نام من را بنويس! - ع.طارق
یکشنبه, 02 آذر 1393 18:55
«من سهيلا قديري ۲۸ ساله هستم. هيچکس را ندارم. پدرم باران بود و مادرم سنگ، چرا که من روي سنگ و زير باران بزرگ شدم. زندگيم را در خيابان گذراندهام. من يک زن خياباني نبودم٬ سختي هاي زندگي مرا به اين روز انداخت. هيچکدام از کساني که در جلسه محاکمه من نشسته اند نميدانند تحمل سرماي زير صفر ديماه، آن هم نيمهشب و بدون لباس کافي، يعني چه...». اين سخنان از زني است كه در روز 29مهر سال جاري، بدون شاکي خصوصي و بدون اينکه کسي تقاضاي قصاص او را کرده باشد، با درخواست دادستان جنايتکار رژيم در تهران اعدام شد. وي همچنين قرباني ازدواج اجباري بوده است كه در سن ۱۶سالگي بهدليل تن ندادن به آن، از خانه فرار کرد و به چرخه تباهي افتاد. آه امضا كن بر نام من اي لحظة اندوهِ درنگ و نگاهت را شاخة مهري كن با لبخند ديرگاهي ست نديده تن معصوميتم هيچ نگاه انساني را نام من را بنويس اي چشمان نشان رفته به بهت به من و مغرب ويراني من شجره نامة من را بنويس يك زن كارتن خواب منفيِ يك عدد تك رقمي ضربدر صفرِ سياه روزهايم، همه از سكة تحقيري اگر افكندم رهگذري بر سر راه؛ زهري از نفرت و نفرين به نگاه سرگذشتم يك پرانتز بين يك جملة پر واژة آه انعكاسي گنگ از آغاز شب شانزدهم سالگي ام در سفر تا به خيابان تنهايي پوچ در مشت هيچ در پشت تن پوشم ابري تاريك از چشمان پر از كژدم حرص نام من را بنويس يك زن كارتن خواب پدرم، آسماني كوچك با وسعت بيتوتة صد متر مگس بر سر يك وجب از تلخي خاك مادرم، سختي ساكت سنگ مونسم، شرشر دم اسبي باران بر بام مقوايي ترس بنويس نامم را يك زن كارتن خواب جسدي لوله شده با گزش گرگ كُشِ سرد ترين بهمن يخ ثبت كن قلبم را سرخي خيس شفق، اي لحظة بدرود كبود يك زن كارتن خواب كيسة تيرة سربستة آونگ به دار حجم مغشوشي از يك زن با يك چادر مشكي در باد ... *** با ميلاد جديدي در باور نام من را بنويس! قرن تغيير بزرگ! يك زن سنگر زي يك زن تندر زا خشمي انگيخته از عشق مسلح به تفنگ يك فرماندة برخاسته از سرخ ترين رُپ رُپة طبلِ پيام آور جنگ. بنويس.... ع. طارق – 2 آذر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر