ولايت فقيه يك بدعت منزوي در فقه شيعه است - استاد جلال گنجه اي
یکشنبه, 23 آذر 1393 18:28
هفته نامه مجاهد شماره ۸۸۴
سه شنبه، ۲۷ آذر، ۱۳۸۶از ايرانافشاگر
ولايت فقيه يك بدعت منزوي در فقه شيعه است
گزيده مصاحبه سايت ايلاف با استاد جلال گنجهاي
او يكي از شاگردان خميني بود سپس با او اختلاف پيداكرده و خط فكري و سياسي كاملاً مغاير با او در پيش گرفت.
14سال بيش نداشت كه آموزش علوم
ديني را شروع و در حوزه علميه نجف و قم تحصيل كرد. از زمان اعلام تشكيل
سازمان مجاهدين در سال 1971 به شدت از سازمان مجاهدين خلق حمايت كرد و به
همين دليل در سالهاي1971 و 1972 توسط پليس مخفي ساواك زنداني شد.
او داراي آوازه در ميان محافل
جوانان ايران است و كتابها و بحثهايش از پايگاه گستردهيي شبيه آنچه كه
فقيد دكتر علي شريعتي از آن برخودار بود، برخوردار است.
با اين كه در اولين دوره
انتخابات مجلس ايران پس از انقلاب در سال1980 كانديدا شد، اما همانطور كه
خيلي از محافل ميگويند با تقلبات وسيعي كه انجام گرفت از حضور او در مجلس
جلوگيري گرديد. او توضيح ميدهد كه از هدفهاي مهم رژيم حاكم بعد از شاه به
ويژه به دنبال حمله پاسداران انقلاب به دانشگاههاي ايران در سال1980 شد، و
از آن موقع تحت تعقيب قرار گرفت، اما دست روي دست نگذاشت و جمعيت «داد»
(جمعيت دفاع از دموكراسي و استقلال ايران) را تشكيل داد. اين جمعيت به
شوراي ملي مقاومت ايران پيوست، و او اكنون مسئول كميسيون مذاهب و آزادي
اديان است و ايدهها و بحثهاي زيادي در رابطه با آرا و مواضع مختلف دارد.
ايلاف با وي ديدار كرده و مجموعه سؤالاتي با باوي مطرح كرد و اين گفتگو صورت گرفت:
ايلاف با وي ديدار كرده و مجموعه سؤالاتي با باوي مطرح كرد و اين گفتگو صورت گرفت:
س ـ شما شاگرد امام خميني بوديد و بعد ضد او شديد، چرا؟
ج ـ شروع
مخالفت من با خميني به يک دهه پيش از حاکميت برميگردد، هنگامي که وي در
نجف اقامت داشت. در آنجا، خميني براي ترويج خودش به عنوان يک مرجع تقليد
به همان شيوههاي رياکارانه روي آورد که قبلاً خودش ديگران را براي همانها
به شدت نکوهش ميکرد. براي مثال، در ميان کساني که براي درس وي حاضر شوند،
به تقسيم پول دست زد. و از همه بدتر، براي تخريب منتقدان و مخالفان خويش،
به جعل سندهايي دست زد که داراي سربرگ سفارت شاه در بغداد بود و در اين سند
که خطاب به گروهي از مدرسين نجف جعل شده بود، از زبان سفير شاه نوشته شده
بود که سفارت به امر «شاهنشاه آريامهر» مبالغي را به صورت ماهانه براي آن
اشخاص حواله خواهد کرد. مجري اين کار، آخوند دعايي بود که بعدها، پس از
انقلاب سال1979، به عنوان سفير رژيم خميني در بغداد مأمور نقشههايي شد که
خميني براي دستاندازي به عراق در سر داشت. فاصله گرفتنهاي تدريجي من وقتي
به جدايي کامل از درس و دستگاه خميني انجاميد که وي در1970 جلسات تدريس
«خارج فقه» را به يک سخنراني سياسي تنزل داد تا نظريه «ولايت فقيه» را
تدريس کند.
س ـ چرا شما اصل ولايت فقيه را رد ميكنيد، مگر به ادله مستند فقهي متكي نيست؟
ج ـ نظرية
«ولايت فقيه» يک بدعت منزوي در فقه شيعه است که قبل از خميني تنها يک بار
در قرن نوزدهم توسط يک ملاي نزديک به دربار سلطنت منحط و استبدادي قاجاري
به نام ملا احمد نراقي مطرح شد و هرگز کسي از آن استقبال نکرد. قابل توجه
است که در سالهاي منتهي به انقلاب مشروطيت ايران در 1906، با آن که دو
گرايش متمايز مشروطه و استبدادي ميان فقهاي شيعه در ايران و عراق با يکديگر
مجادله و مبارزه داشتند، هرگز کسي به «ولايت فقيه» اشاره نکرد. يعني نوعي
«اجماع مرکب» ميان اين فقيهان وجود داشت که زمامداري را در بيرون فقاهت
جستجو ميکردند با اين اختلاف که آيا بايستي «شاه ايران» مشروط به قوانين
موضوعه توسط نمايندگان ملت به سلطنت ادامه بدهد و يا بايد «مطلقالعنان»
باشد؟
اما دلايلي که خميني در درسهايش براي استدلال «ولايت فقيه» مطرح کرد، دو نوع بود:
الف: تعدادي «احاديث آحاد» از
امامان اهل بيت(عليهم السلام) بود که هم از بابت سند و هم –به خصوص- از نظر
مفاد و دلالت، ناکافي بودند و هيچ فقيه ديگري خارج از دار و دسته خودش به
آنها اعتنايي نداشت. اين جدا از تعارض اين متون ضعيف با مسلمات شيعيان، به
خصوص تصريحات و سنت عملي امام علي(ع) که اندر حقوق مردم در تعيين حاکم و
نظارت بر اعمالش و مشروط بودن حق حکومت به آراي مردم کمترين ابهامي ندارد.
اينها اسنادي است که براي دسترسي به آنها، حتي مراجعه به نهج البلاغه کافي
است و نياز به دانش و تتبع ويژهيي ندارد.
ب: اما دليل اصلي وي يک «اجتهاد» خالص شخصي بود به اين شرح:
ـ احکام فقهي لازمالاجراء است
ـ اجراي اين احکام بدون قدرت دولتي ميسر نيست.
ـ و نتيجه ميگرفت که قدرت
دولتي بايد دست فقيه باشد. چرا که فقيه از هرکسي بيشتر به اين احکام آگاهي و
احاطه دارد. ضعف خندهدار اين به اصطلاح «اجتهاد» بسيار آشکار است. چرا که
احکام مندرج در فقه، مبتني بر دلايلي هستند که در اساس و هميشه قابل
مناقشه و رد و ايراد بوده و هستند. بدين ترتيب، ضرورت اجراي آنها به طور
اجباري و با قدرت دولتي، بيمعني است به خصوص بنا بر آنچه که فقهاي شيعه
مدعياند که باب اجتهاد هميشه مفتوح است. خندهدار اين که مدعي است: فقيه
به خاطر تخصص در اين مقررات، بايستي دولت را در دست داشته باشد. گويي که
کشورداري با سرپرستي يک مسجد و مدرسه مذهبي و حداکثر يک محکمه صدور
احکام،يکي است.
اما چيزي که آن وقت مرا برآشفته
کرد و نگراني خود را با شخص وي در ميان گذاشتم، عميقتر از اشکالات نظري و
استدلالي نظريه ولايت فقيه بود. من به وي يادآور شدم که خودش تا چه حد از
تبعيضها و بيعدالتيهايي که در دستگاههاي فقاهت مشهود بوده، ابراز نگراني
ميکرد. از جمله اين نگراني که دستگاههاي حاکمه و به خصوص دربار «پادشاهي
شيعه» در ايران قادر به هرگونه اعمال نفوذ در اين دستگاهها بودند. خميني در
جواب به من گفت: انشاءالله مورد خوب هم پيدا خواهد شد. مقصودش خود وي بود.
او گمان ميکرد که ما جوانهاي آن وقت خبر نداريم که دستگاه خودش هم به
همان رنگ است.
به اين ترتيب، من خيلي زود
دريافتم که در وراي يک نظريه فقهي، تنها با يک صحنهسازي خائنانه مواجه
هستيم که هدفش تصرف قدرت و جانشين کردن يک فساد مذهبي به جاي فساد غيرمذهبي
خاندان پهلوي است.
س ـ اوضاع ايران را چگونه ارزيابي ميكنيد، آيا جبهه داخلي آنطور كه احمدينژاد ميگويد، قوي است؟
ج ـ جامعه ايران اينک بيش از هميشه از تمامي توهمها نسبت به رژيم ملاها رها شده و همگان قانع هستند که مسئول تمامي بدبختيهاي مردم ايران از غصب قدرت حکومتي انقلاب1979 توسط خميني و وابستگانش ناشي شده و پايان انبوه معضلات اين جامعه در گرو برکناري اين رژيم از قدرت است. با افتادن نقاب از چهره خاتمي و افشاي اين که ژست متبسم و شعارهاي ميانهروي وي تنها براي خريدن عمر بيشتر براي رژيم ضدمردمي آخوندي است، ايران شاهد امواج مشهودتري از اعتراضات مردمي توسط جوانان و دانشجويان، زنان، زحمتکشان مختلف، به خصوص کارگران و معلمان بوده که همچنان و با تصاعد فزاينده، ادامه دارد. احمدينژاد که براي شدت بخشيدن به سرکوب و يکدست کردن دستگاههاي مربوطه آمده بود، روز به روز بيشتر با مقاومت آشکارتر اجتماعي مواجه شده و کمترين خللي در ارادة مردم و مبارزاتشان رخ نداده است. احمدينژاد نه تنها کمترين موفقيتي در ايجاد يک جبهه مردمي در حمايت از رژيم در داخل ايران به دست نياورده است، بلکه آنچه بسي عريان مشاهده ميشود، شکاف برداشتن جبهة دروني رژيم بر اثر سياست و لحن جنگ افروزانة احمدينژاد است که از مراجع ديني وابسته به رژيم گرفته تا کساني مثل رفسنجاني را به اظهار نگراني علني واداشته است...
ج ـ جامعه ايران اينک بيش از هميشه از تمامي توهمها نسبت به رژيم ملاها رها شده و همگان قانع هستند که مسئول تمامي بدبختيهاي مردم ايران از غصب قدرت حکومتي انقلاب1979 توسط خميني و وابستگانش ناشي شده و پايان انبوه معضلات اين جامعه در گرو برکناري اين رژيم از قدرت است. با افتادن نقاب از چهره خاتمي و افشاي اين که ژست متبسم و شعارهاي ميانهروي وي تنها براي خريدن عمر بيشتر براي رژيم ضدمردمي آخوندي است، ايران شاهد امواج مشهودتري از اعتراضات مردمي توسط جوانان و دانشجويان، زنان، زحمتکشان مختلف، به خصوص کارگران و معلمان بوده که همچنان و با تصاعد فزاينده، ادامه دارد. احمدينژاد که براي شدت بخشيدن به سرکوب و يکدست کردن دستگاههاي مربوطه آمده بود، روز به روز بيشتر با مقاومت آشکارتر اجتماعي مواجه شده و کمترين خللي در ارادة مردم و مبارزاتشان رخ نداده است. احمدينژاد نه تنها کمترين موفقيتي در ايجاد يک جبهه مردمي در حمايت از رژيم در داخل ايران به دست نياورده است، بلکه آنچه بسي عريان مشاهده ميشود، شکاف برداشتن جبهة دروني رژيم بر اثر سياست و لحن جنگ افروزانة احمدينژاد است که از مراجع ديني وابسته به رژيم گرفته تا کساني مثل رفسنجاني را به اظهار نگراني علني واداشته است...
س ـ چندين جريان اپوزيسيون رژيم حاكم بر ايران را نمايندگي ميكنند، از جمله اپوزيسيون ديني، آن را چگونه ميبينيد؟
ج ـ در مورد تعدد جريانهاي اپوزيسيون ايراني، بايد به دو مطلب توجه داشت:
نخست آن که اپوزيسيون واقعي در
مورد رژيم ايران آن است که خواستهيي کمتر از سرنگوني تماميت رژيم غاصب
آخوندي نداشته باشد. مدعياني که غير از اين هستند، متحدان جناحهايي از رژيم
و مورد حمايت آن و پشتيبان بين المللي ملاها هستند و نبايد با اپوزيسيون
واقعي اشتباه گرفته شوند.
دوم: در اين اپوزيسيون واقعي،
جريان ديني داراي برجستگي ويژهيي است، چرا که بدون اينها رژيم ايران
ميتوانست مخالفان خويش را به نام مخالفان دين و اسلام بدنام و منزوي کند.
به خصوص که مهمترين تشکيلات اپوزيسيون ديني، يعني تشکيلات مجاهدين خلق
ايران، پيشگام نفي تبعيضهاي ديني در «ولايت فقيه» بوده و بدون اينها امر
افشاي ارتجاع ديني و فاشيسم مذهبي خميني، به جايي نميرسيد. قابل توجه است
که در ميان ايرانيان، اين اپوزيسيون ديني است که در اعتقاد و محقق کردن
برابريها دست به ابتکارهاي بينظير زد. چنين است که ائتلاف شوراي ملي
مقاومت، شامل تشکيلات مجاهدين خلق ايران (نيروي عمده اپوزيسيون اسلامي)،
کابوس ملاهاي حاکم است. وجود اين نيروي اسلامي با قرارگرفتن در يک ائتلاف
متساوي الحقوق با پيروان اديان و مذاهب مختلف و پيروان فلسفههاي غيرديني
ايراني، اينک ربع قرن است که دعاوي عقبمانده ديني ملايان را به چالش گرفته
است. به خصوص که حضور برابر زنان در مهمترين پستهاي رهبري و فرماندهي،
ماهيت سرکوبگريهاي ملاها در زمينه «زنستيزي» را که با دعوي اسلام مرتکب
ميشوند، به بهترين وجهي رسوا کرده است.
س ـ اتهاماتي
به رژيم ايران مبني بر دخالت در امور داخلي خيلي از كشورهاي منطقه هست، و
تهران آن را تكذيب ميكند، از نظر شما چرا دولت ايران در امور داخلي
كشورهاي منطقه دخالت ميكند و چه هدفي را دنبال ميكند؟
ج ـ تکذيبهاي
رژيم ملايان ايران در مورد دخالتهاي نامشروعشان در امور ديگر کشورهاي
منطقه، بيفايده است. چرا که آنها اين نوع دخالتها را در مهمترين اسنادشان
به عنوان «رسالت» خود قلمداد و ثبت کردهاند از جمله در قانون اساسي «رژيم
ولايت فقيه» و در متن وصيتنامه ويژه خميني که آن را «وصيت سياسي الهي»
ناميده است. خميني در وصيتنامه خويش با صراحت از مسلمانان جهان خواسته است
که براي ايجاد يک «کشور اسلامي» با چنگ و ناخن و دندان برضد دولتهاي محلي
بجنگند. طبيعي است که اين فراخوان براي سرنگوني رژيمهاي ديگر در 57کشور عضو
سازمان کنفرانس اسلامي، بدون يک سري جنگهاي وسيع و در حقيقت بدون
مشتعلشدن نوعي جنگ جهاني صورت گرفتني نيست که در مختصات کنوني جهان، لاجرم
بسي خونينتر از 60ميليون تلفات در جنگ جهاني دوم خواهد بود.
با چنين نيات و استراتژي بود که
اين رژيم از صبح موجوديت خويش دست به ايجاد انبوهي نهاد و دستگاههاي مختلف
نظامي و غيرنظامي به اين منظور زده و بسياري مزدوران خودش از مليتهاي غير
ايراني را به اين نهادها وصل کرده است. سپاه قدس که اين روزها بيشتر بر سر
زبانهاست، يکي از مهمترين دستگاههاي دولتي براي اين دخالتهاست.
جناحهاي مختلف رژيم آخوندي بر
اين نظريه خميني اتفاق نظر دارند که بقايشان در قدرت در ايران در گرو
«استراتژي بسط» است. آنها به طور نظري قادر نيستند که در چارچوب به اصطلاح
«اسلام ارتجاعي» خود به مرزهاي ملي اذعان کنند و قراردادهاي بينالمللي
مربوطه را به رسميت بشناسند. چنان که اشاره کردم، فلسفه ارتجاعي «ولايت
فقيه» بر مرجعيت مقررات «فقهي» به عنوان «احکام خداوند» چيده شده است و در
فقه ياد شده، مرزهاي ملي کنوني شناخته نيست. طبيعي است که پذيرفتن چيزي
خارج از «فقه» با مشروعيت و ضرورت «ولايت فقيه» ناسازگار است، همانطور که
مقررات انساني بينالمللي، مانند اعلاميه جهاني حقوق بشر و غيره که ملايان
ايران قادر به پذيرفتن آنها نيستند.
س ـ به تحرك عمومي غرب و به طور خاص آمريكا عليه تهران چگونه مينگريد، آيا شما با آنها هستيد يا عليه آنهاييد؟
ج ـ ما
دولتهاي غربي را از بابت چشم بستن به حقوق مردم ايران و در پيش گرفتن سياست
مماشات طي يک ربع قرن، مسئول ميشناسيم. مقاومت ايران و ملت ايران، همواره
قرباني اين سياست غربيها بوده است. حال اگر غرب نتواند از بابت دخالتهاي
توسعهطلبانه رژيم متجاوز ولايت فقيه، به راه و پيوندهاي گذشتة خويش با اين
غاصبان ادامه بدهد، البته براي ما ماية مسرت است. البته، ما حق داريم بابت
مصالح عالية ملت ايران و بابت سرنوشت صلح و آرامش بينالمللي، از همگان
بخواهيم که هرچه زودتر و مصممانهتر به دوران ننگين سياست مماشات با فاشيسم
مذهبي حاکم بر ايران پايان بدهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر