آیا این صدای طبل «بهار عربی» دیگری است؟
دو دهه یا بیشتر از زمان شکست انقلابهادر خیابانهای کشورهای عربی میگذرد. در این مدت شاهد هیچ انقلاب جدیدی نبودهایم. با این حال، اکنون در سایه افزایش تنشهای منطقهای بار دیگر صحبت درباره انقلابهای مزبور در قالب زمزمهها، شایعات و هشدارهایی در شبکههای اجتماعی آغاز شده که هدف از آن ایجاد سردرگمی رسانهای یا اعمال فشار سیاسی است.
اصولا در کشورهای دارای نهادهای ضعیف که دولت و ارتش ضعیفی دارند، بعید نیست که ناآرامی رخ دهد و حتی دولتها به سمت فروپاشی سوق داده شوند اما بعید است که چنین طوفانهایی ناگهانی رخ دهند و حتی به فرض اینکه در مرحله پیش رو حوادث غیرمنتظرهای را شاهد باشیم، اجازه داده نخواهد شد تا این آزمون دشوار بار دیگر در جهان عرب تکرار شود.
پیامد آنچه سال ۲۰۱۱ در جهان عرب رخ داد، به راه افتادن شورشهای مختلفی بود که از قیامهای مردمی بهرهجویی میکردند. در تونس نهاد ریاستجمهوری سقوط کرد، در لیبی کل کشور به فروپاشی کشانده شد، در سوریه دولت کنترل نیمی از قلمرو کشور را از دست داد. در مصر کاخ ریاستجمهوری سقوط کرد و تحولات یمن به سقوط قبیله انجامید. اما تلاشهای انجامشده برای برافروختن آتش انقلاب در چهار کشور عربی دیگر یعنی کویت، بحرین، اردن و موریتانی با شکست مواجه شد.
از سوی دیگر هیچ یک از پنج انقلاب مردمی که دولتها را سرنگون کردند، پایدار نماندند و جنبشهایی مانند اخوانالمسلمین و حزب نهضت تونس که از انقلابهای بهار عربی بهره بسیاری بردند، با سقوط مواجه شدند و انقلابهای لیبی و یمن مردم دو کشور یادشده را به کام مرگ کشاند.
یک سال قبل از آغاز بهار عربی، در مصر سازمان اخوانالمسلمین نقش چشمگیری در حکومت حسنی مبارک داشت. اعضای این سازمان با داشتن ۸۸ کرسی در پارلمان، بزرگترین اپوزیسیون قانونی محسوب میشدند و بر اتحادیههای صنفی، نهادهای خیریه و دانشگاهها تسلط داشتند. با این حال، آنها با بهرهجویی از شورشها و اعتراضها، روند سرنگونی حسنی مبارک را تسریع کردند و با سوءاستفاده از این استدلال که آنها بهعنوان یک اپوزیسیون بانفوذ و دارای طرح نوینی برای دولت، از حمایت قشر وسیعی از جامعه برخوردارند، حکومت را در دست گرفتند. با این حال، آنها یک سال بر مصر حکومت کردند، سپس بهکلی از صحنه سیاسی حذف شدند.
در تونس هم جنبش نهضت همین راه و سرنوشت را طی کرد اما لیبی وضعیت متفاوتی داشت، زیرا قذافی نظامی ایجاد کرده بود که با سقوط او، بساط آن برای همیشه برچیده شد؛ برخلاف مصر که رئیسجمهوری کشور سقوط کرد اما نهاد نظامی پابرجا ماند و دستخوش آشوب و فروپاشی نشد. در واقع تمامی انقلابهای سال ۲۰۱۱ در نهایت با شکست مواجه شدند و هیچ موردی از این سرنوشت مستنثی نشد.
در حال حاضر بعید به نظر میرسد که انقلابهای بهار عربی تکرار شوند، زیرا عوامل داخلی و خارجی ایجاد هرجومرج بهشدت ضعیف شدهاند؛ افزون بر اینکه ناامیدیهای ناشی از پیامدهای تحولات موسوم به بهار عربی که باعث شد مردم حسرت روزهای قبل از بهار ویرانگر را بخورند، مانع دیگری بر سر راه است که از وقوع هر انقلاب دیگری در جهان عرب جلوگیری میکند.
بنابراین، صحبت درباره رخ دادن تغییر در اردن امری کاملا بیپایه و بازتابدهنده توطئههای برنامهریزیشده خارجی است که سرنخ هیاهوی تبلیغاتی آنها بهآسانی قابل ردیابی است. هدف از ترویج این ادعا تلاش برای کاهش شدت جنگی است که به منظور نابودی حماس و محاصره حزبالله جریان دارد. بدون شک، محوری که از دو سازمان یادشده حمایت میکند، قادر به رویارویی مستقیم نیست و به همین دلیل، با ایجاد هرجومرج در کرانه باختری، اردن، مصر و جاهای دیگر به دنبال بُر زدن ورقهای بازی و ایجاد تعادل بازدارندگی است.
تغییرات مهم در محدوده سرزمینهای اشغالی فلسطین باقی خواهد ماند و در صورت حذف کامل حماس، از یک سو درگیری سیاسی بین اسرائیل و تشکیلات خودگردان فلسطین بر سر حاکمیت غزه به وجود خواهد آمد و از سوی دیگر، جنگ برای برون راندن حزبالله از جنوب لبنان به آن سوی رودخانه لیتانی آغاز خواهد شد. این در حالی است که بهمنظور جلب توجه و ایجاد نگرانی در افکار عمومی جهان عرب، به شایعاتی دامنه زده میشود که حاکی از تهدید علیه بقیه کشورهای کمربند است.
با این حال، حملاتی که از سوریه و عراق برای بیثبات کردن اردن انجام میشد، موفق نبود و تلاش برای شوراندن مردم در اردن با شکست مواجه شد. در نتیجه، به نظر نمیرسد هیچ عاملی موثری بتواند بر روند رویدادهای منطقهای در غزه یا لبنان تاثیر بگذارد یا برای جلب توجه به آنچه در غزه و لبنان رخ میدهد، غوغایی به پا کند.
منبع: الشرق الاوسط
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر