هرزهخواری در چراگاه ارتجاع علیه مقاومت
دکتر بهروز پویان، کارشناس علوم سیاسی از تهران
مسعود رجوی شاخص عصر ماست. میزان الحراره و قطب نمای جهتگیری انسانی در زمانهٔ تفوق بربریت و به مسلخ بردن فضیلتهای انسانی است. از آنگونه متر و مقیاسها که مفصل تاریخ اند. فصل دو محور تاریخی و نقطهعطف تحولات بهشمار میروند. محور آینده هر چه که باشد با این شاخص سازمان مییابد. طرفه آن که این شاخصها اعتبار خود را نه با هیاهوی شومن ها و بوق های تبلیغاتی، که با پذیرش و تحمل آگاهانهٔ مصائب و آوار اتهامها کسب میکنند. مسعود رجوی خود به تنهایی اثبات این مدعاست. طوفان حوادث و هجمههای بیشرمانه را به جان خرید تا چند نسل را از زیر دست و پای حاکمیت ارتجاع و بربریت بیرون بکشد و به آنها مسیر شرافت انسانی را نشان بدهد. و این برای سلطهٔ رذیلتهای مادون انسان، تهدیدی بزرگ و گناهی نابخشودنی است. اما مسعود بر نقش تاریخیاش ایستاد تا با کنش و منش خود اعتبار بخش مناسبات انسانی خارج از سلطهٔ بربریت باشد. مجاهدین و تمام کسانی که طی سالها به خط و آرمان مسعود رجوی پیوستند، نه منت گذار، که منت پذیرند. این از خوش اقبالی آنان است که در زمانهای که بربریت ارتجاعی میرفت تا با امداد های جهانی از شرق و غرب عالم، خود را برای دیر زمانی مرگ زا تحکیم بخشد، مسعود با پذیرش مسئولیتی جانفرسا با آموزهها و عملش راه خروج از مناسبات ارتجاعی و ضدانسانی را به آنان نشان داد تا اگر ارزشهای این مسیر را با همهٔ سختیاش و مسئولیت هایش بدانند، میتوانند خود را با نقطه بلوغ انسانی تنظیم کنند.
امروز اگر چفت و بست بنای ارتجاع وحشی حاکم بر ایران از دست رفته و صدای فرو ریختن آن به گوش میرسد، ثمرهٔ مقاومت همراه با رنج و خونی است که مسعود رجوی طی ۴دهه آنرا سازماندهی و راهبری کرده است. پس دور از انتظار نیست که ارتجاع حاکم، بود خود را در نبود این مقاومت پر شکوه ببیند و از اینروست که در تمام عمر ننگین اش خط سرخش را مجاهدین اعلام کرده است و در این مسیر از هیچ شناعت و رذالتی برای حذف تنها دشمن واقعیاش یعنی مجاهدین و بهویژه رهبری آن فروگذار نکرده است. تا آنجا که دستش میرسید هزاران هزار مجاهد را قتلعام کرد، اما چون میدانست این چارهٔ درد بیدرمانش نخواهد بود به موازات شکنجه و کشتار وحشیانه، تا همین امروز، با صرف هزینههای گزاف و به شکلی دیوانهوار به لجنپراکنی علیه مقاومت و رهبری آن، بهویژه مسعود رجوی پرداخته است. اما بعد از ۴۰سال تلاش مذبوحانه، پروژهٔ سیاهنماییاش تبدیل به کلیشههایی رسوا و بلااثر شده است که خود نیز امید چندانی به اثر بخشی آنها ندارد و از اینروست که پس از سالها انکار مؤثر بودن مجاهدین، روزانه به خودیهایش در مورد خطر مقاومت سازمان یافته، هشدار میدهد. اما عجبا که هر چقدر حاکمیت ارتجاع هار بیشتر و بیشتر نسبت به این مقاومت شکوهمند و راهبر آن هرزه گویی و هتاکی میکند، خدشهای بر مناعت طبع و سعه صدر رهبر پاکباز و صاحب صلاحیت مقاومت، وارد نمیشود. گویی که کرانهای بر صبر و ثبات انسانیاش متصور نیست. اینچنین است که در عمل، وسعت فضیلتهای وجود بلوغ یافتهٔ انسانی را به نمایش میگذارد. او فرزند و حامل روح زمانهاش است اما به سنت همیشهٔ تاریخ، کمتر در ظرف ادراک زمانهاش میگنجد. بگذارید آیندگان قضاوت خواهند کرد. آنزمان که از رسوبات بربریت کمتر اثری باقی مانده و در مناسباتی انسانی که ذهن، خود را هر چه بیشتر از شر آلودگیهای ارتجاعی پیراسته است، فروغ این راهبری درخشان، چشمها را بیشتر خیره خواهد کرد. او خود بر این بار سنگینی که بر دوش میکشد واقف است اما هر چه هتاکیها بیشتر نثارش میشود، ثبات قدمش بیشتر میشود و این یکی از آموزههای بزرگی است که برای مجاهدین و نسلهایی که پرورش داده به ارمغان آورده است. و شگفتا که بهرغم همهٔ رذیلتهایی که از جبههٔ ارتجاع وحشی تراوش میکند، او همچنان بر عهدش با خلق اسیر ایران تأکید میگذارد و خود را منت پذیر آنان میداند. و این چیزی است که راه و رسم مجاهدین گشته است. فدای بیکران و بیچشمداشت. رسمی که در کانونهای دلیر و گمنام شورشی ماده شده و در شرایط اختناق اینچنین بیباکانه پردهٔ شب را میدرند تا با هر آتشی که بر پایگاههای جهل و جنایت و غارت رژیم میزنند پیامی از طلوع ناگزیر و نزدیک آفتاب آزادی به جامعه مخابره کنند.
کلیشهٔ هرزه گویی ارتجاع پابه گور
امروز به مدد افشاگریهای مجاهدین بهویژه فرمانده مسعود، کمتر کسی است که خصلتهای مادون انسان خمینی را نداند. آن لاشهٔ متعفن آکنده از بربریت و عقده و کینه که به درستی از او با صفت دجال ضدبشر یاد میشود، نخستین کسی بود که مجاهدین را تنها تهدید جدی علیه سلطهٔ بربریتش بر ایران تشخیص داد و پروژهٔ هرزه گویی علیه مجاهدین و بهویژه مسعود رجوی را کلید زد.او از همان ابتدا همهٔ رذیلتهایی را که در خودش سراغ داشت با فرافکنی به سمت مجاهدین پرتاب میکرد. از آن پس بود که این پروژه به شکل یک فعالیت سازماندهی شده در تمامی سطوح و از صدر تا ذیل رژیم ولایت فقیه، سکهٔ رایج در مقابله با خطر مجاهدین شد. برای اینکار ناچار به فرموله کردن هرزه گویی علیه مقاومت ایران شدند که در نهایت تبدیل به چند دستورالعمل کلیشهای شد و همین کلیشه تا امروز محتوای تمامی تلاشهای مذبوحانهٔ ارتجاع حاکم را شکل داده است. هر بار که از فیلمی یا کتابی یا مستندی یا مصاحبهیی یا خاطرهای و یا مقالهای علیه مجاهدین رونمایی میشود بهراحتی میتوان آنرا ذیل یک یا چند بند از همان کلیشهٔ همیشگی دستگاه ترور و جنایت رژیم ارتجاعی ولایت فقیه دستهبندی کرد. این کلیشه بهطور کلی شامل این موارد است:
۱- جدا کردن حساب رهبری از بدنه مقاومت: در واقع هدف اساسی این بند تسویهحساب خمینی و خمینی صفتان با مسعود رجوی از طریق ترور فیزیکی یا شخصیتی او بود. کلیشهٔ "اعضای سازمان عدهیی فریب خورده هستند" در این بند قرار میگیرد.
۲- منافق بودن مجاهدین: این مورد از همان خصلتهایی بود که خمینی خودش حامل آن بود اما با فرافکنی به مجاهدین نسبت میداد. همهٔ حرفش هم این بود که چرا اینها که میگویند اسلام را قبول داریم جلوی من زانو نمیزنند. در واقع دجال ضدبشر خودش را تمامیت مطلق و نمایندهٔ تام و تمام اسلام میدانست. اما بعدها که مجاهدین با رزم خود نقاب از چهره خمینی انداختند و او را از ماه به چاه کشیدند، رژیم مسألهٔ رفتن مجاهدین به عراق را مصداق این اتهام گرفت که مجاهدین به قدر کفایت مسأله را روشن کردهاند و امروز که قضیه آن جنگ ضدمیهنی خمینی ساخته در نظر جامعه زیر سؤال رفته و همین هم به مدد افشاگریهای مجاهدین امکانپذیر شده، این کلیشه کار کرد خود را از دست داده است.
۳- مجاهدین عاطفه ندارند و خانوادهها را متلاشی میکنند: بخشی از اتهام های کلیشهای مربوط به نتایج انقلاب ایدئولوژیک که یکی از آنها ارتقای موقعیت زنان به کادر رهبری و گسستن بندهای ارتجاعی بوده است، در این بند دستهبندی میشود. در چند سال اخیر نیز سیرک بوزینگان ارتجاع به اسم خانوادههای اعضای مجاهدین برای زمینهسازی جنایت علیه مجاهدین، با همین کلیشه راه افتاده است.
۴ - مجاهدین تروریست هستند: کلیشهای که توسط همهٔ رژیمها و حکومتهای استبدادی و دیکتاتوری از هر نوع شاه و شیخ و شرقی و غربی به پیشتازان و مبارزان آزادی نسبت داده شده است و البته در تمامی موارد هم تاریخ قضاوت خود را کرده، که اتفاقاً آن که در این مورد باید پاسخگو باشد رژیم مستقر است که جنایت در ابعاد کلان و به شکل سیستماتیک انجام میدهد. همچنان که روزگاری، ماندلا که علیه رژیم وحشی آپارتاید میجنگید توسط دولتهای غربی بهعنوان تروریست شناخته میشد، اما همینکه آن رژیم ارتجاعی فرو ریخت و تعادلقوا تغییر کرد همان دنیایی که او را تروریست میخواند، به او جایزهٔ صلح نوبل داد! اما ماندلا اعتبارش را در میان مردم نه بهخاطر آن جایزه، بلکه به اعتبار مبارزهٔ قهرآمیز انقلابیاش کسب کرده بود. مبارزهای که حتی در سالهای پایان عمرش بر درستی آن تأکید داشت.
افزون بر این، اکنون این رژیم ارتجاعی ولایت فقیه است که در همهٔ دنیا بهعنوان یک رژیم تروریستی شناخته میشود.
۵- مجاهدین در داخل پایگاه ندارند و وابسته به دولتهای خارجی هستند: این کلیشه هم بارها توسط رژیمهای شاه و شیخ و دیکتاتوریهای شرقی و غربی به آزادیخواهان نسبت داده شده است. پیش از انقلاب هم رژیم دیکتاتوری پهلوی میگفت مجاهدین از عراق پول میگیرند و برای اینکه این دروغ رذیلانه را بههرحال موجه کند یکی از شروط اعدام نکردن شهید بنیانگذار، حنیفنژاد، را اعتراف او به وابستگی سازمان مجاهدین به عراق تعیین کرده بود. پایگاه مردمی نداشتن مجاهدین هم بوالعجب حکایتی است که این خناسان سال هاست نشخوار میکنند و دریغ از پاسخ به این پرسش که اگر پیوندی با جامعه ندارند چگونه است که همچنان نسلهای تازهٔ جامعه را با خود همراه میکنند و اساساً چرا باید از آن ترسید و برای مقابله با آن این همه هزینه کرد؟ وقتی هنوز بریده مزدوری وقیح با رفتاری هیستریک و سرشار از تیکهای عصبی، در چراگاه رسانهای رژیم عربده میکشد که اینها پایگاه اجتماعی ندارند، پس یعنی پیوندهای اجتماعی مجاهدین در داخل ایران بسا بیشتر از هر تصور و برآوردی است. کافیست سخنرانی اخیر خامنه ای برای تعدادی بسیجی تحت عنوان دیدار با دانشجویان را یک بار مرور کنیم و دغدغهٔ اصلیاش را که خود بهوضوح بیان کرد و آنرا خطر روی آوردن جوانان و دانشجویان به مجاهدین اعلام کرد، جلوی این هرزه خوران بگذاریم.
اگر همهٔ هرزه گوییها در قالب فیلم و کتاب و خاطره و مستند و مصاحبه و مقاله و سمینار و… را که رژیم از منابع داخلی و خارجیاش توسط گزمگان و تیغ کشهای رنگارنگ اش منتشر کرده مرور کنیم، میتوان تمامی آنها را ذیل این پنج بند ثابت و کلیشهای دستهبندی کنیم. این دستهبندی و استخراج سرکلیشههای پنجگانه این امکان را هم میدهد که هر کس در پوستین کذایی مخالفت با رژیم رفت و به جای یقهگیری از رژیم به هرزه گویی علیه مجاهدین پرداخت، با پیدا کردن موقعیت اتهاماتش علیه مقاومت و رهبری آن در این دستهبندی پنجگانه، بهراحتی میتوان صدای گزمگان جنایتپیشهٔ ارتجاع حاکم را در زبان آن مخالف کذایی تشخیص داد.
هرزه خواری در چراگاه ارتجاع
از همان سالهای سیاه ۶۰ کسانی که در دستگاه تواب سازی گزمگان رژیم به خدمت گرفته میشدند، عمده وظیفهای که داشتند این بود که با اعمال فشار مضاعف بر زندانیان مقاوم، پایداری آنها را بشکنند و به ماشین تواب سازی سوخت رسانی کنند. بعدها برخی از این بریده مزدوران توسط رژیم در برنامههای داخل کشوری به کار گرفته شدند و برخی دیگر نیز در پوششهای مختلف به خارج از کشور صادر شدند. در چند سال اخیر تعدادی از بریدگان از مبارزه نیز به جمع این سفلگان یا همان بریده مزدوران سابق پیوستند و ارکستر هماهنگی را علیه مقاومت و بهویژه راهبر صاحب صلاحیت آن مسعود رجوی به راه انداختند . رسانههای دوست رژیم نیز تمام قد در خدمت هرزه گویی این سفلگان قرار گرفت و به این مقدار هم رضایت ندادند و دستگاه جنایت و ترور رژیم رسانههایی اختصاصی برای آنان دست و پا کرد. بزمگاهی آماده از سوی گزمگان جنایت و شقاوت رژیم برای هرزه خواری این سفلگان بیمایه، تا با شناعتی بینظیر، بوزینهوار، برای خوشآمد بربریت حاکم اتوار بریزند. این بیمایگان میان تهی به قدری بر سبقت گیری در دلربایی چندشآور از ارتجاع هار اصرار داشتند که هرگز به شعور نداشتهشان نمیرسید که آنچه آنها میگویند دیگر خود رژیم نیز از تکرارشان دست برداشته است. یکی از این سفلگان به نام «ایرج مصداقی» که مجاهدین با شناختی که از او دارند به او لقب «تواب تشنه به خون» دادهاند، که البته از توحشی که در نحوه حرف زدنش آن هم در یک برنامه تلویزیونی موج میزد براستی صفت برازندهای برایش است، ادعا میکرد مجاهدین پایگاهی ندارند و اصلاً کانون شورشی یک دروغ است. عجالتاً به این بدبخت بیآینده بگویم که رژیم خود در رسانههایش از گسترش کانونهای شورشی فغان سر میدهد و هر از چند گاهی برای اینکه بگوید رژیمش در امن و امان است اعلام میکند چند تیم از مجاهدین یا همان کانونهای شورشی را دستگیر کرده است. اما پاسخ جدی را کانونهای شورشی، آتشین و کوبنده بهزودی به این سفلهٔ هرزهخوار خواهند داد. او خود میداند که سرنوشتش به سرنوشت ارتجاع وحشی ولایت فقیه گره خورده است و آنچه در تقدیر است خرد شدن استخوانهای این رژیم بیآینده و پا به گور زیر رژهٔ پیروزی کانونهای شورشی و ارتش آزادیبخش ملی ایران به راهبری و فرماندهی مسعود رجوی است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر