دههٌ 50: اوجگيري محبوبيت مجاهدين و افول خميني
ظهور مجاهدين و موج حمايت مردمي از آنها، باعث شد كه
خميني دچار انزوا گشته بهحاشيه رانده شود. در مقابل، مجاهدين در جايگاه رهبري
جنبش قرار گرفتند.
در سال1351، وقتي كه رژيم شاه تصميم به اعدام
بنيانگذاران مجاهدين گرفته بود، كم نبود فعاليتها و افشاگريهايي كه از جانب
روحانيان و طلاب در حوزههاي مختلف براي مخالفت با اين جنايت بزرگ صورت ميگرفت.
فيالمثل مهمترين روحانيان استان فارس نامهيي خطاب به آيتالله ميلاني نوشته، از
وي «تقاضاي اقدام براي رفع خطر از جوانان مسلمان مجاهدي كه در ايران محكوم به
اعدام شدهاند»، كردند. در اين نامه از جمله گفته شده بود: «عدهيي از جوانان
مسلمان مجاهد كه جز انگيزهٌ ديني و جهاد در راه اسلام عزيز داعي ديگري نداشتند، به
عناويني در محاكم نظامي محاكمه و حكم اعدام دربارهٌ آنها صادر شده است. اينها
حافظ و قاري قرآنند و در اين روزگار تاريك مبلغ اسلامند…»(1).
پس از شهادت بنيانگذاران و اعضاي مركزيت مجاهدين،
اطلاعيههاي متعددي از جانب روحانيان در شهرهاي مختلف صادر شد. ازجمله در تيرماه1351
اطلاعيهيي با امضاي حوزهٌ علميه قم صادر شده كه در قسمتي از آن چنين آمده است:
«…رزمندگان با ايماني چون حنيفنژادها، سعيد محسنها، بديعزادگانها، ناصر صادقها،
باكريها، از بنيانگذاران «سازمان مجاهدين خلق ايران» را اعدام كردند و از همين
راه، خصلت دستنشاندگي و ضد اسلامي خود را آشكارتر نمودند. رزمندگان مجاهدي را
شهيد ساختند كه اصالتهاي فكري اسلامي و ديد صحيح و انقلابي از قوانين آزاديبخش
قرآن تعيينكنندهٌ جهت جنبش آنان بوده و مرگ شرافتمندانهٌ خود را «لقاالله» ميدانستند…»
در اطلاعيهٌ حوزهٌ علميهٌ قم مورخ تيرماه1351 همچنين
آمده بود: «بهدنبال اين آدمكشيها، روحانيون مترقي حوزهٌ علميهٌ قم بهمنظور
اعتراض به اين وحشيگريها و نيز اعلام پشتيباني از اهداف مقدس و اسلامي اين
رزمندگان مسلمان مجلس ترحيم و سخنراني در مدرسهٌ فيضيه تشكيل دادند و تظاهرات برپا
ساختند…»(2) نظير اين موضعگيريها، در اطلاعيههاي ديگري با امضاي «روحانيون مبارز
ايراني خارج از كشور ـ نجف»(3)، «حوزهٌ علميهٌ قم»(4) ديده ميشود.
در همان زمان منتظري در نامهيي به تاريخ 15صفر1392
برابر 1351هجري شمسي خطاب به خميني چنين نوشت:
حضرت آيتاللهالعظمي مدظلهالعالي
پس از تقديم
سلام و تحيت، به عرض عالي ميرساند چنانچه اطلاع داريد عدهٌ زيادي از جوانهاي
مسلمان و متدين گرفتارند و عدهيي از آنان در معرض خطر اعدام قرار گرفتهاند. تصلب
(5) آنان نسبت به شعائر اسلامي و اطلاعات وسيع و عميق آنان بر احكام و معتقدات
مذهبي معروف و مورد توجه همهٌ آقايان و روحانيين واقع شده است و بعضي از مراجع و
جمعي از علماي بلاد اقداماتي براي تخلص آنان كردهاند و چيزهايي نوشته شده. بهجا
و لازم است از طرف حضرتعالي نيز در تأييد و تقويت و حفظ دماء آنان چيزي منتشر شود.
اين معني در شرايط فعلي ضرورت دارد، چون مخالفين سعي ميكنند آنان را منحرف
قلمداد كنند. البته كيفيت آن بسته بهنظر حضرتعالي است. در خاتمه از حضرتعالي
ملتمس دعاي خير ميباشم. والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته - حسينعلي منتظري(6).
ـــــــــــــــــ
فتواي خميني
ـــــــــــــــــ
در اين ميان، خميني اگرچه شاهد پرتافتادگي و تنزل
موقعيت خود بود، اما بهرغم همه هشدارهاي مكرر ساير آخوندها، جز سكوت نميتوانست
عكسالعملي ابراز كند. زيرا اولاً، ماهيت و مواضعش با مبارزه و مقاومت انقلابي و
مسلحانه كه مجاهدين به آن كمر بسته بودند، بهكلي در تعارض بود. فرصتطلبي و مفتخوري
كه پيشهٌ خميني در تمام زندگي سياسي او بود، ذرهيي سازگاري با مشي مسلحانه كه
يكسره بر پرداخت بها و فداكاري بيچشمداشت استوار است، نداشت.
ثانياً، هرگونه تأييد صريح مجاهدين، لاجرم به تأييد نقش
رهبريكنندهٌ آنان در جنبش مبارزهٌ آن روز منجر ميشد. حال آن كه خميني از همين
زاويه بيشترين حقد و حسدها را نسبت به مجاهدين داشت.
با اين همه، سرانجام خميني ناگزير شد كه بدون آنكه نام
مجاهدين را بياورد، فتواي اختصاص دادن يكسوم سهم امام بهجوانان مسلمان ميهندوست
را صادر كند كه در آن روزگار كساني جز مجاهدين نبودند.
ضربهٌ خيانتبار اپورتونيستي كه در سال54 سازمان
مجاهدين را در آن مقطع متلاشي كرد، بزرگترين هديهٌ ممكن به رژيم و ساواك شاه و همچنين
به ارتجاع مذهبي و مشخصاً خميني بود كه راه او را باز كرد و شرايط را براي از محاق
بيرون آوردن او فراهم ساخت.
ــــــــــــــــــــ
شماتت اطرافيان
ــــــــــــــــــــ
خميني پس از حدود يكسال كه در تركيه بود، در مهر سال1344
از تركيه به عراق فرستاده شد. سپس به نجف رفت و در خانهيي در يكي از كوچههاي
شارعالرسول اقامت گزيد(7).
يكي از آخوندهاي خميني به نام عميد زنجاني كه خاطرات آن
سالها را در مصاحبهيي بازگو كرده، ميگويد: «سالهاي 44 ــ 45 كه اختناق نظام به
اوج خود رسيده بود، تعدادي از مبارزان در زندانها تحت شكنجه بودند و اخباري كه به
امام ميرسيد، خيلي ناراحتكننده بود. علاوه بر اين اندوه، نامههاي مغرضانهيي
هم به امام نوشته ميشد كه شما رفتيد نجف، راحت شديد. اما تعداد زيادي
گرفتارند»(8).
از اين زمان تا سال50 كه مبارزهٌ مسلحانهٌ انقلابي
گرما و نيروي جديدي به جنبش ضدديكتاتوري بخشيد، خميني بهكلي سر در لاك خود
فروبرده بود و بهطور علني عليه شاه موضعگيري نميكرد. اگرچه شاه تبعيدش كرده
بود، اما خميني نميخواست پلهايش را با او خراب كند و چشم بهبازگشت داشت. كنارهگزيني
خميني از هرگونه رويارويي با شاه بهقدري چشمگير بود كه حتي برخي آشنايانش در نامههايي
كه از ايران ميفرستادند، تلويحاً او را شماتت ميكردند:
يكي از كساني هم كه در
سالهاي بعد به نجف رفته و با خميني ديدارهاي متعددي داشته، در كتابي به نام
«در پس پرده تزوير» شرح ميدهد كه در ملاقاتهايش كراراً به خميني اصرار ميكرده كه
اعلاميه عليه رژيم شاه صادر كند، اما خميني استنكاف ميكرد. مؤلف كتاب مينويسد:
«من راجع به اعلاميه دادن عليه رژيم شاه اصرار كردم و گفتم: "زندانيها زير
سختترين شكنجهها هستند. فشار زياد است و زمينه مساعد است و سطح آگاهي مردم هم
بالا رفته است و با گذشتهها قابل مقايسه نيست. بايد حركت كرد. من حدود دوسال در
ايران مخفي زندگي ميكردم و با تودههاي مردم تماس نزديك داشتم".
باز هم اصرار كردم كه اعلاميهيي بدهيد. بعد از صحبتهاي
بسيار خميني فقط گفت: "زمينه ندارد. و حاضر نشد اعلاميه بدهد. او حاضر
نبود حركت فعالي قبل از مردم داشته باشد»(9).
داعيهٌ ديگر عوامل خميني براي توجيه سكوت او در دوران
نجف، وضعيت اين حوزه است. در كتابي به نام كوثر در اينباره چنين آمده است: «در
نجف اشرف، حضرت امام خميني در غربت تنهايي و در حالي كه بسياري از يارانش در
زندان و تبعيد بهسر ميبردند، كار دشوار و طولاني در فضاي حاكم بر حوزهٌ نجف را
آغاز كرده بود. فضايي كه بههيچوجه آمادگي سخن گفتن از مبارزه و قيام را نداشت.
فضايي كه دخالت در سياست را دون شأن روحاني ميدانست و جز فقه و اصول، بحثهاي
ديگر را بيمورد و مطرود ميشمرد»(10).
در ازاي اين روش سازشكارانه، رژيم شاه نيز اگرچه خميني
را تبعيد كرده بود، اما به او سخت نميگرفت و برايش آزادي عمل قائل بود. فيالمثل
در تمام اين سالها، درِ خانهٌ خميني در قم باز بود و از آنجا شهريهٌ طلاب او
پرداخت ميشد. شيخ علياكبر اسلامي، نمايندهٌ خميني در قم و حسن صانعي، مسئول
امور مالي دفتر او بودند.(11). در رابطه با نجف نيز سازمان اوقاف رژيم شاه، سفرهاي
هفتروزهيي ترتيب ميداد(12) كه در آن عوامل خميني آزادانه به آنجا رفت و آمد ميكردند
و با او ملاقات داشتند.
ساواك شاه از اين رفت و آمدها خبر داشت اما از آنجا كه
ضرري براي رژيم نداشت، تحمل ميكرد.
ــــــــــــــــــــ
خميني، وقتي كه در نجف اقامت گزيد، با وضعيت متفاوتي
در مقايسه با قم مواجه شد. اگر در قم، نسبت به مراجع آن روز چندان فاصلهيي نداشت
و با اظهار مخالفت با شاه از آنان پيشي گرفته بود، در نجف، موقعيتي در رديف مراجع
نميتوانست احراز كند. آقاي حكيم مرجع شناخته شدهٌ آن زمان، بهعنوان مرجعي اعلم
موقعيت تثبيتشدهيي داشت و نيز آقاي خويي از مراجع طراز اول آن سالها، هردو در
نجف بودند. ضمناً نجف در مقايسه با قم حوزهٌ جاافتادهتري محسوب ميشد و روحانيان
و طلابي كه در آن تدريس و تحصيل ميكردند، خود را در موقعيت برتري نسبت به ساير
حوزهها ميديدند.
خميني براي آن كه جايگاه و موقعيت ويژهيي در نجف بهدست
آورد، به كارهايي دست ميزد تا خود را بهصورت
يك روحاني با ايمان و متعبد از ساير مراجع و روحانيان متنفذ آن روز كاملاً متمايز
كند.
از جمله كارهايي كه خميني در همين راستا انجام ميداد،
زيارت مرقد مطهر حضرت علي(ع) بود كه هر روز تقريباً بدون استثنا به مدت دو ساعت به
آن مشغول ميشد و اين كار تا سال آخر ادامه داد.
آخوند رحيميان از آخوندهاي همراه خميني در نجف در اينباره
ميگويد: «حضرت امام در طول 14سالي كه در نجف اشرف اقامت داشتند، هر شب 3ساعت بعد
از غروب آفتاب در تمام فصول سال، بهعزم زيارت حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام از
منزل خارج ميشدند و مسافت بين خانه تا صحن مطهر را بهطور پياده در حدود هفت
دقيقه طي ميكردند… حضرت امام در طول 14سال، جز در مواردي مشخص و شبهايي كه بهمناسبت
زيارتهاي مخصوصه به كربلا مشرف ميشدند و گاهگاهي كه بيمار ميشدند، به گونهيي كه
درس و نماز جماعت و آمدنشان به بيروني تعطيل ميشد و طبعاً تشرفشان به حرم نيز غيرميسر
بود، در تمام شبهاي ديگر… هرگز برنامهٌ تشرفشان به حرم و زيارتشان ترك نشد(13).
قابل توجه است كه خميني بهرغم زيارتهاي آنچناني در نجف
كه در تمام 15سال اقامتش در عراق به آن پايبند بود، در دورهٌ 10سالهٌ حاكميتش يكبار
هم حاضر به زيارت مرقد مطهر امام هشتم(ع) نشد.
پانويس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ نشريهٌ پيام مجاهد، خرداد1351
2ـ پيام مجاهد ، مرداد1351
3ـ همان، فروردين1352
4 ـ همان شهريور1351
5 ـ به معني سفت و پرصلابت شدن
6 ـ اين نامه را جواد رفيقدوست از رجايي (نخستوزير
معدوم رژيم) دريافت كرده و براي خميني به نجف برده بود.
7 ــ «در پس پردهٌ تزوير»، ص33 و 34
8 ــ «پابهپاي آفتاب»، ج4، ص47، اظهارات عميد زنجاني
9 ــ «در پس پردهٌ تزوير»، ص39
10 ــ «كوثر»، ج1، ص217
11 ــ «كوثر»، ج1، ص221
12 ـ «پا به پاي آفتاب»، ج 4، ص 65
13 ــ مجلهٌ «پاسدار اسلام»، شمارهٌ 97، دي68
15
سـالـهـاي اقامت خــمـيــنـي در عـــراق
خميني در سالهاي اقامت خود در نجف، تماسها و ملاقاتهاي
متعددي بامقامهاي عراق داشت و كمكها و تسهيلاتي دريافت ميكرد.
دولت عراق همچنين يك برنامهٌ راديويي در اختيار خميني
قرار داده بود كه توسط آخوند محمود دعايي اداره ميشد.
دعايي در مصاحبهيي
در اينباره ميگويد: «زمينه براي فعاليتهاي سياسي عليه رژيم ايران، از جمله بهره
گرفتن از راديو مناسب بود. در همين راستا حاجآقا مصطفي بهمن فرمودند: «به ما
پيشنهاد شده است كه اگر بخواهيد، ميتوانيد برخي از پيامها و مطالب خود را به
وسيله راديو منتشر كنيد. اگر براي شما ممكن است، اين كار را بپذيريد».
آخوند دعايي ميگويد: «من نيز پذيرفتم و برنامهيي را
تحت عنوان «نهضت روحانيت در ايران» شروع كرديم. در ابتدا ربع ساعت تا نيم ساعت از
راديو بغداد در اختيار برنامههاي ما بود. بعد كه موج مستقلي گرفتيم، اين زمان به
چهلوپنج دقيقه رسيد.اين فعاليت راديويي هفتسال به درازا كشيد».
آخوند دعايي در اين جا نمونهيي از دودوزهبازيهاي
خميني را رو ميكند كه از يكسو امتياز راديو را از دولت عراق دريافت كرده بود ولي
ازسوي ديگر تظاهر ميكرد كه از اين راديو بياطلاع است. آخوند دعايي اين موضوع را
چنين شرح ميدهد: «بهدليل فضايي كه خشكانديشان بر نجف حاكم كرده بودند، سعي ما
بر اين بود كه چنين نشان دهيم كه حضرت امام از اين برنامه اطلاعي ندارند. البته
اصل پيشنهاد استفادهٌ راديويي، توسط حاجآقا مصطفي بهمن شد و حضرت امام بهدليل
تعهد و مسئوليتي كه داشتند، مسلماً بااطلاع بودند و برنامه را گوش ميدادند».
دعايي به دخالت شخص خميني در تنظيم اين برنامههاي
راديويي اشاره كرده و اضافه ميكند: «زماني حضرت امام درخواست ديدن مجموعهيي از
برنامهها را كردند كه من هم بهمحضرشان فرستادم. ايشان به چند نكته اشاره كردند و
مرا راهنمايي فرمودند. من هم پذيرفتم و به ايشان عرض كردم: از اين جهت خدمتتان نميآيم
كه شما بتوانيد بگوييد كه از اين برنامه اطلاعي نداريد»(1).
خميني همچنين از روابط خود با شهرباني عراق براي تهيهٌ
پاسپورت جهت آخوندها و افراد خود استفاده ميكرد. آخوند دعايي كه در آن سالها
نمايندهٌ خميني در ارتباط با مقامهاي عراقي بود، در اين مورد چنين توضيح ميدهد:
«در طول اقامتم در عراق، معمولاً گرفتن خروجي يا تمديد پاسپورتهاي امام، بستگان و
يارانشان بهعهدهٌ من بود. بههمين دليل، بارها و بارها به شهرباني نجف رفته بودم.
بهدليل مراجعات زياد و نيز بردن هدايا در بعضي اوقات، با مأموران شهرباني نجف
خيلي صميمي شده بودم»(2).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر