ببینید کیها نشانی «سقوط حتمی» میدهند!باز نشر مجدد
- ایران
- 1402/05/14
کیفیت توان حاکمیت آخوندی برای تداوم عمر خود، به یکی از چالشهای تعیینکنندهٔ سرنوشت آن در مرحلهٔ گسترش روزافزون آثار قیام ۱۴۰۱ تبدیل شده است. کارشناسان نظام از هر دری که وارد میشوند تا موقعیت و مختصات آن را حلاجی کنند، تقریباً همگی بر چنگ در چنگ بودن بالفعل حاکمیت با سقوط، متفقالقولند.
وجه مشترک برآورد کارشناسان حاکمیت، شتاب سقوط پایگاه اجتماعی نظام بر اثر «مرکزگرایی مفرط طی ۴۰سال» گذشته و بنبست نظام برای هر گونه «انقلاب از بالا» است. این کارشناسان بر این امر نیز متفقاند که دیگر دوران هر گونه «اصلاح از پایین» تمام شده است و خامنهای تنها یک فرصت دارد و آن «انقلاب از بالا» با تغییر «ساختار کل نظام» و «تغییر قانون اساسی» است.
یکی از این کارشناسان بهنام محسن رنانی در تارنمای خود بهتاریخ ۱۱مرداد ۱۴۰۲ به بحرانها در زیرساختهای نظام آخوندی اشاره دارد که هم باعث ریزشهای مدام از پیکر نظام شده، هم باعث نفرت متزاید اجتماعی از حاکمیت و هم خود حاکمیت دیگر نمیتواند بدون دگرگونیِ بنیادین در این زیرساختها سر پا بماند. وی به این نمونهها اشاره میکند و تأکید دارد که خیلی از این بیشترها هم هست:
ــ «در چهار دهه گذشته، نهادهای شبهدولتی قدرتمند و ثروتمندی مانند آستان قدس، ستاد فرمان اجرایی و... شکل گرفتهاند که بهراحتی حاضر به دست کشیدن از حوزهٔ قدرت و ثروت خود نیستند».
ــ «منابع تعداد زیادی از بانکها، نهادهای مالی خصوصی و شبهدولتی از راه غیرمشروع حاصل شده و پیچیدگی شبکه مالی کشور، تفکیک سره از ناسره را بسیار دشوار کرده است. این بانکها به سوداگری در بازار ملک و ارز و... عادت کرده و توانایی و ظرفیت هماهنگی با شبکه مالی جهانی را ندارند».
ــ «سیستم قضایی، ناکارآمد و فاسد با نفوذ بالای افراد وابسته به حکومت است. اساس قانون مورد استفاده این سیستم از فقه استخراج شده و قاضیان و وکیلانی که متخصص این قانون هستند در آن رشد کرده و تربیت شدهاند».
ــ «سیستم آموزش عمومی که بخشی از آن خصوصی است، ارائه خدمات آموزشی در آن بهوضوح تبعیضآمیز است و باعث ایجاد شکاف آموزشی در جامعه شده است. این سیستم توان جذب تمام فرزندان ایران را ندارد و هر ساله بچههای زیادی بهدلیل فقر یا دلایل دیگر از آموزش با میمانند و با بحران تخصص و کارآیی منابع انسانی در آن مواجه هستیم. نگاه ایدئولوژیک حکومت به آموزش، عدم کارآیی را دوچندان کرده است».
این بحرانهای پایهیی، محصول افکار و سیاست و مدیریت نظام آخوندی از خمینی تا خامنهای هستند. آیا آن انقلابی که کارشناسان نظام، انتظار تحقق آن را «از بالا» [خامنهای و گماشتگانش در دولت و مجلس و قضاییه] دارند، در این چهار محور ممکن است؟ خود همین کارشناس از قول انیشتین نقل میکند که «فکری که باعث ایجاد یک بحران شده، نمیتواند آن بحران را رفع کند». آیا خامنهای و بازوهای سیاسی و نظامیاش حاضرند از افکار و سیاست و مدیریتی که با «اوجب واجبات حفظ نظام»، تمام این جنایات را مرتکب شدهاند، دست بردارند؟
برای آنکه شاهد این پاسخ از درون نظام و تصویر واضحتری از چنگدر چنگ بودن حاکمیت با سقوط باشیم، به نتیجهگیری همین کارشناس دلسوز نظام دقت کنید که حتا به خودش نهیب میزند که «نمیدانم چرا این عمق حماقت از درون من زائل نمیشود و همچنان امیدوارم این نظام بریده از واقعیت، دست به انقلاب از بالا بزند».
دقت کنید که بازگشتناپذیری شرایط سیاسی و اجتماعی ایران به قبل از قیام ۱۴۰۱ و نیز تبعات استمرار آثار آن بر حاکمیت آخوندی به چه مرحلهیی رسیده است:
«حکومت هرگز توان اصلاح و انقلاب از بالا را ندارد. سقوط حتمی فقط بر سر زمان است نه چیز دیگر».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر