۱۴۰۲ شهریور ۲, پنجشنبه

فریاد علیه جلاد – آتش جواب آتش شماره ۱۰

 فریاد علیه جلاد – آتش جواب آتش شماره ۱۰

فریاد علیه جلاد – آتش جواب آتش

به‌مناسبت اول شهریور، هلاکت لاجوردی جلاد بدسگال

«… صورت نحس و بدسگال او تمامی داستان حقوق‌بشر در ایران را بازگو می‌کند: «در ایران حقوق‌بشری وجود ندارد…». (واشنگتن پست- ۱۴ژانویه ۱۹۹۰)

مثل یک مار افعی به‌سرعت خود را به‌ریاست زندان بدنام اوین رساند؛ هزاران نفر را اعدام و هزاران نفر دیگر را به شیوه‌ای که افراد عادی توان درکش را ندارند، شکنجه کرد.

«قصاب اوین» یکی از القاب اوست. آنچه برای او این لقب را به‌همراه آورد، اقدام او به کشیدن خون زندانیانی بود که در صف اعدام بودند. این خونها برای پاسدارانی که به جنگ با عراق ادامه می‌دادند، استفاده می‌شد. او مواظب بود که برای قربانیانش درست به‌اندازه‌ای خون باقی بگذارد که وقتی به پای جوخه‌های تیرباران می‌روند، به‌هوش باشند…


او هم‌چنین به «تجاوزگر اوین» شناخته می‌شود. عبارت هولناک: «فکر نکنید که شما رو باکره اعدام می‌کنیم» متعلق به اوست. در یک تجمع از زنان زندانی سیاسی در زندان بدنام اوین، او با خنده‌های چندش‌آورش در سخنرانی برای زندانیان گفت: «دختر باکره اگر اعدام بشه مستقیم به بهشت می‌ره! که البته شما کافرها و منافق‌ها لیاقت بهشت رفتن را ندارید». بعد به خنده‌های چندش‌آور خود ادامه داد: «ما برای این مشکل هم راه‌حل داریم! پس دلتون رو برای رفتن به بهشت خوش نکنید»! (زندانی سیاسی، پروانه عارف- حسینیه زندان اوین)


یکشنبه اول شهریور۱۳۷۷

سرجلاد اوین «اسدالله لاجوردی» آن خفاش خون‌آشام و جغد خرابه اوین که بارها توسط مقاومت ایران همراه با اسناد و مدارک و شواهد مسلم و روشن شهود به‌عنوان مجری هزاران اعدام سیاسی و اعمال بیش از ۱۷۰نوع شکنجه فیزیکی و روانی، به‌عنوان جنایتکار علیه بشریت به ارگانها و سازمانهای بین‌المللی حقوق‌بشر معرفی شده بود، سرانجام در یک عملیات متهورانه توسط شهید قهرمان خلق، «علی‌اکبر اکبری» به هلاکت رسید و موجی از شور و شادی در سراسر میهن اسیر ایجاد شد.

قهرمان ملی علی‌اکبر اکبری

علی‌اکبر شورشی قبل از به کیفر رساندن جلاد متجاوز اوین گفته بود: «…گلوله را میان دو چشم دشمن خواهم نشاند. یا آنجا که قلبش می‌تپد. خدا می‌داند که چه روزهایی را سپری می‌کنم. هر ثانیه هر لحظه شعله‌ورتر بر سر جلاد اوین، شکنجه‌گر خواهرها و برادرهایم، متجاوز کثیف و پست، فرود می‌آیم…

پس از غصب حاکمیت توسط خمینی دجال، از همان آغاز، گفتگویی در محافل ملایان مرتجع در مورد قانونی بودن وجود زندان در کشور «اسلامی»! وجود داشت. برخی از آنان مطرح می‌کردند که زندان به‌عنوان یک مجازات در اسلام وجود ندارد و می‌گفتند زندان توسط یهودیان و مسیحیان اختراع شده است. آنان مدعی بودند که خطاکاران را باید در یک لحظه مجازات کرد. اگر گناهکار باشند، بایستی به مجازاتهای بدنی مانند شلاق، قطع دستان، درآوردن چشم و یا پرداخت غرامت محکوم شوند؛ و اگر گناهان بزرگ مرتکب شده باشند، بایستی یا بدار کشیده شوند یا سنگسار گردند. آنها هم‌چنین می‌گفتند: «برای مخالفان سیاسی رژیم هم دو انتخاب بیشتر وجود ندارد: «توبه یا اعدام فوری». لاجوردی از این نظریه خوشش آمد.
بعدها این تئوری در طول سالهای سیاه دهه شصت، و به‌طور خاص در قتل‌عام ۳۰هزار زندانی سیاسی مجاهد و مبارز در سال۶۷، صورت عملی به‌خود گرفت.

مدت کوتاهی پس از انقلاب ضدسلطنتی، لاجوردی به پیشنهاد آخوند بهشتی معدوم، رئیس دیوان عالی قضایی رژیم، و با تأیید خمینی بدون این‌که کمترین مطالعه یا آموزش قضایی داشته باشد، به سمت دادستان انقلاب مرکز منصوب شد.
او با توسعه «دادستانی انقلاب» این ارگان را به‌صورت مخوف‌ترین و فعالترین ارگان سرکوب و اعدام مخالفان و به‌ویژه مجاهدین، به‌عنوان بزرگترین جنبش اپوزیسیون علیه رژیم ملایان، مبدل ساخت. اما جنایات لاجوردی علیه بشریت با اعدامهای دسته‌جمعی فوری در گروه‌های صد نفره، شکنجه‌های ضدبشری، اعدام زنان باردار و تعدی به زنان زندانی، هنگامی اوج گرفت که فتوای خمینی دجال برای نابودی کامل مجاهدین و اعضا و هواداران آنها و آزاد بودن تعدی به «جان و مال و عرض» مجاهدین و کلیه وابستگان به آنها، علنی شد.

پس از به هلاکت رسیدن او، سران و کارگزارن رژیم از هر دو باند غارتگر، به مدح و ستایش از او پرداختند. آخوند محمد خاتمی، که آن موقع رئیس‌جمهور رژیم بود، او را «سرباز انقلاب و نمونه‌یی از خدمتگزاران مردم» توصیف کرد و گفت: «بار دیگر… یکی از سربازان سخت‌کوش انقلاب‌ و خدمتگزاران مردم و نظام به‌شهادت رسید». (خبرگزاری حکومتی ایرنا- ۱شهریور۱۳۷۷)
خامنه‌ای، ولی‌فقیه پوشالی رژیم نیز گفت: «لاجوردی پس از پیروزی انقلاب در همه مسئولیتهایی که در راه خدمتگزاری به مردم و کشور به او محول شد، با قدرت و ایثار، ادای وظیفه کرد و هیچ خستگی به خود راه نداد». (تلویزیون رژیم- ۲شهریور ۱۳۷۷)
و بالاخره رفسنجانی، که پس از مرگ خمینی در سال۶۸ دستور داد لاجوردی به‌ریاست کل زندانهای ایران منصوب شود، او را «سرباز همیشه در سنگر اسلام و انقلاب» خواند و گفت: «شهادت لاجوردی را به‌ رهبر عظیم الشان تسلیت می‌گویم». (خبرگزاری حکومتی ایرنا- ۱شهریور۱۳۷۷)

خبر کشته شدن لاجوردی یک خبر بسیار جنجالی بود. بسیاری از نسل جوان که دهه شصت را به چشم ندیده بودند پس از کشته شدن وی نسبت به وی و سوابق او در قتل و شکنجه زندانیان سیاسی آگاهی پیدا کردند. خبر کشته شدن جلاد اوین برای بسیاری از مردم و به‌ویژه خانواده‌ٔ زندانیان سیاسی یک خبر مسرت‌بخش بود. گزارشهای زیادی از پخش شیرینی در نقاطی از تهران و دیگر استانها در این رابطه وجود داشت.

رسانه‌های بین‌المللی او را با القابی که داشت، معرفی کردند: «مرگ دیو». روزنامه الشرق‌الأوسط در این‌باره نوشت:
«او به «دیو یک چشم» معروف بود و همه مردم ایران وی را مسئول مرگ هزاران تن از زندانیان سیاسی در ایران می‌دانستند… درست چند ساعت پس از قتل لاجوردی، در بازار تهران میوه و شیرینی پخش شد که نشان داد مردم چقدر از خارج شدن او از صحنه خوشوقت شده‌اند… در جریان ۱۵سالی که لاجوردی در تمامی زندانهای ایران تسلط داشت، حدود ۵۰۰هزار ایرانی از همه سنین و کلیه طبقات اجتماعی بخشی از وقت خود را در زندانها گذراندند… محمد خاتمی می‌گوید همه مسلمانها بایستی از لاجوردی بیاموزند، اما خاتمی دقیقاً مشخص نکرد که چه چیزی را باید از او بیاموزند. آیا باید از او بیاموزیم که برادران و خواهران خود را تا سرحد مرگ شکنجه کنیم؟ …» (روزنامه الشرق‌الأوسط -۹مهر ۱۳۷۷)

سرانجام ابن ملجم و ابن زیاد دوران، به‌عنوان سفاک‌ترین جلاد تاریخ ایران نمی‌توانست عاقبتی جز آنچه برایش رقم زده شد، داشته باشد و از این‌رو در اول شهریور۷۷ -روح لعنت زدهٔ او توسط یک جوان شورشی راهی دوزخ شد. سرنوشت محتومی که برای همه جنایتکاران رژیم ضدبشری آخوندی، رقم زده خواهد شد: «فوران آتش خشم مردم ستمدیده… فرزندان پایدار و رزمنده میهن… سپاه بیکاران و ارتش گرسنگان همراه با یگانهای جان بر کف فدایی در کانون‌های شورشی؛

و… عاقبت «عبرت روزگار» برای سردمداران نظام بدسگال.

مطالب بیشتر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر