غرش مرگبار
اسماعیل محدث
هلاکوخان، سردار مغول و نوۀ چنگیزخان در سال 633 هجری شمسی بزرگترین ارتش آن زمان
را، با بیش از صدهزار سرباز آموزش دیده برپا کرده بود. در سال 639 این سردار به فتح
نهائی فلات ایران نائل آمد، اما آنچه او در سر می پروراند فتح بغداد، پایتخت مهم سلسۀ
عباسیان بود. در زمستان 640 ارتش هلاکوخان یورش و محاصرۀ بغداد را آغاز کرد. با آنکه
هلاکو مسلمان نبوده و بسیاری از سربازان لشکرش و حتی همسر و مادر او از پیروان مسیحیت
بودند، از اینکه خون خلیفۀ مسلمانان، المستعصم را بر زمین بریزد واهمه داشت. او ابتدا
برای المستعصم پیام فرستاد تا تسلیم شود، اما خلیفه که در این دوران غرق مطالعه و لهو
و لعب بود و به سیاست و حکومت کاری نداشت، در بی خبری از تسلیم سرباز زد. اواسط بهمن
ماه ارتش مغول از ناحیۀ شرقی و غربی فرات به بغداد حمله کرد. لشکر چندین صدهزار نفرۀ
المستعصم خلیفۀ فاسد و بی لیاقت در برابر ارتش هلاکوخان تاب مقاومت نیاورده و بغداد
در روز 10 فروردین 641 سقوط کرد. لشکر فاتح مغول در بغداد حمام خون راه انداخت. گفته
می شود که از شهر 400 هزار نفری بغداد از 80 تا 300 هزار نفر به دست لشکریان هلاکو
به قتل رسیدند. اما مشکل اصلی، یعنی چگونگی از میان برداشتن خلیفه، "جانشین"
پیامبر، کماکان وجود داشت. چطور می شود خون او را بر زمین ریخت و از زیر و رو شدن کون
و مکان در امان بود؟ برای رعایت احتیاط، بنا به پیشنهاد خواجه نصیرالدین توسی دانشمند
بزرگ ایرانی، تصمیم گرفته شد تا خلیفه را در نمدی پیچانده و با چوبکاری او را آهسته
آهسته بکشند. اگر در حین کشتن او آغاز طوفان بزرگ در کائنات مشاهده می شد او را رها
می کردند. سی وهفتمین و آخرین خلیفه عباسی المستعصم به این ترتیب مرد، در کون و مکان
و کائنات تغییری دیده نشد و ایران پس از چندین قرن از زیر سلطۀ اعراب رها شد.
به روزگار و زمان معاصر باز می گردیم. اگرچه سیاستمداران امروز، در هر کجای دنیا،
نسبت به سیاسیون تاریخ کوتوله تر به نظر می رسند؛ چاره ای نیست ما با این سیاستبازان
طرفیم و مجبوریم سیاست این رجال را مورد بررسی قرار بدهیم. باراک حسین اوباما با لشکر
1+5 می ترسند که با رنجاندن خلیفۀ تهران باعث طوفان بزرگ در کائنات شوند. امضاء قراداد
موضوع هسته ای با دیکتاتوری مذهبی حاکم بر ایران را از این ماه به ماه دیگر و از این
سال به آن سال می اندازند. این فرافکنی آبروی دولتهای غربی را برده و آنها را مجبور
می کند که با ادامۀ "مذاکره" تمامی ارزشهای خودشان را لگدمال کنند. رژیم
آدمخوار آخوندی نیز در مقابله با این کش و قوش مسخره با تشدید اختناق داخلی و با دمیدن
در بحران خاورمیانه عکس العمل نشان می دهد. اما این روند رژیم ولایت فقیه را در هر
حال به سوی مرگ تدریجی سوق می دهد.
قبل از هر چیز باید اشاره شود که پروژهای هسته ای کاملاً سری رژیم آخوندی را اپوزیسیون
آن، در ماه اوت 2002 افشا کرد. روز 14 اوت 2002 اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در
کنفرانسی در واشینگتن، با ارائۀ مدارکی موثق، از وجود دو سایت اراک و نطنز که در آنها
تولید آب سنگین و غنی سازی اورانیوم در خفای کامل و با سرعت انجام می گرفت پرده برداشتند.
سرویس های مخفی کشورهای مختلف و آژانس بین المللی انرژی اتمی بعداً موفق شدند افشاگری
های مجاهدین خلق را تائید کنند. جنبش مقاومت ایران، در امتداد منافع مردمش، بازهم در
مورد پروژه های مخفی رژیم آخوندی دست به افشاگریهای موثق و قابل اعتماد زد. البته هنوز
بخشی از طرفداران سینه چاک رژیم آخوندی دم از اهداف صلح آمیز پروژۀ هسته ای او می زنند.
این اوباشان (مزدبگیر) را به اشتغال شغلشان وامی گذاریم. ایران دومین کشور جهان به
لحاظ ذخایر نفت و چاه های گاز می باشد و در سه دهۀ اخیر هرگز قدمی در راستای منافع
ملی ایرانیان برنداشته است. تولید سلاح هسته ای دقیقاً به خاطر دست باز داشتن در سرکوب
مردم ایران و داشتن آزادی در صدور بحرانهای لاعلاجش در مصاف با این مردم می باشد. از
زمانی که روحانی در مسند ریاست جمهوری رژیم آدمخوار آخوندی قرار گرفته است، در رابطه
با مذاکرات "جدی" با غرب، شمار اعدام ها در ایران و حضور پاسداران در عراق
و سوریه افزایش زیادی داشته است.
دولت اوباما که در گیجی مفرط از اتخاذ یک استراتژی مشخص و پابرجا برای ثبات خاورمیانه
عاجز است، آغوش مرگبارش را همچنان به روی رژیم مذهبی حاکم بر ایران باز نگه می دارد.
تمدید چندبارۀ "مذاکرات" ضعف سیاست خارجی دولت اوباما را پیش چشم همه عیان
می کند. از طرف دیگر این تمدید، رژیم درماندۀ آخوندی که بیش از هر کس به امضاء قرارداد
هسته ای احتیاج داشت را در زیر فشار بیشتری کشاند. حاصل جمع دو ضعف رژیم آخوندی و کشورهای
1+5 ضعف بزرگتر شد و هر دو طرف بازنده شدند. غرب حدود 700 میلیون دلار در ماه از دارائی
های ایران را از انجماد خارج می کند ولی رژیم ایران ماهانه بیش از 1000 میلیون دلار
به خاطر کاهش قیمت نفت از دست می دهد. به نظر می رسد که اوباما برعکس نوۀ چنگیزخان
از اینکه خلیفۀ تهران را به سوی مرگ می راند باخبر نیست. این امر به دلیل آن است که
باراک حسین اوباما علاوه بر نداشتن وزن و شخصیت تاریخی، در حلقۀ مشاورین کودن
"ایرانی" در واشنگتن، به افراط غوطه می خورد. درست به همین دلیل است که امضاء
قرارداد هسته ای، در پی مذاکراتی جدی و مدون، کماکان سراب باقی می ماند. در هر صورت
اگر رژیم ولایت فقیه در آینده حتی پای قرارداد هسته ای امضاء بگذارد، بسیار بعید می
نماید که از تولید سلاح هسته ای انصراف کند.
این مقاله در تاریخ 29 نوامبر 2014 در روزنامۀ سراسری ایتالیائی، لوپینیونه به
چاپ رسید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر