خلبان علی صولتی افشاکرد قتل وحذف فيزيکي تيمسار فلاحي وتيمسار فکوري وفرماندهان سپاه یک بمب گذاری عمدی بود زیرا که انها در مقابل خميني وسپاه ميايستادندوزير بار طرحهاي سپاه پاسداران نميرفتند
متن زیر گفتگوی یک ساعته ما با امیر خلبان «علی صولتی» است:
علی صولتی متولد 1330 است و با اینکه رشته تحصیلی اش
طبیعی بود و نیز علی رغم مخالفت خانواده، با تصمیم خودش به سمت رشته
خلبانی رفت و در سال 51 به استخدام نیروی هوایی ارتش درآمد.
سانحه هفتم مهر
هفتم مهر 60 از راه میرسد و برخی فرماندهان ارتش و
سپاه برای ارائه گزارشی از عملیات ثامن الائمه برای حرکت به سمت پایتخت، در
فرودگاه اهواز جمع میشوند اما سرنوشت آنها در نزدیکی تهران، به گونهای
دیگر رقم میخورد.
بهانه اصلی ما برای دعوت از امیر صولتی، بازخوانی
ماجرای آن شب و حوادث منجر به سقوط C130 (به عنوان خلبان این پرواز) بود؛
ماموریتی که در ابتدا چند بار کنسل میشود و در آخر هم با برخی تغییرات در
برنامه، هواپیما از اهواز به سمت تهران حرکت میکند.
«عملیات ثامنالائمه برای شکستن حصر آبادان انجام شده بود.
شب آمدم گردان. روحش شاد، «شهید همتیان» افسر عملیات بود که برنامهها را ابلاغ میکرد.
خواستم بروم منزل که گفت فردا به تو نیاز داریم. گفتم من 6 روز پرواز داشتم، فردا میخواهم استراحت کنم.
اصرار کرد و گفت که نفر کم داریم. گفتم
راستش را بخواهید فردا سالگرد ازدواج من است. من هیچ وقت به شما «نه» نگفتم
و حتی پروازهایم را هم جابجا نکردم ولی این بار میخواهم از شما خواهش
کنم.
گفت نه هر طور شده باید یک پرواز انجام دهی.
قبول کردم و گفتم لااقل یک پرواز مشخصی بگذارید تا من عصر برگردم و در
منزلم باشم. قبول کردند و گفتند ساعت 8 و نیم به اهواز میروی، مجروحان را
سوار میکنی و برمیگردی.
صبح آمدم. کارها را انجام دادم و کرو را جمع کردم اما خبر دادند که فعلا ماموریت کنسل است و باید استندبای (آماده) باشید.
سه ربع بعد گفتند ماموریت انجام میشود اما چند دقیقه بعد باز هم کنسل شد.
گفتند قرار است یک هواپیما از شیراز بیاید و ماموریت به آنها واگذار شده است.
همان موقع در اداره، همهمه زیاد بود و شایع
شده بود که لیستی برای تعدیل نیرو تهیه شده است. تعجب کردم و مشکوک شدم که
نکند اسم ما هم در لیست باشد. زنگ زدم و پرسیدم. گفتند نه اسم شما نیست.
چند دقیقه بعد، از ستاد نیرو تماس گرفتند و
گفتند پرواز شیراز کنسل شده و خود شما باید این پرواز را انجام دهید منتهی
با یک تغییر و آن هم اینکه یک پرواز هم به بوشهر برای انتقال پیک ویژه باید
انجام شود.»
در زمان جنگ، پیکهایی وجود داشتند که تاکتیکها و
اخبار مهم را منتقل میکردند. این پیکها معمولا با هواپیماهای C130 جابجا
میشدند.
برنامه این بود که ابتدا مجروحین در اهواز سوار شده و
سپس هواپیما به بوشهر برود، 2 نفر پیک را پیاده کرده و بعد از آن به تهران
برگردد.
«هر چه به آنها گفتم این کار غلط است، قبول
نکردند و گفتند این دستوریست که ابلاغ شده. گفتم به هر حال این وظیفه من
است که اشتباه را بگویم. بعد دلیل آوردم که اگر من با مجروحین به بوشهر
بروم و هواپیما در بوشهر دچار مشکل شود و آنجا هم ظرفیت پذیرش مجروحین را
نداشته باشد، مشکل به وجود میآید اما قبول نکردند.
بعد از چند دقیقه مجددا گفتند ماموریت کلا کنسل شده است.
ساعت 12 ساکمان را داخل کمد گذاشتیم و به
سمت منزل راه افتادیم. جلوی در گردان بودیم که داد زدند و گفتند برگرد،
پرواز انجام میشود. گفتم ای بابا! این ماموریت از کجا ابلاغ شده؟ رفتم و
مستقیما با ستاد صحبت کردم و گفتم از نظر من سناریوی این ماموریت غلط است.
گفتند نظر تو چیست؟ گفتم ابتدا پیکها را به بوشهر میبرم و موتور را خاموش
هم نمیکنم. به محض پیاده شدن آنها، به اهواز میروم و مجروحین را به
تهران برمیگردانم. این بار موافقت شد.»
* آغاز پرواز
بازدید اولیه را انجام داده و هواپیما ساعت 2 عصر به
سمت بوشهر پرواز میکند. پیکها را آنجا پیاده کرده و حرکت به سمت اهواز
-از مسیر شیراز- از سر گرفته میشود.
در حین مسیر به خلبان اعلام میشود که به دلیل قرمز
بودن وضعیت منطقه اهواز، فعلا به این منطقه نزدیک نشود. 9 هواپیمای عراقی
در حال بمباران منطقه بودند.
«با فرودگاه شیراز تماس گرفتم و گفتم اجازه
بدهید ما در شیراز بنشینیم و بعد از آرام شدن وضعیت، حرکت کنیم اما اجازه
ندادند. شنیدم که در برخی جاها نقل شده که ما در فرودگاه شیراز نشستیم ولی
این موضوع صحت ندارد.
45 دقیقه درمنطقه چرخیدیم تا وضعیت اهواز سفید شد و مجددا مسیر را به سمت اهواز ادامه دادیم و توانستیم بسلامت در آنجا بنشینیم.»
* فرماندهان هم اضافه میشوند
«بعد از نشستن هواپیما، یکی از پزشکان آمد و
از من درخواست کرد که مجروحین را هم با خود به تهران ببرم. من به او گفتم
برای همین کار آمدم اما او گفت به من گفتهاند شما مجروحین را نمیبرید. یک
تیم اینجاست که باید آنها را منتقل کنید. گفتم اما ماموریت من حمل مجروح
است.
بعد از آن، مسئول فرودگاه آمد و گفت یک تیم
اینجاست که شما باید آنها را ببرید. گفتم اینها چه کسانی هستند جواب داد یک
سری از فرماندهان ازجمله تیمسار فلاحی و فکوری را نام برد.»
عملیات ثامن الائمه با هدف شکست حصر آبادان با
موفقیت به پایان رسیده بود که فرماندهانی از ارتش و سپاه برای ارائه گزارش
این عملیات به تهران در راه پایتخت بودند.
تیمسار ولی الله فلاحی جانشین ستاد مشترک ارتش،
تیمسار موسی نامجو نماینده امام در شورای عالی دفاع و فرمانده دانشکده
افسری، تیمسار جواد فکوری فرمانده نیروی هوایی و مشاور در ستاد مشترک ارتش،
یوسف کلاهدوز قائم مقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و محمدعلی جهان آرا
فرمانده سپاه خرمشهر ازجمله این فرماندهان هستند.
از سمت راست: جهانآرا، فکوری، فلاحی، نامجوی و کلاهدوز
«گفتم خب اینها میتوانند درخواست یک هواپیمای کوچکتر کنند. جواب دادند که نه این دستور ابلاغ شده است.
تیمسار فلاحی و فکوری در کنار رمپ در حال
قدم زدن بودند. جلو رفتم، احترام گذاشتم و خودم را معرفی کردم و گفتم به من
ماموریت دیگری داده بودند اما الان چیز دیگری میگویند. شما اگر صلاح
میدانید میتوانید یک هواپیمای کوچکتر درخواست کنید و اگر اجازه دهید، من
مجروحین را ببرم.
تیمسار فلاحی گفت همین کار را بکنید. ما اگر توانستیم، یک هواپیمای دیگر میگیریم و اگر هم نشد، اصلا نمیرویم.
من آمدم و به مسئولین گفتم که خود آقایان رضایت دارند ولی آنها گفتند نه! همین که ما میگوییم.
چند بار دیگر مراجعه و اصرار کردیم اما
نتیجه نداد. مرتبه آخر از تیمسار فلاحی پرسیدم شما چند نفر هستید؟ گفت
10-12 نفر که شاید چند تایی هم نیایند. گفتم اجازه میدهید مجروحین را هم
همراه شما سوار کنیم؟ گفت ایرادی ندارد.
علیرغم اینکه ما همیشه با حمل جنازه توسط
C130 مخالف بودیم اما پیکر چندتایی از شهدا را هم سوار کردیم. چند نفر
مجروح سرپایی و 2 نفر هم روی برانکارد بودند که آنها هم سوار شدند.
پیش از این به خلبانها کلت کمری میدادند
تا بتوانند در صورت سانحه و فرود در مناطق ناامن، از خودشان حفاظت کنند اما
یک هفته قبل از این ماجرا آمدند و اسلحهها را جمع کردند.
در این پرواز، بچههای حفاظت، اسلحه همه
سرنشینان از جمله فرماندهان را از آنها گرفتند و تحویل من دادند. من
خندهام گرفت. تیمسار فلاحی گفت چرا میخندی پسرم؟ گفتم دستورالعملی صادر
کردهاند که اسلحه را از خلبان بگیرند اما حالا اسلحه شما را به ما
میدهند. یادم هست، گفت «پسرم برو، اسلحهات ایمانت باشد. اینها همه بازی
است.»
* پرواز با تاخیر انجام شد
«در قسمت بالای C130 کابین بزرگی وجود دارد
که افراد میتوانند در آن استراحت کنند و راحت باشند چون گاهی C130 تا
ساعتها پرواز میکرد. مثل پروازهایی که در گذشته به آمریکا انجام میشد.
از فرماندهان خواستم آنجا بروند و استراحت
کنند اما تیمسار فلاحی گفت ما یک تیم هستیم و همه با هم پایین مینشینیم.
رفتند و سمت چپ هواپیما نشستند.
پرواز انجام شد اما چون از مهرآباد با تاخیر بلند شده بودیم، زمان نشستنمان به شب میخورد.»
در زمان جنگ چون پرواز آموزشی وجود نداشت، نیروها در
حین ماموریت آموزش میدیدند. در این پرواز نیز 2نفر خلبان دوم حضور
داشتند؛ یکی محمود خرمدل (با ساعت پروازی کمتر) و دیگری ایزدیفر که تجربه
بیشتری داشت.
«پرواز را با آقای خرمدل شروع کردیم اما قبل
از اینکه بخواهیم ارتفاع را کم کنیم، چون هوا کم کم تاریک میشد و نیاز به
همکاری بیشتر بود، خواستم تا آقای ایزدیفر جای خرمدل بنشیند. البته خلبان
دوم کار خاصی انجام نمیداد ولی به هر حال ایزدیفر تجربه بیشتری داشت.
70-80 مایلی تهران بودیم که از مرکز کنترل
تقاضای کم کردن ارتفاع را کردیم. مجوز ارتفاع 13 هزار پایی داده شد و ما به
سمت کهریزک پرواز را ادامه دادیم.
قبل از اینکه به ارتفاع مجاز برسیم، مجددا
با برج تماس گرفتم و گفتم ما در حال رسیدن به ارتفاع مجاز هستیم و چون
میخواهیم به صورت ادامهدار حرکت کنیم، آنها ما را مجاز کردند تا ارتفاع 7
هزار پایی بیاییم و بعد از آن هم انجام تقرب آلفا آلفا، کوههای
بیبیشهربانو و بعد هم حرکت به سمت فرودگاه.»
* انفجار در کابین
«به محض اینکه مکالمه تمام شد، یک انفجار
مهیب در قسمت راست کابین مانند یک جریان «های ولتاژ» صورت گرفت و همزمان
کابین روشن شد. حالت وحشتناکی در تاریکی شب بود که بیانش سخت است.
هواپیما مثل یک گلوله سنگی شروع به سقوط کرد و همزمان برق هم قطع شد.
بچهها شوکه شده بودند. تنها کاری که کردم، به دوستانم گفتم کمربندهایتان را قفل کنید که در زمان ضربه، به جایی نخورید.
چراغ قوه را روشن کردم. هواپیما به سرعت به
سمت پایین میآمد. با فشار زیاد سعی کردم با کنترل فرامین، از شیرجه مستقیم
جلوگیری کنم تا هواپیما با دماغه به زمین نخورد.
از این طرف منطقه را هم میشناختم و
میدانستم در حال نزدیک شدن به پالایشگاه هستیم. با هزار بدبختی توانستیم
13 تا 15 درجه مسیر را عوض کنم تا از مسیر پالایشگاه خارج شویم. چون مطمئن
بودیم سانحه قطعی است.
2 جا پایی در قسمت جلوی C130 قرار دارد تا
خلبان در حالت نرمال پایش را روی آن گذاشته و استراحت کند. پاهایم را روی
آن گذاشتم و فرامین را با زور کشیدم. حالت بسیار سختی بود. البته قبلا
آموزش برای حرکت به صورت گلاید (پرواز بدون موتور) را دیده بودم.
همزمان تیمسار فکوری آمد بالا. چون خودش
خلبان بود، متوجه ماجرا و وجود اشکال شده بود. من به همراه مهندس پرواز
-حسینی- که شاگردی هم به نام تهرانی داشت، مشغول بودیم تا شاید بتوانیم
مجددا هواپیما را راهاندازی کنیم اما هیچ اتفاقی نمیافتاد.
تیمسار فکوری پرسید جوان چه شده؟ گفتم
تیمسار خواهش میکنم بروید بنشینید و کمربند خود را هم ببندید. هواپیما
موتور و برق خود را از دست داده، هیدرولیک نداریم و همه چیزمان را هم از
دست دادیم و اصابتمان به زمین قطعی است.
چند لحظه به سمت سیستم اینسترومنت (نشان
دهنده ها و آلات دقیق) چراغ قوه انداخت و دسته گاز را جلو داد اما دید هیچ
اتفاقی نمیافتد. چراغ قوه را به من داد و رفت.
هر لحظه منتظر برخورد بودم. تنها چیزی که از
هواپیما باقی مانده بود، باطری بود. با دیسپچ تماس گرفتم و وضعیت را اطلاع
دادم و گفتم من مسیر را از پالایشگاه منحرف کردم، دیگر هر اقدامی که
میدانید بکنید. سانحه ما صد در صد است.
به بچهها هم گفتم بروید پایین و هر کسی کار خودش را بکند.»
هواپیمای C130 این امکان را دارد که اگر در شرایطی
همه چیز از دست رفت و برق و هیدرولیک هم نبود، از یک سیستم هندلی استفاده
کرده و از این طریق چرخها و درها باز شود.
«میدانستم اگر برخورد کنیم، فشار به قدری است که هیچ کس نمیتواند کاری کند. بنابراین خواستم اقدامات لازم را همین الان انجام دهند.
بعدها شنیدم که خود تیمسار فکوری هم به بچهها کمک میکرد.
مرتب با سرگرد صانعیفرد در دیسپچ در ارتباط بودم و آخرین ارتفاعی که یادم هست 4 هزار و 220 پا بود.
بازوهایم از فشار در حال ترکیدن بود. قبل از برخورد یادم هست داد زدم و گفتم «مصطفی بِکِش پشت دسته که بازوهایم ترکید.»
بعد از آن، هواپیما به زمین اصابت کرد. چند
ثانیه هیچ چیزی متوجه نشدم. سرم شکسته بود و نمی توانستم جلوی چشمم را
ببینم. خونها را پاک کردم و دیدم از سمت چپمان آتش بالا میآید.
نگاه کردم دیدم مهندس پرواز با سر به زیر پنل اینسترومنت رفته. بلندش کردم دیدم شهید شده است. متاسفانه کمربندش را قفل نکرده بود.
ناوبرمان شهید آلهاشم هم سر جایش نبود و پرت شده بود اما خرمدل و ایزدیفر بودند.»
سمت چپ و راست هواپیما 2 پنجره وجود دارد که در حالت عادی، پایین رفتن از آنها طبق یک فرمولی انجام میشود.
«هر آن ممکن بود کپسولها بر اثر حرارت آتش،
منفجر شوند. از بچهها خواستم پنجره را باز کنند و سریع خارج شوند. خودم
هم از پنجره سمت چپ نمیدانم چطور با سرعت بیرون پریدم که همان موقع کمرم
آسیب دید و سرم مجددا شکست.
بچهها که بیرون آمدند، گفتم سریع دور شوید.
10 قدم نرفته بودیم که کابین منفجر شد و صدای انفجار -بعد از اولین ضربه
هواپیما- مجددا در منطقه پیچید.
بلافاصله صدای مسلسلها بلند شد. در واقع
نیروهای حاضر در منطقه فکر کرده بودند شاید هواپیمای دشمن باشد و برای همین
به سمت ما شلیک میکردند.
ما با داد و بیداد گفتیم خودی هستیم
تیراندازی نکنید. اهالی محل هم جمع شدند. من درخواست کردم اگر تراکتور
دارند بیاورند تا بتوانیم در و پیکر هواپیما را که به هم پیچیده بود باز
کنیم تا بتوانیم افراد را بیرون بیاوریم.
من و بقیه بچهها به شدت زخمی بودیم و شرایط عادی نداشتیم.
با تراکتور هم نشد. سمت راست هواپیما پاره شده بود. از همان سمت وارد شدیم تا اگر کسی زنده است نجات دهیم.
داخل هواپیما پر از گرد و غبار و دود آتش بود. هم شرایط پرواز سخت بود هم صدای ضجه افراد که هنوز در گوشم هست.
28 نفر را بیرون کشیدیم. از جمله یک نفر که
خیلی چاق بود و در میان پارگی هواپیما گیر افتاده بود و یک تکه آهن داخل
رانش فرو رفته بود. هر کاری کردیم جدا نمیشد. نعره میزد و میگفت حتی اگر
شده پایم را قطع کنید اما من را بیرون بکشید. با هزار بدبختی بیرون
آوردیمش.
آن دو مجروحی که روی برانکارد بودند هم بیرون آوردیم و شما نمیدانید با چه سرعتی در حالی که سِرُم به دستشان بود، فرار میکردند.
چند دقیقه بعد، هلیکوپتر آمد اما برای نشستن مشکل داشت. گفتیم برود و جای دیگری بنشیند.
از پرسنل فنی، سروان رازی و بچههای عملیات و چند نفر دیگر هم با هلیکوپتر آمده بودند.
از 28 نفری که بیرون آوردیم 5 نفر همانجا شهید شدند و 23 نفر هم از این سانحه جان سالم به در بردند.
"بدین
ترتیپ طرح کمیته برای کشتن تمامی فرماندهانی که در لیست ترور وکشتن بودند
از جمله تیمساز فکوری وتیمسار فلاحی با موفقیت اجرا شد و2تن از اصلی ترین
مانع برای یک دست کردن دستگاه نظامی ویا بقول صیادشیرازی حزب اللهی کردن
ارتش از سر راه بر داشته شدند." ادامه دارد
قربانعلي
پوراحمدي مامور اطلاعات -جعل نامه وجعل امضا باسم خانواده هاي مجاهدين
اشرفي براي انجمن نجات گيلان شعبه پوششی وزارت اطلاعات ملاها
به روی لینک زیر کلیک کنید وبخوانید
گماشته وزارت اطلاعات قربانعلی پور احمدی ازگیلان – وقتی یک خائن ، قاتل وعنتر لوطی های وزارت اطلاعات، بعنوان نویسنده قالب وکتابش رونمائی میشود
بهزاد علیشاهی مزدور پیشانی سیاه وزارت بد نام اطلاعات - ننگ با رنگ پاک نمیشود چه رسد به ننگ وزارتی و مزدوری علیشاهی که با تبریکات وزارتی های دیگر پاک شود
بهزادعلیشاهی که درنزدکرمانشاهیان و ایرانیان آزاده دیگر به دلقک علیشاه معروف
است
ابراهيم خدابنده تواب بند 209(همراه با يك گالري انزجار آور) مربي ومدير انجمنهاي نجاست ومدير يكي از شعبه هاي خطر ناك اطلاعات ملاهادر داخل كشور
،صمد نظري
،هادي شعباني
هادی شعبانی بارکش وزارت اطلاعات، عنصر منفوروپلیدی که روزانه درمزدوری، ازپاسداران و شكنجه گران جنایتکار سبقت میگیرد.
هادی شعبانی (قسمت دوم) با همکاری قربانعلی پور احمدی نهایتا با سربه نیست کردن صمد نظری به میز ریاست!!! دست یافت.
وايرج صالحي
ايرج صالحي پادو اطلاعات ملا ها در مازندران- افشاي يك جنايتكار حرفه اي وشكنجه گر خانواده ها
وداوود
باقر وند
داوود باقروند وتبلیغ وافتخارتهوع آورش در رابطه با عطوفت ومحبت شکنجه گران وبازجویان وزارت بدنام اطلاعات ورژیم
وعيسي آزاده
اعزام عوامل اطلاعات به اروپا برای نفوذ در مخالفان، جمع آوری اطلاعات و زمینه سازی تروریسم
داوود باقروند ارشد تروريست آموزش ديده واولين محصول غلامحسين اژاي وزير اطلاعات وقت خامنه اي به آلمان صادر شد
در رابطه ترور وقتل های در زیر بیشتر بخوانید
آمران وعاملان قتلهای زنجیره ای آزاد ومجازات نشده اما افشا کنندگان ...
زال زاده بدست وزارت اطلاعات کار آجین شد خاطرات زنده یاد ستار لقائی از هنرمندان ایرانی
جزئیات قتل ابراهیم زال زاده ناشر آثار شاملو وانتشارت بامداد بدست سعید امامی
سعید شاهسوندی خائن وشاگرد جلاد اوین وشركت در طرح ترور دكتر كاظم رجوي شهيد بزرگ حقوق بشر
خامنه اي وسلسله اطلاعات مختلف درباره مافياي ولايت فقيه شماره1
مجتبي خامنه اي ودوستي با سعيد امامي و پايه ريزي قتل هاي زنجيره اي بعد از سفري به لندن
چاغرچی قاتل علی اکبر قربانی که مزدور ترک بود به ربودن اعتراف کرد واین مجاهد را در زیر شکنجه بشهادت رساند
علی اکبر قربانی قهرمانی که به فرماندهی پاسدار حقیقت پور ربوده شد وبعد از مثله شدن بقتل رسید
قاتلان علی اکبر قربانی - وربودن او در استانبول، طرح مشترک وزارت اطلاعات و نیروی تروریستی قدس
منصور حقيقت پور فرمانده جنایتکارترور مجاهد خلق علی اکبر قربانی عضو جنايتكار سپاه پاسداران را بشناسيد
جزئیات شکنجه وقتل علی اکبر قربانی یک مجاهد خلق و از فعالان ایرانی در ترکیه توسط وزارت اطلاعات وسپاه تروریستی قدس
سرهنگ دلشاد تهرانی افسر تحقیق پرونده قتل دکترکاظم سامی چرا وچگونه کشته شد
جزئیات قتل مشکوک محمد جلیلیان قاتل دکتر کاظم سامی توسط وزارت اطلاعات از زبان یک پاسدار که آن زمان معاون اداره کل امور انتظامی وزارت کشوربود
همسر دکتر کاظم سامی (2) از قتل همسرش میگوید ،قتلی که طرح مشترک سپاه ووزارت اطلاعات وبفرماندهی احمدی نژاد وبتصویب شورای عالی امنیت رژیم صورت گرفت
جزئیات قتل دکتر کاظم سامی بفرماندهی پاسدار احمدی نژاد وپاسدار حسین شریعتمداری که با قمه ودشنه در مطبش بقتل رسید
علی فلاحیان وزیر اطلاعات چگونه فاطمه قائم مقامی را بدام انداخت وبقتل رساند
لیست اسامی قربانيان قتلهای زنجیرهای در نظام ولایت فقیه که توسط وزارت اطلاعات وسپاه صورت گرفت
تجاوز وقتل زهرا بنی یعقوب یکی از هزاران جنایات نظام ولایت فقیه وپاسداران ،پدر زهرا : با رشوه و تهدید ساکت نمی شویم
شعری تقدیم به همه قربانیان وبویژه دکتر زهرا بنی یعقوب که قربانی تجاوز پاسداران شد
جزئیات قتل دکتر زهرا بنی یعقوب یکی از هزاران جنایت علیه بشریت توسط پاسداران وبسیجیهای خامنه ای
ابراهیم خدابنده مزدور محمودعلوی ومسعود خدا بنده مشاور مالكي وبریده مزدوران دیگر از عاملان جنایت علیه بشریت در 19فروردین 1390در اشرف
خامنه ای وگوشهیی از کارنامه تروریسم منطقهیی خامنهای در
اسد وحزب الله واحمدی نژاد در لیست اسناد پاناما (شبکههای فسادی که تروریستها، دیکتاتورها و قاچاقچیان را حفاظت میکنند
ترور وتروریزم رژیم حاکم بر ایران - نقش آخوند روحانی در ترور آمیا در آرژانتین
ترور وتروریزم رژیم حاکم بر ایران - نقش آخوند روحانی در ترور آمیا در آرژانتین
ترور
وتروریزم رژیم حاکم بر ایران - نقش آخوند روحانی در ترور آمیا در آرژانتین
ترور وتروریزم رژیم حاکم بر ایران - نقش آخوند روحانی در ترور آمیا در
آرژانتین منتشرشده در ژانویه 26, 2015 | بیان دیدگاه
10931322_405913659568879_9104875039611193117_n آندرس اپن هایم مقاله
نویسی که با دادستان نیسمن در ارتباط با ترور آمیا مکاتبه داشته است میگوید
که به اعتقاد نیسمن آخوند روحانی یکی از افراد کمیته طراحی این حمله
تروریستی بوده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر