۱۳۹۳ بهمن ۱۵, چهارشنبه

چرا خميني پس‌از 60‌سال سكوت به‌اظهار مخالفت عليه شاه روي آورد؟ خميني دجال ضد بشر 4




چرا خميني پس‌از 60‌سال سكوت
به‌اظهار مخالفت عليه شاه روي آورد؟


خميني كه تا آستانهٌ 60‌سالگي، زندگي خود را در سكوت و سازش با رژيم وابسته و ديكتاتوري شاه طي كرده بود، از سال1341 كه به‌علت ضعف ديكتاتوري و بروز شكاف در هيأت حاكمه‌، جنبش اعتراضي مردم مجال تحرك يافته بود، به‌مخالفت با شاه رو‌آود. او در سال43 به‌تركيه و سپس به‌عراق تبعيد شد و در آن‌جا دوباره تا وقتي كه مردم ايران به‌اعتراض و قيام برنخاسته بودند، در‌اساس در سكوت و بي‌عملي بود.
در گفتار حاضر و گفتارهاي آتي، به اين سؤالها پاسخ مي‌دهيم:
ــ چرا به‌رغم اين كه خميني در حوادث و توفانهاي بزرگي هم‌چون روي كار آمدن محمدرضاشاه و جنايتهاي او، قضاياي ملي شدن صنعت نفت، زمامداري دكتر مصدق و كودتاي استعماري 28مرداد، به‌طور كامل سكوت كرده و در سازش با ديكتاتوريهاي رضاشاه و محمدرضاشاه به‌سر مي‌برد، اين‌بار علم مخالفت با برخي تصميمهاي رژيم شاه را بلند كرد؟
ــ مضمون مخالفتهاي خميني با شاه چه بود؟
ــ آيا او رهبر و نمايندهٌ اصيل جنبشي بود كه در سال42 در‌برابر شاه برخاست؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اوضاع سياسي ايران در مقطع سالهاي 1339 تا 1342
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پس از كودتاي ننگين 28مرداد، آمريكا به‌صورت قدرت برتر، در صحنهٌ سياسي ايران ظاهر مي‌شود و در اولين قدم مي‌تواند 40درصد سهام كنسرسيوم را به‌دست آورد.در آستانهٌ انعقاد پيمان سنتو (در مهرماه 1334) كابينهٌ زاهدي جاي خود را به علا مي‌دهد. علا ديپلوماتي ورزيده و يكي از مهره‌هاي سابقه‌دار انگليس بود.
آمريكا كه از آغاز، درصدد ايجاد پايگاه طبقاتي خاص خود در ايران است، از وضع موجود كه هنوز پايگاه اقتصادي استعمار كهنه يعني مناسبات تقريباً فئود‌الي (و به‌طور مشخص بورژوا‌ــ ملاك) حاكم است، ناراضي است. فروردين1336 اقبال روي كار مي‌آيد. تحت فشار آمريكاييها در زمان اقبال لايحهٌ مشهور «از كجا آورده‌اي» به‌تصويب دو‌مجلس مي‌رسد كه هدف آن مبارزه با فساد اداري و چنان‌كه آمريكاييها مي‌خواستند، تصفيهٌ بوروكراسي ايران بود. لايحهٌ ديگر، لايحهٌ اصلاحات ارضي بود.
‌در سال1339، انتخابات دورهٌ بيستم برگزار مي‌شود كه به علت فرمايشي بودنش، باعث دامن زدن به مخالفتهاي همزمان در ايران و آمريكا مي‌شود. شاه مجبور مي‌شود دستور توقف انتخابات و ابطال آن را صادر كند. اقبال استعفا مي‌دهد و شريف‌امامي نخست‌وزير مي‌شود. وي در زمستان همان‌سال، انتخابات برگزار مي‌كند. نتيجهٌ اين انتخابات بازهم به‌نفع فئودالها تمام مي‌شود.
در اين تاريخ (ابتداي سال1961) دموكراتها در انتخابات آمريكا پيروز شده و كندي رئيس‌جمهور مي‌شود. كندي براي جلوگيري از انقلابها، خواهان انجام رفرمهاي سياسي‌ــ اقتصادي به‌خصوص در كشورهاي زير سلطه است.
به‌دنبال رشد تضادهاي آمريكا با رژيم شاه و حامي انگليسي او و نيز در اثر فشارها و تبليغات وسيع آمريكائيها عليه رژيم، ديكتاتوري تضعيف شده و در نتيجه پس‌از 7سال خفقان در ايران فضاي سياسي تاحدي باز مي‌شود و نيروهاي ملي شروع به‌فعاليت مي‌كنند.
شاه در فروردين سال40 به‌آمريكا سفر مي‌كند و بيشترين تلاش را در جهت جلب نظر هيأت حاكمهٌ جديد آمريكا (‌كندي)‌به‌كار مي‌برد.
چرخش شاه به او امكان مي‌دهد كه اميني را كنار بگذارد و علم را به نخست‌وزيري برساند. علم از ابتداي روي كار آمدنش شروع به پياده كردن مانورهاي شاه داير بر تفرقه‌اندازي بين جبههٌ مخالفان مي‌كند.‌براي پيشبرد چنين هدفي بود كه طرح انجمنهاي ايالتي و ولايتي عنوان شد. در اين طرح براي زنان هم حق شركت در انتخابات منظور شده بود و همين كافي بود كه برخي آخوندها را به‌موضعگيري در‌قبال آن وادارد. اين مسأله از پيش نيز براي رژيم قابل پيش‌بيني بود.
سرانجام هنگامي كه شرايط براي انجام اصلاحات مورد نظر آمريكا فراهم شده بود، شاه براي اين كه موانع و مشكلات را به‌طور كامل از پيش پاي خود بردارد، در شب 6بهمن سال41 تعداد زيادي از مخالفان خود را دستگير كرد‌و در روز 6بهمن طرح شش‌ماده‌يي خود را به‌رفراندوم گذاشت.
با اين مانورها شاه توانست نيروهاي مخالف خود را كه تحت تأثير برنامه‌هاي قبلي رژيم و نيز به‌علت ضعفهاي دروني خودشان دچار تفرقه بودند، و آمادگي برخورد با چنين شرايطي را نداشتند، به‌سادگي از صحنه خارج ساخته و زمينه را به‌طور كامل براي اجراي اصلاحات كذايي خود فراهم آورد.
در اين زمان در حوزهٌ قم نيز تحول مهمي رخ داد‌. در سال1340 آيت‌الله بروجردي درگذشت. پس‌از او در‌ميان متنفذترين روحانيان وقت، كسي هم‌چون بروجردي در موقعيت مرجع بي‌رقيب حوزه‌ها قرار نداشت. نه حكيم در نجف، نه شريعتمداري و گلپايگاني و خميني در قم، نه خوانساري در تهران و نه ميلاني در مشهد، هيچ‌يك ديگري را برتر از خود نمي‌دانست.
خميني نيز كه مدارج آخوندي را طي كرده بود و مهمترين شاگردان و آخوندهاي هم‌خطش از مرجعيت او حمايت كرده بودند، حربهٌ مؤثري براي به‌دست آوردن كرسي مرجع شمارهٌ‌يك و از ميدان به‌در كردن ساير رقيبان نداشت. وقتي هم كه همراه با چند‌تن ديگر، نخستين مخالفتهاي علني را نسبت‌به مصوبهٌ انجمنهاي ايالتي و ولايتي ابراز كرد، آن‌چه برايش بسيار گزنده بود اين بود كه دولت پاسخها و نامه‌هاي خود را به‌نام شريعتمداري، گلپايگاني و مرعشي ارسال مي‌كرد و اسمي از او نمي‌برد.
خميني اين زمان، با خميني مقطع سال32 يا پيش از آن متفاوت بود. تا پيش از اين، در سلسله‌مراتب حوزه‌ها، خميني در موقعيتي نبود كه از اظهار مخالفت با رژيم شاه بهره‌يي ببرد. زيرا اولاً هنوز داراي موقعيت و مقام قابل توجهي در حوزه‌ها نبود. ثانياً از نظر سياسي تحت‌الشعاع كاشاني يا بروجردي قرار داشت و نمي‌توانست سري در ميان سرها درآورد.
ولي پس از سال1340 موقعيت كاملاً متفاوتي براي او فراهم شده بود. بنابراين در اوضاعي كه جنبش مخالفتهاي مردمي عليه رژيم شاه بالا گرفته بود، خميني اظهار مخالفت با برخي جنبه‌هاي تصميمات رژيم را به وسيلهٌ كسب شهرت و اعتبار در ميان مردمي كه عميقاً از آن رژيم بيزار بودند، تبديل كرد. آن‌چنان كه خودش در آن ايام تصريح مي‌كرد: «رگ خواب ملت اسلام را ما به‌دست آورديم»(1).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مخالفت خميني با برخورداري زنان از حق رأي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اولين مخالفت علني خميني با بعضي از تصميمهاي رژيم شاه، مربوط به انجمنهاي ايالتي و ولايتي است كه دولت وقت به‌نخست‌وزيري اسدالله علم در تاريخ 16مهر1341 تصويب كرد.
علت اصلي برآشفتگي خميني و همگنانش اين بود كه در مصوبهٌ مزبور براي نخستين‌بار به‌زنان حق رأي داده شده بود. در اين مصوبه هم‌چنين قيد اسلام از شرايط انتخاب‌شوندگان و انتخاب‌كنندگان برداشته شده بود و در مراسم سوگند به‌جاي قرآن گفته شده بود كتاب آسماني.‌اين دو‌نكته نيز از موضوعات مورد اعتراض خميني و آخوندهاي ديگر بود. اما آنها بيش‌از هرچيز به برخوردار شدن زنان از حق رأي اعتراض داشتند.
به‌دنبال انتشار خبر مصوبهٌ هيأت دولت، خميني و شريعتمداري و گلپايگاني جلسه‌يي در قم برگزار كردند كه حاصل آن مخابرهٌ تلگرامي به‌شاه بود.
متن اين تلگرام و سه تلگرام ديگري كه با امضاي خميني در ماههاي مهر و آبان 1341 براي شاه و علم ارسال شده در كتابهايي كه از سوي رژيم منتشر شده معمولاً آورده نمي‌شود، زيرا مملو از چاپلوسي براي شاه است.(2)
شاه در پاسخ به اين تلگرام، نامهٌ تحقيرآميزي خطاب به آخوندهاي قم ارسال مي‌كند و آنها را به‌علم، نخست‌وزير خود، ارجاع مي‌دهد.
به‌دنبال آن خميني با پيروي از حد و مرزي كه شاه تعيين كرده بود، تلگرامي براي علم مي‌فرستد و در آن از تعطيلي مجلس شورا و مجلس سنا نيز شكايت مي‌كند.
در اين تلگرام گفته شده بود: «در تعطيلي طولاني مجلسين ديده مي‌شود كه دولت اقداماتي را در نظر دارد كه مخالف شرع اقدس و مباين صريح قانون اساسي است».
‌مجلسي كه در زمستان سال40 انتخاب شده بود، تركيب نمايندگانش از حاميان فئودالها بودند و از نظر سياسي كفهٌ گرايش انگليسي را در رژيم شاه سنگين مي‌كرد.

پانويس ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ سخنراني خميني در 11آذر1341
2ـ در مقدمهٌ يكي از همين كتابها (مجموعه‌يي از مكتوبات،سخنرانيها، پيامها و فتاوي امام خميني‌ـ 1360) تصريح شده: «لازم به تذكر است كه اين مجموعه فاقد چهار تلگراف امام مربوط به مهر و آبانماه1341 مي‌باشد».



7


تلگرامهاي خميني به شاه

در تاريخ 15آبان41 خميني تلگرام ديگري  خطاب به شاه ارسال مي‌كند و از علم نزد او شكايت مي‌كند. در اين تلگرام از جمله آمده بود‌: «آقاي علم از نشر افكار عمومي در مطبوعات و ا نعكاس تلگرافات مسلمين و اظهار تظلم آنها به اعليحضرت و علماي ملت جلوگيري كرده و مي‌كند و برخلاف قانون اساسي مطبوعات كشور را مختنق كرده و مي‌كند و به‌وسيلهٌ مأمورين در اطراف، ملت مسلمان را كه مي‌خواهند عرض حال خود را به اعليحضرت و علماي ملت برسانند ارعاب و تهديد مي‌كند…
آقاي علم تخلف خود از قانون اسلام و قانون اساسي اعلام و برملا نموده، آقاي اسدالله علم گمان كرده با تبديل كردن قسم به قرآن مجيد به كتاب آسماني ممكن است قرآن كريم را از رسميت انداخت و اوستا و انجيل و بعضي كتب ضاله را قرين آن يا به‌جاي آن قرار داد.
اين‌جانب به حكم خيرخواهي براي ملت اسلام اعليحضرت را متوجه مي‌كنم به اين‌كه اطمينان نفرماييد به عناصري كه با چاپلوسي واظهار چاكري و خانه‌زادي مي‌خواهند تمام كارهاي خلاف دين و قانون را كرده به اعليحضرت نسبت دهند و قانون اساسي را كه ضامن مليت و سلطنت است با تصويب‌نامهٌ خائنانه و غلط از اعتبار بيندازند».
خميني در پايان تلگرام خود به شاه مي‌نويسد: «از خداوند تعالي استقلال ممالك اسلامي و حفظ آن را از آشوب مسئلت مي‌نمايم».
‌خميني در اين تلگرامها، هم به قانون اساسي رژيم شاه، هم به مجلس شورا و مجلس سناي آن و هم به‌قول خودش به اعليحضرت اظهار وفاداري مي‌كند و نگران آن است كه مبادا كساني كه كارهاي خلاف مي‌كنند آن را به اعليحضرت نسبت دهند. از نظر خميني،‌ چنان‌كه در اين تلگرامها تصريح مي‌كند، منشأ مشكل اسدالله علم است كه راه تظلم‌خواهي ملت به نزد اعليحضرت را بسته وگرنه شاه از جنايتها و خيانتهاي رژيمش مبراست.
لحن توهين‌آميز خميني نسبت به كتابهاي آسماني ساير اديان نيز قابل توجه است. علناً اوستا و انجيل را در رديف كتابهاي ضاله نام مي‌برد. اين ديدگاه منشأ سركوبگريها و جنايتهاي كنوني رژيم نسبت به هموطنان شريف مسيحي و يهودي و پيروان ساير اديان است.
يكي از پيروان خميني براي رفع و رجوع فحواي تلگرامهاي خميني به شاه، مي‌نويسد: «در مورد خودداري از حمله و اعتراض مستقيم به شخص شاه بايد گفت كه اين،‌ در آن شرايط از ژرف‌نگري و دورانديشي امام خميني سرچشمه مي‌گرفته است. زيرا درست است كه كارگردان اصلي و طراح تمام تغيير و تحول ارتجاعي و استعماري در ايران شخص شاه بود… و بقيه جز مهره‌هاي بي‌اراده و در دست شاه چيزي نيستند، ولي از آن‌جا كه در آن اوضاع و شرايط امام خميني هنوز قدرت مردمي كافي در اختيار نداشت… نمي‌توانست به ميدان شاه برود و رسماً با او روبه‌رو شود…»(1)
درواقع آن‌چه خميني در اين تلگرامها آورده، عقيدهٌ واقعي اوست. او نمي‌خواست با شاه دربيفتد. سقف خواسته و مبارزه‌جويي او واداشتن شاه به عقب‌نشيني از برخي تصميمها براي حفظ ظواهر به‌اصطلاح اسلامي بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خودداري از مخالفت با «اصل واساس سلطنت»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از اين پيشتر هنگامي كه خميني كتاب «كشف‌الاسرار» را مي‌نوشت، همان‌جا تصريح مي‌كرد كه آخوندهاي هم‌سنخ خودش هيچ‌وقت با اساس رژيم سلطنتي مخالفت نكردند و «هيچ‌وقت نخواستند اساس حكومت را به‌هم بزنند و اگر گاهي هم  با شخص سلطاني مخالفت كردند، مخالفت با همان شخص بوده از باب آن‌كه بودن او را مخالف صلاح كشور تشخيص داده‌اند وگرنه با اصل و اساس سلطنت تاكنون از اين طبقه مخالفتي ابراز نشده است»(2)
در سال41 نيز كه رژيم شاه با مانور بزرگي به‌نام اصلاحات ارضي و انقلاب سفيد، مي‌خواست وضعيت انقلابي و انفجاري جامعه را خنثي نمايد و عمر رژيم خود را طولاني‌تر كند،‌خميني به مضامين اصلي توطئهٌ بزرگ شاه بي‌اعتنا بود، درعوض همهٌ داد و فريادها و تلگرافها و سخنرانيهاي خود را روي اين خواستهٌ قرون‌وسطايي و ارتجاعي متمركز ساخته بود كه چرا رژيم شاه مي‌خواهد به زنان حق رأي دهد. يعني به همان دامي افتاد كه شاه مي‌خواست.‌او مي‌خواست كه تا آن‌جا كه ممكن است مبارزه و اعتراض مردم را به كانالهاي انحرافي و به سمت اهداف كاذب  سوق دهد.
در آذرماه سال41 سرانجام رژيم شاه پذيرفت كه از مصوبهٌ انجمنهاي ايالتي و ولايتي صرفنظر كند.
خميني اين عقب‌نشيني را يك پيروزي براي خود به‌حساب آورد. وي در سخناني كه در يازدهم آذر41 به همين مناسبت در اولين جلسهٌ درس خود در حوزه ايراد كرد، از مخاطبانش خواست كه اعتراضها را پايان يافته تلقي كنند و دوباره به درس و تحصيل رو بياورند: «علما و زعماي اسلام… مردم را به حفظ آرامش نصيحت مي‌كنند اما وقتي ببينند اسلام در معرض خطر است، باز تا حد امكان مي‌كوشند كه با نشر مطالب، ذكر حقايق، با گفتگو و مذاكره و با فرستادن اشخاص نزد دستگاه حاكمه مشكل را حل كنند و اگر نشد ناچارند قيام و اقدام كنند… اين ذخاير‌هستند كه هميشه با نصايح خود مردم سركش را خاموش و آرام ساخته‌اند ليكن تا آن‌جا كه استقلال مملكت را در خطر نبينند».
در مورد زنان نيز خميني شمه‌يي از افكار ارتجاعي خود را بيان كرد: «زنها را وارد كرده‌ايد در ادارات، ‌ببينيد در هر اداره‌يي  كه وارد شدند آن اداره فلج شد. فعلاً محدود است. علما مي‌گويند توسعه ندهيد. به استانها نفرستيد. زن اگر وارد هر دستگاهي شد، اوضاع را به هم مي‌زند. مي‌خواهيد استقلالتان را زنها تأمين كنند؟»(3)
باري، خميني كه ظاهراً براي طلبه‌هاي خود سخنراني مي‌كرد، درواقع داشت نقش و تأثير خود و آخوندهاي نظير خودش را در ممانعت از شعله‌ور شدن آتش مبارزه و مقاومت مردم به رژيم شاه يادآوري مي‌كرد.
وي گفت: «اگر كلمه‌يي صادر شده بود، انفجار ظاهر مي‌شد.‌اين آتش را چه كسي خاموش كرد؟ چرا نمي‌خواهند درك كنند؟ چرا اين پشتوانه را به‌هرنحوي مي‌خواهند بشكنند؟… چرا خود را به اين روحانيت مستند نمي‌كنند؟»
خميني خطاب به طلبه‌ها و روحانيون جوان نيز گفت: «شما بايد مهذب باشيد، نفس خود را تزكيه كنيد،‌ خود را آراسته و وارسته سازيد. حق اين‌كه به رئيس دولت يا به مقامات ديگر ناسزا گفته شود، نيست‌. شما بزرگتر از  اين هستيد».
و سرانجام اين‌كه به شاه نيز نصيحت كرد اين قوه يعني حمايت آخوندها را از دست ندهد(4). در مقابل اين موضعگيريها، جنبش دانشجويي از خميني مي‌خواست كه با استبداد و وابستگي اعلان مخالفت كند.
به‌هرحال، ‌همزمان با نصايح مشفقانهٌ خميني، رژيم شاه توطئه‌يي را كه مي‌خواست با انقلاب سفيد محقق كند، به آخرين مراحل آمادگي رسانده بود.
از فضاي بالنسبه باز آن دوران يعني در فاصلهٌ سالهاي 39 تا 42 و آن جوش و خروش اوج‌گرفتهٌ مردمي به‌جاي آن‌كه آلترناتيو و راه‌حلي عايد شود كه به حاكميت مردمي بينجامد، باز اين دشمن بود كه داشت يك دوران سياه ديگر را براي ملت تدارك مي‌ديد. خميني از به‌هم‌خوردن مصوبهٌ انجمنهاي ايالتي ولايتي و مخالفت با حق رأي زنان شيپور پيروزي مي‌زد‌، اما شاه استمرار ديكتاتوري كامل‌العيار خود براي 15سال ديگر را تضمين مي‌كرد.

پانويس ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 1 ـ « بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني»،ص 161
 2 ـ  «كشف‌الاسرار»،ص 186
3 ـ  اين گونه اظهارات خميني،در نوشته‌‌ها و تاريخ‌نگاريهاي بازماندگان خميني،مسكوت گذاشته شده و به آن اشاره‌يي نمي‌شود.‌در مقدمه كتاب كوثر ،كه مجموعه سخنرانيهاي خميني است و بعد از مرك او منتشر شده،‌احمد خميني مخالفت خميني با لايحه ا نجمنهاي ايالتي و ولايتي را توضيح مي‌دهد،‌اما اشاره‌يي به سبب اصلي اين مخالفت يعني برخوردار شدن زنان از حق رأي نمي‌كند:« در مهر ماه 1341 لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي نيز از تصويب گذشت. روح اصلي لايحه اسلام‌زدايي تشكيل مي‌داد. با تصويب آن ‌قيد اسلام از شرايط رأي دهندگان و  منتخبين حذف مي‌شد و شرط «سوگند به قرآن مجيد » جاي خود را به « سوگند به كتاب آسماني » مي‌داد. هدف اصلي رژيم ارزيابي شرائط و زمينه‌سازي براي اجراي طرحهاي بعدي و اصول به اصطلاح انقلاب سفيد  بود»
4 ـ «صحيفه نور»،ج1،ص16



8


قــيـام 15خـــرداد 1342

در اواخر سال41 و بهار سال42 جامعهٌ ايران نقطه‌عطف مهمي را از سر مي‌گذراند‌. ‌نيروهاي ملي و مردمي و ساير اقشار مخالف رژيم به‌اعتراض و مقابله با رژيم و مانور جديد آن يعني اصلاحات ارضي و آن‌چه انقلاب سفيد ناميده شده بود، مبادرت كرده بودند و شاه نيز كه اجراي سياست مورد نظر آمريكا را برعهده گرفته و حكومت خود را يكپارچه كرده بود، براي سركوب خيز برمي‌داشت.
تصادم اين دو نيرو، فضاي سياسي و اجتماعي ايران را ملتهب كرده و به‌لحن اعتراضهاي خميني عليه شاه نيز رنگ تندي بخشيده بود. ‌او تا پيش از اين، از حد اعتراض شفاهي و تلگراف زدن به‌خاطر انجمنهاي ايالتي و ولايتي و به‌خصوص مخالفت با برخورداري زنان از حق رأي فراتر نمي‌رفت. ‌اما در همين اوضاع سخنرانيها و موضعگيريهاي پرخاشگرانه‌يي عليه رژيم مي‌كرد. ‌اگرچه هنوز از تعرض به‌اساس حكومت شاه ابا داشت.
در روزهاي اول بهمن تهران و برخي شهرهاي ديگر صحنهٌ تظاهرات و حركتهاي اعتراضي متعددي است كه در مخالفت با انقلاب سفيد شاه و رفراندمي كه در دستور كار خود گذاشته، برگزار مي‌شود.
رژيم شاه با سركوب موضعي اين رشته مخالفتها و اعتراضها و استقرار گستردهٌ قواي سركوبگر خود در خيابانها و ميدانها و نقاط پررفت‌وآمد شهر، براي برگزاري رفراندم خود، فضا را آماده مي‌كند. روز ششم بهمن اين رفراندم اجرا مي‌شود و رژيم شاه ادعا مي‌كند كه شش‌ميليون رأي به‌دست آورده است. از اين پس، شاه كه سرمست پيروزي مانور انقلاب سفيد است، سركوب كامل همهٌ مخالفان و مدعيان و خاموش كردن هر صداي مخالفي را در دستور كار خود قرار مي‌دهد. ‌اين لازمهٌ پيشبرد سياستي است كه برعهده گرفته است.
در اوايل فروردين42، شاه مي‌خواست ضرب‌شستي نشان دهد. روز دوم فروردين، به‌مناسبت سالروز شهادت امام‌ششم، همزمان دوجلسه، يكي در خانهٌ خميني و ديگري در فيضيهٌ برگزار شد. در اجتماع خانهٌ خميني، فقط صلوات فرستادنها و تشنجات محدودي رويداد و عوامل رژيم بر حسب دستوراتي كه گرفته بودند، بيش از اين كاري نكردند. اما مراسم فيضيهٌ را به‌خاك و خون كشيدند(1). مزدوران رژيم شاه‌، همزمان مدرسهٌ طالبيه در تبريز را به‌همين صورت هدف حملهٌ خود قرار مي‌دهند.
حوادث بعدي و پيامدهاي اين حادثه نشان داد كه رژيم شاه با مبادرت به‌چنين حملاتي به اشتباه بزرگي دست زده است. زيرا آخوندها و حوزه‌هاي مختلف را، كه دستخوش تشتت و تفرقه بودند، در مخالفت با رژيم هم‌نظر كرد.
در پي آن خميني در تلگرامي به‌آخوندهاي تهران، به‌رژيم شاه و به‌كساني كه با شعار شاه‌دوستي به‌فيضيه تاخته بودند، حمله كرد. ‌او از‌جمله گفت: «اكنون روحانيون و طلاب در اين شهر مذهبي تأمين جاني ندارند، اطراف منازل علما و مراجع محصور به‌كارآگاه و گاهي كماندو و مأموران شهرباني است‌… ‌طلاب محترم از ترس مأموران لباسهاي روحانيت را تبديل نموده‌اند. اينان با شعار شاه‌دوستي به مقدسات مذهبي اهانت مي‌كنند». خميني در همين تلگرام كاري را كه خود سالها به‌آن مشغول بود، حرام اعلام كرد و گفت: «تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب (‌ولو بلغ ما بلغ)»(2).
درواقع اين رژيم شاه بود كه در آن مقطع پلهاي ميان خود و حوزه‌ها و مراجع آن را خراب مي‌كرد.
اين سركوبگريها آتش اعتراض كل جامعه را نيز تندتر كرد و زمينه‌هاي قيامي را فراهم كرد كه دو ماه بعد فوران نمود: قيام 15خرداد. ‌قيامي كه واكنش مردم به‌جان آمده در برابر رژيم شاه و مانور انقلاب سفيد او بود و با سركوبي خونين مواجه شد.
جرقهٌ اين قيام با مراسم عزاداري به‌مناسبت عاشوراي حسيني زده شد. ‌در قم و مشهد و بيش از همه در تهران مردم به‌تظاهرات و دادن شعارهاي خشمگينانه‌يي عليه رژيم و شخص شاه پرداختند. مردم در تظاهرات خياباني از خميني نيز، كه در اين زمان مهمترين چهرهٌ مذهبي شناخته‌شدهٌ مخالف رژيم بود، حمايت ‌كردند. ‌اما شعارهايشان به‌كلي با آن‌چه خميني مي‌گفت و مي‌خواست، متفاوت بود. ‌زيرا شاه را خونخواري مي‌ناميدند كه بايد برود يا مرگ و نابودي او و رژيمش را درخواست مي‌كردند.
صحنه‌هايي از آن قيام خونين، در كتاب «تاريخ سي‌ساله» نوشتهٌ فدايي شهيد بيژن جزني به‌اين‌صورت تشريح شده است: «تظاهرات در روز 15خرداد ابعاد و شدت بي‌سابقه‌يي پيدا كرد. ‌خصلت شورشي تظاهرات باعث تعطيل زندگي عادي شهر و جاري شدن انبوه انساني به‌خيابانها شده دسته‌هاي محدود تظاهركننده در اوايل روز با به‌كاربردن مواد آتشزا (مثل فسفر) و تخريب و هجوم به پاره‌يي از سازمانهاي دولتي، چند باشگاه از‌جمله باشگاه شعبان بي‌مخ، پليس و نيروهاي نظامي را واداربه به‌كار بردن اسلحه كردند. اين امر به‌سرعت زندگي در شهر را مختل كرد. ‌طرحهاي ضدشورشي به‌مورد اجرا گذاشته شد. خيابانهاي مهم شهر توسط نيروي نظامي از يكديگر قطع شد و نيروي نظامي همراه تانك و زرهپوش و جيپهاي حامل مسلسل سنگين مردم را اعم از تظاهركننده يا عابر به‌گلوله بست… مردم كه جز چوب و سنگ سلاحي نداشتند، قادر به‌هيچ‌گونه مقاومتي نبودند. ‌اشغال نظامي شهر ادامه يافت. ‌در روز 16خرداد نيز با كوچكترين تجمعي آتش نظاميان عده‌يي را از پا درمي‌آورد. توده كه از سلاخي رژيم به‌خشم آمده بود، به‌مشتهاي خالي خود با خشمي جنون‌آسا مي‌نگريست و بسيار كساني بودند كه از شدت نوميدي مي‌گريستند»(3).
خود خميني بعدازظهر روز عاشورا در قم سخنراني شديداللحني داشت كه باعث دستگيريش شد.
وي در اين سخنراني اگرچه تيزترين كلمات خود را عليه اسراييل به‌كار برد، با اين حال براي اولين‌بار شخص شاه را نيز مورد انتقاد قرار داد و به‌تبليغات و اتهامات رژيم شاه عليه آخوندها پاسخ گفت. اگرچه از درخواست سرنگوني او اجتناب كرد و با جملاتي از اين قبيل، راه كنار آمدن با او را باز گذاشت: «آقاي شاه نفهميده مي‌رود بالاي آن‌جا مي‌گويد تساوي حقوق زن و مرد. ‌آقا اين را به تو تزريق كرده‌اند. تو مگر بهايي هستي كه من بگويم كافر است. بيرون كنند. ‌نكن اين‌طور نكن اين طور… والله من شنيده‌ام كه سازمان امنيت در نظر دارد شاه را از نظر مردم بيندازد تا بيرونش كنند و لهذا مطلب را معلوم نيست به‌او برسانند»(4).
 سرانجام در بامداد روز 16خرداد، مأموران رژيم، خميني را جلب كردند و پس از انتقال به‌تهران زنداني كردند. همزمان آيت‌الله قمي از مشهد و محلاتي از شيراز نيز توسط رژيم دستگير شدند.
خميني از شانزده خرداد42 تا يازده مرداد همان‌سال يعني كمتر از دوماه در زندان بود. مدتي در زندان قصر و سپس در عشرت‌آباد. دربارهٌ چگونگي حبس او و مواضعش در برابر رژيم، كسي كه بيش از همه مطلع بود، پاكروان رئيس وقت ساواك بود. ‌اما خميني در روزهاي اول حاكميت خود، پس از پيروزي انقلاب ضدسلطنتي او را تيرباران كرد.
يكي از آخوندهاي نزديك خميني به‌نام حميد روحاني دربارهٌ دوران زندان خميني مي‌نويسد: «روز جمعه 11مرداد42، پاكروان رئيس سازمان جاسوسي به‌اصطلاح امنيت به‌ديدار قائد بزرگ در پادگان عشرت‌آباد رفت و پس از انجام مراسم و تشريفات ديدار اظهار داشت: …‌شاهنشاه دريافتند كه مرجع روحانيت در اين مبارزه و مخالفت، فقط نظر ديني داشته‌اند و به‌تحريك عوامل بيگانه به اين كارها دست نزدند و نيز با اساس سلطنت مخالف نيستند ولي مي‌فرمايند با نطق عاشوراي ايشان چه كنم كه درآن به‌شخص اول مملكت و خاندان سلطنت اهانت شده‌است و حضرتعالي تصديق بفرماييد كه آن نطق خيلي تند بود. ‌در دنيا چه در كشورهاي جمهوري چه سلطنتي، چه در دموكراسي، چه استبدادي، در هيچ جا سابقه ندارد كه عليه رئيس حكومتي با اين لحن سخن برانند… قائد بزرگ در مقام پاسخ فرمود: ممكن است در آن نطق تندرويهايي شده باشد. ‌ولي هرچه بود جنبهٌ نصيحت داشته است و آن نصيحتها براي شاه لازم بوده است و شما هم شاه را نصيحت كنيد…»
كتاب يادشده مي‌نويسد: «در اين هنگام سرهنگ مولوي رئيس سازمان جاسوسي تهران نيز حضور به‌هم رسانيد و نسبت به‌قائد بزرگ عرض اخلاص كرد…»(5)
مرتضي پسنديده، برادر خميني، جريان ملاقات خود با او در زندان عشرت‌آباد را شرح داده. اين ملاقات از طريق برادرزادهٌ نصيري (‌رئيس وقت شهرباني) كه با پسنديده در ارتباط بوده، ميسر شده است. پسنديده توضيح مي‌دهد كه براي مطلع ساختن خميني نسبت به‌آن‌چه در بيرون زندان پس از قيام 15خرداد در جريان بود، سؤالهايي دربارهٌ وضع حوزه‌ها و بازار، كه در آن ايام به‌نشانهٌ اعتراض در حال تعطيل بود، با خميني در ميان مي‌گذارد. خميني به پسنديده پاسخ داده بود كه هم بازار و هم حوزه‌ها كار و درس خود را از سربگيرند و باز شوند(6).
سپس شماري از مراجع و روحانيان كه در آن‌موقع براي اظهار مخالفت با دستگيري خميني به‌تهران رفته بودند، با پاكروان ملاقات مي‌كنند و خواستار آزادي خميني مي‌شوند. به‌دنبال آن خميني از زندان آزاد شده و به‌خانه‌يي در داووديه تهران فرستاده مي‌شود.
مرتضي پسنديده مي‌گويد: «ما به‌وسيلهٌ آقاي پناهي كه داماد همشيره‌مان بود و در عشرت‌آباد معلم بود (‌گرچه نظامي هم نبود ولي استاد نظاميها بود) پيغامي به امام داديم. ‌من مطلبي را به اين شرح خدمت ايشان نوشتم كه: «شما را بناست امروز آزاد كنند و پاكروان براي آزادي شما به‌آن‌جا مي‌آيد و قصد دارد شما را به‌منزل نجاتي ببرد و نجاتي آدم خوشنامي نيست و شما صلاح نيست به‌آن‌جا برويد. ‌لذا موافقت نكنيد» من آن كاغذ را به پناهي دادم و او هم پيغام را به‌امام رساند. ‌امام در پاسخ نوشتند: "ماراهي نداريم جز اين‌كه قبول كنيم و به‌منزل نجاتي برويم. ولي بيش از يك شب در آن‌جا نيستيم و بعدها بايد منزل بگيريم و فعلاً رفتن به‌آن‌جا اشكال ندارد"»(7).
دربارهٌ نحوهٌ آزادي خميني از زندان، آخوند محمدرضا توسلي كه از هنگام به‌قدرت رسيدن خميني تا روز مرگ او پيشكارش بود، مي‌گويد: «حضرت امام را در تاريخ هيجدهم فروردين43‌، به توهم اين‌كه ايشان از كار خود پشيمان است، از زندان و حصر آزاد كردند. در بعضي جرايد هم جملاتي از قبيل اين‌كه بين دولت و روحانيت تفاهم حاصل شده است، درج گرديد. از اين‌رو حضرت امام در اولين نطق بعد از مراجعت، جملات روزنامه‌ها را تكذيب كردند و فرمودند: "اگر خميني هم سازش كند، ملت اسلام با شما سازش نمي‌كند‌"»(8).
خميني، پس از سپري كردن اين حبس كوتاه‌مدت، تا مدتي در خانه‌يي در داووديه تهران و سپس در خانهٌ يكي از تجار طرفدارش در قيطريه تحت‌نظر بود تا اين‌كه در 18فروردين43 دوباره به‌خانهٌ خود در قم بازگشت و از آزادي عمل كامل برخوردار شد. ‌قابل توجه است كه در آن زمان با آن‌كه بيش از ده سال از كودتاي ننگين استعماري عليه دولت ملي دكتر مصدق مي‌گذشت، پيشواي بزرگ نهضت ملي هم‌چنان در احمدآباد كرج تحت‌نظر قرار داشت و هيچ‌گاه اجازهٌ كمترين اقدامي پيدا نكرد و حتي براي معالجه و امور شخصي خود‌ زير فشار انواع محدوديتها قرار داشت و نمي‌توانست با افرادي جز وابستگان خود تماس بگيرد.
باري، خميني پس از حضور مجدد در قم، يك چند تلاش كرد جلسات هفتگي منظمي با شركت آخوندهاي مهم قم برگزار كند. ‌اما آن‌چه باعث تبعيد او از ايران شد، مخالفتش با تصويب قانون كاپيتولاسيون بود‌.

پانويس ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ــ در‌بارهٌ شمار كشته‌هاي حادثهٌ فيضيه، خامنه‌اي ولي‌فقيه كنوني رژيم، در مصاحبه‌يي با روزنامهٌ جمهوري مورخ 12خرداد1361 گفته است: «در واقعهٌ مدرسهٌ فيضيه شايد تعداد شهيدان ما از دو سه‌ نفر بيشتر نبود، يك نفر كه با نام و نشان معروف شد، شهيد رودباري بود و يكي دو نفر ديگر و هم‌چنين تعدادي طلبه كتك خوردند. اين حادثه را شخص امام با پيگيري تبليغاتي و سازماندهي بسيار ظريفي يعني گسيل داشتن طلاب و فضلاي حوزه در محرم همان سال به‌سراسر كشور و دستور به‌همهٌ گويندگان مذهبي كه از روز هفتم محرم ماجراي فيضيه را به‌مردم بگويند، و همهٌ دستجات مذهبي كه از روز نهم محرم ماجراهاي دوم فروردين را در سينه‌زنيها و نوحه‌ها مطرح نمايند توانست به‌آن‌جا برساند كه قيام عظيمي چون 15خرداد را پيامد داشته باشد
2ــ «صحيفهٌ نور»، ج1، ص39
3ــ «‌تاريخ سي‌ساله»، بخش دوم، ص114و 115
4ــ «صحيفهٌ نور»، ج1، ص54 تا 57
5ــ «بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني»، ص575
6ــ مجلهٌ «پاسدار اسلام» سال1367، شماره‌هاي 84 به‌بعد
7ــ همان مجله
8ــ «صحيفهٌ نور»، ج1، ص274

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر