اسدالله لاجوردی ـ تیز کردن دشنه برای کینهکشی از خاطرات(۳نمونه)
یکی از وجوه برجسته انتقامکشی اسدالله لاجوردی از خاطراتش نسبت به زندانیان زمان شاه و مبارزان آزادی، رفتار و برخورد وی با مبارز برجسته شکرالله پاکنژاد، مجاهد خلق محمدرضا سعادتی و فدایی خلق سعید سطانپور است.
پاکنژاد از مبارزان سوسیالیست بود که علاوه بر سابقه پایداری و محبوبیت در زندان نظام شاهنشاهی، در بعد از قیام ۵۷ هم بر ضرورت آزادی تأکید میکرد. پاکنژاد اندیشههایش را در قالب نوشتههایی منتشر مینمود. وی شخصیتی معروف و محترم بین همه مبارزان زمان شاه و بعد از آن بود. با دستگیری وی، لاجوردی که گویی به یکی از آرزوهایش رسیده باشد، تمام مکر و حیله و فشار و شکنجهها را روی پاکنژاد آزمایش کرد تا بلکه او را به ندامت در تلویزیون حکومتی بکشاند. اما شناخت پاکنژاد از ماهیت ارتجاعی و قرونوسطایی خمینی و نظامش و نیز کفه آزادی و عشق به مردم در جان و اندیشه و ضمیر او بسا بسا نیرومندتر از شناعت و پلشتی و حقارت لاجوردی و پاسدارانش بود. از اینرو لاجوردی بهطور مشخص و خلاف قانون قضای مصوب خودشان، از پاکنژاد قهرمان انتقام گرفت و او را در مدت کوتاهی پس از دستگیریاش تیرباران کرد.
محمدرضا سعادتی از زندانیان مقاوم شناختهشده زندانهای شاه بود. وی از اردیبهشت ۱۳۵۸ تا تیرماه سال ۱۳۶۰ در اسارت و زندان بود. در محاکمه نمایشیِ بدون وکیل و هیأت منصفه، او را در آبان سال ۱۳۵۹ تحت شرایط ویژه و فوقالعادهٔ جنگ خمینی با عراق، به حبس ابد محکوم کردند. بعد از ۳۰خرداد سال ۱۳۶۰ و شرایط توفانی آن روزها و هفتهها که تیم اسدالله لاجوردی و محمدی گیلانی هر شب دهها و شبهایی بیش از ۴۰۰زندانی را تیرباران میکردند، اسدالله لاجوردی متوجه میشود که شاید رایزنیهایی در کار باشد که بخواهند از اعدام سعادتی جلوگیری کنند. همین اتفاق هم میافتد. شبی یکی از مقامات به اسدالله لاجوردی زنگ میزند و موضوع سعادتی را از وی پرس و جو میکند. لاجوردی هم بدون قطع کردن گوشی، دستور اعدام فوری سعادتی را به پاسداران میدهد. چند دقیقه بعد در ادامه تماس با مقام مزبور، لاجوردی اطلاع میدهد که سعادتی اعدام شده است!
سعید سلطانپور از شاعران و زندانیان مبارز و پایدار در زمان شاه و سلطه ساواک بر زندانها بود. سعید هم پس از آزادی از زندان، همراه با سازمان چریکهای فدایی اولیه ـ قبل از انشعاب بهار ۱۳۵۹ ـ بر ضرورت آزادی و تقدم آن بر هر موضوع انحرافی دیگری که حاکمیت و جبهه متحد ارتجاع علم میکردند، تأکید مینمود. وی در سال ۱۳۵۸، ۲نمایش حمایت از طبقه کارگر را به روی صحنه تئاتر برد. در نوشتهها و شعرهایش هم علیه ارتجاع حاکم افشاگری و مبارزه مسالمتآمیز مینمود. آدمربایان کمیتهچی نظام آخوندی سعید سلطانپور را در اواخر اردیبهشت سال ۱۳۶۰ در مراسم ازدواجش دستگیر کرده و میبرند. این آدمربایی آشکار و نفرتانگیز، محکومیت و سر و صدای بسیاری در جامعه ایجاد کرد. سعید را به لاجوردی تحویل میدهند. او را بدون هیچ محاکمهیی در زندان گروگان نگهمیدارد. بعد از ۳۰خرداد ۱۳۶۰ لاجوردی سراغ سعید میرود و در یک انتقامکشی کور و درندهخویی حیوانی، او را بدون هیچ محاکمه و دادگاه قانونی، در ۳۱خرداد تیرباران میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر