۱۳۹۷ شهریور ۱۵, پنجشنبه

مصاحبه سمیه محمدی با رسانه‌های آلبانی

مصاحبه سمیه محمدی با رسانه‌های آلبانی

این فیلم را حتما ببینیدهمینجا کلیک کنید 

پایانی بر داستان یک توطئه سمیه محمدی قسمت اول

روز دوشنبه ۱۲ شهریور ۹۷ سمیه محمدی با تعدادی از رسانه‌های آلبانی مصاحبه‌ای در تیرانا پایتخت آلبانی انجام داد. وی در این مصاحبه توطئه‌های رژیم آخوندها که ازطریق مصطفی محمدی پیش برده می‌شود را افشاء کرد. رسانه‌های آلبانی به این مصاحبه انعکاس گسترده‌ای دادند. ازجمله تلویزیون «نیوز ۲۴»، روزنامه «گازاتا شیپتاره»، سایت «تما» و سایتهای «لیبرال» و «ورلد نیوز» و …
در زیر متن مندرج در سایت «تما» که به این مصاحبه انعکاس داده است، آورده می‌شود.
قابل‌توجه اینکه در این مصاحبه نویسنده مقاله، سمیه محمدی را با «خانم چوری» مقایسه کرده است. خانم چوری یک زن قهرمان آلبانیایی است که در جنگ جهانی دوم به همراه دو برادرش وارد جنگ مسلحانه با اشغالگران نازی شد تا آلبانی را آزاد کند وی وارد یک نبرد پارتیزانی شد و درنهایت در این مسیر کشته شد.
مصاحبه سمیه محمدی با رسانه های آلبانی

صحبت با «خانم چوری» ایران که نزاع با پدرش، به نزاع در تیرانا رسید

بیشتر بدانید

 

مصاحبه سيماي آزادي با سميه محمدي 861006

همبستگي با 1000زن مجاهد دراشرف اشرفي مجاهد سميه محمدي

 

سمیه محمدی یکی از ۳۰۰۰تن مجاهدین ایرانی است که در آلبانی پناه داده‌شده‌اند و با حاکمیت در تهران مخالفت می‌کنند.
این زن ۳۷ ساله در روزهای اخیر بسیار مشهور شده است.
بعدازآنکه پدرش، مصطفی محمدی که شهروند کانادایی است به آلبانی آمد تا از دخترش بخواهد که به خانواده‌اش بازگردد، او (سمیه محمدی) مشهور شد چراکه می‌گوید نمی‌خواهد به این‌کار تن دهد و ترجیح می‌دهد در کمپ مانزا در آلبانی بماند.
او بسیار ساکت است، ولی نمی‌تواند درد ناشی شده از فشار خانواده‌اش را پنهان کند. او نشان‌می‌دهد که می‌خواهد در سلسله‌مراتب اپوزیسیون ایران باقی بماند.
سمیه می‌گوید: «خانواده‌ام دارند مرا عذاب می‌دهند، آنها انتخاب کرده‌اند تا با رژیم باشند، ولی من با اپوزیسیون خواهم بود. آرزویم آزادی برای مردمم است. من اینجا هستم و با دوستانم هرروز می‌بینیم که مردم در ایران چقدر درد می‌کشند و امید داریم که رژیم به‌زودی سقوط کند».
او از خانواده‌ای متوسط، در تهران به‌دنیا آمد و پدرش زمانی‌که رشد در پایتخت شکوفا شده‌بود، کارگر ساختمانی بود. این زن که روسری نماد مجاهدین را بر سر دارد و طبق رسوم با مردان دست نمی‌دهد وقتی‌که ۱۸ سالش بود تصمیم گرفت که جزئی از این جنبش شود.
او درحالی‌که به نامه‌هایی اشاره می‌کند که به فارسی نوشته‌شده‌اند و حاوی امضای پدر و مادرش هستند، می‌گوید: «پدرم و مادرم خودشان مشوق من برای پیوستن بودند»
اما وقتی‌که او به‌عنوان جزئی از نسل دوم فعالین مجاهدین به کمپ اشرف در عراق رفت، او با مخالفت قوی‌ای روبرو شد که او معتقد است این مخالفت از رژیم ایران نشأت گرفته‌بود: «مصطفی محمدی پدرم است، ولی او برای سرویس مخفی ایران کار می‌کند.»
او می‌گوید: «در عراق وقتی‌که دولت شیعه روی‌کار آمد که روابط خوبی با ایران داشت، رژیم بلندگوهایی را نصب کرد که ما را از بیرون سیم‌خاردار تهدید می‌کرد. یکی از این افراد تهدیدکننده، پدر من بود. آنها تهدید می‌کردند که زبان، سر و دست ما را قطع می‌کنند صرفاً چون من جزئی از اپوزیسیون بودم. ولی من بزرگ‌سال هستم و راه زندگی خودم رادارم. پدرم اگر خواهان زندگی بهتری برای من است، بهتر است رنج کشیدن مردممان را فریاد بزند».
درواقع پیش‌ازاین پدرش مصطفی محمدی به آلبانی آمده‌بود او نامه‌ای به وزیر کشور فاتمیر جافای نوشت و مدعی شده‌بود که دخترش توسط مجاهدین به گروگان گرفته‌شده است و از جافای خواستار شده‌بود که این پرونده توسط دادستانی رسیدگی شود. «دادستانی دورس» از سمیه سؤالاتی کرده و سپس اظهارنظر کرد که سمیه به انتخاب خودش در کمپ مانزا حضور دارد و شکایت موضوعیتی ندارد.
او [سمیه] می‌گوید: «من آزاد هستم، کارم با کامپیوتر است، مطالعه می‌کنم و برای خرید بیرون می‌روم. در یک کلمه من زندگی خودم را دارم. آنچه پدرم می‌گوید تنها برای بی‌اعتبار کردن ماست. او می‌گوید که ما یک سازمان بسته هستیم. ولی این واقعیت ندارد.»
البته سمیه بیشتر یک زندگی انقلابی دارد تا زندگی زنی که مشغول کار خودش است. او کتاب می‌خواند در ضمن یک کتاب هم در مورد زندگی خودش به فارسی نوشته است که به انگلیسی هم ترجمه شده‌است.
او شبیه زنی امروزی می‌ماند که از ایده آل‌ها و آزادی و رستگاری سخن می‌گوید.
وقتی در مورد ازدواج و روابط و آرزوی داشتن فرزند سؤال کردیم، سمیه مثل‌اینکه در انتظار آن بوده باشد می‌گوید: «آرزوی من این است که ایران آزاد باشد؛ اما برای دیگران. درنهایت خواست خداست که سرنوشت من چه باشد. برای زمان حال، من فقط انتخاب‌کرده‌ام تا برای آزادی مردمم مبارزه کنم». او در آرامش کامل در مورد روابط خانوادگی‌اش جواب می‌دهد.
کمی فکر می‌کند و بعد ادامه می‌دهد: «نگاه‌کنید که دیگرانی هم هستند که از طریق رژیم مارا تهدید می‌کنند. ولی من نمی‌خواهم آلبانی صحنه جنگ سیاسی ایرانی‌ها بشود. من فقط می‌خواهم راجع به آنچه خودم انتخاب کرده‌ام صبحت کنم و آنچه را دروغ است افشا کنم. البته که من خوب میدانم که وضعیت در ایران به‌سرعت تغییر خواهدکرد؛ ولی آلبانیایی‌ها هرگز فراموش نخواهند کرد که ما را به‌عنوان خواهران و برادران خود به این خاک راه داده‌اند. این امتحانی بود که خدا به همه ما داده است». او این صحبت‌ها را درحالی‌که اشک‌هایش را با روسری خود از چشمان پاک می‌کند، می‌گوید.
در این رابطه بیشتر بخوانید
ایران افشاگر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر