“قتلعام“تابستان خونين 1367و.... ابراز ماندن در قدرت
دستپاچه شدن خامنهای در پي عقب افتادن از فراخوان «دادخواهي قتلعام67» توسط مقاومت ايران، باعث بروز اقرارهاي ناخواستهای در دستگاه جنگ رواني و چهاردهه تبليغات دروغين فاشيسم مذهبي عليه تنها هماورد آن شد. انعكاسات گستردة داخلي و بینالمللی جنايت تاريخي «قتلعام زندانيان سياسي در سال67»، آنچنان گشتاپوي دروغساز او را به همریخت كه رودرروي تمام تبليغاتي ساليانش مشخص ساخت «اين نسلکشی بیسابقه پس از جنگ جهاني دوم»، اقدامي از سر ضعف، استيصال و کمآوردن نظام ولایتفقیه و براي فرار از مرگ و سرنگوني به دست جنبش رشديابندة مقاومت ايران بوده است. خبرگزاري نيروي تروريستي قدس در توجيه تراشي آن كشتار شقاوتبار نوشته بود: «رفيقدوست [نخستين وزير سپاه جنايت] با اشاره به نقش [خميني] در مقابله با [مجاهدين] تصريح كرد: امام (ره) در وصيتنامه خود نوشتند با قلبي آرام و مطمئن به جايگاه ابدي ميروم، چراكه احساس كردند اگر قضيه [مجاهدين] را حل نكنند آينده انقلاب مشكل خواهد داشت.» (تسنيم 7شهريور95) به اين صورت مشخص ساخت «قتلعام» مجاهدين باهدف «حل مشكل هماوردي كه توان با مشكل مواجه كردن رژيم را داشته»، صورت گرفته است. خبرگان ارتجاع نيز در اطلاعيه خود، همين مضمون را بابیان «فرصت خودنمايي و فتنهگری» مجاهدين، بيان كردند: «تصميم تاريخي [خميني دجال] در برخورد جدي و بدون مسامحه با [مجاهدين] … در سال 67… نشان دادن فهم عميق و دورانديشانه آن مرد الهي در حفظ نظام اسلامي [بود. كه خميني دجال] در آن برهه حساس، با آن تصميم بهموقع، … فرصت خودنمايي و فتنهگری [گروه مجاهدين] را … سلب كردند» (خبرگزاري صداوسیمای رژيم 7شهريور95). مهدي خزعلي يك مقام سابق دفاتر رياست جمهوري خامنهای و رفسنجاني، منشأ سياست «رعب آفريني» ولایتفقیه را از همين ترس میداند: «… بزرگترین و پرجمعیتترین گروه مقابل نظام سازمان مجاهدين خلق بود كه در همين خيابان انقلاب چهار ساعت رژه داشتند اين را فقط میشد با اتوريته امام از بين برد… اینها میخواستند تا امام هست ريشه را بزنند، میگفتند هرکسی را كه آزاد كني ممكنه است ملحق شود و ما گرفتار جمعيت زيادي بشويم اینها را اعدام میکنیم و اين اعدام باعث میشود كه رعبي كه در خانوادهها ايجاد میشود كسي ديگري ملحق نشود…» ارگان سپاه پاسداران با اعتراف به «چالش جدي براي موجوديت نظام» خطاب به مطهري نائبرئيس مجلس ارتجاع نوشت: «واقعاً به نظر شما با سازماني كه … آن روز آنگونه كشور را ازنظر نظامي با چالش جدي روبرو ساخته بود بايد چگونه رفتار كرد؟» (خبرگزاري فارس 9شهريور95)
بهاینترتیب اعتراف شد بهرغم تمام تلاش دستگاه جنگ رواني فاشيسم مذهبي در معرفي مقاومت سراسري بهعنوان «گروهكي بیتأثیر»! ازقضا «تأثيرات غیرقابلتحمل مشي و روش مجاهدين در سطح جامعه» آنچنان براي نظام آخوندي انکارناپذیر و نگران ساز بوده كه به «وحشت و جنون» منعکسشده در سرمقاله روزنامه رسالت، راه برده است: «در چنين شرايطي، همه اعضاي سازمان محارب، محکومبه اعداماند و تفاوتي بين بزرگ و كوچك، مسلح و غیرمسلح و زنداني و غير زنداني آنها وجود ندارد… مادامیکه مركزيت گروه محارب منهدم نشده، هر عضو آن تشكيلات در هر رده و در هرکجا و در هر شرايطي مصداق محارب است و بايد حكم محارب در مورد او اجرا شود…» (4شهريور95).
حقيقت آشکارشده از لابهلای اين دستوپا گمکردنها و عقدهگشاییهای يك ماهة اخير آخوندي و روضههای مستمر نگراني از «تطهير» و «احياي مجاهدين»، البته ترسیمکننده مواضع طرفهای متخاصم يك نبرد طولانیمدت براي «آزادي ايران» در تاريخ معاصر است كه معاون وزير خارجه رژيم آنرا اینگونه ترسيم كرده است: «سازمان مجاهدین خلق گروهی با یک عده افراد خاص نیست؛ چراکه این یک جریانی است که 150 سال قبل بهتدریج از غرب وارد کشور ما شده است» (جواد منصوري هابيليان شهريور95). بنابراين 28سال بعدازآن «اقدام زبونانة وحشت آلودي» كه نتوانست از رژيم زهر خورده مسئلهای حل كند و آن «جنايت سازمانیافته عليه بشريت» كه باهدف دربردن رژيم از سرنگوني محتوم صورت گرفت، صحنه سياسي امروز گوياتر از آن است كه نياز به توضيح باشد كدام جبهه ریشهدار تاريخي، «احيا» و رو به آينده و كدام سمت جبهة «نبرد براي آزادي»، «گروهكي بیمقدار» است كه تنها با اعدام و قتلعام بر قدرت مانده و از دهههاست كه بايد آن را مرده و سرنگون قطعي ديد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر