سیامک نادری ، جدیدترین ورژن این تیره از موجودات زنده ازقضای روزگار روانپریشی وخود فروشی
حقیقت مانا » حاصل جمع روان پریشی و خودفروشی
از
برکت نظام ولایت برای مردم ایران, علاوه بر جنگ و کشتار و فقر استخوان سوز
و چپاول نجومی و صنعت کلیه فروشی و حدقه چشم فروشی و پیشفروش طفل بدنیا
نیامده, یکی هم صنعت «خودفروشی سیاسی» است که البته بسته به نوع کیس آن اگر
علیه مجاهدین و مقاومت ایران باشد گرانتر از بقیه است! و در این سالیان
سیاه خفقان آخوندی به صنایع درآمدزای دیگر اضافهشده است. این کسبوکار
البته ویژگیهایی دارد که با آن دیگر شغلها تفاوتی فاحش دارد. درآمد آن
صنایع دیگر، اگر از کندن عضو بدن و فروش خون خود به دست میاید, اما اینیکی
بر تجارت روی خون دوستان سابق خود سوار است. تنها خریدار هم البته بهطور
مستقیم و غیرمستقیم سفارتهای رژیم آخوندی و محافل تجاری سیاسی وابسته به
اطلاعات رژیم است. تنفروشی و خودفروشی اگرچه در افکار عمومی امری مذموم و
ناپسند است، اما درعینحال ترحم آدمی را برمیانگیزد زیرا که علتی جز همان
فقر استخوان سوز ندارد. «خودفروشی سیاسی» اما چه گران و چه ارزان، آن مرضی
است که علتهای مختلفی میتواند داشته باشد اما آنچه درصحنه سیاسی ایران از
بدو روی کار آمدن رژیم ولایت تجربهشده است, ممر درآمد افرادی بوده است که
در کشاکش نبرد سهمگین و شکوهمند این سالیان ملت ایران با آخوندهای
حراملقمه, گناه کمآوردن در مبارزه را به گردن اینوآن و بخصوص به گردن
درخت تناور انقلاب و مبارزه سازمان پرافتخار مجاهدین میاندازند. سازمانی
که گناهی ندارد جز بی گنهی و جز برافراشته نگاهداشتن پرچم انقلاب و مبارزه
به هر قیمت.
همه آنان
که آشنایی با تاریخ معاصر میهن عزیز ایران کهنسال دارند و بخصوص آنها که
درصحنه مبارزه و سیاست ایران در نیمقرن گذشته حضورداشته یا با آن آشنا
هستند، میدانند پدیده خودفروشی و خیانت جزء جدانشدنی و همراه مبارزه آنهم
از نوع رادیکال و قهرآمیز آن بوده است و اگر در زمان رژیم سلطنتی
تکچهرههایی را شامل میشد که ازقضا بسیار منفور و منزوی بودند (البته
بهجز جریان حزب توده که به دستور رهبری از بالا گزینه خیانت را به اجرا
گذاشتند) حالا به برکت وجود! نظام ولایت سیر صعودی پیموده است.
الغرض!
جدیدترین ورژن این تیره از موجودات زنده ازقضای روزگار روانپریشی است به
نام سیامک نادری که شوربختانه نگارنده سالیانی از عمر خود را با او سپری
کرده است و از نزدیک با او آشنایی داشتهام. اگر قلمبهدست گرفتهام نه در
دفاع از سازمان مجاهدین, بلکه برای دفاع از همان حقیقت مانایی است که او
تلاش دارد به میل آخوندهای حراملقمه آلودهاش کند. زیرا که آنها در دفاع
از خود بهقدر کافی توانمند هستند و انتشار سلسلهای از اسناد و مدارک در
رابطه با این روانپریش مفلوک توسط کمیسیون امنیت و ضد تروریسم شورای ملی
مقاومت, گواه این حقیقت و توانمندی است. اسنادی که در حقیقت کرونولوژی و
روزشمار ته کشیدن و به وادی خیانت افتادن وی را بهخوبی نشان داده است.
نگارنده هم که بنا به دلایل شخصی و خانوادگی انتخاب دیگری غیر از مبارزه و
سازمان مجاهدین را کردهام، شخصاً شاهد سیر دگردیسی و ته کشیدن عنصر
مبارزاتی او از قبل ازسال ۱۳۸۰ به بعد بوده ام و گواه این حقیقت هستم که
اطلاق کلمه مجاهدت و مبارزه برایش از آن موقع تا کنون, لوث کردن و آلوده و
بی محتوی کردن این کلمات طیبه است. او در این سالیان در حاشیه سازمان و
بهنوعی میهمان سازمان و مشغول به گذران عمر وزندگی و به قول مرحوم بازرگان
«حیات خفیفِ خائنانه» بوده است و در هیچ کار و مسئولیت جدی دربرداشتن بار
مبارزه شرکت نداشته است. ادامه این روند در سال ۱۳۸۵ منجر بهحکم اخراج وی
از طرف سازمان میگردد که در اسناد منتشره از طرف کمیسیون امنیت شورا
بهخوبی نشان دادهشده است. خاطراتی را هم که منتشر کرده تلفیقی از واقعیت
تحریفشده با درهم آمیختن تحلیل یک ذهن بیمار که حقیقتاً به روانپریشی تنه
میزند است و البته بیانگر رسوایی خودش است و این سؤال را به ذهن متبادر
میکند که او با چه رویی به ملت ایران خواهد گفت که اهل مجاهدت و مبارزه با
رژیم آخوندی بوده است و چه باری از دوش این ملت تحت ستم برداشته است.
اصلاً نقشش جز ایجاد مزاحمت و جنگ اعصاب موردپسند آخوندها برای همرزمان و
مسئولین و فرماندهانش چه بوده است؟
نامبرده
با راهاندازی سایتی به نام «حقیقت مانا !!» به قول خودش سکوت را شکسته و
قصد کرده است حقایقی را برای امت شهیدپرور!! افشا نماید. اما مشخص نکرده
چرا این نگار سرمست اینقدر دیر والان وارد گود شده است؟ او که از سال ۸۵
از سازمان مجاهدین اخراج شده است، چرا سازمان را ترک نکرد؟ علاوه بر این او
که از سال ۹۳ از لیبرتی به آلبانی منتقلشده است و در این سه سال در
آلبانی چه میکرده؟ و چرا مأموریت اجرایی کردن رسالت افشای حقیقت مانا را
اینقدر به تأخیر انداخته است؟ (اگرچه جای تعمق دارد که آنچه ازنظر او
موسوم به حقیقت مانا این است پس اگر میخواست کذب و دروغ میرا بگوید چه
ترهاتی باید میبافت؟) نشخوار کردن اراجیف هزاران بار تکرار شده ۴ دهه
گذشته وزارت اطلاعات آخوندی بهخودیخود گویای چنته خالی فلکزدهای است که
حاصل جمع روانپریشی و خودفروشی اوست و البته باید از سفارشدهندگان و
خریداران این ترهات, متعجب و حیرتزده انگشتبهدهان گزید. هرکس با دقت به
تراوشات ذهنی این روانپریش بنگرد درخواهد یافت که در پشت علم کردن مجدد
قتلهای مشکوک!! هیچ اسم واقعی ندارد که بدهد و نمیتواند داشته باشد،
بنابراین مجبور شده است این سناریو را روی خود سوار و قواره کند تا از این
نظر آببندی کرده باشد.
ماشاالله
به این هوش و ذکاوت!! دم خروس هم آنجایی بیرون میزند که اولین کسانی که به
خرید ترهات او میروند همان تواب تشنه به خون ایرج مصداقی و آن مشوق بگیر
سفارت در آلبانی احسان بیدی است.
بیتردید
در مقابل پیمانها و سوگندهای هزاران هزار گل سرخ به خاک افتاده ملت ایران
این ترهات کف روی آبی بیش نیست و این مگس نیز خواهد دانست که عرصه سیمرغ
آزادی ملت ایران جولانگاه او نبوده اگرچه چند صباحی بر سر راه انقلاب
مزاحمت ایجاد کند. بله با هیچ شیوهای نمیتوان این رژیم را از سقوط رهانید
و البته خائنان در روز آزادی و رستاخیز ملت ایران بیشازپیش سرافکنده و
بور خواهند بود.
سوگند آگاهی
هوادار شیر همیشه بیدار
۲۳ آذر ۹۶ – آلبانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر