۱۴۰۲ شهریور ۲, پنجشنبه

اسدالله لاجوردی جلاد وقصاب اوین کیست؟ شماره ۳

 اسدالله لاجوردی کیست؟

اسدالله لاجوردی، داسی در دست خمینی برای نابودی نسلی از زندانیان


روزی که جلاد اوین مجازات شد
روزی که جلاد اوین مجازات شد

گاهی در دنیای‌مان به نام‌ها و چهره‌ها و تباری از آدم‌ها برمی‌خوریم که حاصل زندگی‌شان را باید با تبارشناسی یا پدیده‌شناسی، شناسایی نمود و شناخت. یکی از اینان اسدالله لاجوردی است.

نخست، توقفی کوتاه در پشت پنجره‌یی برای معرفی زندگی متعارف و سیاسی وی:

سایت مشرق، ۲شهریور ۱۳۹۳:

«سید اسدالله لاجوردی، سال ۱۳۱۴ هجری شمسی در خانه پدرش علی‌اکبر لاجوردی که به هیزم‌فروشی شاغل بود، در جنوب تهران متولد شد. پس از ۶سال تحصیل در دوره ابتدایی در سال ۱۳۲۷ در حالی که جوانی ۱۴-۱۳ساله بود به دبیرستان رفت... اسدالله لاجوردی در دومین سال تحصیل در دبیرستان‌، ترک‌تحصیل کرد و در کنار پدر به کار مشغول شد.

اسدالله لاجوردی که در شکل‌گیری جمعیت مؤتلفه اسلامی نقش اساسی داشت‌، پس از ترور حسنعلی منصور ـ نخست‌وزیر وقت ـ در بهمن ۱۳۴۳ همراه بسیاری از اعضای این جمعیت دستگیر شدند. صادق امانی که شوهرخواهر لاجوردی بود به‌همراه بخارایی، نیک‌نژاد و هرندی در سحرگاه ۲۶خرداد توسط رژیم شاه اعدام شدند. عراقی و هاشم امانی با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شدند... اسدالله لاجوردی پس از محاکمه به ۱۸ماه حبس تأدیبی محکوم شد... اسدلله لاجوردی در اسفند سال‌ ۵۳ مجدداً بازداشت شد. اتهام او این‌بار «فعالیت‌های زیرزمینی و هم‌چنین خودداری از پاسخگویی راجع به اقدامات خرابکارانه خود» بود و به ۱۸سال حبس جنایی محکوم شد... اما در سال ۵۶ همراه بسیاری دیگر، از زندان آزاد شد».

 

پدیده‌شناسی لاجوردی و روانشناسی جنایت

پدیده لاجوردی را باید در زمره موضوعات شناسایی‌شونده در تاریخ ۵۰سال گذشته ایران دانست. یکی از موضوعاتی که نسل‌های پس از دهه ۶۰ باید به بازشناسی آن بپردازند تا بتوانند قدرت پایداری، اراده، عزم و نبرد مجاهدان و مبارزان و پیشتازان آزادی با هیولای درنده‌خوی و سادیست خمینی ضدبشر را درک کنند.

 

اسدالله لاجوردی، داسی در دست خمینی برای نابودی نسلی از زندانیان

اسدالله لاجوردی، داسی در دست خمینی برای نابودی نسلی از زندانیان

 

اسدلله لاجوردی امضای نامی پای سبکی از جنایت است که فراتر از قانون و قضا، شوق زندانی‌کشی و قتل‌عام‌گری، اعتیادی برای اثبات تذهیب روح و روانش بود. از این‌رو هم بود که توانست فراتر از قانون و قضا، دشنه‌ای و داسی برای دروکردن نسلی از زندانیان در دستان خمینی باشد.

 

چند نمونه کوتاه برای مقدمه و آشنایی

- «رفته بودیم جلو اوین که بچه‌هایمان را ملاقات کنیم. به ‌ما ملاقات نمی‌دادند. پس از ساعت‌ها انتظار و اصرار ما که حاضر نبودیم بدون ملاقات برگردیم، لاجوردی خودش از زندان بیرون آمد و با خنده گفت: «اشکالی ندارد. می‌توانید بیایید ملاقات کنید». اجازه ورود به‌ محوطه اوین را دادند. پس از مدتی معطلی، ما را به‌ کنار تپه‌ها بردند. آنجا با حیرت متوجه شدیم در قسمتی از زمین، برکه‌ای از خون به‌وجود آمده است. لاجوردی بلندبلند خنده جنون‌آمیزی کرد و گفت: «بفرمایین ملاقات کنین! محل ملاقات این‌جاست. بچه‌های شما تیربارون شدن».

- «پاسداران کارشان را از ساعت ۳ شب شروع می‌کردند. تا صبح صدای تیرهای خلاص قطع نمی‌شد. یک روز صبح لاجوردی با صورتی پف‌کرده و اخمو ‌آمد توی بند. تا ‌خواستیم حرف بزنیم، ‌گفت: «حوصله ندارم، دیشب از ساعت ۳ داشتم تیرخلاص می‌زدم». این را علناً می‌گفت و انگار نه انگار آدم می‌کشت‌».

در این نوشته به پدیده‌شناسی لاجوردی و هم‌قطاران او می‌پردازیم.

 

اسدالله لاجوردی ـ آدرس‌های ناآشنا

در ۴۰سال گذشته ایران، دنبال نام‌هایی بگرد که سمبل‌های پدیده‌شناسی و روانشناسیِ جنایتکاران و آمران و مجریان نابودی زندگی را به تو آدرس بدهند. ‌

دنبال آنانی بگرد که ساطور بر ترمه لطیف عواطف شگرف آدمی زدند؛ و شاید این هم هنوز دستت را نمی‌گیرد تا به گهواره جنایت ببرد. چه تعبیر و تشبیه تلخی! گهواره برای تربیت جنایت؟ آری، در میهن تو در این ۴۰سال، چه بسیار واژه‌ها و معناهایند که وارونه و سرافکنده گشته‌اند!

دنبال آنانی بگرد که اراده‌یی قوی برای جنایت داشتند و دارند...

دنبال آنانی بگرد که ثقل تفکرشان، کشف و ابداع هولناک‌ترین آزار‌ها و شکنجه‌ها بوده و باشد... یکی از آنها اسدالله لاجوردی بود که حتی زندانیان زمان شاه، او را شمربن ذالجوشن لقب داده بودند.

 

اسدالله لاجوردی ـ حتی زندانیان زمان شاه او را شمربن ذی‌الجوشن لقب داده بودند

اسدالله لاجوردی ـ حتی زندانیان زمان شاه او را شمربن ذالجوشن لقب داده بودند

 

دنبال آنانی بگرد که پوست عواطف‌شان از هسته و تخم شقاوت رنگ و جلا گرفته است و می‌گیرد...

دنبال آنانی بگرد که هاله قدسی بر گرد پلشتی‌شان می‌افکنند تا مصونیت وجدان‌شان را خشنودی عالم غیب روا دارند...

دنبال آنانی باش که پیش از آن‌که حریر لطیف عشق بر ضمیر آدمیزادی‌شان بگسترد، سلول‌های سرطانی نفرت سر تا پایشان را تسخیر کرده است...

دنبال آنانی بگرد که فردیت درنده‌خوی خفیه‌شان را آن‌قدر آب و نان می‌دهند که دیگر هیچ روزنه‌یی برای سرایت پرتوهای مهر و انسانیت باقی نمی‌ماند...

دنبال آنانی بگرد که دنباله‌های جبر مرگ‌اندیش ایدئولوژی‌های سلطه‌گر بر روشن‌اندیشیِ اختیار و آگاهی و آزادی آدمی هستند...

دنبال آنانی باش که در نظام متمدن اجتماعی، همیشه با تقدسی بیرون و فراتر از قانون، سلطه‌گری را «اوجب واجبات» جهت تحکیم پایه‌های قدرتشان معنا می‌کنند...

دنبال آنانی باش که انسان دموکراتیک، سیستم دموکراتیک و جامعه دموکراتیک برای آزادی اندیشه، آزادی بیان و آزادی انتخاب را دشمن اصلی و نافی جوهر وجود و علت خلقت‌شان دریافت می‌کنند...

دنبال آنانی بگرد که توان درک دینامیک انسان و هستی و جامعه را ندارند؛ از این روی در اعقاب کهنه‌گی می‌مانند و مدام در حال کینه‌کشی از تعالی روح و ضمیر و اندیشه و رفتار منطبق با هستیِ دینامیک می‌باشند...

و همه این‌ها را می‌توانی یک‌جا و در یک وجود و نام بیابی: اسدالله لاجوردی.

 ویدئوها




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر