۱۳۹۳ آذر ۱۳, پنجشنبه

سخن سربسته, با زباني خون چكان

سخن سربسته, با زباني خون چكان

دوشنبه, 10 آذر 1393 10:21
از ايران افشاگر
به دختران اصفهان و شهر كرد...
به آنانكه زخم اسيد بر گونه هاي گلگون خود دارند...
سخن سربسته, با زباني خون چكان
مقاومت به هرقيمت !
 دخترم شجاع باش! دخترم فرياد زبان خونين من باش!
يادي از حماسه پايداري مجاهد شهيد پرويز ذوالفقاريان
نقل از شاهدان شهيد...
...27تير 1367 شعله هاي آتش تنور چنگ خانمان سوز با پذيرش قطعنامه سازمان ملل و سركشيدن جام زهر توسط خميني به خاموشي مي گراييد و همزمان با آن قطع شدن صداي توپ ها و تانك ها و هواپيماهايي بود كه نفير جنگ را صفير مي كشيدند و بدنبال آنصداي ضجه و شيون هزاران و صد هزاران و ميليون ها مردم به جان آمده از خميني خون آشام كه مي رفتتا مرگ ظالمان را فرياد كند، ولي دژخيم در وحشت از مرگ و سرنگوني خود، دست به كشتارجمعي هزاران مجاهد و مبارز ميهن در زندان ها و يا در هركوي وبرزن زد وهمانطور كه در پيامش گفته بود «هركس در هر مرحله اگر سر نفاق باشد حكمش اعدام است...درهرصورت كه حكم سريعتر اجرا گردد همان مورد نظر است»و درپي آن بيش از سي هزار گل سرخ، مرد و زن، خرد و كلاناز فرزندان قهرمان مجاهد ومبارز خلق به خاك و خون در مي غلطند و...
مجاهد شهيدپرويز ذوالفقاري ستاره‌اي ازاين هزاران است. زنداني سياسي دهه1360، معلم آشناي شهركرد و صاحب كتابفروشي هجرت و پدر دوفرزند خردسال كه در شب پذيريش اين قطعنامه توسط مزدوران وزارت اطلاعات آدمكشان رژيم دستگير و روانه زندان مي شود...چند روزيبعد ازدستگيريباپيگيري خانواده‌اشدرشب عيد غدير مزدوران رژيم فرزند خردسالاو را بدون حضور مادر به بهانه ملاقات با پدر, به جاي بردن به محل ملاقات به اتاق شكنجه بردند.در واكنش به اين وضعيت,دخترككهسركش و بي تاب پدرش را صدا مي كرد تا ازدست دژخيمان رها شده و او را كه به تخت شكنجه بسته شده بود, در آغوش گرم پدرانه اشگيرد,ولي دژخيمان سنگدل اورا همچون صيدي در چنگال هاي خود گرفتند و خطاب به دختر مي گويند:
«...پدرت زبان درازي مي كند و زبانش را از حلقومش بيرون مي كشيم» و سپس با اقدامي سبعانه با انبري زبان پرويزرا فشردند بطوريکه خون از زبانشجاري شد.اكنون جيغ و داد و گريه، دخترك خردسال را امان نمي داد و اين طرف پدري كَت بسته,مجاهد قهرماني كه آخرين تلاشش را براي رهايي دخترك ازچنگ دژخيمان به كار مي گرفت ولي همچنان دستانش بسته بود و پيچش عزم و اراده اش در همه اندام و جوارحش فرياد مي زد و با زباني خون چكان و سربسته و با نگاههاي ژرف و مقاوم مي گفت...
«مقاومت به هرقيمت!
دخترم شجاع باش! دخترم فرياد زبان خونين من باش!
دخترم، صحنه ديدار را به عموها و خاله ها فرياد كن
تو زنده بمان و در فردا فرياد آزادي زنان ستمديده ميهنم باش
روز مرگ ظالمان نزديك است، روز آزادي با پيشتازي نسل زنان مجاهد نزديك است».
.... آري صحنه يي پرشقاوت، همچون صحنه اسيدپاشي امروز شكنجه گرانرژيم آخونديكه جز از درونمايه ننگين رژيم پليد آخوندي در هيچ كجاي دنيا ديده نشده است.
 خود صحنه گويا از حكومت ولايي، پدرخوانده داعش، خامنه‌اي مي باشد.
پرويز در 25مرداد 1367درحاليكهآثار شکنجه و اتوي داغ بر روي بدنش مشهود بود, به عهد و پيمانش با خدا و خلق وفاكرده و سر به دار شد وپيكرپاكش در ميان انبوه مردم و آشنايانش به خاک سپرده شد ولي همچنان حماسه مظلومانه و دلاورانه اين شهيد قهرمان بر زبان و ضمير مردم قهرمان شهركرد جاري و آتش زير خاكستري است كه روزي فوران خواهد كرد و ريش و ريشه رژيم پليد آخوندي را مي سوزاند و آن روز نزديك است، اليس الصبح به قريب

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر