۱۴۰۳ آذر ۲۳, جمعه

از «قلعهٔ شنی» بشار اسد تا «کاسهٔ چینی» ایران در «جبههٔ مقاومت»

از «قلعهٔ شنی» بشار اسد تا «کاسهٔ چینی» ایران در «جبههٔ مقاومت»



عکس آرشیوی از روستایی از در لبنان، سپتامبر ۲۰۲۱

فرار بشار اسد از سوریه به مسکو، فروپاشی حکومت حزب بعث سوریه و انتقال قدرت به شورشیان مسلح، خاورمیانه و دنیا را شگفت‌زده کرد.

کمتر کسی باور می‌کرد که حکومت سوریه ظرف ۱۱ روز در برابر شورشی ائتلافی از مخالفان مسلح تسلیم شود و اقتدار آن که به قیمت کشتار صدها هزار نفر، آواره شدن میلیون‌ها نفر و تخریب وسیع سوریه در طول ۱۳ سال جنگ داخلی ظاهراً حفظ شده بود، به‌یک‌باره چون قلعهٔ شنی فرو بریزد.

هنوز وضعیت در سوریه مبهم است و دولت انتقالی بر اوضاع مسلط نشده است. فعلاً قدرت در دست هیئت تحریرالشام و رهبر آن ابومحمد الجولانی است که محمد البشیر، از نیروهای نزدیک به خود، را تا اول ماه مارس سال آینده در رأس دولت انتقالی قرار داده است. ساختار نهادهای حاکمیتی قدیم نیز فعلاً حفظ شده‌اند.

اما این اتفاق که نشانگر چرخشی بزرگ در وضعیت سوریه است، تأثیرات گسترده‌ای بر جمهوری اسلامی ایران و آن چیزی می‌گذارد که این حکومت آن را «جبههٔ مقاومت» می‌خواند، اما حالا به کاسه‌ای چینی مانند شده که ترک خورده است.

در ادامه، به‌تفکیک، خطوط کلی این تأثیرات مرور و بررسی می‌شود.

ایران

تأثیرات بر ایران را باید حول شکاف گستردهٔ حکومت-ملت بررسی کرد و به همین دلیل این تأثیرات حالتی متضاد دارند.

اکثریت مردم ایران، مانند مردم سوریه، از سقوط بشار اسد ابراز خوشحالی کردند، درحالی‌که حکومت و جناح‌های آن زانوی غم بغل گرفتند. این واقعیت به تفاوت دیدگاه در سیاست خارجی بازمی‌گردد.

مخالفان و منتقدان از ابتدای جنگ داخلی سوریه هشدار می‌دادند که موفقیت جمهوری اسلامی در این مداخله، شکننده و ناپایدار خواهد بود و به ضرر منافع ملی ایران تمام می‌شود.

در این شرایط، تأثیر تحولات انقلابی سوریه، دگرگون شدن موازنهٔ قوای روانی به نفع مخالفان و افزایش امیدها به تغییر در جمهوری اسلامی است.

اکنون این مداخلهٔ گسترده برای حفظ حکومت حزب بعث و مسیر ارتباطی زمینی با حزب‌الله لبنان نه‌تنها به نتایج مورد نظر نرسید، بلکه وضعیت را برای جمهوری اسلامی بدتر و دشوارتر کرده است. جمهوری اسلامی می‌توانست موضع حمایتی از بشار اسد اتخاذ نکند و با میانجی‌گری میان مخالفان و حکومت اسد، راه برای تغییرات سیاسی در سوریه گشوده شود.

اما اکنون حکومت ایران، چه بخواهد چه نخواهد، به حکومت حزب بعث و خاندان اسد گره خورده و پیامد ماندگار سیاست سوریه، شرمساری بابت مشارکت در کشتار و آزار مردم سوریه است.

حالا ایران در سوریه نه‌تنها اعتباری ندارد بلکه در افکار عمومی سوریه و نظم سیاسی جدید حساسیت منفی نسبت به آن وجود دارد. سفارت ایران تنها سفارت خارجی در دمشق بود که مورد حمله قرار گرفت. آقای جولانی نیز در سخنرانی‌اش در مسجد اموی، ضمن نکوهش بشار اسد، پای ایران را به میان کشید و گفت که سوریه را طعمه‌ای برای اهداف خود کرده بود.

از دید جمهوری اسلامی، سوریه جایگاه مهمی در «عمق استراتژیک» و حفظ و گسترش «جبههٔ مقاومت» داشت. موافقت و حمایت حافظ اسد در تشکیل «حزب‌الله لبنان» نقش مهمی ایفا کرد. پیش‌تر از آن، حکومت حزب بعث سوریه از نیروهای انقلابی مذهبی حمایت کرده بود و در دههٔ شصت نیز در جنگ هشت‌ساله با عراق، دست‌کم تا یک سال مانده به پایان جنگ، جانب ایران را گرفت.

البته طبق خاطرات اکبر هاشمی رفسنجانی، نفت مجانی نیز برای سه سال، در حد یک میلیون بشکه در سال، دریافت کرد. در کل سال‌های بعد از انقلاب ۵۷ نیز سوریه با تأخیر مبالغ خرید نفت را به ایران پرداخت می‌کرد و از تخفیف نیز برخوردار بود.

روابط بین جمهوری اسلامی و حکومت بعث سوریه راهبردی بود. هر دو جناح اصلی نظام بر روی محورهای زیر در ارتباط با سوریه اشتراک نظر داشتند:

  • حفظ روابط استراتژیک و پیوندهای سیاسی و امنیتی با سوریه
  • اهمیت سوریه در نقش‌آفرینی منطقه‌ای و جهانی حکومت
  • نگاه به سوریه به‌عنوان خط اول مقاومت در برابر اسرائیل و مخالفت با صلح اعراب و اسرائیل

حال «عمق استراتژیک» نظام کوچک شده و بخش مهمی از آن از دست رفته است. ارتباط با حزب‌الله لبنان و تسلیح آن با دشواری‌ها و تنگناهای جدی مواجه شده است. در مقاطعی که امکان انتقال سریع سلاح از داخل ایران وجود نداشت، ارتش سوریه این کمبود را برطرف می‌کرد تا در آینده از حکومت ایران دریافت کند.

البته رسیدن به توافق با حکومت جدید سوریه، با توجه به اشتراک در برخورد منفی با اسرائیل، محتمل است اما در صورت عملی شدن هم دامنهٔ این رابطه محدود خواهد بود و در خوش‌بینانه‌ترین حالت، حداکثر یک آبراههٔ باریک در اختیار جمهوری اسلامی قرار خواهد گرفت.

با ضربات سنگینی که اسرائیل بعد از سقوط بشار اسد به ساختار نظامی و دفاعی سوریه وارد کرد و با نابودی تقریباً تمامی سلاح‌های سنگین نظامی، امکان موفقیت در سوریه برای اقدامات ایذائی علیه اسرائیل بسیار کاهش یافته است.

جمهوری اسلامی همچنین تمامی مراکزی را که در سوریه برای تشدید فشار بر اسرائیل ساخته بود، از دست داد. سرمایه‌گذاری‌های نظامی و راهبردی ایران در سوریه به‌کلی نابود شد و نیروهای نظامی مجبور به خروج شدند.

جمهوری اسلامی هیچ‌گاه نتوانست شبکه‌ای از نیروهای سوری مشابه حزب‌الله لبنان تشکیل دهد. ایدهٔ اولیهٔ تأسیس «جیش الشعبی»، مشابه «بسیج مستضعفین»، بنا به ادعای حسین شیخ‌الاسلام از مقامات سابق وزارت خارجه، شکست خورد و مجبور شدند حزب‌الله لبنان را جایگزین کنند. در ادامه، طرح‌های تشکیل «قوات الرضا» و «حزب‌الله سوریه» نیز به جایی نرسید.

در واقع، اقدامات جمهوری اسلامی در سوریه فاقد عنصر درون‌ماندگاری بود و صرفاً خصلتی خارجی داشت که با خروج گریزناپذیر در جریان سقوط حکمرانی بشار اسد، موجودیت آن محو شد. سرمایه‌گذاری سنگین مالی نیز شکست بزرگی برای نظام و رهبر جمهوری اسلامی به شمار می‌آید که گریبان ایران را گرفته است.

در حوزهٔ اقتصادی، بر اساس برخی اسناد و گزارش‌های درزکرده، ایران در مجموع طی ۱۳ سال گذشته بین ۳۰ تا ۵۰ میلیارد دلار در قالب اعطای اعتبار از بانک مرکزی، ارسال کالا و کمک نفتی پرداخت کرده است.

در کنار آن، در زمینهٔ نظامی نیز سلاح و تجهیزات ارسال کرده و هزینهٔ دستمزد و تدارکات نیروهای نظامی را پرداخت کرده که در تخمین‌های مختلف بین ۲۰ تا ۳۰ میلیارد دلار برآورد می‌شود. بخشی از این هزینه‌ها به‌صورت بلاعوض پرداخت شده است. در خصوص وام‌ها که بین ۲۰ تا ۳۰ میلیارد دلار تخمین زده می‌شود، با توجه به تغییرات گسترده در سوریه و موانع حقوقی، بازپس‌گیری آنها حتی بدون سود، با تنگناهای جدی مواجه است.

«جبهه مقاومت»

غلط نیست اگر گفته شود که یکی از ستون‌های «جبههٔ مقاومت»، علی‌رغم فقدان اشتراک ایدئولوژیک و گفتمانی، حکومت حزب بعث سوریه بود. اکنون جبههٔ مقاومت در پی تضعیف حزب‌الله لبنان، ضربهٔ اساسی خورده است که تهدیدهای موجودیتی علیه آن را گسترش می‌دهد.

علاوه بر از دست دادن یک حامی مهم، جبههٔ مقاومت به‌لحاظ روانی نیز متضرر شده است. حزب‌الله لبنان، به‌عنوان یک جریان سیاسی-نظامی که فراسوی حاکمیت ملی لبنان فعالیت می‌کند، یکی از دو ستون خارجی را که به آن اتکا داشت، از دست داده است.

سابقهٔ درگیری خونین میان حزب‌الله لبنان و «هیئت تحریرالشام» و «ارتش ملی سوریه (جیش الوطنی)» باعث می‌شود که روابط نه‌تنها تیره باشد، بلکه سوریه در کنار نیروهای مخالف حزب‌الله در لبنان قرار گیرد و بر فشارها برای تضعیف و خلع‌سلاح آن بیفزاید.

حفظ ماهیت نظامی حزب‌الله بعد از ضرباتی که در جنگ اخیر با اسرائیل متحمل شد، سخت‌تر از قبل شده است. ضعف حزب‌الله در سقوط بشار اسد تأثیرگذار بود و حال سقوط اسد نیز به نوبهٔ خود، حزب‌الله لبنان را ضعیف‌تر می‌کند. تأثیر این تحولات بر نیروهای حشدالشعبی بیشتر سیاسی و روانی است، به‌گونه‌ای که روحیهٔ آنها تضعیف و مخالفان‌شان در عرصهٔ سیاسی عراق تقویت می‌شوند.

حوثی‌های یمن موضع‌گیری تندی علیه مخالفان مسلح سوری نداشته‌اند و تأثیرات این تحولات بر آن‌ها کمتر است. اما محور سنی جبههٔ مقاومت، یعنی حماس و جهاد اسلامی فلسطین، رابطهٔ خوبی با تحریرالشام و مخالفان مسلح سوری دارند. این مسئله شکافی در داخل جبههٔ مقاومت را نشان می‌دهد.

بنابراین، وضعیت جبههٔ مقاومت به‌لحاظ مادی و معنوی آشفته شده است. البته موجودیت آن ادامه دارد اما تا اطلاع ثانوی ضعیف‌تر شده و بعید به نظر می‌رسد که بتواند آسیبی را که خورده است، جبران کند.

در عین حال، باید توجه داشت که امید نهاد ولایت‌فقیه، به‌عنوان رهبر جبههٔ مقاومت، به آشفته شدن اوضاع در سوریهٔ پسااسد و یارگیری در اختلافات به‌وجودآمدهٔ احتمالی است.

همچنین گسترش اعتراضات در نسل جدید فلسطینی‌ها نسبت به آنچه در مناطق فلسطینی می‌گذرد و توسعهٔ مبانی گفتمانی و سیاسی بنیادگرایی اسلامی شیعه‌محور نیز از جمله امیدهای آن‌ها است. معماران و اداره‌کنندگان «جبههٔ مقاومت» در برابر زوال آن مقاومت می‌کنند. ازاین‌رو، فرجام «جبههٔ مقاومت» بعد از ترکش‌های هفتم اکتبر و سقوط بشار اسد، تابعی از عوامل متعدد است که رفتار متغیر آن‌ها جایگاه آینده را مشخص خواهد کرد.

نظرات نویسندگان در یادداشت‌ها لزوماً بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.
  • 16x9 Image

    علی افشاری

    علی افشاری تحلیلگر سیاسی و فعال حقوق بشر مقیم آمریکاست.

    © ۲۰۲۴ تمام حقوق این وب‌سایت، بر اساس مقررات کپی‌رایت، برای رادیو فردا محفوظ است.
LG

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر