۱۴۰۲ دی ۱۴, پنجشنبه

آنها دست جوانها را از امام جدا کردند

 آنها دست جوانها را از امام جدا کردند

قیام شهریور ۱۴۰۱
قیام شهریور ۱۴۰۱

چند روزی است که دوباره مهره‌های ریز و درشت رژیم به‌نحو بی‌سابقه و بی‌قافیه‌ای، سیاه‌نمایی و هرزه‌درایی علیه مجاهدین را شدت بخشیده‌اند که حتماً چرایی‌هایی دارد و این سؤال را مطرح می‌کند که چه اتفاقی افتاده است که در منجلاب این همه بحرانهای داخلی و بین‌المللی که رژیم با آن درگیر است، به مجاهدین گیر داده پاچه می‌گیرند و ابراز ترس و وحشت می‌کنند.

این موضع‌گیری‌ها و داد و بیدادها سوای دیگر اقدامات معمول و سیستماتیک رژیم علیه مجاهدین هم‌چون شیطان‌سازیها و یا اقدامات تروریستی علیه دفاتر مقاومت در اروپا و تشکیل دادگاه در ایران با یک پرونده «۶۵جلد» ی! است که آن هم خودش موضوع پر طول و تفصیلی برای پرونده‌سازی و زمینه‌سازی جهت تروریسم علیه آنهاست.

نگاهی به چند موضع‌گیری روزهای اخیر مقامات رژیم، نشانگر همین بالا گرفتن هشدارها درباره‌ٔ تهدید دائمی نظام است:

آخوند گندگاوچاله دهان احمد خاتمی عضو مجلس خبرگان ارتجاع با تأثیر عملکرد مجاهدین در جوانان که آنها را «مقابل امام قرارشون دادند و دستشون رو از امام جدا کردند»، قیام سال گذشته و عزم مردم ایران و مجاهدین خلق برای براندازی را یادآوری می‌کند که: «لبه تیز هجمه‌شون رو امام قرار دادند مقام معظم رهبری قرار دادند... اونایی که چشم بازداشتند می‌فهمیدند توی اون اردوگاه، [مجاهدین] هستند که ۱۷ هزار ترور... تو اغتشاشات سال ۱۴۰۱... صریح گفتند ما می‌خواهیم نظام را براندازیم» (تلویزیون آستان رضوی، ۹ دی ۱۴۰۲).

آخوند احتشام کاشانی از دانه‌درشت‌های حوزه علمیه قم در صحبت‌هایش از منفوریت بهشتی در سال ۵۸ شروع می‌کند و مجاهدین را یک پای ثابت همه بدبختی‌های نظام از شقه منتظری قائم‌مقام خمینی در سال ۶۸ تا همه قیامهای اخیر معرفی می‌کند و می‌گوید: «اگر فتنه ۵۸ یی که بر علیه شهید بهشتی و دوستان او رقم خورد تبیین شده بود توسط خواص، فتنه ۶۸ منافقین رقم نمی‌خورد... اگر فتنه ۶۸ تبیین شده بود ۷۸ رقم نمی‌خورد که تا نزدیک بیت رهبری خیز برداشتند و رفتند... اگر فتنه ۷۸ توسط خواص حوزه و دانشگاه تبیین شده بود و رهبری را تنها نگذاشته بودیم فتنه ۸۸ رقم نمی‌خورد اگر ۸۸ تبیین شده بود ۹۶ پیش نمی‌آمد اگر ۹۶ تبیین شده بود ۹۸ نمی‌شد اگر اون تبیین شده بود ۴۰۱ نبود» (تلویزیون قم، ۹ دی ۱۴۰۲).

پاسدار حاجی‌زاده هم حتی زمانی که ساز «جنگ بین حق و باطل» در غزه را کوک می‌کند فراموش نمی‌کند که دوباره روضه ۱۷هزاری بخواند و از دست مجاهدین آه و ناله کند: «[مجاهدین] را کی کمک کرد که هفده‌هزار نفر از ملت ما را به‌شهادت رساندند؟» پاسدار دیگری نیز به اسم اسدی که بعد از هلاکت حسین همدانی فرماندهی به‌اصطلاح مستشاران سپاه در سوریه را برعهده داشته است در خاطره‌گویی از دژخیم قاسم سلیمانی به صحرای کربلا و قتل‌های مجاهدین می‌زند: «در همین تهران منافقین به‌صرف این‌که یک کاسب ریش داشت او را می‌کشتند»! (تسنیم، ۱۱ دی ۱۴۰۲)

و صد البته که در هنگام پرهیز دادن از مجاهدین و دشمن نامیدن آنها هر دو جناح «مرده» ی اصول‌گرا و اصلاحاتی قلابی مشترکند و کسی مثل جلایی‌پور هم در برابر خطر «کانون‌های شورشی»، چهره واقعی‌اش را نشان داده و هشدار می‌دهد نباید ولایت فقیه را «به مخاطره انداخت» : «نباید کشور را به مخاطره انداخت سال قبل من ۱۰۰ روز آشوب را مانیتور می‌کردم و مشاهده کردم که رسانه‌های فارسی زبان اسراییلی شبانه‌روزی به کانون‌های شورشی... پیام می‌دادند»! (مشرق، ۱۱ دی) و کیست که نداند ساندویچ کردن رسانه‌های اسراییل با کانون‌های شورشی جزیی از دجالیت ولایی برای کمرنگ کردن و وابسته قلمداد کردن این نیروهای فداکار است. والعاقل تکفیه الاشاره.

 

گسترش و اعتلای کانون‌های شورشی

در تبیین علت بالا‌گرفتن وحشت رژیم از مجاهدین، سوای گسترش ایزولاسیون خامنه‌ای و ترس مقدرش در بحران‌آفرینی منطقه‌یی وهم‌چنین نزدیک بودن انتخابات متزلزل رژیم نامشروعش که کابوسی برای او شده، واقعی‌ترین تحلیل از نگاهی به کف خیابانهای ایران و کارکرد و گسترش همان «کانون‌های شورشی» یعنی عامل شعله‌ورکننده قیام در می‌آید که سال قبل همین نقش راهگشا را در قیام ۱۴۰۱ ایفا کردند و ولی‌فقیه را طوری به «مخاطره‌» انداختند که تا لبه پرتگاه سرنگونی رفت و اگر تنفس مصنوعی آلترناتیو قلابی و تفرقه‌انگیز نبود تاکنون خیابان درسهای تعیین‌کننده‌تری به خلیفه فرتوت ارتجاع داده بود.

چه کسی است که صحنه انقلابی و انفجاری امروز ایران را بررسی کند و به نقش این کانونها در استمرار قیام پی نبرد؟ شورشگران آگاهی که با دهها و صدها رشته عملیات، نقش هدایت‌گری و الگو‌‌دهی به همه تغییر‌طلبان را برعهده دارند و تنها در یک نمونه در سالگرد قیام آبان با ۶۴۰پراتیک و عملیات ضداختناق، شعله‌های مقاومت را در همه جای میهن روشن نگه‌داشتند و نویدبخش تشکیل ارتش محرومان و زحمتکشان برای آزادی و عدالت شدند.

به موازات فراگیر شدن کانون‌ها، پیشروی مجاهدین در صحنه بین‌المللی و در پارلمانهای مختلف و کسب حمایت دهها گروه پارلمانی و صدها شخصیت از رهبران جهانی و چهره‌های سیاسی و ۷۵ برنده نوبل از آرمان مجاهدین نیز طبعاً در صحنه داخل ایران انعکاس داشته و جوان تشنه و تغییر جوی ایرانی همه اینها را می‌بیند.

او ۴۴ سال دجالیت و چپاول و دزدی آخوندی را لمس کرده و اثر آن را در سفره‌های خالی مردم می‌بیند.

اختلاس عظیم چای دبش و برنج دبش و کلان‌ رانت‌ خواریها را می‌بیند.

فقر و فلاکت دهها میلیون خانوار ایرانی را می‌بیند.

کودکان کار را در خیابان می‌بیند و...

پوشالی بودن آلترناتیو قلابی و آلترناتیوسازیهای کذایی را هم دیده و می‌داند راهی جز قیام و شورش باقی نمانده و در صحنه کسی جز کانون شورشی نیست. پس بدیهی است که به‌محض آشنایی با مجاهدین جذب آنها شود، با افتخار در این کانون‌ها اسم‌نویسی کند، از پاکبازی و آموزش‌های آنها یاد بگیرد، مانور انقلاب را روزانه در محله و محیط زندگی خودش اجرا و تمرین کند، تلاش فردی‌اش را به یک جمع بزرگ‌تر به پهنای ایران‌زمین گره بزند و قطره‌ای از دریای مقاومت و پایداری شود.

این است دلیل بنیادی وحشت و زوزه‌های اخیر ایادی رژیم. همان امری که جهاد تبیین کذایی خامنه‌ای را با صرف بودجه میلیاردی راه انداخته است. همان امری که «مسأله امروز نظام» است و همان امری که هرگز توسط مزدوران حکومتی در جبهه ضدخلق درک و فهم نخواهد شد: «هنوز یکی از معماهای بزرگ روانشناختی و اجتماعی که کسی درست و کامل آن را... توضیح نداده این است که چطور این همه آدم تحصیل کرده و احتمالاً عاقل، تا این حد مسخ [بخوانید شیفته] شده‌اند که زندگی و خوشبختی‌شان را به پای این گروهک گذاشته‌اند... آنچه عجیب به نظر می‌رسد و نیاز به معرفی و توضیح دارد، سازمان مجاهدین خلق است» (رجانیوز، ۱۰ دی ۱۴۰۲).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر