۱۴۰۲ آذر ۱, چهارشنبه

گزینه‌های پیشِ رو برای ادارۀ نوار غزه پس از پایان جنگ و بازندگان اصلی این جنگ

 گزینه‌های پیشِ رو برای ادارۀ نوار غزه پس از پایان جنگ و بازندگان اصلی این جنگ



حملۀ تروریستی ۷ اکتبر حماس به خاک اسرائیل از نظر بسیاری از کارشناسان چرخشگاهی تاریخی بود. بحث دربارۀ پیامدهای آن حمله و رویدادهای پس از آن هم‌چنان ادامه دارد. سرنوشت جنگی که اسرائیل با حماس آغاز کرده ناروشن است. خودداری دولت آن کشور از اعلام آتش بس به رغم فشارهای بین‌المللی و افزایش بیش از پیش شمار کشته شدگانِ غیرنظامی در نوار غزه سبب شده است که بعضی از رهبران کشورهای دوست و هم‌پیمان اسرائیل مانند فرانسه زبان به انتقاد بگشایند. در میان مردم آن کشورها نیز بر شمار منتقدان به عمکرد دولت اسرائیل افزوده می‌شود.

از زمان شعله ور شدن این جنگ کارشناسان کوشیده‌اند به بعضی از پرسش‌های اساسی در این باره پاسخ دهند. با این حال، بسیاری از پرسش‌ها هنوز پاسخی نیافته‌اند. یکی از آن‌ها نقش جمهوری اسلامی در حملۀ ۷ اکتبر حماس به خاک اسرائیل است. اگرچه رهبران جمهوری اسلامی بارها اعلام کرده‌اند که طرح حمله را خود حماس ریخته بود و آنان خبری از آن نداشتند، اما کارشناسانی معتقدند که جمهوری اسلامی نمی‌توانسته است از طرح آن حمله بی‌اطلاع باشد.

جمهوری اسلامی شبکه‌ای از شبه نظامیانِ طرفدار فلسطینی‌ها را حمایت مالی و تسلیحاتی می‌کند. آن شبکه که زیر عنوان «محور مقاومت» از آن یاد می‌شود، دربرگیرندۀ حزب‌الله لبنان، گروه‌های شبه نظامی شیعۀ عراقی، انصارالله یمن، گروهای شبه نظامی سوریِ طرفدار بشار اسد و نیز سازمان‌های حماس و جهاد اسلامی فلسطین است. بیشتر این گروه‌ها از روی مدل سپاه پاسداران تشکیل و سازماندهی شده‌اند و در یمن، عراق، سوریه، لبنان و سرزمین‌های فلسطینی فعالیت می‌کنند.

ایدۀ مرکزی «محور مقاومت» که همۀ گروه‌های تشکیل دهندۀ آن را تاکنون به هم وصل می‌کرد نبرد با دولت اسرائیل با هدف نهایی نابودی آن بود. همۀ این گروه‌ها از نظر مالی و تسلیحاتی وابسته به جمهوری اسلامی‌اند. با توجه به اینکه حماس یکی از اعضای مهم محور مقاومت است، بسیاری از کارشناسان معتقدند که آن سازمان بدون اطلاع جمهوری اسلامی نمی‌توانست دست به آن حمله بزند.

هدف اصلی «محور مقاومت» در مرحلۀ کنونی دفاع از آرمان فلسطین به شیوه‌ای رادیکال و ضربه پذیر کردن قدرت نظامی اسرائیل به منظور ایجاد نوعی توازن قوا با آن کشور است. جمهوری اسلامی آرمان فلسطین را از همان آغاز بینان‌گذاری‌اش به یکی از عناصر سازندۀ هویتی‌اش تبدیل کرده چنان که چشم‌پوشی از این آرمان می‌تواند موجودیت آن را به خطر بیندازد. بنابراین، دشمنی با اسرائیل جزئی از هویت جمهوری اسلامی است. فراموش نباید کرد که یکی از علت‌های اصلیِ مخالفت خمینی در سال‌های دهۀ ۶۰ میلادی با شاه روابط دوستانۀ او با اسرائیل بود.

از نظر نظامی، رهبران جمهوری اسلامی از «محور مقاومت» زیر عنوان عامل تعیین کننده در «عمق  راهبردی» یا «عمق استراتژیک» یاد می‌کنند. در وبگاه رهبر جمهوری اسلامی اصطلاح «عمق استراتژیک» چنین تعریف شده است: «برخوردار بودن از پهنای مناسب جغرافیایی در داخل و قدرت تأثیرگذاری در محیط پیرامونی».

به عبارت دیگر، «محور مقاومت» به جمهوری اسلامی امکان می‌دهد تا در برابر خطر حمله به خاک کشور، نیرویی بازدارنده در خارج از کشور داشته باشد. بنابراین، از نظر رهبران جمهوری اسلامی «محور مقاومت»، در عین حال، نیرویی است بازدارنده در برابر حملۀ احتمالی اسرائیل یا ایالات متحد آمریکا به ایران. آنان مدعی‌اند که اگر حمله‌ای به ایران بشود نیروهای «محور مقاومت» منطقه را به آتش خواهند کشید.

ایدئولوژی جمهوری اسلامی را کارشناسان «ناسیونالیسم ایرانی- شیعی» توصیف می‌کنند. در وبگاه رهبر جمهوری اسلامی آمده است: ‌ایران در مرکز جهان اسلام قرار دارد، به گونه‌ای که‌ در روند تحولات‌ آیندۀ ‌جهان می‌تواند با همکاری بعضی از کشورهای منطقه‌ نقش بزرگی ایفا کند. گذشتۀ ‌تاریخی درخشان‌ این سرزمین، گستردگیِ تمدن‌ ایرانی- اسلامی‌ و فرهنگ پارسی و میراث گران‌بهای آن، پیوند عمیق فرهنگی، فکری و جغرافیایی با کشورهای حاشیۀ ‌جنوبی خلیج‌فارس، پاکستان و کشورهای همسایۀ ‌غربی یعنی عراق و ترکیه‌ تا شاخ آفریقا، منطقه‌ای استراتژیک برای ایران به ‌وجود آورده ‌است. همۀ این‌ها به ‌جمهوری اسلامی ‌ایران جایگاه ‌ویژه‌ای برای نفوذ فرهنگی- تمدنی در جهان اسلام می‌بخشد.

پرسشی که بسیاری از کارشناسان در اوضاع کنونیِ جنگ مطرح می‌کنند این است: منظور جمهوری اسلامی ایران از تعیین «خطوط قرمز» و هشدارهایش دربارۀ خطر گسترش جنگ در صورت خودداری اسرائیل از آتش بس چیست؟ گفته می‌شود در این باره میان ایران و آمریکا مذاکراتی غیرمستقیم صورت گرفته است. سفر نخست وزیر عراق به تهران یک روز پس از سفر آنتونی بلینکن به بغداد نشان‌دهندۀ گفت و گوهای غیر مستقیم این دو کشور است.

پس از سفر نخست وزیر عراق به تهران بود که وزیر امور خارجۀ ایران از کوشش‌های آمریکا برای برقراری آتش‌بس در غزه خبر داد که البته دولت آمریکا آن را تکذیب کرد. به عقیدۀ بعضی از کارشناسان، سیاست راهبردی جمهوری اسلامی ایران در هدایت «محور مقاومت» در اوضاع و احوال کنونی، ترکیبی است از دیپلماسی و ایجاد نوعی توازن قوای نظامی.

چندی پیش ایران به قطعنامۀ مجمع عمومی سازمان ملل دربارۀ آتش‌بس در غزه رأی مثبت داد. در آن قطعنامه از ضرورت «راه حل دو دولت» در فلسطین آشکارا سخن رفته است. کارشناسانی رأی مثبت ایران را به آن قطعنامه به رسمیت شناختن «دُفاکتو»ی اسرائیل توصیف کردند. هم‌زمان، حوثی‌ها موشک‌هایی به سوی اسرائیل پرتاب کردند و در عین حال خواستار آتش‌بس شدند. حزب‌الله نیز با دست زدن به چند حملۀ محدود به شمال اسرائیل، تهدید کرد که اگر اسرائیل به عملیات خود در غزه ادامه دهد، وارد جنگ خواهد شد.

از سوی دیگر، از زمان حملۀ تروریستی حماس در ۷ اکتبر، شبه نظامیان وابسته به ایران نزدیک به ۴۰ حمله به پایگاه‌های آمریکایی در سوریه و عراق انجام داده‌اند. آمریکا نیز دو بار به پایگاه‌های شبه‌نظامیان وابسته به ایران در سوریه حمله کرده است. حملات گروه‌های نزدیک یا وابسته به ایران به پایگاه‌های آمریکایی این ایده را تقویت می‌کند که در صورت ادامه جنگ، اوضاع و احوال منطقه می‌تواند از کنترل خارج شود. با این حال، بیشتر کارشناسان بر این عقیده‌اند که تهران جانب احتیاط را از دست نمی‌دهد و از درگیری آشکار با ایالات متحد آمریکا و اسرائیل خودداری می‌کند.

از همین روست که بسیاری از فلسطینیان به این نتیجه رسیده‌اند که از این پس با طناب جمهوری اسلامی نباید توی چاه بروند. بی‌شک، پس از پایان جنگ کنونی، شکاف در «محور مقاومت» آشکارتر خواهد شد و جمهوری اسلامی ناگزیر است فاتحۀ «عمق استراتژیک» خود را بخواند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر