محمد جعفري«همنشين شاگرد جلاد» كيست؟
محمد جعفري در آبان سال 67 (چند ماه بعد از عمليات فروغ جاويدان) به ارتش آزاديبخش پيوست و در آبان سال 71 اخراج گرديد. از همان فرداي ورود به ارتش آزاديبخش، ما با يك دافعة نسبتاً شديد در مورد او در ميان رزمآوران ارتش مواجه بوديم كه كار سازماندهي او را بهطورجدی مشكل مي كرد چون اغلب يكانها حاضر به پذيرفتن او در سازمان رزم خود نبودند. به خاطر ژستهای بیمحتوا و حرفهای بیسر و تهاي كه در نشستهای عمومي براي خودنمايي مي زد، كساني كه نام خانوادگي او را نمي دانستند او را ”محمد گوادلوپ!“ ميخواندند و به همين نام در مورد او يادداشتهاي اعتراضي مي دادند. علتش استنادات مكرر و بیقافيه او در هر نشستي به كنفرانس گوادلوپ بود كه به نظر مي رسد حالا آن را با سقراط جايگزين كرده است!
واقعيت اين بود كه اين شخص سنخيتي با مبارزه و ارزشهاي انقلابي و انساني نداشت. به همين خاطر در همين مدت نسبتاً كوتاه حضورش در ارتش آزاديبخش بارها از او خواسته شدكه به دنبال زندگي مطلوبش برود ولي او سودا و مأموريتي ديگر داشت كه در آن زمان براي ارتش آزاديبخش مكشوف و اثبات نشده بود.
چندين بار كه با او از اخراج صحبت شد ملتمسانه درخواست ميكرد كه هنوز بماند.
به اين ترتيب، در آن دوره با صرف انرژي و بردباري زياد از جانب مسئولان و ساير مجاهدان و رزمندگان در ارتش آزاديبخش حضورش تحمل شد. سرانجام بعد از چند بار اتمام حجت و نقض عهد مجدد از جانب نامبرده، او را به نشست هفتگي ستاد روابط خارجي فراخواندند و براي آخرين بار، مواضع و عملكردهاي او در مناسبات ارتش آزاديبخش را مبني بر: «دفاع مستمر از رژيم ضد بشري خميني، كوچك كردن جرائم و حتي تا مرز تعريف پيش رفتن نسبت به پاسداران و جلادان و شكنجه گران» و «تلاش مستمر براي پراكندن روحيه يأس، تبليغ ثبات رژيم و ترويج بريدگي» به او خاطرنشان كردند.
نتيجه گيري جمع در اين نشست، به اتفاق آرا، اين بود كه وضعيت او به خاطر «تلاش مستمر براي كسب اطلاعات» فراتر از بريدگي و اخراج، يك وضعيت مشكوك و نفوذي است.
بر گرفته از ايران افشاگر مفصل افشاگري در همين سايت وايران افشاگر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر