نتيجه مي گيرند كه ديگرسرنگوني در دسترس است و سرنگوني توسط زنان انجام خواهد گرفت...»
مي بينيدكه حتي اين خائن خودفروخته هم كابوسش سرنگوني رژيم ضدبشريست، آنهم به رهبري زنان قهرمان مجاهدخلق. خورشيدهاي فروزاني از صداقت و فدا كه آسمان تيره و تار خلافت سفياني ولي فقيه ارتجاع را براي مردم ايران نورافشاني مي كنند. «مه فشاند نور و سگ عوعوكند»
احمد وفايي ـ رزمگاه ليبرتي
آذر 93
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر