۱۴۰۲ آذر ۲, پنجشنبه

میلیشیای مجاهد؛ داستان شگفت سوگند به آزادی

 میلیشیای مجاهد؛ داستان شگفت سوگند به آزادی

میلیشیای مجاهد خلق...
میلیشیای مجاهد خلق...

قدری از پله‌های تاریخ پایین برویم تا ببینیم برخی انسان‌ها چگونه فرازهای تند سرنوشت را عاشقانه طی می‌کنند و مغلوب توفانهای سهمگین آشیانه‌کرده در قله‌ها نمی‌شوند.

یکی از این مسیرها سرگذشت هزاران نوجوان و جوانی است که با عنوان «نسل میلیشیای مجاهد» معرفی می‌شوند. تاریخ تولدش ۲ آذر ۱۳۵۸ است.

سال ۵۸ خیلی ویژه بود. جامعه‌یی از یک دیکتاتوری وابسته خلاص شده بود. مردمی‌ توانستند چند صباحی هوای آزادی را تنفس کنند. آزادی‌های بیان، مطبوعات، تجمعات، اندیشه و قلم هنوز شأن و حرمت داشتند. خمینی هنوز نمی‌توانست سوداهایش را آن‌طور که در طینت‌اش بود ــ و به‌طور کامل هم شناخته نشده بود ــ پیاده کند.

 

دو چهره

میلیشیا دانش‌آموز، دانشجو، کارگر و کارمند بود. فعالیت اجتماعی‌اش روشنگری بود. روشنگری چی؟ آزادی و دموکراسی و برابری. به این اطلاعیه درباره‌ٔ معرفی میلیشیا توجه کنید؛ روز ۵ آذر ۵۸ در نشریه مجاهد چاپ و منتشر شد: «نگاهبانی از دست‌آوردهای انقلاب و ترویج آگاهی و آزادی». این تولد نسلی شورمند، پرانگیزه، پرتکاپو، خلاق، صمیمی، منضبط، باشخصیت، شکیبا، شیفته و مؤمن به آزادی و عاشق عدالت برای همه‌گان شد.

 

چهره‌یی دیگر هم از جوانان بود که خمینی را تقدیس می‌کردند. کار عمده‌شان تشکیل دسته‌ها و گروه‌های لمپن و چماقدار و قمه‌کش و افتادن به جان میلیشیا و فعالان دیگر گروهها بود. این‌ها توسط سپاه پاسداران، کمیته‌ها، بسیج، حزب جمهوری اسلامی، امامان جمعه و قوه‌ٔ قضاییه خمینی پشتیبانی می‌شدند. کارشان سوزاندن کتاب‌ها و نشریات منتقدین، چپه کردن میزهای کتاب، دستگیری و گاهی چاقو و دشنه زدن به میلیشیا و بقیه بود. میلیشیا با این‌ها دهان به دهان نمی‌شد و مقابله به مثل نمی‌کرد. شده بود سنگ زیرین آسیاب پرورش فرهنگ آزادی و مدارا.

 

نتیجه‌گیری اول: فعالیت و هدف میلیشیا، دفاع از حق آزادی و ترویج فرهنگ آن بود. کار روزانه‌اش سر و کار داشتن با نشریه و کتاب و حفاظت از آنها بود.

 

«چون برق آتشین / بیرون شد از زمین»

روز چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۵۹ ناگهان چندین فوج از دختر و پسر میلیشیا در صف‌ها و ستونهای منظم، از زمین چمن دانشگاه تهران حرکت کردند و در خیابان انقلاب رژه رفتند. رژه میلیشیا یک عرض اندام نظامی نبود؛ بلکه تولد یک حضور سیاسی و اجتماعی سازمان‌یافته و قدرت‌مند از جبهه‌ٔ آزادی در برابر جبهه‌ٔ ضد آزادی بود.

 

اولین آزمایش سخت میلیشیا

به‌دنبال گردهمایی بزرگ مجاهدین در امجدیه، خمینی در سخنرانی چهارشنبه ۴ تیر ۵۹ از پشت سر پاسداران چماقدار و قمه‌کش بیرون آمد و «مجاهدین را بدتر از کفار» معرفی کرد! مجاهدین جواب خمینی را ندادند. نشریه‌شان را تعطیل کردند و ستادها و پایگاههایشان را بستند. نیمه مخفی شدند. تمام تابستان و پاییز سال ۵۹ آزمایش میزان هوشیاری و انضباط میلیشیا برای شکستن فضایی بود که دلخواه خمینی بود. در این فاصله میلیشیا با اعلامیه‌ها و کتاب‌های مجاهدین در گذرگاهها حضوری ناگهانی می‌یافت و ساعتی دیگر در جایی دیگر بود.

 

انطباق = شکستن بن‌بست‌ها‌

اواخر تابستان ۵۹ قوه‌ٔ قضاییه در سایه‌ٔ جنگ و فضای داغی که ایجاد شده بود، ناگهان محاکمه‌ٔ محمدرضا سعادتی را پیش کشید. میلیشیا ۱۱ ویژه‌نامه‌ٔ نشریه مجاهد درباره‌ٔ محاکمه‌ٔ سعادتی را در شهرهای ایران پخش کرد. این روشنگریهای وسیع در سراسر کشور، باعث شد که تیر ارتجاع و لاجوردی به سنگ بخورد.

روز سه‌شنبه ۱۸ آذر ۵۹ شمارهٔ ۱۰۰ نشریه مجاهد پس از پنج ماه توقف در ۱۶ صفحه و در قطع جدیدش منتشر شد. شهرها دوباره شاهد تکاپو و جنب‌وجوش میلیشیا شدند و تأثیر فعالیت آن بر روند تحولات شدند. تحولاتی که مدام پیچیده می‌شدند.

 

نتیجه‌گیری دوم: میلیشیا در شرایط مدام سخت‌شونده، نه تنها مأیوس و تسلیم نشد، بلکه پی‌درپی انطباق می‌یافت، یعنی راه باز می‌کرد. این‌طوری تولد نو، امید نو و نظم نو را تجربه می‌کرد. این‌طوری جبهه‌ٔ آزادیخواهی و دموکراسی‌خواهی را نگهبانی می‌کرد و امید می‌افشاند.

 

تولد منادیان شکست نابرابری

دختران میلیشیای مجاهد حکایتها دارند. کاش این حکایت‌های نهان در سینه‌ٔ ایران‌زمین را بنویسند. دختران میلیشیا اسیر ای کاش‌های بی‌سرانجام نسل به نسل زنان نشدند. اینان نخست از فرهنگ بازدارنده، بیرون جستند تا توان خود را باور کردند. اینان باید مبارزه‌ٔ برابر با مردان را در جامعهٔ سنتی ایران پیش می‌بردند و خیلی بیشتر از پسران میلیشیا بن‌بستها را می‌شکستند.

هیولای زن‌ستیزی در هیأت خمینی و آخوندیِ به حاکمیت رسیده، موانع و رنج زنان را برای حضور سیاسی و اجتماعی و مبارزاتی بیشتر می‌کرد. سماجت دفاع از آزادی توسط اینان در خیابان‌ها، حیرت شاهدان را برمی‌انگیخت. در این حیرت‌ها، دیوار باورهای کهنه و طبقاتی و ارتجاعی می‌شکست. این‌گونه شد که دختران میلیشیا هویتی نوین را آفریدند و منادیان شکست تاریخی ارتجاع و نابرابری شدند.

 

دو نام در یک قاب

نشریه مجاهد و میلیشیا دو نام در یک قاب‌اند. این قاب بر دیوار تالارهای تاریخ مبارزات آزادیخواهانه‌ٔ مجاهدین باقی خواهد ماند. نشریه مجاهد شریان ارتباط آزادی با جامعهٔ ایران در کشاکش‌های پیچیده‌ٔ سال‌های ۵۸ و ۵۹ و بهار ۶۰ بود. این نشریه چونان مشعلی بر دستان میلیشیا به سراسر ایران می‌رفت.

 

پاسخ میلیشیا به کودتای فاشیسم مذهبی

از بهار سال ۱۳۶۰ صدای پای فاشیسم مذهبی بلندتر شد. از روزهایی می‌گوییم که مجاهدین فقط به‌خاطر تلاش برای فروش نشریه، حدود ۴۰ میلیشیا توسط پاسداران اوباش و چماقدار کشته شده بودند.

این‌گونه بود که میلیشیا به ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ رسید. تا قبل از ۳۰ خرداد، بیش از ۵۰ میلیشیا به‌شهادت رسیدند و بیش از ۱۰۰۰ میلیشیا اسیر و زندانی شدند.

 

تلاقی دو آزمایش

۳۰ خرداد ۱۳۶۰، هم آزمایش نهاییِ مبارزه‌ٔ مسالمت‌آمیز سیاسی و اصلاحات در حاکمیت ارتجاع آخوندی بود، هم آزمایش میلیشیا در دفاع از محبوب شیفته‌اش آزادی.

[از این سرفصل‌ها در تاریخ ایران کم نداشته‌ایم؛ اما متأسفانه نیروهایی که به ضرورت این سرفصل‌ها پاسخ شایسته داده باشند، کم داشته‌ایم.]

میلیشیا در ۳۰ خرداد هم راه را ادامه داد و نامش عجین یک حماسه شد. از آن پس یا در زندانهای سراسر ایران بود و یا در سراسر ایران در نبردی نابرابر با تمامیت ارتجاع و پاسداران تبهکار و تبه‌سازش.

آن دو نسلی که در شروع این مقاله‌ها با عنوان «دو چهره» معرفی شدند، بعد از ۳۰ خرداد بهتر از همدیگر تمیز داده شدند. آن فوجی که به خمینی گرایید، پاسدار و کمیته‌چیِ چماقدار و قاتل آزادی، گردانندگان زندانها، بازجویی‌ها، شکنجه‌ها، اعدام کننده‌گان و تیرخلاص زننده‌گان شدند. دهه‌ٔ ۶۰ این‌گونه بین ناخدای استبداد و خدای آزادی رقم خورد.

 

پیوند و سوگند

چند هزار میلیشیا که از پیچ‌وخم‌های تند و صعب مبارزه با ارتجاع ولایی عبور کرده بودند، از نیمه‌ی دوم دهه‌ٔ ۶۰ با تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران، به آن پیوستند و پیکره و ساختار اصلی آن را شکل و قوام دادند. ارتشی که هدفش پیشبرد سیاست صلح علیه جنگ ضدمیهنی خمینی بود و در نهایت «جام‌زهر» آتش‌بس را به وی تحمیل کرد.

هزاران میلیشیای دیگر در تابستان ۱۳۶۷ با فتوای خمینی، در معرض تأیید یا رد نام «مجاهد» قرار گرفتند. آنان ولایت فقیه و نظام برآمده از آن را خائن به آرزوها و امیدهای مردم ایران و ضدبشر دانستند و نفی «مجاهد» را نپذیرفتند. این‌گونه شد که تابستان ۱۳۶۷ بدل به نام و عنوان و حادثه‌یی تاریخی در حافظهٔ تاریخ ایران و مردم ایران و نیز مبدأ بزرگ‌ترین جنبش دادخواهی تاکنون شد.

 

نتیجه‌گیری سوم: بزرگ‌ترین سربلندیِ میلیشیا و نسل سربه‌دار تابستان ۶۷، شناخت عمیق ماهیت ضد آزادی، ضداختیار و انسان‌ستیزیِ نظام ولایت فقیه است. این نسل، این ماهیت و سیاست برآمده از آن را اصلی‌ترین تهدید و دام در مسیر تحولات آینده‌ٔ پس از انقلاب ۵۷ تشخیص داد. تمام تحولات ۴۵ سال گذشته، شناخت و تشخیص نسل میلیشیا را اثبات کرده‌اند.

 

بذرافشان روشنگری و استمرار قیام

میلیشیا با خون و خاطراتش، بذر دادخواهی و قیام و روشنگری علیه ارتجاع ولایی را در سراسر ایران افشاند. به سوخت‌بار قیامهای دو دهه‌ٔ اخیر ایران نگاه کنید؛ همه‌چیز گواهی می‌دهد که حافظهٔ مردم ایران و نسل جوان نوخواه، از جنایات خمینی و خامنه‌ای در دهه‌ٔ ۶۰ نمی‌گذرند و فراموش نمی‌کنند. حماسه‌ٔ خونین میلیشیا در دهه‌ٔ ۶۰ و تابستان ۶۷، جنگ ضدمیهنی، قتل‌های زنجیره‌یی دگراندیشان، سرکوب سیستماتیک و عقیدتی زنان، این‌ها همه در پیوند با هم، سوخت‌بار قیامهای اخیر و جاری در ایران هستند. کانون‌های شورشی و اشرفی‌ها و اشرف‌نشانان در پیوند سیاسی و تاریخی و آرمانی با قیامهای دو دهه‌ٔ اخیر ایران، نمایندگان تاریخی و آرمانیِ نسل میلیشیا در تأثیرگذاری هدف‌مند بر تحولات سیاسی ایران در راستای سرنگونی محتوم ارتجاع پلید آخوندی هستند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر