کوچک ابدالهای نظام ولایی(۳)یا بریده خائن های پیشانی سیاه وزارت وولایت + مماشات وتجارت خون برای خرید سر مجاهدین
باز خوانی یک مقاله قدیمی در رابطه با کودتای ننگین ونافرجام 17ژوئن خالی از لطف نیست با توجه به اینکه اطلاعات با ارزشی نیز در آن وجود دارد
مطالب مرتبط:
کودتای نافرجام آزمایش بزرگ مقاومت در هفدهم ژوئن 2003 قسمت اول
کودتای نافرجام – آزمایش بزرگ مقاومت ایران ، قسمت نهم
17 ژوئن، دسيسه مشترك (كرنولوژي توافقات حمله 17 ژوئن 2003 مذاكرات با فرانسه عليه حضور خانم مريم رجوي)
تحرکات مربوط به پرونده 17ژوئن چه برای رژیم آخوندها که صاحب پرونده بوده و
چه برای همدستان و همکاران رژیم در برخی دوایر و ارگان های فرانسوی، به
سادگی تابع این واقعیت است که از فردای سوم ژوییه این پرونده مرده بوده و
دستگاه اطلاعاتی آخوندها و متحد فرانسویشان با بهکارگیری بریده مزدوران و
عوامل خریداریشدهشان تلاش میکنند آن را سرپا نگهدارند. واقعیت شکست و
مرگ پرونده به روشنی در نحوه خاص بیان رسانههای رژیم انعکاس مییابد.
یک تجربه واضح به آنها میگوید، هرگونه گفتگو درباره پرونده 17ژوئن و حتی
نام بردن از آن، در داخل کشور و برای مردم ایران، شکست و رسوایی چندوجهی
رژیم را تداعی میکند. یک وجه بازتاب آن رویارویی دوهفتهیی (تیرماه82) و
خاطره انتشار آن عکس در صفحه اول یکی از روزنامههای چاپ تهران است. وجه
دیگرش یادآوری خاصهخرجیهای سرسامآور میلیاردی در آستان مقدس «استکبار
جهانی» برای معامله برای خریدن «سر» مجاهدین است که واکنش های قهرمانان
مجاهد و حمایت نیروهای دموکراتیک فرانسه و سایرکشورهای دنیا از آنها،
دوباره همان صفآرایی را در ذهنهای مردم زنده میکند که تمام هم و غم
سیاسی و تبلیغاتی رژیم پیوسته مصروف پوشاندنش شده است.
جشن«شکرخوری»
در ملأعام، با صدای بلند!
در انتشار خبرهای مربوط به تحرکات کوچکابدالهای نظام ولایی در پاریس و
اورسوراواز، طی فروردین84 در روزنامههای رژیم، اثری از یادآوری پرونده
17ژوئن و سابقه امر دیده نمیشود.
یکی از روزنامههای نظرکرده مقام ولایت
با عنوان «اعضای سابق گروهک منافقین در پاریس دست به تجمع اعتراضآمیز
زدند» در باره این پروژه وزارت اطلاعات رژیم نوشته بود: «بیش از 50تن از
اعضای سابق گروهک منافقین عصر جمعه در مخالفت با سیاست های این گروه، در
مقابل شهرداری شهر ”اورسوراواز“ در حومه پاریس که مقر فرانسوی این گروهک به
شمار می رود، دست به تجمع اعتراض آمیز زدند»(رسالت14فروردین84).
راستی چرا روزنامه نظام ولایی بر خلاف کوچکابدالهای ارسال شده به خارجه،
بیگدار به آب نزد و هیچ اشارهیی به پرونده و سابقه امر و لیست تروریستی و
کذا و کذاهای دیگر نکرد؟ آخر خوب میداند که پرونده 17ژوئن را مجاهدین
برای آخوندها به چنان عبای مندرس پارهپارهیی تبدیل کردهاند که هر وقت آن
را به تن کنند، از تمام سوراخهایش رسواییها و بندوبست هایشان با «استکبار
جهانی» و «نظام سلطه بینالمللی» علیه مجاهدین پیداست.
یک روزنامه فرانسوی در همان روزهای مقارن آزادی رئیس جمهور مریم رجوی نوشت:
«بروگیر نمیتواند رجوی را در زندان نگهدارد. آزادی او یک ”غلطکردم“
برای قاضی ضدتروریست محسوب میشود. این آزادی، عملیات انجامشده توسط
بازرسان تحقیق علیه این مخالفان ایرانی را هرچه بیشتر بهعنوان یک عملیات
سیاسی عریان میکند تا تهاجمی که با انگیزه و عناصر واقعاً قضایی صورت
گرفته باشد»(1). این جان کلام و جوهر تمام تحرکات مشترک آخوندی-فرانسوی در
سراسر 4سال گذشته و ازجمله در عملیات ویژه به صورت «تظاهرات در
اورسوراواز» است.
یکی از به اصطلاح «اعضای سابق» شرکتکننده در این تظاهرات میگوید:
«دادگستری فرانسه با بررسی شکایت خصوصی افراد شاکی از مریم رجوی موافقت
کرده و اعلام کرده که به شکایت آنها رسیدگی میکند ... در دورانی که خانم
رجوی در فرانسه حضور داشتن، فرمان زندانیکردن من و محرومکردن من از دیدار
خانوادهام به مدت 13سال» صادرشد و «شکایت بعدیام مربوط به نفراتی بوده
که درخاک اروپا بودن و طلاقهای اجباری ...»(بی.بی.سی 11فروردین84) و
«انجمنِ ایرانِ پیوند، شاخه آلمان و هلند و انجمنِ ایرانِ باستان شاخه
فرانسه، در پی پذیرفتهشدن همین شکایت، اقدام برپایی آکسیون و کنفرانسی طی
روزهای 29 تا 1 آوریل در فرانسه اقدام کردن»(رادیو فرانسه 9فروردین84).
این حرف ها از دهان عباس صادقینژاد، درآمده است. او نفوذی اعترافکردهیی
است در سال 81 بعد از دریافت پیام وزارت اطلاعات در قالب نامه همسرش به
ایران گریخت و از آنجا توسط وزارت اطلاعات به اروپا اعزام شد. وی بعد از
کشف نفوذیبودنش توسط مجاهدین، بهطور رسمی و مکتوب به هدف مأموریتش که
عملیات تروریستی علیه جان فرماندهی کل ارتش آزادیبخش بوده، اعتراف کرد و با
درخواست عفو و بخشش به درخواست خودش در میان مجاهدین حضور داشت. اما
ملاحظه میکنید که برای قابلاستفادهشدن در مأموریت خارج کشوری، به یمن
امدادهای سرویس فرانسوی و کشفیات قضایی «دکتر سعید»(2) چنان حقوقدان قابلی
شده است که میتواند شکست مأموریت نفوذ در ارتش آزادیبخش واقع در خاک عراق
را به سابقه یک اقامت در خاک فرانسه ربط بدهد.
بدین ترتیب اعزام این مزدوران به پاریس و حومه برای آخوندها و همدستان
فرانسویشان، تازه اگر صدها برابر بیش از آن چه کردند، باز هم جفتک میزدند
و عربده میکشیدند، چیزی نبود جز یک مراسم جمعی «شکرخوری» در ملأعام ولی
با صدای بلند! به نیابت از همان «غلطکرده»های عالیرتبه!
وقتی پروندهیی که به عنوان یک «انگیزه واقعاً قضایی» چیزی در چنته نداشته،
بیروح مانده و برای همیشه مرده است، آخوندها بهناگزیر محتوای تبلیغاتی
این بهاصطلاح «تجمع اعتراضی» را در بیان ولایی داخل کشوری به «مخالفت با
سیاست های این گروه» تبدیل کردند. این بیان البته در شمار آن لحظههای
نادری است که آخوندها در آن حتی یک ذره هم دروغ نگفتهاند. زیرا نزدیکترین
توصیف برای کنه سیاسی ماجرای فروردین84 در پاریس و اوورسواز و ایضا همه
توطئهها علیه مجاهدین، همین است که«سیاست های این گروه» از سرآغاز تا
سرانجام، محتوای ساده و روشنی دارد که بهاختصار تمام در «سرنگونی نظام
ولایی» با تمام جناح ها و حواشی و مزدوران و دنبالچههایش خلاصه میشود.
همین حقیقت است که اساسیترین ملاک شناخت محتوای این «عملیات» و ماهیت
«عاملان»اش را هم آشکار میکند.
رسانههای نظام ولایی، نه فقط لحظه به لحظه تحرکات سربازان بدنام اعزام شده
به پاریس را دنبال میکردند، بلکه خبرگزاری رسمی رژیم، پیشاپیش برنامه
روزهای بعد اکیپ اعزامی را اعلام کرده بود که: «بناست دو تظاهرات مشابه از
سوی جمعی دیگر از اعضای سابق گروهک منافقین جمعه شب در «والدواز» و
«مریسوراواز» در حومه پاریس برگزار شود»(ایرنا13فروردین84).
کمی بیش از دوهفته قبل از همین به اصطلاح تجمع و تظاهرات در پاریس و حومه
بود که آخوند یونسی وزیر وقت اطلاعات رژیم، در همان روزی که چند مزدور
آبنکشیده دیگر را از فاضلاب تیف تحویل گرفته و در آغوش میکشید، اعلام
کرد،«من امروز به معاونم دستور دادم جنایتهای منافقین را سریع بهعرض مجامع
بینالمللی برساند و ثبت شود»(تلویزیون رژیم 25اسفند83).
«توفان پاریس»!
و سوتهدلان عدد و رقم
در یک چشمه شاعرانه و به اصطلاح ادبی که سایت «آخوند دیدبان» در همان روزها
مرتکب شد، علاوه بر تدارک وسیع سیاسی و اطلاعاتی و مالی، رسانه اختصاصی
جنگ روانی وزارت اطلاعات هم حسابی زور زد تا حمایتهای ادبی و روانی و عاطفی
خود را از راه دور به مأموران برون مرزی نظام تقدیم کند: «روز جمعه اول
آوریل، پاریس بر عکس روزهای گذشته هوایی آفتابی و بهاری داشت. معترضین علیه
تروریسم که بالغ بر صدها تن بودند، از محل اقامتشان بیرون آمده، سوار
3اتوبوس شده و به سمت دهکده اور (محل اقامت مریم رجوی) حرکت کردند»(ایران
دیدبان 15فروردین84).
بر اساس این انشای خوب وزارتی، هوای پاریس در فصل بهار، میتواند به دلایل
خاصی، بعضی روزها بهاری نباشد. آخر در آن «روزهای گذشته» یعنی وقایع قبل از
این روز هوا برایشان واقعاً «پس» بوده است. انشانویس وزارتی چندان مقصر
نیست، مأموریت آن روزش، امدادرسانی غیبی و حمایت روحی و روانی «امت حاضر در
صحنه» از هزاران کیلومتر دورتر بوده است. میرزابنویس وزارتی اگر میدانست
اتوبوس با قوطی کنسرو مختصر تفاوتی دارد، صدها نفر را در 3اتوبوس جا
نمیداد. بعد از «امام راحل» دیگر هیچکس در این نظام تشخیص نمیدهد که
اتوبوس بزرگتر است یا کنسرو؟
انشانویس وزارتی در سایت دیدبان آخوندی، همان است که تازگی در باره آمار و
ارقام مراسم به سوی پیروزی خودش را به در و دیوار کوبیده بود که چرا
مجاهدین به هرکس درمورد اعداد و ارقام مراسمشان سؤال میکند، مارک «رژیمی»
میزنند(3). هم چنین «اخلاق اسلامی» را رعایت کنید و دیگر از او نپرسید که
آیا «رژیمیبودن» شغل خوبی است یا اسم بدی است؟
بهخاطر مختصر مشکل هماهنگی که بین تهران و پاریس وجود داشته، محمدحسین
سبحانی مأمور دیگر وزارت اطلاعات، همان روزها هنگام درفشانی حقوق بشری در
گفتگو با یک رسانه «استکباری» فارسی زبان دیگر درباره آمار مزدورانی که به
پاریس آمده بودند گفت: «... 20نفرشون که در زندان های سازمان توی عراق، در
زندان ابوغریب عراق بودند، در اینجا حضور دارند، در واقع حقوقشون در اونجا
نقض شده و در واقع اونها زندان انفرادی را کشیدن»(4).
این 20نفر، محصول بسیج تمام سفارت خانههای رژیم از سراسر اروپا بود که
تازه با همکاری بیدریغ یک سرویس فرانسوی و شرکت و حضور مستقیم مأموران
رسمی سرویس مربوطه در صحنه و از کشورهای هلند، آلمان، سوئد، نروژ، سوییس و
انگلستان، برای تجمع و بهاصطلاح تظاهرات در پاریس و اور جمع کرده بودند.
15تن از آنها عبارتند از: کریم حقی، مسعود جابانی، مسعود خدابنده، محمدحسین
سبحانی، اردشیر پرهیزکاری، مهدی خوشحال، فرهاد جواهرییار، ادوارد
ترمادویان، عباس صادقینژاد، علیاکبر راستگو، خسرو جاننثار، ایوب رستمی،
ربابه شاهرخی، میترا یوسفی و جعفر بقالنژاد.
شماری از این افراد، در فوریه2000 از سوی سرویسهای هلندی، آلمانی، انگلیسی
و نروژی بهخاطر وابستگی به وزارت اطلاعات و دریافت پول از این وزارتخانه
بازجویی شده بودند. برخی دیگر ازجمله کریم حقی طی دهه90میلادی(70شمسی) عضو
رسمی و مأمور مستقیم شبکه تروریستی سعید امامی بودند و در ترکیه و سنگاپور و
مالزی و تایلند توسط سرکردگان وزارت اطلاعات و حتی به طور مستقیم توسط شخص
سعید امامی توجیه شده بودند و مواجبشان را از او دریافت کردند.
متصدیان سرویس فرانسوی که 4سال است دنبال دستاویزهای قانونی برای احیای این
پرونده هستند، توجه داشته باشند که در شرایط یک دادرسی قانونی و عادلانه،
در مقابل سؤالهای نفسگیر بسیاری قرار میگیرند. مستی معاملات تجاری و نفتی
لاجرم روزی از سرهایشان خواهد پرید و به آنها یادآوری خواهد شد که شورای
وزیران اتحادیه اروپا در 29آوریل 1997 بر «همکاری میان دولت های اروپایی
برای تضمین این که به ایرانیانی که دارای مأموریتهای اطلاعاتی و امنیتی
هستند ویزا داده نشود» تأکید میکند و همه دولت های عضو را به «اقدام
هماهنگ برای اخراج و جلوگیری از ورود پرسنل اطلاعاتی ایران در کشورهای عضو
اتحادیه اروپا» فرا میخواند.
صاحب منصبانی که به مأموران شناختهشده دیکتاتوری تروریستی آخوندها مثل
عباس صادقینژاد، ویزا میدهند یا مسعود خدابنده را بهعنوان مستخدم رسمی،
یکی از پوشهای سرویس خود اجاره کردهاند، یا برای تأسیس انجمن پناهندگی که
سرپل عملیات تروریستی آدمکشان رژیم ولایی است، توسط جواد فیروزمند راه
گشودهاند، به روزی بیندیشند که مثل شیراک و دوویلپن در مقابل قانون قرار
میگیرند.
علاوه بر این همکاریهای کاملاً حلال «استکباری»، ارگان های رنگارنگ
اینترنتی و برونمرزی خود نظام ولایی هم، از پشتیبانی معنوی «عملیات پاریس»
دریغ نکردند. در یک «بهاریه» وزارتی دیگر که همان روزها در یکی از
سایتهایشان ترشح کرده بود چنین آمده است: «شهر توریستی پاریس در اولین
روزهای بهار امسال باران تندی را تحمل میکند. در میان نمنم باران، انبوهی
از ایرانیان سوتهدل که خودشان را قربانیان تروریسم مجاهدین معرفی
میکنند، از اقصی نقاط جهان به این شهر زیبا آمده و مشغول اعتراض علیه
عاملان و آمران تروریسم شده و تصمیم دارند در روزهای آینده نیز همچنان به
اعتراضاتشان ادامه دهند»(ایران آینده 10فروردین84 -از وب سایتهای وزارت
اطلاعات).
این پشتیبانی معنوی در روحیه «امت حاضر در صحنه» تأثیر مکتبی به سزایی
گذاشت و آنها گزارش اجرای دستوری را که یونسی به معاونش داده بود، از طریق
سایتهایشان به مرکز رله فرستادند. یکی از آنها گفت: «در این 10سال که در
رابطه با تروریسم کار میکنم چنین آکسیونی را نه دیدم و نه شنیدم. آن هم در
جایی که خود تروریسم است[!!]... آنهایی که از خشونت و تروریسم ضربه خوردند
بیایند و حق و حقوق خودشان را بگیرند و روز دادخواهی فرارسیده
است»(14فروردین84 مزدور مهدی خوشحال در سایت روشنا که سرکردگی آن به عهده
عباس صادقینژاد است).
مزدور محمد حسین سبحانی هم نوشت: «... «توفان پاریس» در هفته گذشته ( 29
مارس الی اول آوریل) و تجمعات اعتراضی اعضای جداشده مجاهدین در شهرکهای
اورسوراواز، مری سوراواز، سرژی پونتواز و شهر پاریس لرزه بر اندام رهبران
این فرقه جاری کردند»(کانون آوا 19فروردین84).
اما در زمینه مشکل و عقده دیرینه عدد و رقم که مأموران وزارتی همیشه در
موردش داغدار بودهاند، «عملیات پاریس» درس و تجربه خوبی در مورد آمار
پرسنل عملیاتی «حاضر در صحنه» به جا گذاشت. اما «آخوند دیدبان» که همیشه گز
نکرده پاره میکند، باید از این تجربه درس می گرفت تا دیگر از خودش عدد و
رقم درنیاورد. یعنی باید مثل برادر بزرگتر «مکتبی»اش، روزنامه رسالت به یک
رسانه خوب «استکبار خبری» که در جعل عدد و رقم تخصص دیرینه دارد اقتدا
میکرد. رسانهیی که در همان روزها گفته بود: «50تن از اعضای سابق سازمان
سازمان مجاهدین خلق ایران امروز در حومه پاریس که محل اقامت رهبران این
سازمان است، دست به یک تظاهرات زده و علیه سازمان به شعار دادن
پرداختند»(بخش فارسی رادیو فرانسه 12فروردین84 ).
پارادوکس
حمال دوپشته
روزنامه ولایی رسالت مطلقاً دروغ نگفت که این تظاهرات در «مخالفت با سیاست
های این گروه» برگزار شده بود. همان روزها یک رسانه «استکباری»دیگر یک حلقه
دیگر از سلسله عملیات پاریسی وزارت اطلاعات را، «کنفرانس مطبوعاتی شاخه
انشعابی سازمان مجاهدین خلق با هدف آزادی همفکرانشان در پایگاه اشرف در
بغداد» نامید و در مصاحبه با یکی از همین کوچک ابدالهای به اصطلاح «عضو
سابق» در باره هدفشان از او پرسید که وی جواب داد: «امکان آزادی گروگان های
رجوی در قرارگاه اشرف خواست اصلی اول و آخر ما است»(مسعود خدابنده- رادیو
آمریکا 11فروردین84).
ملاحظه میکنید که موضوع اصلی چیز دیگری است، ولی شگرد آخوندی این است که
تا پروژه پرخرج 17ژوئن را شیرهکش نکنند دست بر نمیدارند. هدف تاکتیکی که
باعث میشود با علم به خالی بودن پرونده این اکسیونها را روی این کیس سوار
کنند این است که سرویس فرانسوی را در باطلاقی که گیر کرده بیشتر فروببرند و
باز هم از او و مأمورانش سواری بگیرند. اما هدف اصلی همان استراتژی وزارت
اطلاعات رژیم است که میخواهد«اشرف» را از میان بردارد. تا قرارگاه اشرف
باقی است این رژیم و سرانش خواب و راحت و آرام نمیبینند. بنابراین «حرف
اول و آخر» مأمورانشان این است.
وی هم چنین با اشاره به آمار مانیتور وزارت اطلاعات رژیم در مورد حمایت
رسانههای «استکباری» از مجاهدین به گلهگذاری پرداخت و گفت شما به عنوان
«صدای آمریکا در 20ماه گذشته تا بحال 23بار از سازمان مجاهدین مطلب پخش
کردید». ولی هنگامی که از او پرسیدند، در مورد این که مأمور رژیم هستی، چه
میگویی گفت: «هرکی که از یکی جدا میشه، که نمیشه فحش داد، نمیشه
وابستهاش کرد به یک کشور، اینور یا اونور، ... اینها میشن مأمور این رژیم
یا مأمور اون رژیم؟ متأسفانه این هم مشکل اصلی ما نیست ... کسی که میاد
میگه 700تا از مجاهدین جداشده برای رژیم ایران کار میکنه. یعنی 7000تا
مأمور داره رژیم ایران توی خارج از کشور. کسی که میگه 120هزار نفر را توی
زندان دارن الان شکنجه می کنند، یعنی 660هزار نفر مأمور خلص شکنجهگر داره
توی اون کشور»(همان مزدور و همان جا).
ملاحظه میکنید که او با این دفاع جانانه از خودش، هر شک و تردیدی در باره
ماهیت و محتوای رژیمیاش را زدود. به همان دلیل که فاشگویی روزنامه ولایی
رسالت مفید فایده بود، نباید از حقیقتی که در استدلال ابلهانه این نوچه
نظام ولایی هست غافل ماند. زیرا کمک ارزندهیی در شناخت ماهیت اوست.
او هم دچار «پارادوکسی» است که آخوندبودن و مدرهنمایی برای خاتمی ایجاد
کرده بود. پارادوکسی که مأمور رژیم بودن و پناهنده سیاسی وانمود کردن و ژست
مخالف همزمان مجاهدین و رژیم گرفتن برای هرکس درست میکند. همان پارادوکسی
که سایت آخوند دیدبان(ایران دیدبان) هم به طور معکوس در آن گیر کرده است.
مزدور خدابنده میگوید «مشکل اصلی ما این نیست» که مأمور رژیم هستیم. چون
به هر طرف که بچرخد از او مأموربودن تراوش میکند. چون یکی پیدا نمیشود که
صورت مساله را برایش پاک کند، خودش دست به کار میشود و تلاش میکند یکسره
وجودهرگونه مأمور و هرگونه زندان و هرگونه شکنجهگر را زیر سوال ببرد.
او تصور میکند اگر کسی پیدا شود که باور کند اصلاً در ایران یک رژیم
دیکتاتوری تروریستی آخوندی وجود ندارد که تو مزدورش باشی! دیگر کار تمام
است و او از کابوس این سؤال رها خواهد شد.
تا وقتی شما بگویید رژیم آخوندها در خارجه مأمور دارد؟ فرقی نمیکند که 7تا
یا 7000تا باشد، تفاوتی ندارد که 660هزار شکنجهگر باشد یا کمتر. مشکل او
این است که از او نپرسند همسرش(آن سینگلتون) در زندان اوین با بازجویان و
شکنجهگران رژیم چرا و چگونه آنقدر رابطه حسنه داشت که نماینده انگلیسی را
شوکه کرد؟
آخر او مختصر تفاوتی با بقیه دارد. یعنی «نشان از دو کس دارد این نیکپی»!
هم وزارت اطلاعات طوق بندگی خود را از طریق زنش و املاک مادرش به گردن او
آویخته و به او مستمری مشخص میدهد و هم سرویس فرانسوی اول «نقرهداغ»اش
کرده و بعد او را به خدمت گرفته است.
به خاطر اینکه سرشت های آلوده طرف های فعلاً حاکم در تهران و سابقاً حاکم
در پاریس، سرنوشتهایشان را به هم گره زدهاست او در لحظه مأمور هر طرف که
باشد، مأمور دیگری هم هست. نظر به شدت و حدت تحول اوضاع در فاز اضمحلال
رژیم آخوندی و از فرط پیسی که همپالکیهای رژیم را در اروپا و خاصه در
فرانسه احاطه کرده است، او که خودش را به عنوان پیادهنظام در پرونده
17ژوئن، به حراج گذاشته است، اغلب اوقات بهناگزیر دوپشته سواری میدهد.
قبل از آن که مسعود خدابنده و رسانه ثبت شده تحت نام خانواده او به نام
ایران-اینترلینک در عالم تکنیکهای اینترنتی با سایت ایران دیدبان به هم
لینک بشوند، یک «لینک» معنوی و ماهوی آنها را به طرز جداییناپذیری به هم
پیوند داده است.
آنها با رنگکردن خودشان تلاش میکنند، چیز دیگری جز مأمور
رژیم وانمود کنند. ولی «از کوزه همان برون تراود که در اوست».
مقارن همان روزها که مسعود خدابنده به فرموده آخوندیونسی، درگیرو دار
«عملیات پاریس» بود و مسئول کمیسیون خارجه شورای ملی مقاومت، هماهنگیهای
سرویس فرانسوی و رژیم آخوندها، علیه مجاهدین در جهت احیای پرونده 17ژوئن را
در کنفرانس مطبوعاتی پاریس افشا میکرد، آخوند دیدبان در دفاع از خودشان
نوشت:«اعضای ناراضی که به وزارت اطلاعات نسبت داده میشوند، سال هاست که
جهت ترساندن اعضای داخلی، تبلیغ و استفاده میشود... دشمنی با جمهوری
اسلامی و وزارت اطلاعات، دشمنی فرضی و توجیهی برای مشروعیت دعوا و بهانه
برای کسب قدرت سیاسی است»(5).
اصل دعوا همین جاست. اگر دشمنی با جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعاتش
«مشروعیت» نداشته باشد، آن وقت همه اقدامات و پروژهها و تلاش ها از
تسلیحات اتمی گرفته تا بلعیدن عراق و همه طرح و برنامههای رژیم آخوندها که
برای «حفظ قدرت سیاسی» و بقای نظام ولایی طراحی شدهاند، مشروع میشود.
این جاست که اهمیت «مرزسرخ» مقاومت و مبارزه مردم ایران که باردیگر در پیام
اخیر مسئول شورای ملی مقاومت بر آن تأکید گردید، به عنوان سپر سیاسی و سپر
امنیتی در برابر دشمن و عواملش نقش و اهمیت خود را بیشتر آشکار میکند.
(ادامه دارد)
پانویس ------------------------
1.روزنامه لیبراسیون، هم چنین توجه کنید به ارزیابی همزمان دو رسانه دیگر
فرانسوی به همین مناسبت: «مجاهدین توانستند، درام بازداشت رهبرشان و ضبط
اموالش را، تبدیل به بهرسمیت شناختهشدن جنبش خود کنند»(رادیو
RTL13تیر82). و «دادگاه استیناف پاریس باآزاد کردن مریم رجوی شکست سختی را
به قاضی پرونده یعنی قاضی بروگیر تحمیل کرده است»(روزنامه لاکروا همان
روز).
2. نام مستعار وکیل وزارت اطلاعات رژیم به نام عباسی که چندماه بعد از
17ژوئن 2003 به فرانسه اعزام شد تا در مورد قابلیتهای حقوقی و قضایی برای
زنده کردن پرونده و واردشدن رژیم به آن چارهجویی کند.
3. سایت ایران دیدبان- و اینترلینک 21تیر 84 با عنوان «رمزگشایی از آمار
جعلی مجاهدین»
4. رادیو آمریکا 9فروردین84
5. ایران دیدبان 29اسفند83 از مزدور وزارت اطلاعات مهدی خوشحال.
به نقل از نشریه مجاهد شماره 862
نوشته : ابراهیم سعیدی
در رابطه گماشته های نجات ووزارت اطلاعات بیشتر بخوانید
گماشته وزارت اطلاعات قربانعلی پور احمدی ازگیلان – وقتی یک خائن ، قاتل وعنتر لوطی های وزارت اطلاعات، بعنوان نویسنده قالب وکتابش رونمائی میشود.
مزدورا ن اطلاعات واعضای سپاه پاسداران در ارتباط با سرتیپ پاسدار سجاد در پاريس مورد نگراني خانواده هاي پناهندگان ایرانی .
وقتی مریم سنجابی نویسنده وزارت بدنام اطلاعات و
ابراهیم خدابنده فستیوال گردان خمینی نشان
فجرمیشود طبیعی است ومجبورند که به باز
نشخوار بپردازند
وابراهیم خدابنده