۱۳۹۴ فروردین ۱۳, پنجشنبه

قلمداران را به قلم کشی میفرستد !! زری اصفهانی در پاسخ فرهنگ لمپنيسم روحاني

 قلمداران را به قلم کشی میفرستد !! زری اصفهانی


پیام محمد رضا روحانی درجواب مطلب من درمورد او درپست قبل


دریچه زرد
 اقای یغمائی گرامی
میدانید رهبر عقیدتی پاسخگوی هیچکس نیست. نیازی هم ندارد. قلمداران را به قلم کشی میفرستد. خواهش میکنم با اعمال حق تبعیض مثبت نظرات(مقاله) سرکار خانم ری اصفهانی را به عنوان نوعی از پاسخگوئی انقلابی منتشر کنید.ایشان دلواپس املاک،اراضی،ساختمانها و باغهای من هستند. موضوع بمباران میهن ما فراموش شده است. شما خوشبختانه مشکل دارائی عظیم مرا برای خواهران و برادران گشوده بودید خانم دکتر آن را فراموش کرده اند. به هر حال پرسش این است که: میهن ما ( و از جمله املاک من) باید به وسیله ب 52 های آمریکائی بمباران بشود یا نه؟ سخنگویان رهبر عقیدتی زحمت نکشند من معایب زیاد داشتم و دارم و خواهم داشت. انسان کامل رهبر عقیدتی است.بجای توضیح واضحات بهتر است به سئوال مطرح شده اصلی پرداخته شود. سپاسگزارم و از اینکه خانم دکتر با اسم واقعی و نه اسمهای ناشناس علیه من نوشته اند بطور مکررسپاسگزارم.از خوانندگان تقاضا میکنم در کامنتها از هر گونه اسائه ادب به سرکار خانم دکتر اصفهانی خود داری کنند.
محمد رضا روحانی
اول آوریل 2015 میلادی

قلم داران را به قلم کشی میفرستد !!

حتما متوجه میشوید که قلم کشی معادل جاکشی است درفرهنگ مردانه و سبیل کلفتانه  مردسالار ایرانی
بله  البته آقای رجوی بطور خاص پریروز یا شاید هم دیروز با من تماس تلفنی گرفت . سلام و علیک کرد و گفت قلمت را بردار و برو به قلم کشی .
هیهات که حتی رسم و رسومات بورژوازی فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی هم از .فرهنگ لمپنیسم خلص  وزن ستیز شما ها چیزی نکاسته است
چه توقعی من دارم مثلا ؟ آیا توقع دارم که وقتی زن هستم مرا هم آدم حساب کنند؟ واگر شعر میگویم مرا هم شاعر حساب کنند ؟ و اگر پزشکم دکترم خطاب کنند و نه دانشجوی پزشکی که یک ترم دردانشکده خوانده ازهمان گروه دکتراحمدی ها بوده که آمپول هوا درزندان میزده اند و شعرهایش هم همه کپی از شاعران دیگر است و نقاشی هایش هم همه کپی اند و اصلا هیچ آدمیتی هم ندارد و فقط بدرد غذا پختن و جارو کردن میخورد . این نوشته جمعی هما ن گروه شاعران و نوازندگان و مقاله نویسانی است که علیه من حتی قبل از گزارش 92آن مردک اسکیزفرن  درسایت پژواک صدای پارانوئیدی ها چاپ کرده بودند 
آنهم بعد از آنهمه کار شبانروزی من درساختن وب لاگ  و سایت و ترجمه شعرها و تایپ شعرها و  و یدئو کلیپ ها و حمایت ها و همه اینها 
دیگر از چه کسی من توقع یک ذره ادب و انسانیت باید داشته باشم ؟
از پیرمردی که درسن نزدیک به هشتادسالگی درمورد یک زن نویسند ه و شاعر وفعال سیاسی  که حداقل سی سال تمام از عمرش یک سره جنگیده است و درجبهه بوده است و از دست داده است و رنج برده است ،می نویسد قلمش را برداشته و بفرموده کس دیگری ،به قلم کشی رفته است؟ 
 بله دستتان درد نکند . گفتم که مثل رجال دوران ناصرالدین شاه میمانید . و اندرونی و بیرونی دارید . حالا ممکن است که روی زمین خدا و درمحله ای درایران نباشد ولی در اعماق سلولهای مغزتان که هست  یکی از شماها حتی جایی نوشته بود که همیشه رویایش این بوده که خلیفه  یا شاهی باشد با یک اندرونی پراززن ! و البته همه تان از همین قماش هستید یعنی قبیله حرم داران 
ولی من و ما یعنی جامعه زنان ایرانی به این چیزها البته عادت داریم هیچ جا دکتر نبوده ایم حتی اگر بالاترین تخصص پزشکی را داشته  ایم هیج جا شاعر مطرحی نبوده ایم حتی اگر زیباترین ولطیف تری شعرها را سروده باشیم تمام تاریخ مذکر ایران به این گواهی میدهد و من اساسا از شما جامعه مردسالار این وبلاگ که با شنیدن اسم یک زن تنها چیزی که به مخیله تان نزول اجلال میکند جاکشی است و فاحشگی است و اسافل اعضا  . هیچ رابطه ای برایتان خارج از روابط مرسوم زن و مرد درجوامع مرد سالار وجود ندارد وزن طبق اکثر نوشته ها یتان بقول مرحوم دکتر شریعتی یا بستنی اکبر مشتی است و یا آدامس خروس نشان . آنکه پیچیده درحجاب است ساندویچ است و آنکه بی حجاب است چیزدیگری . این را بارها و بارها توضیح داده اید.
بنابراین هیچ دلیلی ندارد که من از این جمله قلم کشی ناراحت بشوم
بله آقای روحانی همین دیشب یا شاید پریشب آقای مسعود رجوی با من تماس گرفت و گفت قلمت را بردار و به قلم کشی برو
شما ها به هیچ چیزی بیشتر از این و بالاتر از این نه معتقدید و نه اصلا به ذهن سرشار از پارانویای لاعلاجتان خطور میکند . که کسی هم بدون دستور از کسی وصرفا به خاطر اعتقاد به یک خط مشی و یک راه حل برای  مصیبت هایی که دروطن اش جریان داردبردارد چیزی بنویسد و از مجاهدین دفاع کند . من اینجا نشسته ام درتنهایی اتاقم و درحالیکه یک پاکت پلاستیک پرازیخ روی زانویم گذاشته ام و تمام عصب های پایم از درد درحال فریاد ند به دستور آقای رجوی درمورد نظریات مسخره شما درباره جنگ مطلب می نویسم
نخیر . عمو جان . آدم هایی هستند که درکشان و سواد سیاسی شان و احساس مسئولیت شان از شما ها خیلی بالاتر است حتی اگر زن باشند!! این را باورکنید حتی اگر اجدادتان در سلسله پادشاهان قاجار این را قبول نداشته باشند
 کسانی هستند که به حرمت خون شهدایشان و خانواده های رنج دیده شان هنوز پای بندند . به رنج و درد و اشک کسانی مثل مادر دهقان که از چهار فرزندش ، سه تن را درراه آزادی مردم و میهن اش  از دست داد و خودش 5 سال درزندان شکنجه  شد و همه استخوان های دست و پایش را خرد کردند و هنوز منتظر روز بزرگ انتقام است پای بندند . و به سرزمین خونین خاوران پای بندند و فر اموش نمیکنند و نمی بخشند . من یکی از آنان هستم
هرجای شلاقی در کف پای یک زندانی برای من مهری بوده است که برآن نماز خوانده ام . من پزشک بودم و با لحظه لحظه های رنج و شکنج  زندانیان بخصوص زن زندگی کرده بودم . و با اشک و اندوه مادران شهدا که تنها عشق انتقام آنها را به راه ها و بیراهه های سخت و سرانجام سرزمین عراق برده بود زندگی کرده بودم 
نیازی نیست که آقای رجوی مرا به قلم کشی بفرستد
من بدون قلمم و این نوشته هایم زندگی نمیتوانم بکنم . زیرا این نوشته ها اشک های لحظه های درد و تنهایی من است .
آنچه را که مینویسم به فرموده هیچکس نیست . این قلب من است که غمگنانه و خونین فریاد میزند . بنویس . حرف بزن . ا ز آنهایی بگو که درروز آخر دوستانه ترا بوسیدند و رفتند و  دیگر برنگشتند . از آنها بگو که برای تو از دردهایشان گفتند و درآخرین لحظات دست ترا فشردند و رفتند و دیگر برنگشتند . به کجا رفتند ؟
بدشتهای خونین جنگ بی امان با دشمن مردم ایران 

حالا   کمی هم  بپردازم به  یک کامنت  زیر  همان نوشته روحانی  و بعد ادامه خواهم داد 

اینهم یک کامنت زیرآن  تذکر که لابد از میان 40 - 50تا فحش جنسی مردانه و سبیل کلفتانه که راه و رسم این وبلاگ است  انتخاب شده است 

 ناشناس گفت...
در حال حاضر، دکتر فهیمه(خانم زری اصفهانی) متصل به جریان هرزه نویسی که در سایتهایی چون آفتابگردان و همبستگی، حرمت کلمات را از بین برده‌اند، نیست و در پیوندهای سایت آلوده حسین توتونچی هم خوشبختانه اسم وبلاگ ایشان حذف شده‌است.
البته در محتوا، ایشان نیز، همان خط را دنبال کرده اند که جای تاسف بسیار دارد
بهترین راهکار (نه برجسته کردن، بلکه) بی توجهی به اینگونه نوشته هاست شاید افرادی مثل دکتر فهیمه به خود آیند و در خلوت خویش از خود بپرسند، چرا چنین شده‌است؟...
پرسان
 ؟...

حالا خوبست که مرا به لقب افتخار آفرین دکتر فهیمه ملقب فرموده است ونه دکتر احمدی که آمپول هوا میزد  و دانشجوی پزشکی که یک ترم خوانده بود و سازمان مجاهدین دکترش کردند !! و بسیار به من ابراز مرحمت کرده اند که متصل به جریان هرزه نویسی که در سایتهایی چون آفتابگردان و همبستگی، حرمت کلمات !!!را از بین برده‌اند، نیست .
اگر کسی  درآن وبلاگ مذکور از حرمت کلمات !!صحبت کند فقط میشود گفت که طنز پرداز خوبیست ! احتمالا باید همان همنشین ویکی پدیا باشد که خیلی معتقد به حرمت کلمات است !! و البته با قاتلین زندانیان سیاسی هم مرز دارد !! حتی اگر تشنه به خون بازماندگان آن شهدا باشد !! درضمن اینکه مطالب من درسایت آفتابکاران چاپ نمیشود چیزیست که خودم خواسته ام وعلتش هم این است که من هم وبلاگ دارم و هم صفحه فیس بوک و نیازی نمی بینم که مطالبم که همه میتوانند دروبلاگ خودم بخوانند درسایت دیگری منعکس شود درضمن اینکه قرارنیست که همه افراد از نظرفکری شبیه هم باشند . من یک فردسیاسی مستقل هستم . بارها تذکر داده ام که ارتباط تشکیلاتی  با هیچ گروه و حزب و سازمانی ندارم ، که طرفدار جبهه همبستگی ملی هستم . با همه نیروهای مبارز واقعی که تضاد اصلی  فعلی شان جمهوری اسلامی است و معتقد به سرنگونی این نظام انسان کش ضد ایرانی هستند دریک جبهه قرار میگیرم خط  مشی مشخصی را هم که دنبال میکنم همبستگی ملی همه اقشار و طبقات مردم ایران درجهت یک وحدت ملی در مسیر سرنگونی نظام خلافت جمهوری اسلامی است  و البته از مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت درراستای همین خطی که گفتم  حمایت میکنم. گرچه ممکن است اختلاف نظرهایی هم با آنها داشته باشم و انتقادهایی و لی دریک نقطه مسلما اشتراک هدف دارم و آن نقطه هم همان  است که دشمن اصلی مردم ایران درشرایط فعلی نه آمریکا نه روسیه نه بنگلا دش نه چین و ماچین و نه بورکینا فاسا ، بلکه جمهوری اسلامی است . و همه نیروها و انرژی ها باید درجهت فرسودن این نظام سرکوبگر و اشغالگر و درنهایت سرنگونی آن متحد و بسیج شوند .و از هرامکانی که درهرگوشه جهان درجهت تضعیف این غول بی شاخ و دم بوجود می آید باید استقبال کرد و استفاده کرد  
 کامنت ادامه میدهد..
البته در محتوا، ایشان نیز، همان خط را دنبال کرده اند که جای تاسف بسیار دارد
هه هه هه هه . منهم متاسف شدم که شما متاسف شدید . بله خط همان خط است . خط ایستادن دربرابر یک جماعت شیاد و حیله گر که مثل جن گیران قدیمی کلرور پتاسیم را درزیر پتویی درآب می انداختندو صدای جیر و جیر که درمیآمد به زن بیچاره ای که برای بچه دار شدن به آنها مراجعه کرده بود میگفتند از ما بهتران آمده اند به کمک ات . انگشتر ت را میخواهند و بعد البته گردن بندش ر ا و بقیه داشته هایش را 
شما ها درست همان جن گیران هستید . ویا همان شیادانی که نوشته بودم درروستا درکنار کلمه مار ، عکس مار میکشیدند و به مرد م بیسواد میگفتند کدام مار است و البته عکس مار بیشتر به مار شباهت داشت تا کلمه اش و معلم را بیرون میکردند .
شما ها همین ها هستید  جن گیر و مار گیر و فالگیر و شیاد و دروغگو و بی پرنسیب و پشت هم انداز . حالا این پرسان نویسنده این کامنت که یا همنشین ویکی پدیا ست و یا کس دیگری شبیه به او از آن جماعت جن گیر ها ، خواسته است مثلا چه بکند ؟ !!هندوانه زیر بغل من بگذارد که حرمت کلمات!!! 
را رعایت کنم و مثلا بخصوص چون زن هستم و ضعیفه ام احترام خودم را حفظ کنم و با سبیل کلفت های جماعت زن ستیز و لومپن و فحاش لانه کرده در آن وبلاگ شاخ تو شاخ نشوم؟؟
 هیهات جناب پرسان که بسیار از زمانه عقب هستید شما . خیلی عقب اید
من نه دربند حرمت کلمات!! هستم و نه دربند حرمت آدمها و  آن چیزهای دیگری که نوشته ای . من یک مبارز سیاسی هستم و یک نویسنده و شاعر سیاسی هرچند که زن هم هستم !! میتوانی قبول کنی و میتوانی نکنی . شاعر هم هستم البته هرچند درمیان شاعران گردن کلفتی که شما ها دارید و قبول دارید حتی یک زن هم جا یی ندارد . و اگر جایی چیزی درمورد فروغ هم بنویسید ازاجبار زمانه است   وبنا بر مصالحی که  معمولا هم نقل قول های شاملو درمورد اوست !! که البته مرد است وشاعر تر است .. دردنیای شما که تصویر من از آن چهارراه آب منگل است و لوطی های قدیمی مثل کاراکترهای فیلم قیصر (عکس اش را در بالای مطلب می بینید !). با کلاه های مخملی و کفش های نوک تیز پاشنه خوابیده و سبیل های قلچماقی که ایستاده اند تا یک وقت به  غیرت خانواده های محل با ظاهر شدن دخترشان با چادر نازک و یا موی برهنه خدشه ای وارد نشود و یکوقت نامه عاشقانه ای دختر حاج علی آقا به پسر همسایه نرساند و همه شغل و هنرو  کارشان همین بود و هنوز هم همین است جان شما 
بله به جان شما همه تان از همان قبیله  هستید . و البته با چاقویی ضامن دار از دروغ و دغل و فحش و ناسزا به هرکسی که بگوید بالای چشمتان ابروست 
خسته ام و دیروقت است. و درد زانویم امانم را بریده است  بقیه اش باشد برای  فردا شب


ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر