هادی شبانی مزدور اطلاعات واز جانیان مافیای انجمن نجات رژیم در مازندران و...ونشخوار ابلهانه کردکشی وسعی در شستن دست پاسداران جنایتکار
ما شنیده بودیم که الخائن خائف ولی الان فهمیدیم الخائن ومزدور بخصوص مزدوروزارتی وولائی ، کاذب وکذاب .
هادي شعباني مأمور اطلاعات آخونديدر مناطق شمالي كشور - مازندران و
هادی شبانی بیچاره ومفلوک جویده های پاسداران را هم که خودشان اعتراف کردند را اگر بیان میکرد یک مقداری به نفعش بود واینمقدار کودن وچشم وگوش بسته نشخوارکننده تلقی نمیشد.
اویعنی مزدور هادی شبانی در نشخوار هایش که به اسم کتاب عمر به وزارت اطلاعات وهابیلیان تحویل داده وهابیلیان هم برای زدن توی سر هادی شبانی برای نشخواری او تبلیغ کردند
نوشته که : ما هم از طریق جلولا به سمت کوههای مروارید رفتیم . ما که رسیدیم درگیری تمام شده بود و مسئولیت حفاظت از آنجا را به ما دادند.
اینجا بود که سازمان ادعا داشت که پاسدارها آمده اند ، ولی ما هیچ آثاری از این امر ندیدیم ، مثل این که جنازه ای ببینیم ، یا کسی زخمی شده باشد. تقریباً یک رشته کوه ها را به ما دادند و ما دو روز بالای این تپه ها بودیم ، ولی این که جنازه ای ببینیم ، یا برویم سراغش که نگاه کنیم که ببینیم که آیا این پاسدار است ، کرد است ، ما ندیدیم .
ما هم برای اینکه او را حواس جمع کنیم که مواظب نشخوارهای بعدی باشد عکس واظهارات پاسداران در نبرد مروارد را در زیر میاوریم تا سیه روی شود (که هست) هر که مزدوراطلاعات وپادوی مافیای هابیلیان ومافیای انجمن نجات رژیم با هم باشد(که هست).
واحد سیف – ۲۶سال بعد از عملیات مروارید، چرا؟
پاسدار جنایتکار حسینعلی مرادیان از سرکردگان لشکر ضداانصارالحسین:
وضعیتمان طوری بود که دیگر کاری از دستمان نیامد و ما و ادامه بچهها آمدیم، که دیگر تلفات بیشتر از این نشود!… بعداز عملیات ما شبهای متمادی برای ردیابی و پیگیری اجساد و مجروحینی که توی منطقه ماندهبودند، میرفتیم حتی سه شب متوالی خود بنده بههمراه بچههای اطلاعات و عملیات و شناسایی منطقه [برای اینکار رفتم]
اینهم اعتراف واطلاعیه پیشکسوتان بقول تو دفاع مقدس!!!مربوط به جمهوری مقدس اسلامی !!!خمینی وخامنه ای وپاسداران ومزدورانی مانند شما...
اعتراف دشمنضدبشری بهتلفات این شکستخفتبار پساز سهدهه پنهانکاری و سرپوش گذاشتن برآن:
آخوندها در آغاز تهاجم خود کاروان بزرگی از اتوبوسهای خالی را به همراه آورده بودند، تا بهخیال خود مجاهدین و رزمندگان ارتش آزادی را کت بسته به تهران ببرند. اما در چنان مهلکهای افتادند که تصورش را هم نمیکردند. بهنحوی که مجبور شدند اجساد پاسداران بههلاکت رسیده خودرا با همان اتوبوسهای خالی به تهران منتقل کرده و در جمعبندی نظامی خود اعتراف کنند که از دیوار بلندتر از قد خودمان میخواستیم بالا برویم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر