پروژه انهدام يك جنبش قسمت ششم
همدستي مصداقي با گروه ضربت دادستاني
همدستي مصداقي با گروه ضربت دادستاني
نوشته مصطفي نادري
مصداقي
مصداقي
درخاطرات خودش درمورد رفتن با جلادان به يك مأموريت شكار ودستگيري
مجاهدين نوشته است:
« محمدي تصميمش عوض شد و به من گفت تو نيز بايد همراه آنها بروي وقتي گروه ضربت آماده ي حركت شد تصميم شان بار ديگر عوض شد از آن جاييكه متهم ديگري نيز قرار شد با ما باشد قرعه ي فال به نام من افتاد و محمدي دستور داد من به تنهايي همراه آنان بروم زنداني ديگري كه من را همراهي ميكرد، محرم غفاري نام داشت كه به شدت شكنجه شده بود همان لحظه هاي اول متوجه شدم بازجويش كينه ي زيادي از وي به دل دارد بلافاصله مهر او به دلم افتاد و بعدها يكي از دوستان خوبم شد»
و درجاي ديگر: «اكبر خوش كوش تصور ميكرد اطلاعات داده شد مربوط به من است. گفت واي به حالت اگر خالي بندي كرده باشي هنگامي كه به همراه4پاسداري ديگر مرا راهي آدرسهاي فوق كردند اكبر خوش كوش خودش نيامد فقط آدرسها را به دست يكي از آنان داد و با اشاره به من گفت اين از كم و كيف آنها خبر دارد من روحم نيز از آنجا بي خبر بود ولي حرفي نزدم فقط در رابطه با مغازه ي الدوز كه به من ربط پيدا ميكرد دل توي دلم نبود اول از همه به ميدان نبرد رفتند از آن جايي كه م – گ خود در خيابان نبرد زندگي ميكرد آدرسهاي زيادي از آن محله را داده بود. ابتدا دنبال عسگري رفتند من در ماشين ماندم و يك نفر مواظبم بود در بازگشت يكي از آنها گفت خواهرش در منزل است او را بياوريم من بي درنگ دخالت كردم و با ترس و لرز گفتم نه گفتند فقط خودش را بياوريد خوشبختانه اكبر خوش كوش همراهمان نبود و كار به دست كميته چيها افتاده بود كه حساب و كتابي در كارشان نبود. خدا خدا ميكردم با شعبه يا اكبر خوش كوش تماس نگيرند. زيرا بسرعت متوجه ي ترفندم ميشدند در راه از چند نفر آدرس مغازه ي الدوز را پرسيدند و مردم نيز كه اطلاعي از موضوع نداشتند راهنمايي شان ميكردند چند بار نيز با مشت به پهلوي من زدند كه چرا در محل هستم ولي آدرس جايي را كه رفتم بلد نيستم عاقبت مغازه را پيدا كرده و صاحب آن را دستگير كردند» (صفحات 64و66كتاب نه زيستن نه مرگ جلد اول).
« محمدي تصميمش عوض شد و به من گفت تو نيز بايد همراه آنها بروي وقتي گروه ضربت آماده ي حركت شد تصميم شان بار ديگر عوض شد از آن جاييكه متهم ديگري نيز قرار شد با ما باشد قرعه ي فال به نام من افتاد و محمدي دستور داد من به تنهايي همراه آنان بروم زنداني ديگري كه من را همراهي ميكرد، محرم غفاري نام داشت كه به شدت شكنجه شده بود همان لحظه هاي اول متوجه شدم بازجويش كينه ي زيادي از وي به دل دارد بلافاصله مهر او به دلم افتاد و بعدها يكي از دوستان خوبم شد»
و درجاي ديگر: «اكبر خوش كوش تصور ميكرد اطلاعات داده شد مربوط به من است. گفت واي به حالت اگر خالي بندي كرده باشي هنگامي كه به همراه4پاسداري ديگر مرا راهي آدرسهاي فوق كردند اكبر خوش كوش خودش نيامد فقط آدرسها را به دست يكي از آنان داد و با اشاره به من گفت اين از كم و كيف آنها خبر دارد من روحم نيز از آنجا بي خبر بود ولي حرفي نزدم فقط در رابطه با مغازه ي الدوز كه به من ربط پيدا ميكرد دل توي دلم نبود اول از همه به ميدان نبرد رفتند از آن جايي كه م – گ خود در خيابان نبرد زندگي ميكرد آدرسهاي زيادي از آن محله را داده بود. ابتدا دنبال عسگري رفتند من در ماشين ماندم و يك نفر مواظبم بود در بازگشت يكي از آنها گفت خواهرش در منزل است او را بياوريم من بي درنگ دخالت كردم و با ترس و لرز گفتم نه گفتند فقط خودش را بياوريد خوشبختانه اكبر خوش كوش همراهمان نبود و كار به دست كميته چيها افتاده بود كه حساب و كتابي در كارشان نبود. خدا خدا ميكردم با شعبه يا اكبر خوش كوش تماس نگيرند. زيرا بسرعت متوجه ي ترفندم ميشدند در راه از چند نفر آدرس مغازه ي الدوز را پرسيدند و مردم نيز كه اطلاعي از موضوع نداشتند راهنمايي شان ميكردند چند بار نيز با مشت به پهلوي من زدند كه چرا در محل هستم ولي آدرس جايي را كه رفتم بلد نيستم عاقبت مغازه را پيدا كرده و صاحب آن را دستگير كردند» (صفحات 64و66كتاب نه زيستن نه مرگ جلد اول).
بايد براي خوانندگان توضيح بدهم كه براي من و هركس كه در زندان خميني بوده باشد، روشن است كه مصداقي دراين مأموريت، نه يك بريده معمولي كه زير بازجويي كسي را لود داده و او را به گشت مي برند، بلكه همدست و حتي فرمانده صحنه اين عمليات دستگيري است. او با چاشني كلماتي مانند دلهره داشتن مي خواهد ذهن خواننده را منحرف كند. ولي از همين مكالماتي كه نقل كرده روشن است كه بازجوها اعتماد بالايي به او داشته اند تا حدي كه او درصحنه براي گروه ضربت و پاسدارها تصميم گيري مي كند. پاسدار از او ميپرسد خواهر فرد در منزل است آيا او را دستگير كنيم؟ مصداقي باكمي پيچ وتاب مينويسد «گفتم نه، گفتند فقط خودش را بياوريد». ظاهرا مي خواهد ازخودش فاصله بدهد. ولي واقعيت اين است پاسدار طبق تصميم او عمل ميكند كه بيانگر سطح اعتماد آنها به مصداقي است. چنين اعتمادي به يك تواب در سيستم ضربت دادستاني فقط ميتواند درجريان همكاريهاي عملي خائنانه ايجاد شده باشد.
نگاه يك تواب در مورد آمار قتل عامها
من بعد از اينكه يكبار ايرج مصداقي را در سالن 6 زندان اوين بعد از قتل عامهاي 67 از دور ديدم كه با افرادي از آرمان مستضعفين و افرادي منفعل قدم مي زد يا زبان مي خواند، براي بار دوم كه او را ديدم در سال 2004 در جريان تظاهراتي بود كه درمقابل سفارت آمريكا در سوئد داشتيم. در برخوردي كه با هم داشتيم، او از من درمورد وضعيت اشرفيها و چشم انداز مقاومت پرسيد كه چه ميشود؟ گفتم روزي دنيا به حقانيت ما پي ميبرد و آمريكا مجبور ميشود سلاحهاي ما را برميگرداند، چون هيچ راه ديگري درمقابل اين رژيم نيست. يك مرتبه مصداقي شروع كرد به داد و بيداد كه شما خيلي خوشبين هستيد و خيلي به هم ريخته بود و من گفتم اين نظرم است، توهم نظرت را بگو چرا عصباني ميشوي؟
درهمين صحبت او مي خواست نظر مرا در مورد تعداد اعداميهاي سال
67 بداند ، من گفتم فكر ميكنم كه بيشتر از 30 هزار است. او دوباره داد و
بيداد كرد كه روي چه دليلي اين حرف را ميزني من تحقيق كردم بيش از 4 هزار تا نيست.
من گفتم طبق آماري كه رژيم در سال 65 اعلام كرد، حدود 45 هزار زنداني
سياسي در ايران وچود داشته است، مگر در طول آن يكسال رژيم چقدر زنداني آزاد كرده و
بقيه چي شده اند؟ مگر رژيم در آن يكسال عفو عمومي داده بود؟ فقط در اوين 10 - 12
هزار زنداني بودند كه حداقل 95 درصد انها مجاهدين بودند و اگر ما حدود 7 و 8 هزار
زنداني را هم كه در گوهردشت بودند حساب كنيم و ده هزارهم از شهرستانها
را حساب كنيم، آمار شهدا از سي هزار بالا مي زند. چون در شهرستانها رژيم خيلي
دستگير كرده بود و به خاطر كمبود جا حتي سينما و ورزشگاه و حمامها را به
زندان تبديل كرده بود. ما كه در اوين بوديم ، ميدانيم كه تمام زندانيهايي را كه از
شهرستانها به اوين آورده بودند، ميگفتند تمام زندانهاي شهرستانها پر است. همانجا
ايرج مصداقي عصباني شد و گفت كه تو غيرواقعي ميگويي و ميخواهي حرف سازمان را اثبات
كني و من هم جواب دادم كه من تحقيق كردم و بعدها هم نفري كه از رژيم بريده بود،
گفت تعداد قتل عام شدگان سال 67 سي هزار و 400 نفر بوده است. در مهرماه 1387 نيز
همه ميدانند كه رضا ملك كه او را معاون تحقيق و بررسي وزارت اطلاعات در دوران
فلاحيان معرفي مي كردند در يك نوار ويدئويي كه مخفيانه براي دبيركل سازمان ملل
فرستاد به زبان خودش گفت كه در قتل عام زندانيان سياسي در سال 1367 در مجموع
33هزار و 700 نفر اعدام شدند.
برخورد مصداقي با ارقام شهدا و تلاش براي اينكه از هر وسيله يي براي
نفي حرفهاي مقاومت استفاده مي كند، ادامه وضعيت يك تواب در بيرون زندان است. چون
براي هر كسي روشن است و ما درتاريخ مي بينيم كه ابعاد جنايت بعد از سقوط
ديكتاتورها معلوم ميشود و ميتوان گفت كم كردن ابعاد جنايت در دوران مقاومت، امتياز
دادن به دشمن است و اين پيام را ميدهد كه ميتواني بيشتر جنايت كني.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر