صفا فرهادي
مصاحبه همنشين بهار(محمد جعفري) با سعيد شاهسوندي يكي از تلاش هاي تازة وزارت اطلاعات
براي پيشبرد خطي است كه بعد از شكست خطوط قبلي مقابله اش با مجاهدين به راه انداخته
است. توجه به اين نكته از آن نظر حائز اهميت است كه نقطه مختصات رژيم در تعادل قواي
بين المللي و بن بستهايي نظير، سياست اتمي و شكست در عراق و سوريه و دست و پا زدن در
بحرانهاي اقتصادي و اجتماعي را در نظر بگيريم.
قبل از هرچيز بايد توجه داشت كه مسأله را نبايد شخصي و فردي كرد. اين مصاحبه، گفتگو
و حتي مجادلة دو «فرد» با يكديگر نبوده است و نمي تواند باشد. اگر معتقديم كه جنگ اصلي
ما با وزارت اطلاعات رژيم است، و نه فلان فرد بريده و يا حتي خائن، پس ترديد نبايد
داشت كه سرنخ اين قبيل كارها به«اتاق مبارزه با نفاق» وزارت اطلاعات منتهي مي شود.
يعني بايد از شخص همنشين بهار و يا سعيد شاهسوندي و ايرج مصداقي فاصله بگيريم و ببينيم
در اتاق مبارزه با نفاق وزارت اطلاعات چه كساني نشسته اند؟ و براي مقابله با مجاهدين
چه خطوطي را مي خواهند پيش ببرند؟ بعد در مي يابيم هركدام از اين افراد و جناحها «پيشخدمت
ها و خوش خدمتها»ي ويژة خود را دارند. و ما در خارج كشور بازتاب آن خط و خطوط را در
فعاليتها، گفته ها، مقالات، و موضعگيري هاي كارتهاي سوخته و غير سوخته جناحهاي مختلف
وزارت مربوطه مي بينيم.
در نتيجه بهتر است براي درك عميق تر معناي اين مصاحبة «بفرموده»اندكي به عقب برويم
و ببينيم هدف اصلي وزارت اطلاعات دربارة مجاهدين چه بوده است؟
مروري كوتاه:
حملة آمريكا به عراق در سال2003 و قضاياي بعد از آن،رؤياي متلاشي كردن تشكيلات
مجاهدين را در رژيم بيدار كرد. تا آنجا كه به تحليل شرايط سياسي و زد و بندهاي پشت
پرده رژيم با آمريكا هم برمي گشت تحقق اين رؤيا زياد دور از واقعيت نبود. تمامي شواهد
حكم مي كرد كه در اين تند باد مجاهدين بايد نه يك بار كه صد بار نيست و نابود شوند.
اما رژيم به خوبي مي دانست كه تحقق اين رؤيا الزاماتي دارد و به صورت خود به خودي
انجام نمي شود. بلكه يك كار همه جانبه و گسترده و پرهزينه را مي طلبد. مثلا اين كار
ميسر نبود جز با كمك مهره هاي مزدورش در دولت عراق و گروه هاي تروريستي وابسته به خودش.همچنين
گسيل گله وار خانواده هاي«الدنگ» اشرفيان به پشت در اشرف و رسوايي چند صد بلندگو و
آن همه تبليغات ضد انساني در دور و بر اشرف از جمله اين الزامات بود.
به طور همزمان با سياست به غايت ابلهانه آمريكا «تيف» راه اندازي شد. تيف ساختة
آمريكايي ها با اين هدف به راه افتاد كه مجاهدين، كه به زعم آنها فرقه اي بيش نبوده
اند، راهي به بيرون پيدا كنند و از تشكيلات خود كنده شوند. براي آمريكايي ها مهم اين
نبود كه بريدگان تيفي به كجا تف مي شوند. ولي به صراحت گفته بود كه هدف ما انحلال نرم
تشكيلات مجاهدين است . اما رژيم سعي داشت كه بيشترين نفرات بريده را به ايران ببرد
تا ضمن زدودن آخرين ذره هاي شرافت سياسي از آنها آلت فعلهاي مطلوب مورد نظر خود را
درست كند به همين خاطر تيف در عمل به چراگاه وزارت اطلاعات مبدل شد.
با اين كه وزارت اطلاعات در ايران با آنان چه كرد و چه بلايي سرشان آورد كاري نداريم.
آن چه به بحث ما مربوط مي شود اين است كه به رغم تبليغات سر سام آور و اقدامات حيرت
انگيز عليه مجاهدين و تشكيلات «مخوف» آنها، مجاهدين استوارتر شدند و اساس تشكيلات شان دست نخورده باقي ماند. و اين يعني برباد
رفتن تمام خواب و خيالهاي مغزهايي كه در اتاق مبارزه با نفاق به طراحي مشغول بودند.
يك چند بعد همين شكست باعث شد تا رژيم برروي تخليه اشرف متمركز شود. حملات وحشيانه
نظامي كه توسط گروههاي تروريستي و نيروهاي ارتش مالكي راه افتاد ادامة همين خط بود
كه در شهريور ماه 92 با قتل عام پنجاه و دو تن از ساكنان اشرف به اوج نهايي خود بالغ
شد.
در اين ميان رژيم سرخورده از پاشاندن تشكيلات مجاهدين در اشرف و ليبرتي، سعي كرد
تعدادي از تيفي ها را (كه به ايران برده بود) راهي خارج كشور كند. هدف اين بود كه اين
بار خط داغان كردن تشكيلات آنان در خارج كشور، و از طريق تعدادي بريدة شناخته شده و
لو رفتة از قبل، محقق شود. اين اقدام البته در همان راستاي معامله با دولتهاي غربي
(نظير آن چه در فرانسه شاهدش بوديم) بود. در اين مرحله شاهد اقدامات گسترده و پرهزينه
و راه افتادن سايتهاي متعدد با نامهاي مستعار و اصلي و مملو از تبليغات عوام فريبانه
و دروغ ولجن پراكني هستيم. و الحق بايد گواهي داد كه تيفي هاي تف شده به غرب در لجن
پراكني هاي وقيحانه خود از هيچ رذالتي كوتاهي نكردند.
باز هم براي جلوگيري از انحراف بحث از شرح بيشتر از اين مورد نيز در مي گذريم و
به ادامه روند توطئه نگاه مي كنيم.
شكستها و خطوط جديد اتاق مبارزه با نفاق:
تف شدگاني كه از طرف وزارت اطلاعات به سوي مجاهدين كيش داده شده بودند بي آبروتر
و دست خالي تر از آن بودند كه بتوانند كاري كنند. به زودي دستشان نه تنها براي هواداران
مجاهدين كه عامة ايرانيان رو شد. حاصل كار آنها در عمل بي آبروتر كردن عناصري مثل بني
صدر و احسان نراقي بود. رسوايي بدانجا كشيد كه براي محافل و حتي سازمانهاي اطلاعاتي
خارج كشوري هم روشن شد كه بريدگان مزدور تنها دروغگوياني نيستند كه از شرافت سياسي
بويي نبرده اند، بلكه علاوه بر آن بسيار هم بي مايه و بي عرضه هستند.
در نتيجه در اين مرحله خط نابودي تشكيلاتي مجاهدين در خارج كشور با شكست كامل مواجه
شد. پيروزي هاي مقاومت در دادگاههاي بين المللي و بيرون آمدن از ليست تروريستي در اروپا
و آمريكا اين شكست را به نقطه پاياني خود رساند.
اين شكست ها وزارت اطلاعات را به چاره انديشي براي يافتن راهكارهاي جديد، وادار
كرد. مهمترين تجربه وزارت اطلاعات كه به بهاي سنگين و هزينه هاي بسيار برايش به دست
آمد اين بود كه پاشاندن تشكيلات مجاهدين ويا خط جدا سازي سر از بدنه و مزخرفاتي ازاين
دست ديگر امكان ندارد. لذا تمركز از روي «مجاهدين» بر روي «شوراي ملي مقاومت» چرخيد.
اين بار اين شورا بود كه به عنوان خط مقدم نبرد بايد «منهدم» مي شد. الزام عملي پيشبرد
اين خط لجن پراكني برروي مسئول آن و براندن اعضا و مسئولان كميسيونها بود. تصويب «مادة
واحده» در شوراي ملي مقاومت در واقع ضدحمله شورا به اين خط موذيانه بود. به طور همزمان
بايستي همة خائنان و ورشكستگان سياسي به تقصير و بريدگان تيفي و حتي بريدگاني كه سالهاي
گذشته در واقع موميايي هاي سياسي بودند را به خدمت گرفت و با راه انداختن كمپين شيطان
سازي به مانع تراشي براي مجاهدين پرداخت.
ملاحظه مي شود كه براي به ثمر رساندن خط جديد وزارت اطلاعات در اين مرحله، چهره
هاي سوخته و بي آبرويي مثل كريم حقي و خدابنده و سبحاني و بتول سلطاني ... نه تنها
ديگر كارآيي ندارند، كه مخل پيشبرد خط جديد هستند. بنابراين صرفه آن بود كه به پشت
جبهه منتقل مي شدند و افراد تازه نفس تري با عبا و قباي جديدي وارد ميدان مي شدند.
چهرة جديد با مأموريت جديد:
نفر جديد، كه مسئولان اتاق مبارزه با نفاق روي او حساب بسياري باز كرده بودند،
همان تواب تشنه به خون يعني ايرج مصداقي بود. از نظر آنان اكنون وقت به صحنه آمدن اين
مهرة در نمك خوابيدة ساليان بود. مهره اي كه با شيادي تمام چهرة خائنانه خود را براي
بسياري پوشانده بود. از نظر مسئولان اتاق مبارزه با نفاق مصداقي براساس عمل به قول
و قرارهاي «صادقانه»اش با سربازجوي متخصص خودش، محمد توانا، شايستگي لازم براي احراز
«پيشخدمتي» جديد را داشت.
او طي ساليان سكونت در خارج كشورش ثابت كرده بود كه به تمام تعهداتي كه به محمد
توانا، سربازجوي متخصص مجاهدين در وزارت اطلاعات، داده است پاي بند و وفادار بوده.
همچنين آنان از ميزان كينه توزي وحشيانه اين مهرة بي چشم و رو نسبت به مجاهدين آگاه
بودند و اين يعني بيش از پنجاه و يك در صد قضيه. توجه كنيم كه مصداقي در اين راستا
در خوشرقصي هايش براي وزارت اطلاعات اتهاماتي به مجاهدين زد كه حتي ساواك شاه هم جرأت
چنان كارهايي را نداشتند.
دوم آن كه او مهره اي در آب نمك خوابانده بود كه سابقة زندان رژيم را با خود يدك
مي كشيد. مصداقي با زمينه سازي هاي چند ساله، از جمله با دزيدن خاطرات ديگر زندانيان
و اضافه كردن مشتي ياوه و دروغ به آنها، به نام خاطرات زندان كتابي منتشر كرده و خود
را علمدار شهيدان قتل عام سال67 معرفي مي كرد. در اين زمينه هم رژيم چندين مصاحبه از
راديوهاي آن چناني را جور كرد . و الحق تا توانستند اين كذاب ياوه سرا را بال و پر
دادند و برايش تبليغ كردند.
بنابراين مصداقي، به عنوان برگ جديد وزارت اطلاعات، اين بار نه در شكل و شمايل
خدابنده ها و كريم حقي ها، بلكه به عنوان «فردي از اپوزيسيون رژيم، با شمايل يك منتقد
مجاهدين» پا به ميدان گذاشت. او در اولين فاز تهاجم خود توانست دو تن از مسئولان كميسيون
هاي شورا را و تعداد انگشت شماري ازبريدة معلوم الحال ديگر را با خود همراه كند. وزارت
اطلاعات با هزينه بسيار توانست، چند خائن و بريده را نيز به او الصاق كند تا به جاي
اين كه مطالبشان را برروي سايت هاي وزارت اطلاعات منتشر كنند، در سايت پژواك ميدان
ياوه سرايي و دروغ بافي بيابند. به فهرست نام نويسندگان ياوه هايي كه عليه مجاهدين
در سايت پژواك مطلب مي نويسند نگاه كنيد تا بهتر متوجه شويد كه اين سايت در واقع مرداب
چه مرده هاي متعفني است. به ليست مقالات تف شدگان تيفي، بريدگان بدنام و شهره خاص و
عام در زندان خميني، و اخراج شدگاني كه بيش از بيست سال است در فرنگ لميده بودند، و
حتي مرده هايي كه حتي در زندان شاه بريده و مبارزه را ترك كرده و در تمام ساليان مبارزه
با آخوندها مطلقا خبري از آنها در صحنه نبود، نگاه كنيد؛ تا بهتر و بهتر خدمتكاري مصداقي
براي مأموريت جديدي كه وزارت اطلاعات بر عهده اش گذاشته بود روشن شود. مجموعه كرمهايي
كه در هم مي لولند و يكديگر را گاز مي گيرند و از لاشه هاي اطراف خود تغذيه مي كنند
تا نفسي برآورده و ناسزا و تهمتي به مجاهدين بار كنند.
اين ياوه ها هرچند به لحاظ سياسي فاقد كمترين ارزشي است اما به دليل همة شكستهاي
پي در پي وزارت اطلاعات در برخورد با مجاهدين يك غنيمت محسوب مي شد. و بي جهت نبود
كه مصداقي در ابتدا مدال ارشديت تمام خائنان و خودفروختگان پيش از خود را از آن خود
كرد. او فعالانه و بي لحظه اي توقف با بريدگان تيفي تماس گرفت و برايشان كمك مالي فرستاد،
حتي با جدا شدگان از مجاهدين در بغداد ارتباط برقرار كرد و به آنها خط داد تا به سفارت
رژيم در آنجا بروند و براي خروج از عراق از آنها «كمك!» بگيرند. او با جداشدگان از
مجاهدين در تركيه و اقصي نقاط جهان تماس گرفت و به آنجا مسافرت كرد و سعي داشت آنها
را در زير پرچم خود گردآورد. او با هواداران مجاهدين در داخل كشور تماس برقرار كرد.
تا آنجا كه توانست عليه سازمان و شورا سمپاشي كرد و خائنانه زير پاي شان نشست و بعد
از كشيدن اطلاعات آنها، رد و خط و نامشان را به وزارت اطلاعات داد. اگر محظوريتهاي
امنيتي براي دستگيرشدگان نبود فهرستي از نام آنها را منتشر مي كرديم تا همگان بدانند
چه كساني توسط اين «منتقد مجاهدين» لو رفته اند. مصداقي با رذالت تمام از خانواده شهيدان
مجاهد خلق هم نگذشت. به عنوان يك خوش خدمتي، به تلبيس و حيل، در آنها نفوذ كرد. از
امكانات آنها سود برد، اطلاعات آنها را دزديد و اعتبار و نام آنها را در جهت موجه جلوه
دادن خود به كار گرفت. مجموعة اين كارها را البته يك صد مأمور رسمي وزارت اطلاعات نمي
توانستند انجام دهند.
اوج بي سرانجام يك تلاش!
در تاريخچه وزارت اطلاعات هيچ مأموري تا به اين حد «خوشخدمت» يافت نمي شود. اما
اوج كار مصداقي انتشار گزارش موسوم به 92 بود. او در اين مرحله تمام پرده هاي شرم
و حيا را به كناري زد و از موضع يك مدعي كامل العيار وزارتي به لجن پراكني عليه مسئول
شورا كشيد و خط جديد وزارت اطلاعات را علني كرد. «مسعود رجوي كجاست؟» چيزي كه بيشتر
از هرچيزي مورد علاقه تيمهاي عملياتي وزارت اطلاعات در اين سو و آن سوي جهان است. در
اين مورد ترديد نبايد كرد كه مصداقي صدبار بدتر و پر كينه تر از «مسعود دليلي» كه سمت
راهنماي قاتلان در اشرف را به عهده داشت حاضر بوده و هست تا اگر اطلاعي از جاي مسئول
شورا پيدا كند در رأس تمام تيمهاي عملياتي براي تحقق نيت پليدشان عمل كند. اين تواب
تشنه به خون در آخرين مصاحبه اش با همنشين بهار چنان كينه جويانه سخن گفته كه يك شنونده
مصاحبه اش، كه اتفاقا مجاهد يا هوادار مجاهدين هم نيست و احتمالا نظر خوشي هم به مجاهدين
ندارد، برايش كامنت نوشته كه اگر دستت به رجوي برسد او را ترور خواهي كرد. و اين اصلا
اغراق نيست. احساسي است كه هركس با شنيدن حرفها و اتهامات مصداقي پيدا مي كند و عطش
سيري ناپذير او در كينه به مسئول شورا را به وضوح مي بيند. گزارش موسوم به 92 در راستاي
پيدا كردن ردي از مسئول شورا بود. اما از قضا سركنجبين صفرا فزود. يعني هر خوانندةسياسي
اين گزارش مي فهميد كه تمام هارت و پورتهاي به اصطلاح سياسي در گزارش92 پوش و مقدمه
يك خط كار اطلاعاتي است.
اما گويا كه در وراي تمام خواسته ها و تمايلات و بسيج امكانات ضد انقلاب براي نابودي
انقلاب عوامل ديگري هم عمل مي كنند. عواملي كه شيشه را در بغل سنگ نگه مي دارد و توطئه
هاي ضدانقلاب را در هم مي شكند. در اين مورد هم سنگ بزرگ مصداقي برسر خودش فرود آمد
و موجب شد تا او به عنوان يك مأمور پيشاني سفيد رسواتر شود. در مجادلات سياسي هميشه
مي توان بالا و پائين كرد و حرف روي حرف آورد. اما وقتي مسأله بعد امنيتي به خود مي
گيرد هركس مي تواند به خوبي تشخيص دهد كه هدف چيز ديگري است. و اين خود مبين ماهيت
مصداقي است. همگان فهميدند درگيري مصداقي با مجاهدين نه ماهيتي سياسي كه اطلاعاتي دارد.
مصداقي و كساني كه هنوز سر در آخور او دارند مي توانند ادعاهاي بسيار كنند و القاب
بسيارتر به خود بدهند. اما در هر حال و به هر شكل نمي توانند اين نكته عيان شده را
پنهان كنند كه «شما با جاي مسئول شورا چكار داريد؟» اين سؤال، يك سؤال سياسي نيست.
امنيتي و اطلاعاتي است. و پرسندة واقعي آن بر يكي از كرسي هاي اتاق مبارزه با نفاق
تكيه زده است. هرچند در اين مورد مي توان بسيار گفت و نكات بيشتري را برجسته كرد اما
ما باز هم به منظور پيشبرد بحثمان ناگزير از درز گرفتن بحث هستيم. ولي تأكيد مي كنيم
كه همين مسأله مهمترين دليلي بود كه دست مصداقي را درخارج كشور رو كرد. و از او تصوير
مأموري كينه جو و كذاب و به معناي واقعي «تشنه به خون» مجاهدين را به ثبت رساند.
باز هم شكست و تلاش جديد براي «مفاهمه»
گزارش موسوم به 93 مصداقي در واقع اعلام شكست و دست و پا زدن مفلوكانة او براي
حفظ كرسي سال گذشته اش در مبارزه با مجاهدين بود. مجموعة لاطائلاتي كه به راستي حتي
يك حرف سياسي نداشت و هر دست اندر كاري مي توانست روحيه بسيار پائين و عصبي و درماندة
او در وراي هوچيگري هايش به وضوح ببيند.
اما سوختن مصداقي و بي ثمري كارها و توطئه ها و خوشخدمتي هايش معناي ديگري هم داشت.
در اين نقطه نه تنها يك مهرة پيشاني سفيد وزارتي مي سوزد كه خط وزارت اطلاعات در مواجه
با مجاهدين نيز به بن بست مي رسد. حال سؤال اصلي اين خواهد بود كه بازتاب اين شكستهاي
پياپي و سوختن مهره اي همچون مصداقي در اتاق مبارزه با نفاق چه خواهد بود؟ ما از جريانات
پشت پرده بي خبريم اما تصور به جان افتادن گرگهاي تشنه به خون مجاهدين زياد عجيب و
دور از ذهن نيست. نتيجه اين مي شود كه به فكر جايگزيني مهرة ديگري به جاي تواب تشنه
به خون بيفتند. شايد هم از موضع تقويت و تنها نگذاشتن او، كه به راستي منفور و مطرود
شده است، لازم ديده اند تا مهرة ديگري را براي ياري اش بفرستند تا از تركيب تؤامان
اين دوشايد تيغة قيچي مورد نيازشان تهيه شود. اما اقدام جديد چه از موضع تضاد و چه
از موضع وحدت با مصداقي باشد در اصل قضيه توفير زيادي ندارد. تفاوتهاي فردي اين دو
نيز چندان مهم نيست. در عوض هردو خائنان آزمايش داده اي هستند كه فصل مشترك شان خيانت
است و خيانت. اتاق مبارزه با نفاق اين بار مي خواهد شانس خود را با جفت كردن دو يابوي
سياه و سفيد و بستن به درشكة در هم شكستة خود آزمايش كند.
ما باز هم براي دور نشدن از بحث خود ناگزير از درز گرفتن اين مسأله هستيم. هرچند
كه گفتني بسيار است و روزهاي آينده بسياري واقعيات ديگر را روشن خواهد كرد.
خط جديد و اندكي دربارة دو يابوي يك درشگة در هم شكسته
از آنجا كه وزارتي ها به تجربة چندين و چند باره فهميده اند قادر به منهدم كردن
تشكيلات مجاهدين نيستند، و از آنجا كه تجربة پاشاندن شوراي ملي مقاومت هم تجربة بسيار
تلخي براي آنها بود؛ لذا خط جديد متوجه هواداران مجاهدين است. تكيه زنندگان بركرسي
هاي اتاق مبارزه با نفاق به خوبي مي دانند آن چه هواداران مقاومت و مجاهدين را استوار
كرده كه روز از شب نمي شناسند و هيچ مرزي را براي فداكاري ها و تلاشهاي خود قائل نيستند
نه پول است و نه پست و مقام. آنها با آگاهي كامل انتخاب كرده اند كه اين چنين وفادار
و متعهد باقي بمانند. لذا چسب واقعي آنها با مجاهدين اعتقادات و به زبان روشن تر مرز
سرخ هايي است كه به طور خاص در رابطه با رژيم براي خود برگزيده اند. به زبان ديگر آن
سپر و زرهي كه تا كنون آنان را از گزند انواع توطئه ها مصون نگه داشته است پاي بندي
به مرزهاي مشخص با رژيم است. لذا تنها راه جدا كردن آنها از از سازمان و تشكيلاتشان
مخدوش كردن اين مرزها خواهد بود.
پس اگر بتوان اين مرزها را مخدوش كرد به راحتي مي توان آنان را از دور مبارزه جدي
براي سرنگوني دور كرد. اصلي ترين مرز سرخ نيز اعتقاد راسخ به ضرورت سرنگوني و غير قابل
مذاكره دانستن رژيم است. لذا براساس خط جديد بايد اين گونه وانمود كرد كه رژيم آن چنان
كه مجاهدين مي گويند و برآن پاي فشرده اند يك دست و غير قابل مذاكره نيست. به طور خاص
در دوران «روباه بنفش» هنوز جناحي از بازجويان و شكنجه گران هستند كه قابل مذاكره هستند.
اين گونه نيست كه همه «باز»هاي حكومت باشند و طرفدار شكنجه و اعدام همة مجاهدان و مبارزان.
به گفتة حضرات جناحي از همين وزارتي ها و حكومتي ها هستند كه «نرم»تر و نرم تن هستند.
مي شود با آنها «مفاهمه» كرد. مي توان به ايران رفت و بازگشت. باور كنيد كه كاري به
سابقة شما هم ندارند و اگر شك داريد به لحن مفاهمه جويان وزير اطلاعات در باره مذاكره
با حزب دموكرات توجه كنيد. به خبر بهجت اثر بازگشت آقاي جهانشاهي، كه حتي شعار سرنگوني
هم داده بود، نگاه كنيد و برفراز همة اين نمونه ها به شمايل مهرة جديد، شاگرد جلاد
شاهسوندي، نگاه كنيد. مگر او را مسلح در عمليات فروغ دستگير نكردند؟ مگر فلان و فلان
سابقة مبارزاتي را نداشت؟ و مگر نديديد كه اگر بازجوياني بوده اند كه به او توهين كرده
اند اما «نادر صديقي»هايي بوده اند كه زير دست سعيد حجاريان ها كار مي كنند و با خود
مقام معظم رهبري هم ارتباط دارند. آنها حتي يك سيلي هم به يابوي دوم درشكة وزارت نزده
اند. خودشان ايشان را همراهي كرده اند و به فرودگاه آورده اند تا ايشان بروند در هامبورگ
مغازه ايراني راه بيندازد و خاويار و تخمه جاپوني بفروشد. بگذريم كه هركس كه اندكي
در مسائل سياسي و امنيتي دست داشته باشد مي فهمد مقام عظما بايد مغز خر خورده باشد
كه كسي مثل شاهسوندي را آزاد كند و به خارج بفرستد و از خودش نپرسد «آخرش، به جز پوسته
تخمه جاپوني هاي مغازة شاهسوندي، چه به ما مي رسد؟»
البته، از آن سو، لازمة اجنتاب ناپذير راه افتادن خط جديد اين است كه بايد هرچه
ممكن است مجاهديني را كه بر مرزهاي خدشه ناپذير خود پاي فشرده اند منكوب و سركوب كرد.
بايد تخم يأس و بي ثمري مبارزاتشان را پاشاند، بايد آنها را تحقير كرد. بايد رهبري
مجاهدين را، كه طي اين سالها هيچ كاري نكرده باشد حافظ اين مرزها بوده است، لجن مال
كرد. «هرچه فرياد داريد» را اين بار بايد برسر رجوي زد. و آيا اين كارها، و بسيار كارهاي
ديگر از اين دست را يابوي اول انجام نداده است؟
مصداقي جيره خور آن دسته از بازجويان وزارت اطلاعات است كه خواهان قلع و قمع بي
دنده و ترمز مجاهدين هستند. خطي كه بازجويان وحشي و خشن وزارت اطلاعات از سالها پيش
برده اند و هنوز هم به دنبال آن هستند. اين خطي بوده است كه بوسيله سعيد امامي و باندش
طي اين سالها پيگيري شده است.
اما چهره جديد بايد معروف به «مفاهمه» باشد. سعيد شاهسوندي واجد شرايط مناسب است.
تنها مشكل اين است كه چه كسي زنگوله را به گردن گربه مي اندازد؟ كسي هم كه مي تواند
او را از زير خروارها خاك بيرون آورد همنشين بهار است. يعني كسي كه از اول بنا اول
كاري جز توهين به شهيدان و زندگان مجاهدين نداشته است. يك چند مادر بزرگوار مجاهدين،
مادر رضايي ها، را از جملة سپاسگويان شاهنشاهي معرفي مي كند، و هيچ ابايي ندارد كه
با صراحت خود را وكيل يهوداي اسخريوطي كه رو سياه ترين خائن تاريخ انسان است معرفي
كند. پس در واقع قلاده را همنشين بهار به گردن سعيد شاهسوندي مي اندازد.
درگيري خط ها و جدايي جان سگان و گرگان
با اين حساب مصداقي دراين شرايط ديگر كارآيي ندارد . زير اكه او وابسته به خطي
است كه خواهان قلع وقمع مجاهدين تا آخرين نفر است، زيرا كه به اعتقاد وي آنها نه انسانهاي
فرهيخته و فداكار كه «انسانهاي تحت نظام» هستند.
اما آيا مصداقي زير بار اين تحقير خواهد رفت؟ همة كساني كه مصداقي را مي شناسند
از شهوت قدرت طلبي و جنون افسارگسيختةحسادت او آگاهند. اين است كه از همان اول بنا
اول يابوي اول كه قرار بود با يابوي دوم درشكة درهم شكسته اداره مبارزه با نفاق را
يدك بكشند نمي پذيرد و كف بر دهان مي آورد. مصداقي، به خاطر مي آورد كه خودش چه مقاله
اي عليه همين شاگرد جلاد نوشته بود و هنوز هم در سايتش هست. لذا با انجام اين مصاحبه
به مخالفت برمي خيزد. بعد هم وقتي به رغم مخالفت او مصاحبه انجام مي شود آن را در سايت
پژواك منعكس نمي كند. در حالي كه همه به چشم مي بينند كه اين مرداب متعفن مدفن هر لاطائلاتي
عليه مجاهدين هست.
اما همنشين بهار هم غلام حلقه بگوش كس ديگري است. اگر مصداقي «محمد توانا»يي در
اتاق مبارزه با نفاق دارد او هم «نادر صديقي» اي دارد كه اكنون به او دستور مصاحبه
را داده است. «نادر صديقي» پشت پردة همنشين در اتاق مبارزه با نفاق دستور را مي دهد
و همنشين بيدرنگ امر را اجرا مي كند. براي اين كه خيال مصداقي هم آسوده شوددر مقدمه
اين مصاحبه با اشاره غير مستقيم به مصداقي تاكيد مي كند كه برخي دوستان با اين مصاحبه
مخالف بوده اند. تفاله هاي اين جريان هم با حماقت و خباثت كامل شروع به سينه زني مي
كنند كه بله شاهسوندي بايد حرفهايش را بزند! و انگار كه تا كنون اين فرصت را نداشته
و نزده است. مصداقي هم از زبان كامنت نويسان ناشناس دسته گل داشتن شرافت ناداشته را
به خود مي دهد و خوانندگان را به مقاله خودش دربارة شاهسوندي ارجاع مي دهد. بعد هم
يك مردة نو پيداي سياسي را به ميدان مي فرستد تا ابتدا پرده از رياكاري شاهسوندي بردارد
كه در عمليات فروغ، حتي وقتي كه مجروح بوده، چه قضاوتي دربارة مسعود رجوي داشته، بعد
هم پنبه اش را بزند كه چرا وقتي به خارج آمده دربارة رژيم سكوت كرده، و در نهايت ميخ
مصداقي را بكوبد كه: «افشاي خيانت و به نابودي كشاندن صادق ترين و فداكارترين نسل تاريخ
معاصر ايران توسط مسعود رجوي به همت كساني چون آقاي مصداقي ...، آغاز و به وسيلة ساير
جدا شدگان از مجاهدين و مستقل مانده ها ادامه يافته است». اين همه حماقت فقط يك ناشي
گري است يا آن چنان كه مولوي گفته است؟
جان گرگان و سگان از هم جداست
متحد جانهاي مردان خدا است.
ملاحظه مي شود كه خط جديد در همان ابتداي تولدش با چه مشكلاتي روبه رو است. در
گذشته هاي نه چندان دور كه دالان و دالان دارهايي وجود داشت براي اين كه موجودات داخل
آن دالانها همديگر را نخورند دالان دار را صدا مي زدند و به راستي بايد گفت كه ديگر
دالان دار هم نمي تواند يابوهاي اصطبل خود را از هم جدا كند. به يك دليل ساده. در پشت
درهاي اتاق مبارزه با نفاق خودشان به جان هم افتاده و دارند يكديگر را پاره پاره مي
كنند.
روزهاي آينده بسياري از مسائل روشن تر خواهد شد.
با اين ديد به آخرين مصاحبة همنشين بهار با ايرج مصداقي نگاه كنيم. راستي علت برداشتن
اين مصاحبه از روي سايتها و دست كاري آن و بعد دوباره عرضه كردن آن چه معنا و پيامي
دارد؟
به نظر مي رسد كه پيام روشن مرزبندي قاطع با همة «آل»هاي خبيث حاكم دار به خوبي
كارگر بوده است. و به همين دليل مي توان به شكست مفتضحانه بيشتري براي حضرات اميدوار
بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر