۱۴۰۲ آذر ۱۸, شنبه

وحشت از سناریوهای بعد از جنگ غزه

 وحشت از سناریوهای بعد از جنگ غزه

شورش و قیام در ایران
شورش و قیام در ایران

جنگ غزه با حدود ۱۶هزار کشته و نزدیک به دومیلیون نفر آواره، از دو ماهگی عبور کرد. دیگر کمتر کارشناسی است که بخواهد تحلیلی مبنایی از این جنگ ارائه دهد و از ماهیت رژیم بحران‌زای ولایت فقیه غافل باشد. کمتر آشنایی به مسایل سیاسی وجود دارد که نفهمیده باشد خامنه‌ای چگونه سعی می‌کند در نفیر توپخانه‌ها و صفیر گلوله‌های این بحران متقارن یا آن جنگ «نامتقارن» سر و صداهای داخل کشور و مشکلات خودش را پنهان کند.

این روزها دیگر رسانه‌های کشورهای عربی و حتی لبنان نیز که در تیول مزدوران نیابتی رژیم است از نقش و تأثیر ولایت فقیه می‌گویند و به زبان خودشان ویرانگری نظام جهل و جنایت خامنه‌ای را افشا می‌کنند که «در نهایت، ایران بدن فلسطینی‌ها را که متشکل از گوشت و استخوان فلسطینی‌های غزه است، رها کرد تا بهای سنگینی را بپردازد و در حالی‌که نظاره‌گر است از حزب‌الله و حوثی‌ها یا گروه‌های عراقی برای خاک پاشیدن به چشمها استفاده می‌کند» (النهار العربی، ۱۴ آذر ۱۴۰۲)

بنابراین آکروباسی مزورانه خامنه‌ای – که هم جنگ را راه انداخته بود و هم نمی‌خواست بپذیرد - تا اینجای کار لو رفته و تشت جنگ‌طلبی‌اش از بام دنیا افتاده و مشخص شده که چگونه با خون کودکان و اجساد مدفون در زیر آوارهای غزه اعاشه سیاسی کرده تا چالشهایش نظامش را به خارج صادر کند.

 

هراس از «سناریو» های آینده

اما در دو ماهگی بحران، هم‌چنین مشخص شده که دیگر خبری از تنش کوتاه‌مدت نیست و اوضاع بر طبق محاسبات خامنه‌ای پیش نرفته است. او کیسه دوخته بود که با یک جنجال‌سازی کوتاه‌مدت علاوه بر مهار اوضاع در داخل، در خاورمیانه هم هژمونی منطقه‌یی را برای باج‌گیری به دست خواهد گرفت و چند صباح دیگر ادامه خواهد داد، اما این‌طور نشد و این بار بحران طولانی شد. پس اوضاع به داخل سرشکن گردید و بحران مثل مشتی که محکم به دیوار خورده باشد از دیوار برگشت و امواجش به جسم لرزان ولایت افتاد. این سگ‌دعواهای جدید که بین رجانیوز و میزان، بین دولت و قوه قضاییه، بین رئیسی و اژه‌ای، بین رئیسی و قالیباف، بین اصلاحاتی‌ها و پایداری‌چی‌ها، بین خالص‌کننده‌ها و مطرودین، بین سران قوا و... دیده می‌شود ناشی از همان عکس‌العمل و ادامه‌دار شدن جنگ است که به‌طور دیالکتیک با اعتراضات بازنشستگان و غارت‌شدگان و بقیه اقشار از پایین جامعه نیز همراه است.

هم‌زمان واقعیت‌های صحنه سیاسی عمل می‌کند و منطقه و جهان با مشاهده این وضعیت نابسامان و کش پیدا کردن این جنگ عظیم دیگر نمی‌خواهند و نمی‌توانند نسبت به آتش‌بیار معرکه بی‌توجه بمانند و مجبور شده‌اند که خودشان را با سر مار تعیین‌تکلیف کنند. از این نقطه است که زنجموره‌های عوامل رژیم و هراس از آینده تاریک این جنگ شروع می‌شود.

زیدآبادی از اصلاحاتی‌های اسقاطی، نگرانی خود را از آگاهی افکار عمومی نسبت به اشاعه «فرهنگ» تروریسم و آدمکشی از سوی رژیم، این‌گونه بیان می‌کند:

«این زبانی که ایران حرف می‌زند تا حالا فکر می‌کرد این هزینه‌ای ندارد ولی آنها می‌خواهند این‌را پرهزینه کنند بگویند این زبان این لحن این ادبیات نهایتاً با عملیاتی مثل همان عملیات حماس منجر می‌شود شما دارید فرهنگی را تولید می‌کنید که در آن فرهنگ مثل کشتن یهودی‌ها امر عادی باشد این را ما دیگر تحمل نمی‌کنیم. پس ایران در موقعیتی قرار می‌گیرد که یا این ادبیات را عوض کند یا واقعاً فشار فوق‌العاده‌ای به آن وارد می‌شود» (سایت دیدار، ۱۴ آذر).

همین نگرانی از «فشار» و «هدف» قرار گرفتن رژیم، از زبان دیگر عناصر و رسانه‌های رژیم شنیده می‌شود: «هلال شیعه یا چینش جغرافیایی نیروهای حامی ایران در این منطقه بیشتر مورد توجه قرار گرفته است و فشار بر تهران درباره آن بیشتر شده است... جنگ سناریوها در منطقه در جریان است... لذا ایران هدف اصلی است»! (ستاره صبح، ۱۵ آذر)

آنها می‌دانند خامنه‌ای اولین بازنده‌ٔ صلح در منطقه پس از این جنگ خانمان‌سوز است و حتی «عادی‌سازی روابط» در منطقه هم کابوسی برای نظام ولایت و نشانه‌ای از انفجار قیام‌ها خواهد بود: «بعد از جنگ غزه عادی‌سازی روابط خواهیم داشت... . و بعد هم اعمال فشار شدید روی حزب‌الله و ایران خیلی تشدید خواهد شد و با این وضعیت داخلی که ما داریم این میزان از نارضایتی این میزان از احساس فشار اگر اون هم بهش اضافه بشه وضعیت رو می‌تونه خیلی وخیم کنه» (زیدآبادی، همان).

بنابراین عناصر و تحلیل‌گران حکومتی آشکارا از سناریوهای خطرناک وضعیت پسابحران برای نظام می‌گویند و به‌درستی احساس می‌کنند که زمان موج‌سواری خامنه‌ای بر فاجعه غزه به‌سرعت رو به پایان است و گزینه‌های موجود نیز تماماً حاکی از فرا رسیدن روزگار حساب پس دادن و پاسخگویی فاشیسم آخوندی برای چهار دهه تروریسم و صدور بحران است.

این جماعت اگر چه به‌دلیل وابستگی به نظام ولایت، مردم را از هر گونه «انقلاب» پرهیز می‌دهند و «راه انقلاب» را «بسته» می‌دانند و اگر چه قیام و خشم انفجاری مردم را با عامل خارجی (حمله مغولها) تشبیه و ساندویچ می‌کنند، اما نمی‌توانند وحشت خود را از سیل بنیان‌کن محرومان «بی‌تاب» و به‌جان آمده پنهان کنند: «اگر سیستم واقعاً نتواند باصطلاح، حال چه این‌که مردم بی‌تاب بشوند بهم بریزند چه سیستم ناتوانی از خودش بروز بدهد ما با شرایط خیلی وحشتناکی روبه‌رو می‌شویم من توضیح هم دادم شاید بدترین چیزی که در تاریخ ما مثال می‌زنند حمله مغولهاست گفتم شرایطی پیش میاید که حمله مغولها در مقابلش یک چیز ساده‌ای خواهد بود. احساس امنیتی نخواهد بود» (همان).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر