۱۳۹۳ آبان ۱۶, جمعه

آشنايي با «ماهي گنده ي »! آكواريوم وزارت اطلاعات سعيد شاهسوندي شاگرد جلاد قسمت اول

افشاي ياران شيطان


آشنايي با «ماهي گنده ي »! آكواريوم وزارت اطلاعات در تلويزيون بي بي سي سعيد شاهسوندي شاگرد جلاد قسمت اول
منتشرشده در 3 مارس 2012  باز نشر نوامبر 2014
 ارسال شده توسط Goale-omid

ازقرائن چنين بر مي آيد كه خط تبرئه و تبليغ جلادان براي  ابلاغ و اعلام  خط توبه و ندامت از مبارزه, از يك سو و دميدن روح در كالبُد مردگان از اوين تا بغداد و كاخ سفيد,  در گرماگرم خيزش و قيام خلقها عليه ستم و ديكتاتوري,  براي شيطان سازي از جنبش مقاومت مردم ايران, روشي كهنه امّا به شدت نيازمند براي اربابان تمدن غرب! و اربابان توحش در  شرق  ( رژيم ايران) مي باشد. 
اين قرائن يكي  ميزباني پريزدنت اوباما در كاخ سفيد از مالكي جلاد و هادي عامري ترريست  است. ديگري ميزباني صداي آمريكا از پرويز ثابتي , و آخري مهمان ويژه برنامه به عبارتي ديگر تلويزيون بي بي سي  سعيد شاهسوندي شاگرد جلادان  اوين نظير لاجوردي   و سردژخيماني چون سعيد حجاريان است. جاي لاجوردي و   سعيد امامي  و سعيد حجاريان در اين برنامه ها خالي است!

قرينه  نخست  كه با تظاهرات و سخنراني هاي اعتراضي ايرانيان و شخصيت هاي برجسته سياسي آمريكا روبرو شد, به عنوان معمار دمكراسي در عراق بدرقه گرديد . امّا باز بساط ديكتاتوري و مزدوري تمام عيار براي رژيم ايران پهن كرد.
آخرين بساط اين معمار جنايت با همكاري و همراهي نماينده سازمان ملل آقاي مارتين كوبلر زندان سازي در «ليبرتي» با حضور صادق جلاد  مي باشد.
قرينه دوم كه با همان فرهنگ ساواك آريامهري!  به قربانيان دستگاه ستم و سركوب ديكتاتوري پيشين با گُستاخي و وقاحت توهين مي كرد و مبارزان راه آزادي را خرابكار و تروريست مي ناميد, مهمان برنامه صداي آمريكا بود كه  و جود شكنجه در زير سايه  ملوكانه ,شاه دست نشانده بر ميهن  را به كلي انكار مي كرد. داستان پرداز نمايش كُمدي تراژيك «برنامه افق»  سيامك دهقانپور و تلويزيون صداي آمريكا   يك جاش محلي   خدمتگذار نظام تابوت  بود  كه در كتاب  «دامگه حادثه»  به تبرئه يك جلاد  نظام طاغوت پرداخته بود. اين قرينه, مورد اعتراض شمار زيادي از زندانيان سياسي كه در دوران  رياست پرويز ثابتي بر اداره سوم ساواك  شكنجه  شده  بودند , قرارگرفت و صداي آمريكا  كه در يك دگرديسي به بلندگوي رژيم مُلاها و عوامل شكنجه و سركوب تبديل شد, هيچ كدام از اين اعتراضات را پخش نكرد و تا كنون هم به روي مبارك نياورده است!
سومين قرينه, پس از دميدن در كالبُد برخي مُردگان سياسي نظير علي كشتگر و حسين باقرزاده و مسعود بني صدر  نوبت به  مهره اي سوخته و مصرف شده به نام سعيد شاهسوندي   رسيده است كه «آيت الله بي بي سي »  به مهماني برنامه به عبارتي ديگر آورده  تا در مسابقه خيانتكاران اقلا مقام سوم و مدال بُرنز اين مسابقه را از آن خود سازد و حقش پايمال نگردد. البته مهمان بي بي سي به حدي رسوا و لو رفته است كه   «خائن و خود فروخته»  ناميدنش را كتمان  نمي كند. امّا  آشنايي با «ماهي گنده ي» آكواريوم وزارت اطلاعات كه  «زنده اش بيشتر به درد  مي خورد تا مرده اش»    براي  آگاهي وتنفر و انزجار ملي از اين بوق  هاي «نجات» رژيم آخوندها و سياستي كه بي بي سي و صداي آمريكا و صداي كاخ سفيد  در همدستي  با  جلادان  پيشه خود كرده اند, لازم و ضروري است.  زيرا اين خط همان خطي است كه در ندامت نامه شاگرد جلاد اوين به روشني بيان شده است: 
«اگر عمري باقي بود و امکاناتي به افشاي هر چه بيش‌تر سازمان و مجموعه روابط سازمان با قدرت‌ها و تلاش براي برگرداندن افراد سازمان خصوصا دو دل‌ها و مرددها و بالاخره حل شدن و محو شدن در مردم تحت رهبري امام. من هم محو خواهم شد در اين خط و تا حد توان در اين راه گام برخواهم داشت.» روزنامه‌ي جمهوري اسلامي، ششم خرداد
۱۳۶۸.
يكي  از زندانيان سياسي كه خود در سال 67 در زندان گوهر دشت بوده با ديدن اين مصاحبه در باره شاهسوندي  نوشته است: 
شما چرا از سعيد شاهسوندي نمي پرسيد!  اقاي شاهسوندي مگر شما در قتل عامهاي سال 67 در زندان اوين و گوهردشت نيامديد.  مگر شما در گروه مرگ نبوديد.  مگر شما يکي از نظر دهندگان  براي اعدام نبوديد.  مگر شما با فروتن رئيس زندان اوين و همزمان مسئول اطلاعات  اوين با هم وارد نمي شديد .  مگر بعد از اعدامها شما نبوديد که در وزارت اطلاعات بازجوئي و نظر براي آزادي ميداديد.  من در سال 67 در زندان گوهر دشت بود .  حالا از داستان اينکه چگونه از عمليات فروغ جاويدان با خبر شديم بگذريم. در همانزمان شنيديم که سعيد شاهسوندي خودش را تسليم رژيم کرده ,  ملاقاتها قطع بود و قتل عامها  هنوز شروع نشده بود.  از داخل زندان شنيديم.   و ميدانستيم که بريدن به رده تشکيلاتي کاري ندارد و اصلا در زندان رده مطرح نبود هر کس صلاحيتش را پيدا ميکرد ميتوانست در بند و زندان تعين کننده باشد و به سن هم کاري نداشت. پس اگر مي شنيديم که شاهسوندي بريده زياد متعجب نمي شديم. بخصوص که مسئله دار هم بود . : حالا بر ميگرديم به سال 67 در زندان اوين و گوهردشت . شما در مصاحبه هايتان گفتيد شکنجه نکرديد بله کدام سر بازجوئي مدام  کابل در دست . مي زد. شما فرمانده بوديد.  نگوئيد نه که بيشتر از شما حالم بهم ميخورد. شما با فروتن مسئول زندان اوين و رئيس اطلاعات اوين  و نيري هميشه با هم بوديد.  يادتان رفته مگر با بازجوها و سران اعدام کننده در اطاق نمي نشستيد و حکم قتل را صادر ميکرديد.  مگر شما نبوديد که چند تا از بچه هاي قديم زندان را براي بازجوئي و بقول خودتان براندن برديد  و به جوخه اعدام سپرديد.  مگر يادتان رفته که چگونه و با چه خشمي جلوي چشم اعدامي ها حاضر ميشديد و ميگفتيد من مرکزيت بودم و شروع به لجن پراکني ميکردي و جوابش را با مرگ بر خميني درود بر رجوي  ميگرفتي. اقاي شاهسوندي مگر يادت رفته که به بازجويان پيچيدگي و پيچيده بر خورد کردن با مجاهدين را تدريس ميکردي  آيا يادت رفته که با سران جنايت پيشه براي آموزش و نوع حرکتهاي سازمان در داخل جلسه هاي طولاني ميگذاشتيد.  بعد از اعدامها ايا از اوين به کجا رفتي يادت هست؟ کجا بودي وقتي مجاهدين عمليات انجام ميدادند ؟ مگر شما جزء کساني نبوديد که ميرفتيد در خيابان تا کساني را که در پايگاههاي مجاهدين ديده بودي را شناسائي کني.  مگر تو نبودي  که با همين حسين شريعتمداري فالوده ميخوردي يادت رفت! حالا ميگوئي تجاوز مگر ميشود با بنيانگذاران کهريزک بود و تجاوز نکرد!  تو در اولين لحظه هاي ورودت اينرا به اثبات رساندي  مگر با توده ايهاي خائن بعد از اعدامها مارا به بازجوئي نمي بردي,  با اکثريتي هائي که از بردن نامشان حالم بهم ميخورد چه کاري مانده که خامنه اي و احمدي نژاد و شريعتمداري ها و ديگران کرده اند و تو نکردي, حالا امداد غيبي بي بي سي آمده تا باز مرده تاريخي زنده کند ننگ و نفرين بر شما باد که حاضريد براي بقاي خودتان جان هزاران هزار را بگيريد اگر روزي  خواستي من حاضرم تا  تمام گفته هايم را در هر جائي که تو خائن مايل باشي اثبات  كنم.
كريم مرادي كه آشنايي خانوادگي با سعيد شاهسوندي دارد در واكنش به اين مصاحبه در فيس بوك مي نويسد:«من همسايه شاهسوندي و از بچگي هم کلاس و هم بازي برادرانش کاووس و منصورو مسعود بوده و رفت و آمد خانوادگي با آنها داشته و کاملآ با وضعيت تمامي خانواده او آشنا هستم. منزل ما درست کنار منزل انها در خيابان صاحبديواني ( ذولانوار فعلي ) مقابل کفاشي آستاد و بقالي ترابي بود و کاملآ وضعيت سياسي و … تمام خانواده را ميشناسم و با کاووس همکاري داشتم.  وضعيت دستگيري کاووس و چگونگي شکنجه و گرفتن مصاحبه و سپس اعدام او را ميدانم و براي او عليرغم مصاحبه اجباري احترام بسياري قائل هستم .  در جريان حمله فروغ جاويدان سعيد شاهسوندي هنگامي که زخمي ميشود و بدست پاسداران ميافتد ميگويد مرا نکشيد و به رفسنجاني بگوييد سعيد مي خواهد با تو صحبت کند. با پادرمياني رفسنجاني که از زمان زندان او را مي شناخته از مثله و کشته شدن او جلوگيري ميشود . پس از مدتي ازطريق رفت و آمد خانوادگي فهميديم او دستگيرشده و مشغول همکاري ميباشدو از مادرش خواسته که با هواداران تماس گرفته و بگويد سعيد ميخواهد با شما صحبت و ارتباط برقرار کند(در واقع به اطلا عات سپاه)  چون هنوزاز دستگيري و همکاري او با اطلاعات کسي خبر دار نبود, بجز ما که رفت و آمد خانوادگي داشتيم. . افرادي در اين جريان دستگير شدند که تعداد آنها را نمي دانم ولي در يک مورد وقتي مادرش به مغازه يکي از هواداران سازمان رفته بود و از موضع هواداري از مجاهدين وارد شده و گفته بود سعيد ميخواهد تو را ببيند چون او را بموقع خبردار کرده بوديم به وي گفته بود او  و سعيد رانمي شناسد و از مغازه بيرونش انداخته بود و سپس ملاحظه کرده بود چند ماموراطلاعات
بيرون مغازه منتظر  مادر  او بوده اند. پس از علني شدن دستگيري او وي را به داخل زندان عادل آباد شيراز مياوردند تا براي زندانيان سخنراني کند و همچنين زندانيان آزاد شده را هم راحت نميگذاشتند و با جمع کردن آنها د ر «سينما کاپري» شيراز آنها را مجبور به حضور در جلسات سخنراني او ميکردند. 
خلاصه اي از  پروسه  سعيد شاهسوندي به نقل از منابع مقاومت:
« شاهسوندي بعد از خيانت  جريان اپورتونيستي چپ نما در درون مجاهدين در سال 1354 راه انحطاط را پيمود. تلاش بي  وقفه و بي  حساب مسؤلين سازمان مجاهدين براي نجات اين جرثومه، راه بجايي نبرد. و بعد از سه بار اخراج، نهايتا” سال65 از سازمان مجاهدين خلق اخراج شد. اما در سرفصل عمليات فروغ جاويدان اين فرد بنا به درخواست خودش در عمليات شركت ميكند.
شاهسوندي درمرداد1367 در حوالي كرمانشاه و در منطقه اسلام آباد، هنگاميكه پاسداران قصد تيراندازي و كشتن او را كه از ناحيه پا مجروح شده بود داشتند خود را به پاسداران تسليم نمود. از آن پس وي در دستگيري، شكنجه و تجاوز به زنان زنداني و زدن تير خلاص و تيرباران شمار زيادي از مجاهدين مستقيماً شركت كرد تا اعتماد دژخيمان را به‌دست بياورد. وي حتي دربارهٌ نزديكترين اقوام و آشنايانش و يا دورترين هواداران مجاهدين كه در تهران و شيراز مي‌شناخت به تفصيل براي دژخيمان رژيم «تك‌نويسي» كرد. بوسيلهٌ تماسهاي تلفني با هواداران قديمي سازمان در شيراز آنها را به قرارهاي خياباني و يا به دام شبكه‌هاي وزارت اطلاعات رژيم كشاند و كليهٌ اطلاعات خود را دربارهٌ ردها، اسامي و آدرسهاي هواداران و پناهندگان ايراني كه در فرانسه و آلمان مي‌دانست، در اختيار رژيم قرار داد. 
  

۱ نظر: