افشاي ياران شيطان
آشنايي با «ماهي گنده ي »! آكواريوم وزارت
اطلاعات در تلويزيون بي بي سي سعيد شاهسوندي شاگرد جلاد
قسمت دوم
ارسال شده توسط Goale-omid
شركت در طرح ترور دكتر كاظم رجوي شهيد بزرگ حقوق بشر:
شاهسوندي پس از شركت در شكنجه و تير خلاص زدن به اسيران مقاوم، بخش مهمي از شناسايي و اطلاعات ضروري مربوط به ترور دكتر كاظم رجوي را تاٴمين كرده بود، زيرا از آدرسها و ترددات او بين پاريس و ژنو مطلع بود.
گزارش پليس سوئيس نشان ميدهد كه با فاصلهٌ كمي از پايانيافتن شوهاي تلويزيوني و دانشگاهيِ! شاگرد جلاد شاهسوندي ، يعني از اوايل پاييز68، دو تن از تروريستهاي رژيم به نامهاي سجاديان و كمالي مراحل شناسايي و مانور در منطقهٌ سكونت دكتر كاظم را آغاز ميكنند و پس از بازگشت به ايران و تكميل طرحشان با شاهسوندي 7ماه بعد در بهار69 جنايت خود را انجام ميدهند .
شاگرد
جلاد اوين:
لاجوردي جلاد، تخصص آدمكشي و نسل براندازي را به شاهسوندي ياد داد تا صفت ” شاگرد جلاد “ برازنده اين خائن شود. مربي ديگر وي، دژخيم سعيد امامي بود.
سعيد امامي در بازجوئي شاهسوندي با غريزه ضد انقلابي و ضدانساني كه داشت، “ ماهيت يكسان و مشابه شاهسوندي “ را كشف ميكند ! در اعترافات سعيد امامي كه تنها در 17 جلسه، ارتكاب 350 قتل را بعهده گرفته است، از شاهسوندي و بازجوئي هاي او تعريف ميكند و اذعان ميدارد كه در برخورد با شاهسوندي “ شگفت زده شده “! و حاصل اين شگفتيِ سعيد امامي، و در كنار آموزش هاي لاجوردي جلاد، محصولي تحت عنوان “شاگرد جلاد اوين، سعيد شاهسوندي ” توليد گرديد.
كساني همچون سعيد شاهسوندي در شكنجه و اعدام و بازجويي از زندانيان مجاهد همكار و همدست جلاد شدند,كه با خوي اطلاعات آخوندي، حتي به نزديكترين بستگان خود نيز رحم نكردند و بدليل عملكرد وحشيانه خود، شهره عام و خاص شده اند.
از ديگر خدمات شاگرد جلاد در سال67 اين بود كه تحت نظر دژخيمان ساواك خميني مستقيماً از تهران با بريده مزدوران مقيم خارجه تماسهاي تلفني طولاني برقرار مينمود و خطوط ساواك آخوندي را در ضديت با مجاهدين ابلاغ و تبليغ ميكرد.
مصاحبه هاي راديويي و تلويزيوني شاگرد جلاد شاهسوندي:
در سال 67 مجاهدين به طرز گستردهيي در داخل كشور جنايتها و همكاريهاي او را با رژيم آخوندي افشا كردند، رژيم كارت سوخته خود را علني كرد و به مصاحبه هاي تلويزيوني كشاند.
“صداي مجاهد“ در 19آذر67 يك هشدار اطلاعاتي و امنيتي در باره يك عنصر خودفروخته كه ماهها در حال همكاري همه جانبه با ساواك و پاسداران خميني در اوين بود، ميدهد.
سرانجام در تاريخ ( 2بهمن)1367 ساواك رژيم خميني ناگزير سعيد شاهسوندي را به صحنه آورد و تحت عنوان مجعول عضو مركزيت سازمان مجاهدين از زبان او به لجنپراكني عليه مجاهدين و ارتش آزاديبخش ملي ايران پرداخت.
پيشتر از آن «صداي مجاهد» اعلام كرده بود كه سعيد شاهسوندي (اهل شيراز) مدتها با سازمان مجاهدين هيچ رابطهيي نداشت . نامبرده در جريان عمليات فروغ جاويدان خواستار شركت در اين عمليات شده و يك روز قبل از عمليات بنا به تقاضاي كتبي و مصرانهٌ خودش به منطقهٌ مرزي آمده بود. اما در جريان عمليات فروغ جاويدان در يكي از روستاهاي اطراف اسلامآباد خودش را به دشمن معرفي و تسليم كرد . وي در جريان همكاري با دژخيمان ضمن تماس با خانهها و مراكز مختلف درصدد كسب اطلاعات و رديابي افراد و پيشبردن نقشههاي دشمن ميباشد . اسناد و مدارك متعددي از همكاري اين مزدور با ساواك و دژخيمان خميني و نوارهاي مربوطه با صداي خود او وجود دارد… .
در خيمهشببازي تلويزيوني رژيم خميني اين آلتفعل مفلوك را بهعنوان عضو مركزيت سازمان مجاهدين خلق ايران معرفي كرد. بهنحويكه گويي تا روز قبل از ورود به اوين عضو مركزيت مجاهدين بوده است! حال آنكه:
اولاً : اين فرد خيانتكار سعيد شاهسوندي هيچگاه مسئول هيچ بخش يا نهادي در سازمان مجاهدين نبود .
ثانياً : سعيد شاهسوندي قبل از سال63 دو نوبت از سازمان مجاهدين اخراج شده و سرانجام از اواسط سال65 از روابط دروني سازمان مجاهدين نيز براي سومين بار بهدليل بريدگي و مسائل حاد اخلاقي اخراج شده است. شرح اين مراتب تماماً به خط و امضاي خود وي موجود است و ساواك ابله خميني نيز در نمايش تلويزيوني بهطور تلويحي به وجود آنها اذعان نمود.“
“حسين مُهري” عنصر شناخته شده ساواك شيخ وشاه مجموعه مصاحبه هايي با شاگرد جلاد اوين در راديو 24ساعته موسوم به صداي ايران، در همان سالهاي 67 به بعد برگزار كرد…
با توجه به افلاس رژيم آخوندي در سراشيبي سقوط و عاجز شدنش از گسترش اجتماعي و بين المللي مجاهدين رژيم مجددا” در سالهاي اخير(بعد از سال82 تا كنون) و با توسل به همين مهره لورفته ساواك شيخ و شاه، شاگرد جلاد اوين را مجددا” به بازار مصاحبه هاي مشمئز كننده اطلاعات آخوندي آورده است.
خزعبلاتي كه جز براي شستن خونين دست جلاد و شاگرد جلاد و رژيم پابه گور آخوندي و البته رسوا شدن هر چه بيشتر رژيم و مزدورانش چيز ديگري عايدشان نخواهد كرد.
لاجوردي جلاد، تخصص آدمكشي و نسل براندازي را به شاهسوندي ياد داد تا صفت ” شاگرد جلاد “ برازنده اين خائن شود. مربي ديگر وي، دژخيم سعيد امامي بود.
سعيد امامي در بازجوئي شاهسوندي با غريزه ضد انقلابي و ضدانساني كه داشت، “ ماهيت يكسان و مشابه شاهسوندي “ را كشف ميكند ! در اعترافات سعيد امامي كه تنها در 17 جلسه، ارتكاب 350 قتل را بعهده گرفته است، از شاهسوندي و بازجوئي هاي او تعريف ميكند و اذعان ميدارد كه در برخورد با شاهسوندي “ شگفت زده شده “! و حاصل اين شگفتيِ سعيد امامي، و در كنار آموزش هاي لاجوردي جلاد، محصولي تحت عنوان “شاگرد جلاد اوين، سعيد شاهسوندي ” توليد گرديد.
كساني همچون سعيد شاهسوندي در شكنجه و اعدام و بازجويي از زندانيان مجاهد همكار و همدست جلاد شدند,كه با خوي اطلاعات آخوندي، حتي به نزديكترين بستگان خود نيز رحم نكردند و بدليل عملكرد وحشيانه خود، شهره عام و خاص شده اند.
از ديگر خدمات شاگرد جلاد در سال67 اين بود كه تحت نظر دژخيمان ساواك خميني مستقيماً از تهران با بريده مزدوران مقيم خارجه تماسهاي تلفني طولاني برقرار مينمود و خطوط ساواك آخوندي را در ضديت با مجاهدين ابلاغ و تبليغ ميكرد.
مصاحبه هاي راديويي و تلويزيوني شاگرد جلاد شاهسوندي:
در سال 67 مجاهدين به طرز گستردهيي در داخل كشور جنايتها و همكاريهاي او را با رژيم آخوندي افشا كردند، رژيم كارت سوخته خود را علني كرد و به مصاحبه هاي تلويزيوني كشاند.
“صداي مجاهد“ در 19آذر67 يك هشدار اطلاعاتي و امنيتي در باره يك عنصر خودفروخته كه ماهها در حال همكاري همه جانبه با ساواك و پاسداران خميني در اوين بود، ميدهد.
سرانجام در تاريخ ( 2بهمن)1367 ساواك رژيم خميني ناگزير سعيد شاهسوندي را به صحنه آورد و تحت عنوان مجعول عضو مركزيت سازمان مجاهدين از زبان او به لجنپراكني عليه مجاهدين و ارتش آزاديبخش ملي ايران پرداخت.
پيشتر از آن «صداي مجاهد» اعلام كرده بود كه سعيد شاهسوندي (اهل شيراز) مدتها با سازمان مجاهدين هيچ رابطهيي نداشت . نامبرده در جريان عمليات فروغ جاويدان خواستار شركت در اين عمليات شده و يك روز قبل از عمليات بنا به تقاضاي كتبي و مصرانهٌ خودش به منطقهٌ مرزي آمده بود. اما در جريان عمليات فروغ جاويدان در يكي از روستاهاي اطراف اسلامآباد خودش را به دشمن معرفي و تسليم كرد . وي در جريان همكاري با دژخيمان ضمن تماس با خانهها و مراكز مختلف درصدد كسب اطلاعات و رديابي افراد و پيشبردن نقشههاي دشمن ميباشد . اسناد و مدارك متعددي از همكاري اين مزدور با ساواك و دژخيمان خميني و نوارهاي مربوطه با صداي خود او وجود دارد… .
در خيمهشببازي تلويزيوني رژيم خميني اين آلتفعل مفلوك را بهعنوان عضو مركزيت سازمان مجاهدين خلق ايران معرفي كرد. بهنحويكه گويي تا روز قبل از ورود به اوين عضو مركزيت مجاهدين بوده است! حال آنكه:
اولاً : اين فرد خيانتكار سعيد شاهسوندي هيچگاه مسئول هيچ بخش يا نهادي در سازمان مجاهدين نبود .
ثانياً : سعيد شاهسوندي قبل از سال63 دو نوبت از سازمان مجاهدين اخراج شده و سرانجام از اواسط سال65 از روابط دروني سازمان مجاهدين نيز براي سومين بار بهدليل بريدگي و مسائل حاد اخلاقي اخراج شده است. شرح اين مراتب تماماً به خط و امضاي خود وي موجود است و ساواك ابله خميني نيز در نمايش تلويزيوني بهطور تلويحي به وجود آنها اذعان نمود.“
“حسين مُهري” عنصر شناخته شده ساواك شيخ وشاه مجموعه مصاحبه هايي با شاگرد جلاد اوين در راديو 24ساعته موسوم به صداي ايران، در همان سالهاي 67 به بعد برگزار كرد…
با توجه به افلاس رژيم آخوندي در سراشيبي سقوط و عاجز شدنش از گسترش اجتماعي و بين المللي مجاهدين رژيم مجددا” در سالهاي اخير(بعد از سال82 تا كنون) و با توسل به همين مهره لورفته ساواك شيخ و شاه، شاگرد جلاد اوين را مجددا” به بازار مصاحبه هاي مشمئز كننده اطلاعات آخوندي آورده است.
خزعبلاتي كه جز براي شستن خونين دست جلاد و شاگرد جلاد و رژيم پابه گور آخوندي و البته رسوا شدن هر چه بيشتر رژيم و مزدورانش چيز ديگري عايدشان نخواهد كرد.
خط
(اعزام شاهسوندي ) به خارج، خطي از لاجوردي به حجاريان، شاهسوندي و ديگر
جانيان
يكسال پس از ترور دكتر كاظم رجوي،آخوندها شاگرد جلاد اوين را بهآلمان فرستادند تا با استفاده از شرايط سياسي ناشي از جنگ كويت، تحت عنوان مضحك «عضو كميتهٌ مركزي مجاهدين» عليه مقاومت ايران بهكار بپردازد.
شاهسوندي …. سالها چهره بزك ميكرد تا ماهيت پليد و آلوده اطلاعات آخوندي را پنهان كند ولي سعيد حجاريان كه خود يك جاني بالفطره است، پرده از راز افشا شده شاگرد جلاد اوين را ديگر بار برداشت! سالها پيش مقاومت رسماً گفته بود كه فرستادن سعيد شاهسوندي به خارجه يك خط جديد است تا عناصر خودفروخته بعنوان اپوزيسيون مقاومت!“ كاركردي دوگانه” براي رژيم داشته باشند. از يك طرف صفوف مقاومت را مخدوش جلوه دهند و از طرف ديگر بخشي از نيروي مقاومت براي خنثي كردن اين توطئه ها صرف گردد. خطي از لاجوردي به حجاريان، شاهسوندي و ديگر جانيان ، …
بدينترتيب رژيم او را براي فعاليتهاي تروريستي خارجه و طرح بازگرداندن پناهندگان سياسي به داخل بهكار گرفت. اين مزدور جنايتكار به قول خودش آمده بود تا « حلشدن و محو شدن در خط رهبري امام » دجال را با « برگرداندن مرددها و دودلها » اثبات كند. اين خطِ “اعزام شاهسوندي ” بعدا ًتبديل به يك دوجين مزدوراني شد كه با تضمين ” خون “ (يعني دست بردن به خون مجاهدين) پاسپورت، ويزاي فرنگ و پولهاي گزاف عليه مجاهدين و همه پابرهنه هايي كه همين مقاومت سر و جان برايشان گذارده است، به حيات ننگين خود ادامه دهند. گرچه اين خط و اين سلسله خباثت از سالها پيش در انتشارات مقاومت افشا شده بود، ولي حال، آنرا خود حجاريان جار ميزند تا شاهسوندي پَتِه مزدوري و جاسوسي اش را برملا كند. چرا كه بزعم آنان فضاي فرنگ آنچنان آلوده است كه بي هيچ محابا ميتوان از مزدوري اطلاعات دم زد!
حجاريان يكي از جنايتكاران رژيم آخوندي است، براي نمونه يكي از انبوه جنايتهاي وي در روزنامه حكومتي درج شده بود كه مي آوريم: وي در شيراز پيكر شكنجه شده مجاهدي را بدرخت بست، سپس دست هاي او را با طنابي به يك ميني بوس بست و با حركت دادن ماشين باعث قطع دست و مثله شدن آن مجاهد گرديد!
از ديگر سفلگاني كه در سالهاي اخير مسير رفتهً شاگرد جلاد اوين را مجدداٴ طي كردند ميتوان از محمدحسين سبحاني, جواد فيروزمند، ، مرجان ملك، بهزاد عليشاهي،ادهم طيبي… نام برد.
مركز جاسوسي در هامبورگ:
شاگرد جلاد اوين شاهسونديبدستور و با هزينهٴ اطلاعات آخوندي يك كتابفروشي به نام “بهار ايران” را در هامبورگ بهراه انداخت. اين بهاصطلاح كتابفروشي يك مركز جاسوسي و جمعآوري اطلاعات براي طراحي اقدامهاي تروريستي رژيم شد و از طريق اين سرپل ارتباطي خط بازگشت پناهندگان ايراني به نزد رژيم را ترويج كرد .
شاهسوندي در اين باصطلاح كتابفروشي … گفته بود : “ به سفارت مراجعه كنيد و بگوييد، معرف من سعيد شاهسوندي است. ترتيب بازگشت شما را به ايران ميدهند . …”
كليه بودجه و امكانات اين كتابفروشي توسط رژيم آخوندي دراختيار شاهسوندي قرار داده ميشد. شاهسوندي گفته بود: “ اين طوري مي توانم نشان بدهم كه خودم پول درمي آورم و از جايي پول نميگيرم“.
از طرف رژيم براي او بسته هاي كتاب با اسامي و پوشهاي مختلف از ايران ارسال مي شد. وي پاسپورتها و اوراق شناسايي متعددي از جمله با نام مستعار “ مهدي اصفهانيان “ استفاده ميكرد. پاسپورتهاي پناهندگي كشورهاي مختلف اروپايي (فرانسه- آلمان) را علاوه بر پاسپورتهاي مختلف با اسامي متفاوت از رژيم خميني داشت.
وي بعنوان تاجر به كشورهاي مختلف مثل دانمارك و فرانسه و … تردد داشت. و علت رفتن به فرانسه را حل و فصل كارهاي قانوني خانوادگي ذكر ميكرد. ولي بعضا” ديده شده بود كه مقارن با سفر مقامات رژيم، يا عناصر اطلاعات به آن كشورها وي همزمان در آن كشور حضور مي يافت. (سفر ولايتي به آلمان).
بطور مرتب و هفتگي از جانب ساواكِ رژيم در تهران فردي بنام محمدي در قرارهاي مشخصي، با او تماس تلفني ميگرفت. بعد از اين تماسها شاگرد جلاد با محمل مسافرت براي اجراي قرار و گرفتن خط و خطوط و …ميرفت. محمدي، مزدور اطلاعات بود كه در دفتر رفسنجاني نيز كار ميكرد.
هم چنين نامه هايي از طرف رژيم با امضاهاي جعلي شركتها و … براي شاهسوندي ارسال مي شد.
شاهسوندي به شدت دنبال پيدا كردن ردهاي تلفني بريده ها و شناسايي خانه هاي پناهندگان ايراني و … در خارج كشور بود، كه بعضا” با شكايت آنها مواجه شده بود.
شاگرد جلاد اوين شاهسوندي در خارج كشور، با مأمورين ديگر اطلاعات آخوندي مانند كريم حقي درارتباط قرارگرفت ودر برخي اقدامات رذيلانه مشترك شركت داشتند, كريم حقي در بين ايرانيان شريف و آگاه خارج كشور بعنوان «كريم زنكش» معروف است.
“ بخشي از كتاب ” اي جلاد ننگت باد “
سعيد شاهسوندي شاگردجلاد اوين پس از طي همهٌ مراحل خيانت و جنايت، توسط ساواك خميني به خارجه اعزام شد، و آلمان (كلن) را مركز مأموريتهاي ضدانقلابي و تروريستي خود عليه مجاهدين و مقاومت ايران قرار داد.
وي سعي ميكرد كه اقدامات و تحركات خودش را با محملهايي نظير تجارت پرده پوشي كند و به همين منظور با شركتها و تجارتخانه هاي مختلف ارتباط ميگيرد. به قرار اطلاع وي در تلاش براي خريد اسلحه براي رژيم خميني نيز هست، و به همين خاطر با برخي كانالهاي فرانسوي تماسهايي برقرار كرده و سعي ميكند با جلب نظر شركتهاي در حال ورشكستگي، تجهيزات و سلاحهايي را در ازاي قيمتهاي گزاف براي رژيم خميني تهيه نمايد. وي مستمراً در تماس با ساواك خميني در تهران قرار دارد و ارتباطات خود را از طريق رابطين اعزامي و تلفن و تله فاكس (از خانه اش) تأمين ميكند.
اين مزدور جنايتكار به سوءاستفاده از ارتباطاتي كه طي سالهاي گذشته در جريان خريد برخي تداركات مجاهدين با شركتهاي خارجي داشت، مي پردازد و بدون اينكه نقش خائنانه و جنايتكارانه اش براي آنها شناخته شده باشد در صدد اخاذي و چپاول است….
وي هم چنين دَم از محاكمهٌ علني رهبري مجاهدين ميزد، پس از مواجهه با موج انزجار و تنفر عمومي به كارهايش فعالانه ادامه داد. از يكسو (براي اقدامهاي تروريستي) در ارتباط با اطلاعات منفور آخوندي در تهران است و از سوي ديگر خطوط ديكته شده براي لجن پراكني عليه مجاهدين و مقاومت ايران را در ارتباط با بريده مزدوران جديدالاستخدام رژيم و همپالگيهاي قديميش مثل مجيد بازگونه دنبال ميكند … و در تدارك تاسيس يك شركت صادارات و واردات از جمله براي فروش خاويار بود تا آنرا پوش ارتباطات تروريستيش قرار دهد و هم به انتقال و تامين ارز براي ماٴموريتهايي كه به عهده اش گذاشته ميشد بپردازد…”
” مدال از آن كيست ؟“
جلاد معروف اوين (لاجوردي جنايتكار) پس از كشتار و قتلعام هزاران نفر از زندانيان سياسي مجاهد و مبارز، ظرف چند روز و در گروههاي300 تا 400 نفره در تابستان67، طي مصاحبهيي در 15مرداد67 با روزنامهٌ جمهوري اسلامي، به همهٌ حكام ضدشرع آموزش ميدهد كه « نبايد گول مظلوم نماييهاي منافقين را بخورند… مسئولين ذيربط بايد هميشه در برخورد با اينها اصل را با نفاق منافقين بگذارند و همواره با شك و ترديد به آنها بنگرند …». او خود به اين اعتقادش عمل كرده و بخش عمدهيي از يكصدهزار زنداني سياسي را از دم تيغ گذرانيده است. او، در ضمن، ميخواهد نشان دهد كه در سرسپاري به خط امام، سرآمد دوران است و ميگويد كه در اوين يك « دانشگاه » دارد كه در آن به « افشاگري » عليه مجاهدين ميپردازد و بر « هواداران سازمان تأثير ميگذارد ». بنابراين خود را كانديداي دريافت مدال درجهٌ يك سرسپاري به خميني كرده و منتظر است,كه بر سكوي اول قرار گيرد.
شاگردجلاد اوين شاهسوندي در سريالهاي تلويزيوني خود كه در زمستان سال67 پخش گرديد، ميخواست روي دست لاجوردي بلند شود. او جنايتهايي را كه قبل و بعداز اين نمايشها مرتكب گرديده، ازجمله شركت در شكنجه و قتلعام زندانيان سياسي در همان تابستان67، شركت در ترور دكتر كاظم رجوي، شهيد بزرگ حقوقبشر، و…، « عذر تقصير به پيشگاه امام » رذالتپيشهاش اعلام كرد و گفت كه با انجام اين جنايتها ميخواهد در خط امام « حل » و در نهايت « محو » گردد. او اصرار دارد كه نبايد بي انصافي كرد و نقش ويژهٌ او را در توجيه قتلعام زندانيان سياسي ناديده گرفت. چرا كه او بوده كه فاش نموده « سازمان با زندانيان هوادار خود در تماس بوده و برايشان خط فكري القا ميكرده است » .
مگر در شرايطي كه منتظري در نامهٌ اعتراضي خود به خميني درمورد قتلعام مجاهدين، كتباً به « اعدام چندهزار نفر در چند روز » اعتراض ميكرد، مصاحبههاي شاهسوندي در مورد رابطه داشتن زندانيان قتلعامشده با سازمان، كم چيزي است؟ !
مگر هر آدم عاقلي نميتواند بفهمد كه در بحبوحهٌ قتل عامها، شاهسوندي چه « لياقت » بالايي از خود نشان داده كه آدم شكاكي مثل لاجوردي را متقاعد كرده تا او را از زندان آزاد و با پاسپورت و پول و ديگر امكانات ويژه براي « افشاگري » و « محاكمهٌ مسعود رجوي » عازم خارج كشور نمايد؟
شاهسوندي حتي هشدار داده كه اگر « مصلحت نظام » اقتضا كند، از آنچه كه در پس پردهٌ سياه مرتكب شده، داستانهايي دارد كه براي تصاحب “ مدال شمارهٌ يك“ ، رو خواهد كرد . … قضاوت كنيد، مدال را به چه كسي بايد داد؟ به لاجوردي، جلاد اوين؟ يا به شاهسوندي ، شاگرد جلاد اوين؟…
گزارش يك شاهد عيني از شكنجه گاه اوين
ايران زمين شماره150-6مرداد1376
يك شاهد عيني از درون رژيم گزارشي از مشاهدات خود در زندان اوين را براي ما فرستاده كه قسمتهايي از آن را در زير ملاحظه مي كنيد. “امضا محفوظ”
جنايتهاي سعيد شاهسوندي ، شاگرد جلاد اوين در قتل عام زندانيان سياسي و زدن تيرخلاص
«اواسط شهريورماه1367 زندان اوين: رئيسي دادستان انقلاب وقت دستور داد شاهسوندي را به اتاقش بياورند. بعد از ورود به اتاق همانطور كه ايستاده بود، به او گفت الان ميفرستمت بند آموزشگاه و كاري ميكنم در سالن بند بتواني تردد داشته باشي. تو خوب دقت كن و هرچه در مورد زندانيان ميداني برايم جمعآوري كن. شاهسوندي كه با چشمبند روبهروي ميز رئيسي ايستاده بود، با گردني كج و صورتي اصلاحنكرده و دستهايي كه بهحالت احترام روي هم گذاشته بود، با صدايي دورگه گفت چشم حاجآقا و عقب عقب به طرف در خروجي رفت و از اتاق خارج شد.
در آن زمان زندانيان سياسي را در بند آموزشگاه در سالنهاي 2و4 بهصورت باز و در بند6 بهصورت بسته نگهداري ميكردند. در بندهاي 2و4 زندانياني بودند كه حكمشان را گرفته بودند و ميتوانستند در كارگاه آموزشگاه و خارج از محوطهٌ بند كار كنند. اما زندانيان بند6 منتظر حكم بودند و نميتوانستند از سالن خارج شوند.
بعد از رفتن شاهسوندي ، رئيسي به كساني كه آنجا بودند گفت: اين از توابين است و ميخواهد براي ما كار كند، اطلاعات زيادي از منافقين دارد و براي ما شخص مفيدي است . چند هفته بعد، شاهسوندي را در كارگاه ديدم (كارگاه در كنار بند آموزشگاه و در زير حسينيه قرار داشت). در قسمت خياطي كارگاه كار ميكرد و مهرهٌ اطلاعاتي رئيس كارگاه (شخصي بنام ابراهيمي از عناصر وزارت اطلاعات) شده بود. او تمام اخبار كارگاه را به ابراهيمي ميداد. شاهسوندي همچنين مسئول سالن2 شده بود و تمام كارهاي سالن2 با او چك ميشد. رفيقش علي معينفر نيز در سالن4 همهكاره بود . در جلسهيي كه با حضور مبشري، حاكم شرع، و ناصري نمايندهٌ منتظري تشكيل شده بود، مبشري در مقابل اين سؤال كه چطور با اين سرعت توانستيد به پروندهٌ مظنونين مرصاد رسيدگي كنيد؟ گفت: در اين مورد بايد از كمك افراد بريدهيي مثل آقاي سعيد شاهسوندي تشكر كنم چون اطلاعاتي كه او در اختيارمان گذاشت در شناسايي منافقين به من خيلي كمك كرد. شيوهٌ محاكمه بدينصورت بود كه چند زنداني با چشمبند وارد اتاق مبشري ميشدند، بعد سعيد وارد اتاق ميشد و به شناسايي ميپرداخت و هر كسي را كه او ميگفت مجاهد است، فوراً بنا بر دستور خميني اعدام ميكردند. يعني در حقيقت حكم اعدام آنها را سعيد شاهسوندي ميداد و اين خوشخدمتي را تا آنجا ادامه داد كه در جريان اعدام مجاهدين نقش زدن تيرخلاص را بهاو دادند و او با كمال ميل دست به اين كار ميزد. يكبار حاج مجتبي (مجتبي حلواييعسكر، معاون انتظامي زندان) به من گفت واقعاً سعيد شاهسوندي و علي معينفر تواب واقعي هستند. ديشب به آنها گفتم فردا صبح (شب يلدا) چند نفر را اعدام ميكنيم و شما بايد بياييد تيرخلاص بزنيد (معمولاً اعدامها در ساعات اوليهٌ صبح و در پشت بند216 كه يك محوطهٌ بازي بود صورت ميگرفت). آنها صبح آمدند و تيرخلاص زدند و جنازهها را در پارچهيي پيچيدند و در آمبولانس گذاشتند و من هم براي آنها درخواست مرخصي تشويقي كردم.
شاهسوندي بطوركلي در زندان نورچشم مسئولان، بهخصوص مبشري و مورد علاقهٌ خاص حاج مجتبي بود و حتي آنقدر جرأت پيدا كرده بود كه مسائل پرسنل را هم به مسئولان زندان گزارش ميداد. بعد از اين كه زندانيان بند 2و4 و بخصوص هماتاقيهاي شاهسوندي متوجه شدند كه او خبرچيني و جاسوسي ميكند، شاهسوندي را به سالن6 فرستادند. يكي از مسئولان زندان به من گفت كه در سالن 2و 4 آنقدر مورد نفرت قرار گرفته بود كه ما احساس كرديم جانش در خطر است و او را جابهجا كرديم. »
برگرداندن جنايات رژيم به مجاهدين:
ايران زمين شماره39- سال 73- ليست وزارت اطلاعات و وزارت خارجهٌ رژيم كه براي توطئه عليه مجاهدين ومقاومت ايران به سازمانهاي بينالمللي ارائه مي شود
دفتر مطبوعاتي مجاهدين خلق ايران در پاريس، طي اطلاعيهيي به تاريخ 18آذر1373، اعلام كرد: «بنا به سندي كه از داخل ايران به دست آمده رژيم خميني يك ليست 115نفره را تحت نام اعضاي سابق مجاهدين همراه با آدرس و شمارهٌ تلفن براي بسياري از مراجع بينالمللي ارسال كرده ومدعي شده است كه اين افراد توسط مجاهدين زنداني و شكنجه شده اند».
رژيم آخوندي اين ليست را همراه با يك پيام و دستورالعمل شفاهي، از سوي آخوند فلاحيان براي سفارتخانههايش فرستاده و تأكيد كرده است كه بهعنوان «شهود شكنجه»! از طريق پست يا به هروسيلهٌٌ ديگر براي مراجع بين المللي ارسال شود. … در ليست مزبور، كه بهنحو بسيار ابلهانهيي سرهمبندي شده، اسامي و شمارهتلفنهاي بسياري از پاسداران و مزدوراني كه در تهران يا ديگر شهرهاي ايران در ساواك و سپاه رژيم كار مي كنند همراه با اسامي بريده مزدوران و آلتفعلهاي شناختهشدهٌٌ رژيم در خارج كشور و كساني مثل سعيد شاهسوندي شاگردجلاد اوين، مزدور هادي شمسحائري و مزدور محمدرضاعدالتيان (قاتل سه مجاهد خلق كه در ليست رژيم جنايتهاي او ذكر شده)، درج شده است.- سعيد شاهسوندي 0049402802505
انتقال تجاربِ رذالتِ شاگرد جلاد اوين براي ساير مزدوران:
محسن هاشمي باجگيراني از ماموران نفوذي اطلاعات در ارتش آزاديبخش در بخشي از اعترافات خود گزارش ارتباطاتش با وزارت اطلاعات و ماموريت محول شده به او از طرف وزارتخانه جاسوسي و آدمكشي به نقش پيش كسوت بودن شاگرد جلاد اوين اشاره كرده است.
وي در زمينه توجيهات و آموزشهايي كه ديده بود، منجمله نوشته كه كتابهاي مامورين اطلاعات كه پيش از وي به استخدام وزارت اطلاعات درآمده و با پز عضو سابق مجاهدين در خارج كشور به پيشبرد ماموريتهاي وزارت اطلاعات مشغول هستند، منابع اصلي براي آموزش او بوده است. وي در اين زمينه نوشته است:
“پرسش و پاسخ سعيد شاهسوندي بود كه در كانون روشنفكران هامبورگ انجام گرفته بود، كتابي از شمسحائري بود، برگهاي كه متن نامه سيدالمحدثين بود دربارهٌ عدم بهرسميت شناختن سازمان از طرف آمريكا، و يك كاست ضبط بود كه قرار شد اين كاست را در آخرين مرحله گوش كنم و در كنار اينها توضيحاتي هم خود علي درباره اعزام و كارهايي كه بايد بكنم به من داده شد، البته آن نوار كاست توسط فردي پر شده بود كه حدود 20دقيقه بود كه در همين جا كليت مسائلي درصحبتهايش بود را طرح ميكنم: درآن كاست كه تقريباً مردي كه يك لهجه خاصي داشت مثلاً لهجهٌ مشهدي يا كرماني كه توضيحاتي راجع به مناسبات دروني تشكيلات در مجاهدين را تشريح ميكرد.
فردا صبح مجدداً هر چهارنفرمان جمع شديم، نشريات و نوارها و كتابها را قرار شد آنها را بهترتيب ببينم يعني به اين شكل اول جزوءاتي بود راجع به اعترافات زندانيان، نوارهاي شاهسوندي بود از آزادي از زندان (بعد از فروغ)، مصاحبه شاهسوندي در كلن، كتاب شمس حائري كه در هلند چاپ شده بود.
محسن هاشمي”
رسوايي رژيم خميني و شاگرد جلادان اين رژيم در دادگاه ژنو
تابستان 1370ـ قسمتهايي از اطلاعيه دفتر مجاهدين خلق ايران- پاريس
برگزاري دادگاهي در ژنو براي محاكمهٌ يك خبرنگار سوئيسي كه از سوي رژيم خميني درخواست شده بود، بهخصوص پس از عدم حضور شهود معرفيشده توسط رژيم در دادگاه، به رسوايي بزرگ سياسي براي ملايان حاكم بر تهران تبديل شد. شاكي اين دادگاه رفسنجاني و متهم آن خانم گازو خبرنگار روزنامهٌ لاسوئيس بود كه مثل صدها خبرنگار آزاده و شريف در سراسر دنيا رفسنجاني را عامل ترور جنايتكارانهٌ دكتر كاظم رجوي معرفي كرده بود. آخوندهاي ابله و طماع ابتدائاً اسامي 41نفر را بهعنوان شاهد به دادگاه ارائه نمودند. در اين ليست علاوه بر گروهي از پاسداران و شكنجهگران، اسامي تعدادي از خائنين كه در شكنجه و اعدام زندانيان سياسي شركت فعال داشتهاند، نيز بهچشم ميخورد . نفر سوم اين ليست 41نفره، خائن خودفروخته سعيد شاهسوندي است. مجاهدين خلق ايران ضمن برملاكردن چهرهٌ واقعي اين «شهود» هزاران سند و مدرك مبني بر دستداشتن شخص رفسنجاني و دولتش در ترور دكتر رجوي و ساير اقدامات تروريستي و سركوبگرانه در اختيار وكلاي مدافع خبرنگار و دادگاه قرار دادند. همچنين صدها تن از قربانيان ترور و شكنجه و اعدام رژيم خميني، طي نامههايي آمادگي خود را براي ارائهٌ شهادت عليه دژخيمان و شكنجهگران به دادگاه اعلام نمودند. هزاران ايراني آزاده و شريف از نقاط مختلف جهان طي نامههاي مستندي به قضات دادگاه و وكلا، از جنايتهاي رژيم خميني و مزدوراني كه بعنوان شاهد معرفي شده بودند و در رأسشان سعيد شاهسوندي پرده برداشتند. آخوندهاي خامطمع كه از گوشهيي از اين بسيج سراسري عليه جنايتهاي خود مطلع شده بودند، حتي يك نفر از شهود معرفيشدهٌ خود را به دادگاه نياوردند و به اين ترتيب نهتنها يك بار ديگر رژيم خميني در صحنهٌ بينالمللي در مقابل يك دادگاه در شهر ژنو، مقر اروپايي ملل متحد به محاكمه كشيده و محكوم شد، و واقعيات در مورد رئيس جمهور پوشالي ارتجاع و مزدوراني از قبيل شاهسوندي جنايتكار برملا گرديد.
اما بعد از گذشت 17 سال از ترور دكتر كاظم رجوي، در19فروردين 1385 دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران اعلام كرد حكم بين المللي جلب علي فلاحيان وزير اطلاعات سابق رژيم آخوندي و دستيار امنيتي خامنه اي ولي فقيه رژيم و عضو مجلس خبرگان رهبري بخاطر ترور پورفسور كاظم رجوي, مدافع بزرگ حقوق بشر و نماينده شوراي ملي مقاومت ايران در سوييس توسط قاضي تحقيق سوييسي ژاك آنتنن صادر شد. ژاك آنتِنِن , قاضيِ تحقيقِ كانتونِ وو سوئيس در حكم خود خطاب به همه افسران و مأموران پليس و نيروهاي انتظامي مقرر كرد, علي فلاحيان وزير سابق اطلاعات و امنيت جمهوري اسلامي ايران را دستگير و به زندانِ كانتونِ وود, در لوزان سوئيس منتقل نمايند.
حكم قاضي سوئيسي تصريح ميكند كه قبل از ترور دكتر كاظم رجوي, فلاحيان همچنين دستور ترور مسعود رجوي مسئول شوراي ملي مقاومت را صادر كرده بود. همچنانكه در پرونده ترور دكتر رجوي به خوبي پيداست, علاوه بر فلاحيان, خامنه اي و رفسنجاني مستقيما در صدور فرمان اين قتل جنايتكارانه دست داشته اند.
در حكم قاضي تصريح شده است : تحقيقات روشن ساختند كه 13 نفر در آماده سازي و انجام قتل همكاري داشتند. اين سيزده نفر پاسپورتهاي خدمت ايراني در اختيار داشتند كه بر روي آنها عبارت “در ماموريت“ نقش بسته بود. بعضي از اين مدارك همزمان در يك روز در تهران صادر شده بودند…..در زمان طراحي و اجراي قتل كاظم رجوي, علي فلاحيان وزير اطلاعات و امنيت جمهوري اسلامي ايران بود. اين وزارتخانه همچنين رابطه تنگاتنگي با سپاه پاسداران انقلاب, به ويژه با نيروي ويژه آن (قدس) داشت» و «وزير علي فلاحيان مسئوليت ترور ها را به عهده داشت و فرمان همه ماموريت ها توسط او داده مي شد».
سعيد شاهسوندي و مواجب وزارت اطلاعات :
در نشريه مجاهد شماره429 جمشيد تفرشي يكي از كساني كه با وزارت اطلاعات و مزدورانش همكاري داشت در افشاي برخي از ماموريتهاي انجام شده توسط مزدور كريم حقي و خودكشي زن او، به نكاتي در رابطه با شاهسوندي اشاره ميكند. اين مطلب در نشريه مجاهد شماره534 نيز مجددا” آمده است. جمشيد تفرشي مي نويسد: …
نشريه 534 ـ 18بهمن79 …. .. بهرهبرداري وزارت اطلاعات از خودكشي محترم بابايي (زن كريم حقي)
در مراسم خاكسپاري محترم، برادر ومادر او را رژيم سراسيمه بههلند فرستاد تا سريعاً از مرگ يك انسان توطئهيي عليه سازمان تدارك ببيند. برادر محترم، قبل از اينكه براي تحويل گرفتن جنازه برويم سخت مشغول صحبت با افراد خانه بود كه اكثراً از جداشدهها بودند. او در همين حال كه مشغول گفتگو با ديگران بود، با حركاتي كه حاكي از آن بود كه ميخواهد همه بهگفتههايش گوش فرادهند، از سعيد شاهسوندي قاطعانه دفاع كرد وگفت «آقاي شاهسوندي بهترين راه را انتخاب كرد و با نظام در زندان همكاري نمود، نظام هم براي قدرداني از همكاريهاي وي، با امكانات دولتي او را بهفرانسه وسپس پيش زن وبچهاش در هامبورگ برد وبعدها يك كتابفروشي براي او باز كرد. ضمناً تمام سرمايه مغازهاش را هم نظام پرداخت نمود كه من از يك قلم آنكه 40 هزار مارك بود، خبر دارم». اين صحبتها ولولهٌ عجيبي برانگيخت و باعث بگو مگو ميان افراد شد ولي او قاطعانه از عقايدش دفاع كرد وشديداً بهكساني كه با شركت شاهسوندي در مراسم خاكسپاري مخالف بودند، تاخت.
…..
رد پاهاي شاهسوندي در ترورهاي اروپا:
نشانه هايي از نقش اطلاعاتي وي در ترورهاي بهار70 (پاريس) و شهريور71 (برلين) ديده شده است. از جمله روز واقعه در پاريس حضور داشته اما روز بعد در آلمان به طور كاملا” مصنوعي خود را از موضوع ترور بي خبر نشان داده بود. گفته ميشود مقامات مربوطه به ردهايي از وجود فردي بنام “مهدي اصفهانيان” دست يافته اند كه مورد مراجعه و طرف مشورت ماموران ساواك آخوندي قرار گرفته است.
ترددهاي مشكوك:
مقارن جلسات سخنراني دبير ارشد شوراي ملي مقاومت آقاي محسن رضايي در هلند در سالهاي 70 و 71 سعيد شاهسوندي نيز در اين كشور ديده شده بود. اين جلسات علني بود. ولي حضور اين مزدور در همان زمانها در هلند و بخصوص در محلهايي كه هيچ ربطي به اقوام همسرش نداشت كاملا” مشكوك بود..
هم چنين درست همزمان با مسافرتها و جلسات علني مسئولان مجاهدين دركشورهاي اسكانديناوي شاهسوندي به آن كشورها سفر كرده و بامزدوران رژيم دردانمارك در تماس بود. يكبار نيز در نزديكي سفارت رژيم در كپنهاك ديده شده بود.
تغيير قيافه:
وي هر از گاهي چهره اش را عوض ميكرد. موهايش را فر زده و رنگ ميكرد. و به محل تجمع دانشجويان ايراني در هامبورگ مراجعه مي كرد. و به لجن پراكني مي پرداخت. …
يكسال پس از ترور دكتر كاظم رجوي،آخوندها شاگرد جلاد اوين را بهآلمان فرستادند تا با استفاده از شرايط سياسي ناشي از جنگ كويت، تحت عنوان مضحك «عضو كميتهٌ مركزي مجاهدين» عليه مقاومت ايران بهكار بپردازد.
شاهسوندي …. سالها چهره بزك ميكرد تا ماهيت پليد و آلوده اطلاعات آخوندي را پنهان كند ولي سعيد حجاريان كه خود يك جاني بالفطره است، پرده از راز افشا شده شاگرد جلاد اوين را ديگر بار برداشت! سالها پيش مقاومت رسماً گفته بود كه فرستادن سعيد شاهسوندي به خارجه يك خط جديد است تا عناصر خودفروخته بعنوان اپوزيسيون مقاومت!“ كاركردي دوگانه” براي رژيم داشته باشند. از يك طرف صفوف مقاومت را مخدوش جلوه دهند و از طرف ديگر بخشي از نيروي مقاومت براي خنثي كردن اين توطئه ها صرف گردد. خطي از لاجوردي به حجاريان، شاهسوندي و ديگر جانيان ، …
بدينترتيب رژيم او را براي فعاليتهاي تروريستي خارجه و طرح بازگرداندن پناهندگان سياسي به داخل بهكار گرفت. اين مزدور جنايتكار به قول خودش آمده بود تا « حلشدن و محو شدن در خط رهبري امام » دجال را با « برگرداندن مرددها و دودلها » اثبات كند. اين خطِ “اعزام شاهسوندي ” بعدا ًتبديل به يك دوجين مزدوراني شد كه با تضمين ” خون “ (يعني دست بردن به خون مجاهدين) پاسپورت، ويزاي فرنگ و پولهاي گزاف عليه مجاهدين و همه پابرهنه هايي كه همين مقاومت سر و جان برايشان گذارده است، به حيات ننگين خود ادامه دهند. گرچه اين خط و اين سلسله خباثت از سالها پيش در انتشارات مقاومت افشا شده بود، ولي حال، آنرا خود حجاريان جار ميزند تا شاهسوندي پَتِه مزدوري و جاسوسي اش را برملا كند. چرا كه بزعم آنان فضاي فرنگ آنچنان آلوده است كه بي هيچ محابا ميتوان از مزدوري اطلاعات دم زد!
حجاريان يكي از جنايتكاران رژيم آخوندي است، براي نمونه يكي از انبوه جنايتهاي وي در روزنامه حكومتي درج شده بود كه مي آوريم: وي در شيراز پيكر شكنجه شده مجاهدي را بدرخت بست، سپس دست هاي او را با طنابي به يك ميني بوس بست و با حركت دادن ماشين باعث قطع دست و مثله شدن آن مجاهد گرديد!
از ديگر سفلگاني كه در سالهاي اخير مسير رفتهً شاگرد جلاد اوين را مجدداٴ طي كردند ميتوان از محمدحسين سبحاني, جواد فيروزمند، ، مرجان ملك، بهزاد عليشاهي،ادهم طيبي… نام برد.
مركز جاسوسي در هامبورگ:
شاگرد جلاد اوين شاهسونديبدستور و با هزينهٴ اطلاعات آخوندي يك كتابفروشي به نام “بهار ايران” را در هامبورگ بهراه انداخت. اين بهاصطلاح كتابفروشي يك مركز جاسوسي و جمعآوري اطلاعات براي طراحي اقدامهاي تروريستي رژيم شد و از طريق اين سرپل ارتباطي خط بازگشت پناهندگان ايراني به نزد رژيم را ترويج كرد .
شاهسوندي در اين باصطلاح كتابفروشي … گفته بود : “ به سفارت مراجعه كنيد و بگوييد، معرف من سعيد شاهسوندي است. ترتيب بازگشت شما را به ايران ميدهند . …”
كليه بودجه و امكانات اين كتابفروشي توسط رژيم آخوندي دراختيار شاهسوندي قرار داده ميشد. شاهسوندي گفته بود: “ اين طوري مي توانم نشان بدهم كه خودم پول درمي آورم و از جايي پول نميگيرم“.
از طرف رژيم براي او بسته هاي كتاب با اسامي و پوشهاي مختلف از ايران ارسال مي شد. وي پاسپورتها و اوراق شناسايي متعددي از جمله با نام مستعار “ مهدي اصفهانيان “ استفاده ميكرد. پاسپورتهاي پناهندگي كشورهاي مختلف اروپايي (فرانسه- آلمان) را علاوه بر پاسپورتهاي مختلف با اسامي متفاوت از رژيم خميني داشت.
وي بعنوان تاجر به كشورهاي مختلف مثل دانمارك و فرانسه و … تردد داشت. و علت رفتن به فرانسه را حل و فصل كارهاي قانوني خانوادگي ذكر ميكرد. ولي بعضا” ديده شده بود كه مقارن با سفر مقامات رژيم، يا عناصر اطلاعات به آن كشورها وي همزمان در آن كشور حضور مي يافت. (سفر ولايتي به آلمان).
بطور مرتب و هفتگي از جانب ساواكِ رژيم در تهران فردي بنام محمدي در قرارهاي مشخصي، با او تماس تلفني ميگرفت. بعد از اين تماسها شاگرد جلاد با محمل مسافرت براي اجراي قرار و گرفتن خط و خطوط و …ميرفت. محمدي، مزدور اطلاعات بود كه در دفتر رفسنجاني نيز كار ميكرد.
هم چنين نامه هايي از طرف رژيم با امضاهاي جعلي شركتها و … براي شاهسوندي ارسال مي شد.
شاهسوندي به شدت دنبال پيدا كردن ردهاي تلفني بريده ها و شناسايي خانه هاي پناهندگان ايراني و … در خارج كشور بود، كه بعضا” با شكايت آنها مواجه شده بود.
شاگرد جلاد اوين شاهسوندي در خارج كشور، با مأمورين ديگر اطلاعات آخوندي مانند كريم حقي درارتباط قرارگرفت ودر برخي اقدامات رذيلانه مشترك شركت داشتند, كريم حقي در بين ايرانيان شريف و آگاه خارج كشور بعنوان «كريم زنكش» معروف است.
“ بخشي از كتاب ” اي جلاد ننگت باد “
سعيد شاهسوندي شاگردجلاد اوين پس از طي همهٌ مراحل خيانت و جنايت، توسط ساواك خميني به خارجه اعزام شد، و آلمان (كلن) را مركز مأموريتهاي ضدانقلابي و تروريستي خود عليه مجاهدين و مقاومت ايران قرار داد.
وي سعي ميكرد كه اقدامات و تحركات خودش را با محملهايي نظير تجارت پرده پوشي كند و به همين منظور با شركتها و تجارتخانه هاي مختلف ارتباط ميگيرد. به قرار اطلاع وي در تلاش براي خريد اسلحه براي رژيم خميني نيز هست، و به همين خاطر با برخي كانالهاي فرانسوي تماسهايي برقرار كرده و سعي ميكند با جلب نظر شركتهاي در حال ورشكستگي، تجهيزات و سلاحهايي را در ازاي قيمتهاي گزاف براي رژيم خميني تهيه نمايد. وي مستمراً در تماس با ساواك خميني در تهران قرار دارد و ارتباطات خود را از طريق رابطين اعزامي و تلفن و تله فاكس (از خانه اش) تأمين ميكند.
اين مزدور جنايتكار به سوءاستفاده از ارتباطاتي كه طي سالهاي گذشته در جريان خريد برخي تداركات مجاهدين با شركتهاي خارجي داشت، مي پردازد و بدون اينكه نقش خائنانه و جنايتكارانه اش براي آنها شناخته شده باشد در صدد اخاذي و چپاول است….
وي هم چنين دَم از محاكمهٌ علني رهبري مجاهدين ميزد، پس از مواجهه با موج انزجار و تنفر عمومي به كارهايش فعالانه ادامه داد. از يكسو (براي اقدامهاي تروريستي) در ارتباط با اطلاعات منفور آخوندي در تهران است و از سوي ديگر خطوط ديكته شده براي لجن پراكني عليه مجاهدين و مقاومت ايران را در ارتباط با بريده مزدوران جديدالاستخدام رژيم و همپالگيهاي قديميش مثل مجيد بازگونه دنبال ميكند … و در تدارك تاسيس يك شركت صادارات و واردات از جمله براي فروش خاويار بود تا آنرا پوش ارتباطات تروريستيش قرار دهد و هم به انتقال و تامين ارز براي ماٴموريتهايي كه به عهده اش گذاشته ميشد بپردازد…”
” مدال از آن كيست ؟“
جلاد معروف اوين (لاجوردي جنايتكار) پس از كشتار و قتلعام هزاران نفر از زندانيان سياسي مجاهد و مبارز، ظرف چند روز و در گروههاي300 تا 400 نفره در تابستان67، طي مصاحبهيي در 15مرداد67 با روزنامهٌ جمهوري اسلامي، به همهٌ حكام ضدشرع آموزش ميدهد كه « نبايد گول مظلوم نماييهاي منافقين را بخورند… مسئولين ذيربط بايد هميشه در برخورد با اينها اصل را با نفاق منافقين بگذارند و همواره با شك و ترديد به آنها بنگرند …». او خود به اين اعتقادش عمل كرده و بخش عمدهيي از يكصدهزار زنداني سياسي را از دم تيغ گذرانيده است. او، در ضمن، ميخواهد نشان دهد كه در سرسپاري به خط امام، سرآمد دوران است و ميگويد كه در اوين يك « دانشگاه » دارد كه در آن به « افشاگري » عليه مجاهدين ميپردازد و بر « هواداران سازمان تأثير ميگذارد ». بنابراين خود را كانديداي دريافت مدال درجهٌ يك سرسپاري به خميني كرده و منتظر است,كه بر سكوي اول قرار گيرد.
شاگردجلاد اوين شاهسوندي در سريالهاي تلويزيوني خود كه در زمستان سال67 پخش گرديد، ميخواست روي دست لاجوردي بلند شود. او جنايتهايي را كه قبل و بعداز اين نمايشها مرتكب گرديده، ازجمله شركت در شكنجه و قتلعام زندانيان سياسي در همان تابستان67، شركت در ترور دكتر كاظم رجوي، شهيد بزرگ حقوقبشر، و…، « عذر تقصير به پيشگاه امام » رذالتپيشهاش اعلام كرد و گفت كه با انجام اين جنايتها ميخواهد در خط امام « حل » و در نهايت « محو » گردد. او اصرار دارد كه نبايد بي انصافي كرد و نقش ويژهٌ او را در توجيه قتلعام زندانيان سياسي ناديده گرفت. چرا كه او بوده كه فاش نموده « سازمان با زندانيان هوادار خود در تماس بوده و برايشان خط فكري القا ميكرده است » .
مگر در شرايطي كه منتظري در نامهٌ اعتراضي خود به خميني درمورد قتلعام مجاهدين، كتباً به « اعدام چندهزار نفر در چند روز » اعتراض ميكرد، مصاحبههاي شاهسوندي در مورد رابطه داشتن زندانيان قتلعامشده با سازمان، كم چيزي است؟ !
مگر هر آدم عاقلي نميتواند بفهمد كه در بحبوحهٌ قتل عامها، شاهسوندي چه « لياقت » بالايي از خود نشان داده كه آدم شكاكي مثل لاجوردي را متقاعد كرده تا او را از زندان آزاد و با پاسپورت و پول و ديگر امكانات ويژه براي « افشاگري » و « محاكمهٌ مسعود رجوي » عازم خارج كشور نمايد؟
شاهسوندي حتي هشدار داده كه اگر « مصلحت نظام » اقتضا كند، از آنچه كه در پس پردهٌ سياه مرتكب شده، داستانهايي دارد كه براي تصاحب “ مدال شمارهٌ يك“ ، رو خواهد كرد . … قضاوت كنيد، مدال را به چه كسي بايد داد؟ به لاجوردي، جلاد اوين؟ يا به شاهسوندي ، شاگرد جلاد اوين؟…
گزارش يك شاهد عيني از شكنجه گاه اوين
ايران زمين شماره150-6مرداد1376
يك شاهد عيني از درون رژيم گزارشي از مشاهدات خود در زندان اوين را براي ما فرستاده كه قسمتهايي از آن را در زير ملاحظه مي كنيد. “امضا محفوظ”
جنايتهاي سعيد شاهسوندي ، شاگرد جلاد اوين در قتل عام زندانيان سياسي و زدن تيرخلاص
«اواسط شهريورماه1367 زندان اوين: رئيسي دادستان انقلاب وقت دستور داد شاهسوندي را به اتاقش بياورند. بعد از ورود به اتاق همانطور كه ايستاده بود، به او گفت الان ميفرستمت بند آموزشگاه و كاري ميكنم در سالن بند بتواني تردد داشته باشي. تو خوب دقت كن و هرچه در مورد زندانيان ميداني برايم جمعآوري كن. شاهسوندي كه با چشمبند روبهروي ميز رئيسي ايستاده بود، با گردني كج و صورتي اصلاحنكرده و دستهايي كه بهحالت احترام روي هم گذاشته بود، با صدايي دورگه گفت چشم حاجآقا و عقب عقب به طرف در خروجي رفت و از اتاق خارج شد.
در آن زمان زندانيان سياسي را در بند آموزشگاه در سالنهاي 2و4 بهصورت باز و در بند6 بهصورت بسته نگهداري ميكردند. در بندهاي 2و4 زندانياني بودند كه حكمشان را گرفته بودند و ميتوانستند در كارگاه آموزشگاه و خارج از محوطهٌ بند كار كنند. اما زندانيان بند6 منتظر حكم بودند و نميتوانستند از سالن خارج شوند.
بعد از رفتن شاهسوندي ، رئيسي به كساني كه آنجا بودند گفت: اين از توابين است و ميخواهد براي ما كار كند، اطلاعات زيادي از منافقين دارد و براي ما شخص مفيدي است . چند هفته بعد، شاهسوندي را در كارگاه ديدم (كارگاه در كنار بند آموزشگاه و در زير حسينيه قرار داشت). در قسمت خياطي كارگاه كار ميكرد و مهرهٌ اطلاعاتي رئيس كارگاه (شخصي بنام ابراهيمي از عناصر وزارت اطلاعات) شده بود. او تمام اخبار كارگاه را به ابراهيمي ميداد. شاهسوندي همچنين مسئول سالن2 شده بود و تمام كارهاي سالن2 با او چك ميشد. رفيقش علي معينفر نيز در سالن4 همهكاره بود . در جلسهيي كه با حضور مبشري، حاكم شرع، و ناصري نمايندهٌ منتظري تشكيل شده بود، مبشري در مقابل اين سؤال كه چطور با اين سرعت توانستيد به پروندهٌ مظنونين مرصاد رسيدگي كنيد؟ گفت: در اين مورد بايد از كمك افراد بريدهيي مثل آقاي سعيد شاهسوندي تشكر كنم چون اطلاعاتي كه او در اختيارمان گذاشت در شناسايي منافقين به من خيلي كمك كرد. شيوهٌ محاكمه بدينصورت بود كه چند زنداني با چشمبند وارد اتاق مبشري ميشدند، بعد سعيد وارد اتاق ميشد و به شناسايي ميپرداخت و هر كسي را كه او ميگفت مجاهد است، فوراً بنا بر دستور خميني اعدام ميكردند. يعني در حقيقت حكم اعدام آنها را سعيد شاهسوندي ميداد و اين خوشخدمتي را تا آنجا ادامه داد كه در جريان اعدام مجاهدين نقش زدن تيرخلاص را بهاو دادند و او با كمال ميل دست به اين كار ميزد. يكبار حاج مجتبي (مجتبي حلواييعسكر، معاون انتظامي زندان) به من گفت واقعاً سعيد شاهسوندي و علي معينفر تواب واقعي هستند. ديشب به آنها گفتم فردا صبح (شب يلدا) چند نفر را اعدام ميكنيم و شما بايد بياييد تيرخلاص بزنيد (معمولاً اعدامها در ساعات اوليهٌ صبح و در پشت بند216 كه يك محوطهٌ بازي بود صورت ميگرفت). آنها صبح آمدند و تيرخلاص زدند و جنازهها را در پارچهيي پيچيدند و در آمبولانس گذاشتند و من هم براي آنها درخواست مرخصي تشويقي كردم.
شاهسوندي بطوركلي در زندان نورچشم مسئولان، بهخصوص مبشري و مورد علاقهٌ خاص حاج مجتبي بود و حتي آنقدر جرأت پيدا كرده بود كه مسائل پرسنل را هم به مسئولان زندان گزارش ميداد. بعد از اين كه زندانيان بند 2و4 و بخصوص هماتاقيهاي شاهسوندي متوجه شدند كه او خبرچيني و جاسوسي ميكند، شاهسوندي را به سالن6 فرستادند. يكي از مسئولان زندان به من گفت كه در سالن 2و 4 آنقدر مورد نفرت قرار گرفته بود كه ما احساس كرديم جانش در خطر است و او را جابهجا كرديم. »
برگرداندن جنايات رژيم به مجاهدين:
ايران زمين شماره39- سال 73- ليست وزارت اطلاعات و وزارت خارجهٌ رژيم كه براي توطئه عليه مجاهدين ومقاومت ايران به سازمانهاي بينالمللي ارائه مي شود
دفتر مطبوعاتي مجاهدين خلق ايران در پاريس، طي اطلاعيهيي به تاريخ 18آذر1373، اعلام كرد: «بنا به سندي كه از داخل ايران به دست آمده رژيم خميني يك ليست 115نفره را تحت نام اعضاي سابق مجاهدين همراه با آدرس و شمارهٌ تلفن براي بسياري از مراجع بينالمللي ارسال كرده ومدعي شده است كه اين افراد توسط مجاهدين زنداني و شكنجه شده اند».
رژيم آخوندي اين ليست را همراه با يك پيام و دستورالعمل شفاهي، از سوي آخوند فلاحيان براي سفارتخانههايش فرستاده و تأكيد كرده است كه بهعنوان «شهود شكنجه»! از طريق پست يا به هروسيلهٌٌ ديگر براي مراجع بين المللي ارسال شود. … در ليست مزبور، كه بهنحو بسيار ابلهانهيي سرهمبندي شده، اسامي و شمارهتلفنهاي بسياري از پاسداران و مزدوراني كه در تهران يا ديگر شهرهاي ايران در ساواك و سپاه رژيم كار مي كنند همراه با اسامي بريده مزدوران و آلتفعلهاي شناختهشدهٌٌ رژيم در خارج كشور و كساني مثل سعيد شاهسوندي شاگردجلاد اوين، مزدور هادي شمسحائري و مزدور محمدرضاعدالتيان (قاتل سه مجاهد خلق كه در ليست رژيم جنايتهاي او ذكر شده)، درج شده است.- سعيد شاهسوندي 0049402802505
انتقال تجاربِ رذالتِ شاگرد جلاد اوين براي ساير مزدوران:
محسن هاشمي باجگيراني از ماموران نفوذي اطلاعات در ارتش آزاديبخش در بخشي از اعترافات خود گزارش ارتباطاتش با وزارت اطلاعات و ماموريت محول شده به او از طرف وزارتخانه جاسوسي و آدمكشي به نقش پيش كسوت بودن شاگرد جلاد اوين اشاره كرده است.
وي در زمينه توجيهات و آموزشهايي كه ديده بود، منجمله نوشته كه كتابهاي مامورين اطلاعات كه پيش از وي به استخدام وزارت اطلاعات درآمده و با پز عضو سابق مجاهدين در خارج كشور به پيشبرد ماموريتهاي وزارت اطلاعات مشغول هستند، منابع اصلي براي آموزش او بوده است. وي در اين زمينه نوشته است:
“پرسش و پاسخ سعيد شاهسوندي بود كه در كانون روشنفكران هامبورگ انجام گرفته بود، كتابي از شمسحائري بود، برگهاي كه متن نامه سيدالمحدثين بود دربارهٌ عدم بهرسميت شناختن سازمان از طرف آمريكا، و يك كاست ضبط بود كه قرار شد اين كاست را در آخرين مرحله گوش كنم و در كنار اينها توضيحاتي هم خود علي درباره اعزام و كارهايي كه بايد بكنم به من داده شد، البته آن نوار كاست توسط فردي پر شده بود كه حدود 20دقيقه بود كه در همين جا كليت مسائلي درصحبتهايش بود را طرح ميكنم: درآن كاست كه تقريباً مردي كه يك لهجه خاصي داشت مثلاً لهجهٌ مشهدي يا كرماني كه توضيحاتي راجع به مناسبات دروني تشكيلات در مجاهدين را تشريح ميكرد.
فردا صبح مجدداً هر چهارنفرمان جمع شديم، نشريات و نوارها و كتابها را قرار شد آنها را بهترتيب ببينم يعني به اين شكل اول جزوءاتي بود راجع به اعترافات زندانيان، نوارهاي شاهسوندي بود از آزادي از زندان (بعد از فروغ)، مصاحبه شاهسوندي در كلن، كتاب شمس حائري كه در هلند چاپ شده بود.
محسن هاشمي”
رسوايي رژيم خميني و شاگرد جلادان اين رژيم در دادگاه ژنو
تابستان 1370ـ قسمتهايي از اطلاعيه دفتر مجاهدين خلق ايران- پاريس
برگزاري دادگاهي در ژنو براي محاكمهٌ يك خبرنگار سوئيسي كه از سوي رژيم خميني درخواست شده بود، بهخصوص پس از عدم حضور شهود معرفيشده توسط رژيم در دادگاه، به رسوايي بزرگ سياسي براي ملايان حاكم بر تهران تبديل شد. شاكي اين دادگاه رفسنجاني و متهم آن خانم گازو خبرنگار روزنامهٌ لاسوئيس بود كه مثل صدها خبرنگار آزاده و شريف در سراسر دنيا رفسنجاني را عامل ترور جنايتكارانهٌ دكتر كاظم رجوي معرفي كرده بود. آخوندهاي ابله و طماع ابتدائاً اسامي 41نفر را بهعنوان شاهد به دادگاه ارائه نمودند. در اين ليست علاوه بر گروهي از پاسداران و شكنجهگران، اسامي تعدادي از خائنين كه در شكنجه و اعدام زندانيان سياسي شركت فعال داشتهاند، نيز بهچشم ميخورد . نفر سوم اين ليست 41نفره، خائن خودفروخته سعيد شاهسوندي است. مجاهدين خلق ايران ضمن برملاكردن چهرهٌ واقعي اين «شهود» هزاران سند و مدرك مبني بر دستداشتن شخص رفسنجاني و دولتش در ترور دكتر رجوي و ساير اقدامات تروريستي و سركوبگرانه در اختيار وكلاي مدافع خبرنگار و دادگاه قرار دادند. همچنين صدها تن از قربانيان ترور و شكنجه و اعدام رژيم خميني، طي نامههايي آمادگي خود را براي ارائهٌ شهادت عليه دژخيمان و شكنجهگران به دادگاه اعلام نمودند. هزاران ايراني آزاده و شريف از نقاط مختلف جهان طي نامههاي مستندي به قضات دادگاه و وكلا، از جنايتهاي رژيم خميني و مزدوراني كه بعنوان شاهد معرفي شده بودند و در رأسشان سعيد شاهسوندي پرده برداشتند. آخوندهاي خامطمع كه از گوشهيي از اين بسيج سراسري عليه جنايتهاي خود مطلع شده بودند، حتي يك نفر از شهود معرفيشدهٌ خود را به دادگاه نياوردند و به اين ترتيب نهتنها يك بار ديگر رژيم خميني در صحنهٌ بينالمللي در مقابل يك دادگاه در شهر ژنو، مقر اروپايي ملل متحد به محاكمه كشيده و محكوم شد، و واقعيات در مورد رئيس جمهور پوشالي ارتجاع و مزدوراني از قبيل شاهسوندي جنايتكار برملا گرديد.
اما بعد از گذشت 17 سال از ترور دكتر كاظم رجوي، در19فروردين 1385 دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران اعلام كرد حكم بين المللي جلب علي فلاحيان وزير اطلاعات سابق رژيم آخوندي و دستيار امنيتي خامنه اي ولي فقيه رژيم و عضو مجلس خبرگان رهبري بخاطر ترور پورفسور كاظم رجوي, مدافع بزرگ حقوق بشر و نماينده شوراي ملي مقاومت ايران در سوييس توسط قاضي تحقيق سوييسي ژاك آنتنن صادر شد. ژاك آنتِنِن , قاضيِ تحقيقِ كانتونِ وو سوئيس در حكم خود خطاب به همه افسران و مأموران پليس و نيروهاي انتظامي مقرر كرد, علي فلاحيان وزير سابق اطلاعات و امنيت جمهوري اسلامي ايران را دستگير و به زندانِ كانتونِ وود, در لوزان سوئيس منتقل نمايند.
حكم قاضي سوئيسي تصريح ميكند كه قبل از ترور دكتر كاظم رجوي, فلاحيان همچنين دستور ترور مسعود رجوي مسئول شوراي ملي مقاومت را صادر كرده بود. همچنانكه در پرونده ترور دكتر رجوي به خوبي پيداست, علاوه بر فلاحيان, خامنه اي و رفسنجاني مستقيما در صدور فرمان اين قتل جنايتكارانه دست داشته اند.
در حكم قاضي تصريح شده است : تحقيقات روشن ساختند كه 13 نفر در آماده سازي و انجام قتل همكاري داشتند. اين سيزده نفر پاسپورتهاي خدمت ايراني در اختيار داشتند كه بر روي آنها عبارت “در ماموريت“ نقش بسته بود. بعضي از اين مدارك همزمان در يك روز در تهران صادر شده بودند…..در زمان طراحي و اجراي قتل كاظم رجوي, علي فلاحيان وزير اطلاعات و امنيت جمهوري اسلامي ايران بود. اين وزارتخانه همچنين رابطه تنگاتنگي با سپاه پاسداران انقلاب, به ويژه با نيروي ويژه آن (قدس) داشت» و «وزير علي فلاحيان مسئوليت ترور ها را به عهده داشت و فرمان همه ماموريت ها توسط او داده مي شد».
سعيد شاهسوندي و مواجب وزارت اطلاعات :
در نشريه مجاهد شماره429 جمشيد تفرشي يكي از كساني كه با وزارت اطلاعات و مزدورانش همكاري داشت در افشاي برخي از ماموريتهاي انجام شده توسط مزدور كريم حقي و خودكشي زن او، به نكاتي در رابطه با شاهسوندي اشاره ميكند. اين مطلب در نشريه مجاهد شماره534 نيز مجددا” آمده است. جمشيد تفرشي مي نويسد: …
نشريه 534 ـ 18بهمن79 …. .. بهرهبرداري وزارت اطلاعات از خودكشي محترم بابايي (زن كريم حقي)
در مراسم خاكسپاري محترم، برادر ومادر او را رژيم سراسيمه بههلند فرستاد تا سريعاً از مرگ يك انسان توطئهيي عليه سازمان تدارك ببيند. برادر محترم، قبل از اينكه براي تحويل گرفتن جنازه برويم سخت مشغول صحبت با افراد خانه بود كه اكثراً از جداشدهها بودند. او در همين حال كه مشغول گفتگو با ديگران بود، با حركاتي كه حاكي از آن بود كه ميخواهد همه بهگفتههايش گوش فرادهند، از سعيد شاهسوندي قاطعانه دفاع كرد وگفت «آقاي شاهسوندي بهترين راه را انتخاب كرد و با نظام در زندان همكاري نمود، نظام هم براي قدرداني از همكاريهاي وي، با امكانات دولتي او را بهفرانسه وسپس پيش زن وبچهاش در هامبورگ برد وبعدها يك كتابفروشي براي او باز كرد. ضمناً تمام سرمايه مغازهاش را هم نظام پرداخت نمود كه من از يك قلم آنكه 40 هزار مارك بود، خبر دارم». اين صحبتها ولولهٌ عجيبي برانگيخت و باعث بگو مگو ميان افراد شد ولي او قاطعانه از عقايدش دفاع كرد وشديداً بهكساني كه با شركت شاهسوندي در مراسم خاكسپاري مخالف بودند، تاخت.
…..
رد پاهاي شاهسوندي در ترورهاي اروپا:
نشانه هايي از نقش اطلاعاتي وي در ترورهاي بهار70 (پاريس) و شهريور71 (برلين) ديده شده است. از جمله روز واقعه در پاريس حضور داشته اما روز بعد در آلمان به طور كاملا” مصنوعي خود را از موضوع ترور بي خبر نشان داده بود. گفته ميشود مقامات مربوطه به ردهايي از وجود فردي بنام “مهدي اصفهانيان” دست يافته اند كه مورد مراجعه و طرف مشورت ماموران ساواك آخوندي قرار گرفته است.
ترددهاي مشكوك:
مقارن جلسات سخنراني دبير ارشد شوراي ملي مقاومت آقاي محسن رضايي در هلند در سالهاي 70 و 71 سعيد شاهسوندي نيز در اين كشور ديده شده بود. اين جلسات علني بود. ولي حضور اين مزدور در همان زمانها در هلند و بخصوص در محلهايي كه هيچ ربطي به اقوام همسرش نداشت كاملا” مشكوك بود..
هم چنين درست همزمان با مسافرتها و جلسات علني مسئولان مجاهدين دركشورهاي اسكانديناوي شاهسوندي به آن كشورها سفر كرده و بامزدوران رژيم دردانمارك در تماس بود. يكبار نيز در نزديكي سفارت رژيم در كپنهاك ديده شده بود.
تغيير قيافه:
وي هر از گاهي چهره اش را عوض ميكرد. موهايش را فر زده و رنگ ميكرد. و به محل تجمع دانشجويان ايراني در هامبورگ مراجعه مي كرد. و به لجن پراكني مي پرداخت. …
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر