خمینی ولاجوردی آقای لاهوتی را کشتند - حرفهای محمد جواد هاشمی نژاد سر دژخیم اطلاعات وهابیلیان
لاهوتی از نور چشم خمینی تا عامل مجاهدین
ایران افشاگر
سایت هابیلیان : پس از مرگ لاهوتی، امام اشارهیی ولو کوچک بهاو نکرد
… هفتم آبان سالروز فوت شيخ حسن لاهوتي است… [خميني] روزي او را «نور چشم» خود میخواندند (صحيفه امام، جلد ۱۰، صفحه ۱۱۳) ولي در حدود دو سال پسازآن، زماني که او از دنيا رفت نهتنها هيچ پيامي صادر نفرمودند بلکه حتي در سخنرانیهای متعدد خود در آن ايام هم هيچ اشارهای (ولو بسيار کوچک) به او نکرد… نشان شدن او توسط [مجاهدين] به پيش از انقلاب بازمیگشت، زمانی که تب مبارزه مسلحانه، بسياري را فراگرفته بود و بیتوجه به اصول و بدون بصيرت، [مجاهدين] را بازوان ستبر اسلام فرض میکردند و در حمايت از آنها از هيچ کوششي فروگذار نمینمودند. در همين فضا بود که شيخ حسن لاهوتي به اصرار … خواست که او را به سازمان مجاهدين خلق وصل کند و نهايتاً همچنین شد (هفتهنامه شهروند امروز، شماره ۷۰، صفحه ۶۵) از اين زمان بود که به گواهي بسياري از مبارزين، شيخ حسن لاهوتي مقدار بسياري از پولهایی را که از مردم بهعنوان وجوهات شرعي دريافت میکرد، به سازمان [مجاهدين] میداد (هفتهنامه شهروند امروز، صفحه ۶۷ و خاطرات محمدحسن خاکساران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامي، صفحه ۲۷۹) او حتي در اين راه، نامه (و شايد نامههایی) هم به [خميني] در نجف نوشت و از ايشان خواست که [مجاهدين] را تأیید نمايند (خاطرات سيد حسين موسوي تبريزي، نشر عروج، صفحه ۱۸۰ و صفحه ۲۸۳) حتي در خاطرات مبارزاني نقلشده است که شيخ حسن لاهوتي همکاري با سازمان [مجاهدين] را حتي پس از سال ۵۴ … ادامه داده بود (خاطرات …مهدوي کني انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامي، صفحه ۱۴۶) …در اين راه، پسر او (وحيد) نقشي اساسي يافت… تقريباً تمام مطلعين و آشنايان بیغرض شيخ حسن لاهوتي متفقالقولاند که وحيد لاهوتي (که عضو سازمان [مجاهدين] بود) عامل اصلي القائات سازمان بر ذهن شيخ حسن لاهوتي بوده است، حتي ديگر اعضا يا هواداران [مجاهدين] هم که شيخ حسن لاهوتي را دوره کرده و ذهن او را جهت میدادند، از کانال همان پسرش وارد میشدند. [يكي از مريدان خميني] در اين باب گفته است: «وحيد، پسر آقا، ارتباط با مجاهدين داشت و آنها از طريق وحيد، القائات خود به آقا را میکردند.» (هفتهنامه شهروند امروز، شماره ۷۰، صفحه ۶۷)… …[آخوند] دعاگو هم بهدرستی اذعان نموده است: «وحيد لاهوتي، پسر آقاي لاهوتي، از اعضاي سازمان مجاهدين خلق ايران بود. او زماني که ما در زندان اوين بوديم، در طبقه پايين آن به سر میبرد. در زندان، وحيد گاهي با پدرش رفتوآمد و معاشرت داشت… وحيد مرتب اعضاي مختلف سازمان مجاهدين خلق را نزد آقاي لاهوتي میآورد و آنها القائاتي به ايشان میکردند» (خاطرات … محسن دعاگو، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامي، صفحه۱۸۹)… پس از انقلاب هم [مجاهدين] که قصد نداشتند چنين گوهر گرانبهایی براي خود را از دست بدهند، باواسطههایی (که پي گرفتن ردّ آنها مجالي ديگر میطلبد) پيشنهاد مسئوليت يافتن آقاي لاهوتي بر کمیتههای انقلاب (که در آن زمان تنها نيروي مسلح انقلاب محسوب میشدند) را دادند و اگر بصيرت و صلابت [مطهري] نبود، شايد فاجعهای براي انقلاب رخ میداد. [مهدوي کني] آن ماجرا را چنين به خاطر میآورد: «[خميني] در آنوقت در مدرسه علوي تشريف داشتند. ما با دوستان در روز دهم يا يازدهم اسفند نشسته بوديم. … ساعت حدود يازده و نيم شب بود که ناگهان [مطهري] سراسيمه از اتاق ديگر وارد شدند و گفتند: چه نشستهاید که امکان دارد فاجعهای رخ دهد. گفتيم چه شده؟ گفتند: الآن اين نهضتیها … اینها با آقاي لاهوتي [نزد خميني] هستند و [خميني]، حکم فرماندهي نيروهاي انقلابي را براي آقاي لاهوتي نوشتهاند و بناست ساعت ۱۲ از راديو پخش شود و اين فاجعه است. نه از جهت خود آقاي لاهوتي که خود آقاي لاهوتي آدم بدي نيست، ولي ايشان فردي عاطفي و به يک معنا احساسي و ساده است. اینها دورش را گرفتهاند و ممکن است رگ حياتي انقلاب؛ يعني نيروهاي مسلح انقلاب را در اختيار اینها قرار دهد و اين خيلي خطرناک است. … [مطهري] از همانجا [نزد خميني] رفتند و عرض کردند شما دو سهدقیقهای به اين اطاق [اطاق پهلويي] تشريف بياوريد. … [مطهري] گوشزد کردند که اين جريان، جريان خطرناکي است. … ناگفته نماند که [خميني] نسبت به [مطهري] بيش از همه علاقه و ايمان داشتند. ضمناً ايشان مسئله تفکيک کميته و سپاه را هم طرح کردند؛ بهخصوص براي اينکه کار، شدني باشد، گفتند که آقاي لاهوتي را براي سپاه بگذاريم-آن وقت هنوز سپاه شکل نگرفته بود- [خميني گفت]: پس چه کسي کميته را قبول میکند؟ گفتند: [مهدوي كني] اعلام آمادگي کرده؛ [خميني گفت] که اشکالي ندارد و حکم سرپرستي کمیتهها بهطور موقت به نام حقير صادر گرديد.» (خاطرات [مهدوي کني]، صفحات ۲۲۶ تا ۲۲۸)…يکي از موارد بسيار حياتي در اين قضيه (که اثرات فاجعهآمیز آن در زمان ورود [مجاهدين] به فاز جنگ مسلحانه آشکار شد) رسيدن انبوهي از اسلحه به دست [مجاهدين] از همين کانال بود… علیمحمد بشارتي (مسئول اطلاعات وقت سپاه) به يک نمونه از اين موارد چنين اشارهکرده است: «سفر ديگر ما به کرمانشاه بود که در معيت مرحوم آقاي لاهوتي، نماينده وقت [خميني] در سپاه، صورت گرفت. … در اين سفر که سه روز به طول انجاميد سلاحهای زيادي جمعآوری کرديم که بيشتر آنها ژ-۳ و کلت، از نوع روولور، بودند. تصميم داشتيم که همه اینها را به تهران منتقل کنيم که به علت نفوذ [مجاهدين] ورق به گونه ديگري برگشت. در سفر کرمانشاه، پسر آقاي لاهوتي -وحيد- هم همراه ما بود، اما هيچ مسئوليتي نداشت. او با [مجاهدين] در ارتباط بود و با تحت تأثير قرار دادن پدرش، تعداد زيادي از سلاحهای جمعآوریشده، خصوصاً کلتها را از او گرفته و برده بود. من خيلي دير از اين قضيه مطلع شدم. آقاي فرزين به من گفت که آقا وحيد سلاحها را جعبه کرده و برده است. با شنيدن اين خبر خيلي عصباني شدم، اما رعايت حال آقاي لاهوتي را کردم و به ايشان چيزي نگفتم. بااینحال تصميم گرفتم که قضيه را با [خميني] در ميان بگذارم، چون اين مسئله چيزي نبود که بتوان آن را جدي نگرفت و از کنار آن بهسادگی گذشت. … فرداي آن روزي به قم رفتيم تا گزارشها را خدمت [خميني] عرض کنيم. [خميني] احوال آقاي لاهوتي را پرسيد. من فرصت ندادم و گفتم آقاي لاهوتي همين است. آدم بسيار عاطفي است و خيلي از صحبتهایی که میکنند دلپذير و دلنشین است اما به لحاظ سياسي آسیبپذیر است و همه و ازجمله مجاهدين او را میخواهند جذب کنند. [خميني] که معمولاً خيلي کم سؤال میکردند، يک سؤال ديگر هم راجع به روابط آقاي لاهوتي و مجاهدين پرسيدند و من پاسخ دادم که ايشان مانند ما در زندان بوده و در آنجا با اکثر آنها آشنا شده است؛ اما آشنايي و رفاقت یکچیز است و هواداري از آنها چيز ديگر و موضوعي ثانوي است؛ ايشان هواداري هم میکنند.» (عبور از شط شب، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامي، صفحات ۲۳۵ تا ۲۳۷) البته همين رفتارهاي آقاي لاهوتي که گزارشهای مکررش توسط فرماندهان انقلابي سپاه (مثل … جواد منصوري و علیمحمد بشارتي) به [خميني] میرسید بهعلاوه عملکرد مخرب شيخ حسن لاهوتي در سخنرانیهایش به نفع مجاهدين و عليه نظام، نهایتاً باعث شد که [خميني] پس از مدتي او را از سمتش کنار گذاشته و [خامنهای] را جايگزين او کنند. (همان، صفحه ۲۳۷) … [مجاهدين] بهموازات اين اقدامات و براي هرچه بيشتر اثر کردن نقشههایشان، طرح برجسته کردن شيخ حسن لاهوتي در جامعه را هم پیشگرفته و با جديت دنبال میکردند… درهرحال اين روند نزديکي جدي [مجاهدين و مخالفين با خميني] با شيخ حسن لاهوتي ادامه يافت و جلوههای متعددي به خود گرفت تا آنکه نهايتاً او بهصورت کامل از خط امام کناره گرفت و … در مسيري کاملاً معارض با انقلاب افتاد و دستآخر در جريان بازداشت همان فرزند [مجاهدش]، به دادستاني احضار شد و در آنجا به دليل عارضه قلبي (که عدهای آن را خودکشي به دليل فشارهاي عصبي و عاطفي میدانند) درگذشت. … [آخوند محسن] دعاگو (در صفحات ۱۸۹ و ۱۹۰ خاطراتش) درباره او گفته است: «عملکرد آقاي لاهوتي بسيار بد بود، اگر میخواستند او را محاکمه کنند، قطعاً به اعدام محکوم میشد.»بهنقل از سايت هابيليان(شعبه وزارت اطلاعات) ـ۱۶ آبان۱۳۸۹
پس داستان آن شایعه چیست که گفتند لاهوتی خودش را از طبقه بالای پلاسکو به پائین پرت کرده و خود را کشته است. یعنی این مطلب مربوط به پسرش است که همسر فائزه رفسنجانی بود؟ درهرحال اخیرا فائزه در مصاحبه با حسین دهباشی گفته است این مطلب شایعه بی اساسی پیش نبود زیرا من به پاساژ پلاسکو رفتم و ازبسیاری درباره این موضوع پرس و جو کردم اما کسی تائید نکرد کسی خود را بالا به خیابان پرت کرده و خودکشی کرده باشد. او با اشاره گفت که شیخ حسن لاهوتی را کشته اند و فراموش نکنیم که اسم پسرش را هم لاهوتی گذاشته است که البته باید این موضوع مربوط به پیش ازاین داستانها باشد.
پاسخحذف