تنها توجیهی که در پاسخ به یادداشت دو روز پیشم درباره خطر گسترش تندروی شنیدم، پدیده‌ای که سترگ بودن حوادث و زنجیره وار بودنشان نتوانسته مانع از گسترش آن شود، این بود که چرا تندروهای خود را منزوی می‌کنیم در حالی که تندروهای تابعیت‌ها و مذاهب دیگر وجود دارند؟ برخی هم در بحث با من صریح‌تر بودند و می‌گفتند که به انزوا کشاندن تندروی سنی، به سود کشورهایی همچون ایران خواهد بود که از تندروی شیعی در همه جا حمایت می‌کند!

نخست؛ این عقیده به طور کلی اشتباه است. تندروی در درجه نخست برای جامعه‌ای که در آن متولد می‌شود و رشد می‌کند، خطر آفرین است. دوم، هرکس که باور دارد تندروی یک واقعیت است و بهتر است برای خورد نشدن زیر چرخ‌های آن، در برابرش نایستیم و شاید بهتر باشد همچون ایران و نظام اسد، آن را به کار گیریم، بعدها خواهند فهمید بهایی که مجبور به پرداخت آن خواهند شد، تا چه انداره گران است. در گذشته، هنگامی که تلاش کردیم بر غول در حال تاخت و تاز تندروی سوار شویم، بهای سنگینی پرداختیم و در درجه نخست، افغانستان را به آتش کشیدیم.

نظریه رها کردن تندروی برای مبارزه با تندروی چطور؟؟
 

در ۳۰ سال گذشته، تجربه‌های مختلفی را در تعامل با گروه‌های تروریستی سپری کردیم؛ گروه‌هایی که از دین استفاده می‌کنند. در اوایل دهه هشتاد، این گروه‌ها شیعه بودند. به طور مشخص حزب الله بود که به نام دفاع از اسلام و مقاومت در برابر دشمن صهیونیستی، سلسله‌ای از خشونت سیاسی را آغاز کرد. در واقع همه این‌ها بخشی از پروژه صادر کردن انقلاب ایرانی خمینی به دیگر جامعه‌های مسلمان بود. حوادث افغانستان به موازات آن پیش آمد و تندروی سنی با نام جهاد اسلامی در افغانستان، پدیدار شد. جالب است بسیاری از آن‌هایی را که «مجاهدین» در افغانستان نامیدیم، پس از خروج نیروهای شوروی سر رسیدند و غرق در جنگ با برادرانشان شدند. بخش بزرگی از تندروی سنی، متوجه جامعه‌های سنی شد که همچنان این وضعیت در عراق، سوریه، مصر، سعودی، لیبی، الجزایر و مغرب ادامه دارد. گروه‌های سنی تروریست همچون «القاعده»، «داعش» «جبهه النصره»، «القاعده در جزیرة العرب» و «بیت المقدس»، جامعه‌های سنی را هدف قرار می‌دهند. 

تندروی سنی اکثرا جامعه‌های سنی را به خاک و خون می‌کشد نه جامعه‌های شیعه را؛ درست بر خلاف گروه‌های تندروی شیعه که به ندرت به سازمان‌ها، کشورها و مردم خود، حمله می‌کنند. گروه‌های تندروی شیعه همچون حزب‌الله و «عصائب اهل الحق»، از دولتهایی پیروی می‌کنند که سیاست‌هایشان بر پایه تروریسم استوار است و آن را به کار می‌گیرند؛ پدیده‌ای که گَرته برداری از آن در جامعه‌های سنی محال است، زیرا گروه‌های تکفیری در درجه نخست، اقدام به تکفیر جامعه، دعوت به سرنگونی نظام‌های حاکم و چیره شدن بر نظام می‌کنند، همانگونه که گروه القاعده عمل می‌کند. در نتیجه، دعوت به سکوت در برابر این گروه‌ها به بهانه این‌که میدان آکنده از تندروی و تروریسم از سوی فرقه‌های دیگر است، بهانه‌ای است که تندروها آن را در مرحله بستر سازی آفریده‌اند تا پس از آن، بر جامعه و کشوری که در آن زندگی می‌کنند، چیره شوند. اما تندروی شیعه در آتش بس موقت به سر می‌برد و همان راه همتای سنی‌اش را خواهد رفت، زیرا گروه‌های تروریستی که به طور مثال در عراق در حال رشد هستند، با یکدیگر رقابت خواهند کرد که پس از آن، مرحله برخورد خواهد رسید. این گروه‌ها برای جامعه شیعه شاخ و شانه خواهند کشید، گروه‌هایی که تعدادشان بسیار است، همچون «عصائب اهل الحق، گردان‌های حزب الله، جنبش النجباء، جنبش سید الشهداء، گروه داغر الموسوی و حزب الله عراقی.» اکنون نیز صدای این گروه‌ها در تکفیر و تهدید شیعیانی که با آن‌ها مخالفت می‌کنند، در حال بلند شدن است. 

در پاسخ به این سخن که «مقابله با تندروی سنی در حالیکه ایران و گروه‌های وابسته به آن در برابر تندروی شیعی نمی‌ایستند حکیمانه نیست»، باید بگویم که همان نتایجی که ذکر کردم، اینجا هم صدق می‌کنند. بیشتر تندروهای سنی، با وجود ادبیات تکفیری‌شان علیه فرقه‌ها و ادیان دیگر، کشورها و جامعه‌های خود را هدف حمله قرار می‌دهند. بیش از ۹۰درصد عملیات گروه‌های تروریستی سنی، علیه جامعه‌های سنی بود که در ۷ کشور شاهد اعمال خشونت آمیز، مستند شده است. 

در پایان؛ سوء استفاده از دین و سکوت در برابر این پدیده، ثابت شده که می‌تواند خطرناک‌تر از اسلحه به کار رفته در جنگ‌ها باشد و اکثرا، به سمت سینه جوامعی نشانه می‌رود که به کارخانه‌ای برای تولید این پدیده تبدیل می‌شوند.  از العربيه فارسي