۱۳۹۳ آبان ۲۱, چهارشنبه

دستهاي تجاوز خميني اينك از آستين داعش افشاي ياران شيطان




جلال گنجه اي:
تجاوزكاري و جنايت تحت نام جهاد
طي دو نوشتة گذشته، نخست توضيح داديم كه بنيادگرايي وحشي، از جمله گروه داعش، از لحاظ مباني فكر باصطلاح اسلامي، در پاية دعوت به آنچه ”شريعت“ الزامي مي نامند، عين جريان خميني است و در نوشتة دوم توضيح داديم كه در چارچوب همين شيوة فكري، هم خميني و هم ديگر بنيادگرايان مورد بحث، با چه توجيهي منتقدان مسلمان خويش را تكفير مي كنند و اينكه مستند اين تكفير چيزي نيست، جز همان ”شريعت“ خودخوانده و خيالي كه به عنوان احكام خدا و ”ما انزل الله“ جا مي اندازند.
حال و در اين بخش نوشته ها، برشمردن و تشريح ديگر عرصه هاي باصطلاح احكام شريعت را به بعد موكول مي كنيم، عرصه هايي كه ما را هرچه بيشتر با اين حقيقت تلخ آشنا مي كند كه ”داعش“ چيزي نيست جز تكرار خميني و بازتوليد آن باصطلاح شيعي خميني در قرائت باصطلاح سني داعشي كه هيچ تفاوت جدي با يكديگر ندارند، و براي مثال مانند مشتركات خمينيسم و داعشيم در ”زن ستيزي“، در ”مجازاتهاي اسلامي“، در چگونگي حاكميت و نظام سياسي، در بي حقوقي مردم و مخالفت با اصول شناخته شدة منشور حقوق بشر و در مباحث بسيار ديگر كه بايد به فرصتهاي بعدي وابگذاريم. اما در اينجا بطور مقدم به چرايي ظهور داعش و چشم اندازهاي سرانجام اين سونامي مي پردازيم.

شريعت بي وطن و بدون مرزهاي ثابت
اغلب مي دانيم كه شريعت فقهي هيچ وطني را به رسميت نمي شناسد. در اين شريعت، كشور اسلامي يا باصطلاح ”دار الايمان“ يا ”دار الاسلام“ عبارت است از سرزمينهايي كه نقشه اش را قدرت سلاح آنچه ”جيش الاسلام“ خوانده مي شود، تعيين مي كند. درست مانند قلمرو كشورهاي قديم كه متناسب با قدرت جنگسالاران عهد فئودالي در قلمرو يك پادشاه معني و زيادتر مي شده، به ضرب سرداران جنگسالار خودي افزوده و به دست جنگسالار متخاصم كمتر و نهايتاً به انقراض مي كشيد. براي سردمدار ”دار الاسلام“، سرزمين ديگران هيچ حرمت و هيچ اصالتي ندارد و تعلق آن به ديگران، تنها بدين معني است كه هنوز قدرت كافي براي حمله و تصرف آن سرزمين براي ”خليفه“ و يا ”ولي“ حاكم فراهم نيست تا به ضميمه كردن آنها به ”امپراتوري اسلام“ فراهم شود. در اصطلاح فقه اين مسلمانان!، تصرف سرزمينهاي ديگران، يكي از فرائض دين است به نام ”جهاد“ كه در شرايطي كه كشور مسلمانان مورد تهاجم دشمن نباشد. در صورت تهاجم دشمن به مسلمانان، البته جنگ دفاعي واجب است اما عنوان آن جهاد نيست بلكه ”دفاع” ناميده مي شود. اما جهاد براي گسترش قلمرو اسلامي!، يك ”فريضة كفايي“ است، بدين معني كه اگر نيروي كافي برخاسته و در ميدان عمل كند، از ديگران موقتا ساقط مي شود اما با اين اهميت كه ”رابع اركان الايمان“ (چهارمين ركن ايمان) شمرده شده و هرگز تعطيل بردار نيست و ”حداقل بايستي هرساله يك بار برپا شود.[1]

جهاد ضد بشري
قابل توجه است كه اين معرفي از جهاد، كاملا برخلاف قرآن است. قرآن و پس از سالها كه مسلمانان به جرم برگزيدن دين و عقيدة نوين خود تحت آزار بوده و اجازه نداشتند در مقابل نبرد كنند، چنين اجازه داد: ”همانا خداوند از مؤمنان دفاع مي كند و خداوند خائنان كفرپيشه را دوست نمي دارد. رخصت نبرد داده مي شود به كساني كه قتال كشانده و كشته مي شوند، زيرا كه آنان مورد ستم قرار گرفته اند و همانا كه خداوند تواناست كه نصرتشان كند. كساني كه كه به ناحق از وطن و ديارشان رانده شدند به اين دستاويز كه گفته اند خداوندگارشان الله است...“[2]. چنانكه بازهم چارچوب اين جهاد را چنين تدقيق كرده است: ”خداوند در مورد كساني كه به جنگ عليه شما برنخاسته و شما را از ديارتان اخراج نكرده اند، نهي نمي كند كه به آنان نيكي كنيد و به عدالت با آنان رفتار نماييد، همانا خداوند عدالت پيشگان را دوست مي دارد. جز اين نيست كه خداوند در مورد كساني نهي كرده است كه با شما بر سر عقيده به جنگ برخاسته و شما را از ديارتان اخراج كرده و بر اين اخراج اصرار و تظاهر به خرج داده اند كه مبادا به دوستي و نفوذشان گردن بگذاريد و كساني از شما كه به چنين دوستي و نفوذ گردن بگذارد همانا كه اينان خودشان ستمكارند.“[3]
اما بعكس قرآن، در جواهر الكلام، مي خوانيم: ”جهاد بر عليه سه گروه دشمن واجب است:
1)    بر عليه مسلمانهايي كه برضد امام و زمامدار مسلمانان برخاسته باشند.
2)    برعليه غيرمسلمين اهل كتاب، يهود، نصارا و مجوس چنانكه شرايط ”ذمه“ را نقض كنند.
3)    عليه ساير غيرمسلمين...”
و ”واجب است براي جهاد عليه اين كسان كه اقدام به حركت هجومي كنند، خواه براي بازداشتن آنها از تجاوز بر مسلمين يا تهاجم به سرزمينهاي مسلمانان و... براي وادار كردنشان به دين اسلام و يا پرداخت جزيه...“[4]
حال و نظر به عنوان ”تكفير“ كه بنيادگرايي وحشي هم از نوع خميني و هم نوع داعشي اعلام داشته و بدان پايبندند و در نوشتة قبلي و دوم همين سلسله نوشته ها بحث كرديم، دشمنان جنگي يادشده در ”فقه جواهري“ را پيدا كنيم، بي ترديد ملاحظه خواهيم كرد كه اكثريت 7 ميليارد نفوس بني انسان روزي زمين را شامل مي شود كه بايد كشته شوند مگر كه به آنچه تنها بنيادگرايي وحشي به عنوان اسلام قبول دارد، گردن بنهند. يعني تمامي غير مسلمين جهان، به علاوهٌ انبوه شيعيان و سنيان و صوفيان و... كه ”احكام ما انزل الله“ بنيادگرايي وحشي را قبول نداشته باشند.

استراتژي فعال خميني در جهاد بنيادگرايي
نمي توان انكار كرد كه فكر تكفيري در تاريخ مسلمانان بسي زود ظهور كرد، در همان نيمة نخست قرن اول كه خوارج برخي سران زمانه و به خصوص امام علي-ع را كافر خوانده و سپس در رمضان سال40هجري به قتل رسانيدند. اما استمرار واضح اين انديشه را مي توان مورد ترديد قرار داد تا كه در قرون وسطي توسط ”ابن تيميه“[5] و طي انبوهي مطالب تازه كه توسط اين نظريه پرداز به ميان آمد، مجددا مطرح شده و با تفصيلات مربوطه تدوين شد و از آن پس در ميان گروههاي متعددي تبديل به اصل مورد تبعيت قرار گرفته و رواج يافت.
بزرگترين نيرويي كه از پيروان وي در قرن معاصر پديد آمد، جنبش وهابي است كه در جريان جنگ اول جهاني در جزيرة العرب ظهور كرد و در برانداختن قدرت خلافت عثماني در اين منطقه تأثير بسزايي داشت. جدا از اين، گروههاي ”جهاد و تكفير“ حتي در سرزمينهاي امپراتوري عثماني، هرگز در حد يك بديل سياسي برجسته نشدند و به حكومت در هيچ كشور عربي يا اسلامي نرسيدند. در اين برهه، نيروهاي تازه نفسي كه به حكومت رسيدند، ناسيوناليستهايي بودند كه اغلب نظامي بوده و تمايلهاي سوسياليستي داشتند.
در اين ميان، اولين حاكميت باصطلاح اسلامي كه با وجهه اي خيره كننده برقرار شد، حاكميت خميني بود كه تمامي جذابيتهاي انقلاب سلطنتي57 را به نام خودش ثبت داد. با ظهور خميني، جهان شاهد تاخت و تازهاي وي با دو دست تجاوزكار است كه يكي رسما ايراني و ظاهرا شيعه و دست دوم سني بود.
دست تجاوز خميني براي دخالت در سرنوشت ديگران در همان اولين هفته هاي حاكميت خميني، با استراتژي ”صدور انقلاب“ در قالب نهادهاي متعدد وارد عمل شد تا ”جنبشهاي آزاديبخش“ متعددي را نخست در عراق و افغانستان، لبنان و فلسطين را بكار بگيرد. اين نهادها بعدا طي ماجراهايي به صورت يك دستگاه رسمي رژيم ايران در نهاد سپاه پاسداران موجوديتي علني و گسترده يافت.
جدا از اينكه جنبشهاي آزاديبخش تحت كنترل سپاه پاسداران منحصر به شيعيان غير ايراني نبود، اما جدا از اين جنبشها، بسياري محافل مسلمانان سياسي اهل سنت به نوبة خودشان انقلاب ايران و پيدايش يك حكومت باصطلاح ديني در اين كشور مهم را مورد بحث و تفسير قرار دادند. در سخنان و نوشتجات اين محافل بطور واضحي اين پرسش مطرح مي شد كه آيا براي كشورهاي سني راه مشابهي وجود دارد؟. اين مطلب بسياري را به اين فكر انداخت كه عقب ماندنشان از ايران بدين علت است كه دستگاه دين و روحانيت اهل سنت در كشورهاي مربوطه دولتي بوده و اين را به عنوان نقطة ضعف خود شناخته و نياز به ايجاد مرجعيتهاي متفاوتي را مطرح كردند كه از دولتها مستقل بوده و بتواند اين دولتهاي ”كافر“ را كه از اجراي شريعت استنكاف داشتند، سرنگون كند. اين چنين، در اين مرحله ما شاهد جهاديستهاي مختلفي هستيم كه در مصر به ترور سادات برخاسته و بطور آشكاري توسط رژيم ايران پشتيباني سياسي و تبليغاتي شدند. در سودان شريك كودتاي عمرالبشير شده و روابط گرمي با رژيم تهران به هم رسانيدند. مشابه هاي متعدد ديگري از جمله در سومالي، كنيا و ديگر نقاط آفريقا ظهور كرد كه يكي از مشهورترينشان در الجزاير مدتها در جنگ با قواي دولتي دوام آورد. با دوامترين اين جنبشها القاعدة معروف است كه شريك حاكميت طالبان در افغانستان بوده و صدور جهاد به نقاط مختلف را در برنامه داشت.
اين چنين، تأثير معنوي الگوي حاكميت خميني كه يك امر عام و فراگير بوده، در موارد متعددي با حمايتهاي عيني مختلف، همراه بود از جمله كمكهاي مالي، آموزش دادن به سلسله مراتب اين جنبشها توسط سپاه پاسداران در ايران و دادن تسليحات و سلاحهاي پيشرفته كه هر از چندگاهي خبرش در مطبوعات دنيا هم منتشر مي شود.
عنوان ”ام القرا“ براي پايتخت خميني كه توسط تمامي سخنگويان و رسانه هاي رژيم خميني بكار مي رود، عبارتي براي بيان همين موقعيت محوري رژيم خميني در ميان جنبشهاي بنيادگرا بود كه خميني براي رژيم خودش خود قايل بوده و ترويج مي كرد. اين عبارت، لقب قديمي مكه براي قبايل عرب زمانه بود كه قبل از اسلام معبد مشترك اين قبايل و بعد از اسلام به عنوان قبلة عبادات ديني مسلمانان شناخته است.

در قانون اساسي و در وصيتنامة خميني
با آنچه در بالا اشاره شد، معني اصول قانون اساسي رژيم ولايت فقيه بهتر فهم مي شود و بازهم روشنتر مي توان دريافت كه چرا نبايستي به اين قانون اساسي رأي مي داديم. بجاي خويش، قابل توجه كساني كه گويا تشنة اجراي تمامي و ”بي تنازل“ مواد اين قانون اساسي هستند و اين را براي پاسخگويي به حقوق لگدمال شدة ملت ايران نسخه مي پيچند.
در اين قانون اساسي چنين آمده  است: ”اصل يازدهم - به حکم آيه کريمه «ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون» همه مسلمانان يک امتند و دولت جمهوري اسلامي ايران موظف است سياست کلي خود را بر پايه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامي قرار دهد و کوشش پيگير به عمل آورد تا وحدت سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام را تحقق بخشد.
عبارت ”وحدت سياسي“ به خصوص نظر به ترم ”ام القرا“ در زبان رژيم آخوندي روشن است. اما اگر به متن وصيتنامة معروف خميني مراجعه كنيم كه خودش آنرا ”وصيت سياسي الهي“ ناميده است، موضوع رژيم متفاوتي براي تمامي ملتهاي مسلمان خواب ديده و سازمانهاي عامل را مأمور تحققش منصوب كرده بود، بسيار بي پرده تر آشكار مي شود. خميني در اين وصيتنامه چنين نوشته و به عبارت دقيقتر فرمان داده است: ”وصيت من به همة مسلمانان و مستضعفان جهان اين است که شماها نبايد بنشينيد و منتظر آن باشيد که حکام و دست اندرکاران کشورتان يا قدرتهاي خارجي بيايند و براي شما استقلال و آزادي را تحفه بياورند... و شما اي مستضعفان جهان و اي کشورهاي اسلامي و مسلمانان جهان بپاخيزيد و حق را با چنگ و دندان بگيريد و از هياهوي تبليغاتي ابرقدرتها و عُمال سرسپردة آنان نترسيد؛ و حکام جنايتکار که دسترنج شما را به دشمنان شما و اسلام عزيز تسليم مي‌کنند از کشور خود برانيد؛ و خود و طبقات خدمتگزار متعهد، زمام امور را به دست گيريد و همه در زير پرچم پرافتخار اسلام مجتمع، و با دشمنان اسلام و محرومان جهان به دفاع برخيزيد؛ و به سوي يک دولت اسلامي با جمهوريهاي آزاد و مستقل به پيش رويد که با تحقق آن، همة مستکبران جهان را به جاي خود خواهيد نشاند و همة مستضعفان را به امامت و وراثت ارض خواهيد رساند. به اميد آن روز که خداوند تعالي وعده فرموده است.
آري: يك ”دولت اسلامي“ با نوعي اتحاد جماهير” كه خميني مي خواهد بر خاكستر كشورهاي فعلا برقرار و با سرنگون كردن رژيمهاي اين كشورها كه آنها را ”حكام جنايتكار“ توصيف كرده است، برپا كند. و البته از طريق جنگ و چنانكه تصريح كرده است: ”با چنگ و دندان“ برپا كنند. امروزه، داعش تنها قسمتي از اين وصيت را در بخشي از عراق و سوريه اجرا مي كند و بوكوحرام در سومالي و حزب الله در لبنان و...
                                                                 ادامه دارد
قسمت اول

قسمت دوم

پاورقي


[1]  هر چهار عنوان داخل گيومه، برگردان از متن كتاب فقهي معروف جواهر العلوم است. ج21 چاپ بيروت، به ترتيب:ص4، ص5، ص9، ص3. جواهر العلوم به قلم محمدحسن النجفي، فقيه معروف شيعه، وفات1266هجري قمري است، همان  كه خميني به اسلوب آن تحت عنوان ”فقه جواهري“ ارجاع مي داد و به خصوص پس از انقلاب57 هشدار مي داد كه نبايد از آن عدول شود

[2]  أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ {الحج/39} الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ....{الحج/40}

[3]  لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ {الممتحنة/8} إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ {الممتحنة/9}

[4]  همان كتاب جواهر الكلام، ص46. شرايط ”ذمه“ به اختصار قراردادي است كه ميان قدرت اسلامي و غيرمسلمين اهل كتاب بسته مي شود تا به عنوان رعاياي درجة نازل اين قدرت زندگي كنند. و اين غيرمسلمين مادام كه زيربار چنين قراردادي نروند يا آن را نقض كنند، ”حربي“ (دشمن جنگي) شمرده مي شوند. توجه مي دهد كه دليل اكتفاي ما به ارجاع به جواهر الكلام، از يكسو اعتبار يكپارچهٌ اين كتاب نزد فقهاي شيعه است و از سوي ديگر براي اينكه اين مباحث نزد همكاران سني هم اختلافي نيست و آوردن از اهل  سنت حجم زيادي را مي طلبد.

[5]  احمد بن عبد الحلیم بن تیمیه حرانی معروف به ”ابن تیمیه“ فقیه حنبلی و سلفی مبتکر و بنیان‌گذار نظریه اي است كه در دوران ما توسط گروههاي مختلف سلفي دنبال مي شود. وي با حدود 65سال عمر در سپتامبر1328 در سوريه وفات كرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر