۱۴۰۳ شهریور ۱۰, شنبه

تلاش مأموران سرکوبگر انتظامی برای انداختن فردی در صندوق عقب خودروی پلیس در شهر ری

 تلاش مأموران سرکوبگر انتظامی برای انداختن فردی در صندوق عقب خودروی پلیس در شهر ری

شهر ری - انداختن فردی در صندوق عقب خودرو انتظامی
شهر ری - انداختن فردی در صندوق عقب خودرو انتظامی

در روز ۵ شهریور، ویدیویی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده که مأموران انتظامی را در حال تلاش برای انداختن فردی در صندوق عقب خودروی نیروهای سرکوبگر انتظامی نشان می‌دهد. این حادثه در جاده قدیم تهران-قم در باقرشهر، واقع در جنوب شهر ری، رخ داده است. ویدیو به‌سرعت در فضای مجازی وایرال شده و واکنش‌های گسترده‌یی را به همراه داشته است.

در این ویدیو، فرد مورد نظر در مقابل تلاش‌های مأموران مقاومت می‌کند، اما مأموران با خشونت بیشتری او را به داخل صندوق عقب خودرو می‌اندازند. این حادثه به‌عنوان یکی از چندین مورد رفتارهای خشونت‌آمیز مأموران انتظامی که اخیراً در شبکه‌های اجتماعی خبرساز شده‌اند، مطرح شده است.

 

قتل زیر شکنجه، استثنا یا قاعده؟

 قتل زیر شکنجه، استثنا یا قاعده؟

سخن روز
سخن روز

پس از ۱۲۶ اعدام علنی در مرداد ماه و استمرار قتل و شکنجه و فشار و محرومیت بر زندانیان، پاسداران خلیفهٔ خون‌آشام، یک جوان لاهیجانی را زیر شکنجه به‌قتل رساندند و سرکردهٔ جنایتکار انتظامی در سومین اطلاعیهٔ خود (۱۰شهریور) اعلام کرد «حادثهٔ اخیر اتفاقی استثنایی است».

اما واقعیت این است که شکنجه و قتل فجیع محمد میرموسوی، نه یک «استثنا»، بلکه یک «قاعده» در حاکمیت آخوندهاست که در موارد بی‌شماری از زجرکش کردن زندانیان طی بیش از چهار دهه پیوسته ادامه داشته است.

پس از شقاوتهای جلادانی مثل لاجوردی و رئیسی دردههٔ ۶۰ که اخیراً به‌عنوان «جنایات سبعانه» و «نسل کشی» به ثبت بین‌المللی رسید، در دههٔ ۷۰ علاوه بر قتل‌های زنجیره‌یی و شکنجه و سربه‌نیست کردن مخالفان، بسیاری از دانشجویان را ـ در جریان وقایع کوی دانشگاه تهران ـ با فرمان خلیفهٔ ارتجاع، دستگیر، شکنجه و ناپدید کردند.

در دوم تیرماه۱۳۸۲ (در دوران ریاست‌جمهوری خاتمی) زهرا کاظمی خبرنگار کانادایی ـ ایرانی را مقابل زندان اوین دستگیر کردند و او را پس از تجاوز و شکنجه‌های وحشیانه که سعید مرتضوی جنایتکار نیز در آن دست داشت، به‌قتل رساندند. پس از اعتراض مادر زهرا کاظمی، خبرگزاری حکومتی ایسنا (۸مرداد ۸۲) نوشت: «مسعود پزشکیان، وزیر وقت بهداشت، دربارهٔ اظهارات مادر زهرا کاظمی مبنی بر وجود آثار جراحت بر بدن دخترش گفت: ”با توجه به آن چه ما از جسد دیدیم، چنین چیزی واقعیت ندارد. کبودی‌های بدن او به‌دلیل تزریق دارو بود”».

۲۰مهر ۸۶ پاسداران خامنه‌ای دکتر زهرا بنی‌یعقوب، را در یکی از پارکهای همدان دستگیر کردند و در بازداشتگاه ستاد «امر به معروف» زیر شکنجه به‌قتل رساندند.

چند ماه بعد (۲۵دی) ابراهیم لطف‌اللهی، دانشجوی سال چهارم حقوق را دستگیر کرده و زیرشکنجه به‌قتل رساندند.

در جریان قیام ۸۸ بسیاری از دستگیر شدگان (محسن روح‌الامینی، محمد کامرانی، امیر جوادی‌فر، رامین قهرمانی، احمد نجاتی کارگر...) را مخفیانه در کهریزک زیر شکنجه به‌قتل رساندند؛ در این قتلها پاسدار رادان سرکردهٔ کنونی نیروی انتظامی نقش اصلی را داشت. حتی رامین پوراندرجانی پزشک کهریزک را به‌جرم اطلاع از قتل‌های کهریزک، در ساختمان بهداری نیروی انتظامی کشتند.

ستار بهشتی، ۹آبان ۹۱ توسط پلیس فتا دستگیر شد و زیر شکنجه به قتل‌رسید. در جریان قیام ۹۶ سینا قنبری، وحید حیدری، سارو قهرمانی زیر شکنجه به‌قتل رسیدند.

قتل‌های وحشیانه‌یی که در جریان قیامهای ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ با قتل مهسا امینی، نیکا شاکرمی، دکتر آیدا رستمی و... ادامه داشت و هم‌چنان ادامه دارد.

شمار جنایتهای مشابه بسیار بیشتر است و آن چه ذکر شد فقط مواردی است که برجسته و رسانه‌یی شده، ولی به‌خوبی نشان می‌دهد که قتل زیرشکنجه در نظام جلادان قاعده است نه استثنا.

قاعده دیگر هم وقاحت رژیم در ماستمالی کردن جنایتهاست. نمونه‌اش هم اطلاعیه‌های نیروی انتظامی تحت‌امر پاسدار مؤمنی وزیر کشور رژیم که پزشکیان وی را مأمور تحقیق کرده است.

این نیروی سرکوبگر در اطلاعیهٔ نفرت‌انگیزش، قربانی را مقصر و «دارای سابقه شرارت» معرفی کرده و با وقاحت می‌نویسد: «متوفی در پاسگاه انتظامی شروع به فحاشی و استنکاف از دستورات عوامل انتظامی و درگیری با مأموران نموده که این روند تا حضور در بازداشتگاه ادامه پیدا می‌کند» و «متأسفانه به‌دلیل هیجان ناشی از اصطکاک صورت‌گرفته میان مرحوم میرموسوی و عوامل انتظامی و عدم کنترل خشم و احساسات از طرف برخی کارکنان و بی‌اعتنایی به وضعیت متهم این اتفاق رخ می‌دهد».

این ادعا در حالی است ویدئوهای منتشر شده از پیکر سلاخی شده محمد میر موسوی هر انسانی را نسبت به شقاوت و وقاحت وحوش خامنه‌ای غرق خشم و نفرت می‌کند. یک رسانه حکومتی (تجارت نیوز) می‌نویسد: «محمد میرموسوی را به قسمت پشت پاسگاه پلیس لاهیجان که فاقد دوربین بوده است برده‌اند و به‌شدت کتک زده‌اند... آثار شکنجه و ضرب و جرح شدید روی بدن او دیده می‌شود. فردی که در این ویدیو حرف می‌زند با اشاره به دو نقطه روی کمر محمد میرموسوی می‌گوید اینجاها سوراخ شده است».

در برابر این شقاوت نهادینه شده در نظام اعدام و قتل‌عام، مسعود رجوی به درستی تأکید کرد: «رژیم می‌گوید عوامل انتظامی ”به‌دلیل هیجان“ نتوانستند خشم و احساسات خود را کنترل کنند! هیجان و خشم و غضب صد سالهٔ شاه و شیخ و دژخیمان علیه خلق ما جز با سقوط و سرنگونی تمامی ندارد. اما روزی می‌رسد که مردم ایران هم دیگر نمی‌توانند“ خشم و احساسات“ خود را در برابر این رژیم و کارگزاران و عوامل و مزدورانش کنترل کنند. روزی که فوران خشم خلق بند از بند رژیم خواهد گسست».

۱۴۰۳ شهریور ۶, سه‌شنبه

زمان حسابرسی و خاتمه مصونیت از مجازات

 

زمان حسابرسی و خاتمه مصونیت از مجازات

کنفرانس بین‌المللی در بارهٔ جنایت سبعانه علیه بشریت
کنفرانس بین‌المللی در بارهٔ جنایت سبعانه علیه بشریت

پیام برگزاری کنفرانس بین‌المللی در بارهٔ جنایت سبعانه علیه بشریت (نسل‌کشی مجاهدین در قتل‌عام ۶۷ و نیز اعدام‌های فراقضایی و خودسرانه در سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱) چیست؟ این کنفرانس چه سازوکارهایی را در راستای حسابرسی از آمران و عاملان جنایت ایجاد خواهد کرد؟

 

یک یادآوری تاریخی

روایت‌های رسمی تاریخی پر از فتوحات و لشگرکشی‌های کشورگشایانه است. در صفحات این نوع تاریخ‌نگاریها هرگز شرحی از درد و رنج قربانیان نیامده است. این روایت‌های رسمی را قلم‌هایی نوشته‌اند که زرخرید حاکمان سفاک بوده‌اند. طبق این روایتها کشته‌شدگان فقط عددهایی هستند که در کنار شمشیر خونچکان طرف غالب قرار می‌گرفته‌اند تا فتح او را با ابهت و پرطنطنه جلوه دهند. در این نوع تاریخ‌نگاریها قرار بر این نبوده است که کسی از حاکم فاتح حسابرسی کند. برای نخستین‌بار بشریت در دادگاه نورنبرگ آلمان، جنایتکاران جنگی را که شامل ۲۴تن از مهم‌ترین رهبران سیاسی- نظامی رایش سوم بودند به حسابرسی کشید. این دادرسی که بزرگ‌ترین دادرسی تاریخ نام گرفت الگویی شد برای حسابرسی و مجازات عاملان جنایت علیه بشریت و نسل‌کشی در هر نقطه از جهان.

 

مقاومت ایران؛ عزم جزم برای شکستن تابوی مصونیت از مجازات

۷۹سال پس از دادگاه نورنبرگ، مقاومت ایران می‌خواهد آمران و عاملان جنایت سبعانه و نسل‌کشی را به پای میز محاکمه بکشاند. این پیام جنبش دادخواهی و نیز کنفرانسی است که با عنوان «جنایت علیه بشریت، زمان حسابرسی و خاتمه مصونیت از مجازات» به تاریخ شنبه ۳شهریور ۱۴۰۳ در پاریس برگزار گردید. در این کنفرانس خانم مریم رجوی، پروفسور جاوید رحمان و جمعی از حقوقدانان برجسته، کارشناسان بین‌المللی و شخصیت‌های شناخته‌شده مدافع حقوق‌بشر سخنرانی کردند. 

آنچه این ابتکار تاریخی را حائز اهمیت می‌کند، این است که مقاومت ایران با این کنفرانس می‌خواهد تابوی مصونیت از مجازات آمران و عاملان قتل‌عام۶۷ را در هم بشکند و برخلاف دادگاه نورنبرگ این اقدام را در زمانی به پیش می‌برد که هنوز آمران و عاملان جنایت علیه بشریت در حاکمیت هستند.

 

کنفرانسی برای ایجاد سازوکار حسابرسی از آمران و عاملان جنایت

گزارش گزارشگر ویژهٔ سازمان ملل، پرفسور جاوید رحمان، یک سند متقن بین‌المللی است. او در تحقیقات خود نشان داده است که قتل‌عام ۶۷ مصداق بارز نسل‌کشی و جنایت علیه بشریت بوده است. گام بعدی ایجاد سازو‌کارهایی است که بر اساس آن حسابرسی از آمران و عاملان جنایت هموار شود. این کنفرانس گامی در این راستا بود.

از این رو پرفسور جاوید رحمان در سخنرانی خود از جامعه بین‌المللی خواست تا مکانیسم‌های تحقیق و پاسخگویی برای این جنایات ایجاد کنند و بر لزوم صدور احکام بازداشت بین‌المللی برای مقامات مسئول تأکید کرد.

او در بخشی از سخنرانی خود جنایات هولناک دهه ۶۰ و به‌ویژه قتل‌عام ۶۷ را بدترین و بی‌رحمانه‌ترین نقض حقوق‌بشر در تاریخ معاصر دانست و گفت این جنایت نباید تنها به‌عنوان جرایم تاریخی نگریسته شود، بلکه به‌عنوان جرایم مستمر در حقوق بین‌الملل شناخته شود.

اگر جنایات هولناک دهه ۶۰، به‌ویژه قتل‌عام ۱۳۶۷ با مداخله به‌موقع جامعه بین‌المللی متوقف می‌شد، شاهد جنایات امروز نبودیم.

 

پشتیبانی حقوقدانان از گزارش جاوید رحمان

قبل از برگزاری کنفرانس، شاهد نامهٔ ۳۱۳ تن از کارشناسان و گزارشگران فعلی و پیشین ملل متحد به کمیسر عالی حقوق‌بشر ملل متحد بودیم. آنها با انتشار این سند درخشان ضمن حمایت از گزارش سرفصلی جاوید رحمان، اعلام کردند که این گزارش راهی برای عدالت و پایان دادن به مصونیت از مجازات در ایران باز می‌کند. آنها خواهان گنجاندن موضوع قتل‌عام۶۷ در قطعنامهٔ سالانهٔ کمیتهٴ سوم مجمع عمومی ملل متحد شدند.

 

همراهی حقوقدانان برجستهٔ بین‌المللی با هدف کنفرانس نشان داد که یک عزم جدی جهانی برای پایان دادن به مصونیت جنایتکاران وجود دارد که اینک خود را در همراهی و همگامی با اهداف مقاومت ایران به ثبوت رسانده است.

پروفسور اوسوجی، رئیس دادگاه بین‌المللی جنایی تا سال ۲۰۲۱، در این کنفرانس به‌صراحت اعلام کرد که قوانین بین‌المللی دیگر این ایده را که مقامات دولتی به‌دلیل مقام خود از مصونیت برخوردارند، نمی‌پذیرد. وی تأکید کرد که محاکم بین‌المللی می‌توانند در صورت عدم پیگیری جنایات در قلمرو یک کشور، صلاحیت رسیدگی به آنها را داشته باشند.

نکتهٔ قابل توجه در سخنرانی او این بود که گفت: «تحقیقات پروفسور جاوید رحمان در خصوص اتفاقات سال ۱۹۸۸ در ایران (قتل‌عام ۶۷) مجوزی به جامعه بین‌المللی داده است تا درباره این مسائل و اقدامات لازم برای مقابله با آنها بحث کنند».

او تأکید کرد هر گونه نقض حقوق اعضای مجاهدین خلق در کشورهایی مانند آلبانی و فرانسه که منجر به ارتکاب جنایات بین‌المللی شود، می‌تواند تحت صلاحیت دادگاه بین‌المللی جنایی قرار گیرد.

پرفسور لیلا سادات نیز قتل‌عام۶۷ را جنایت علیه بشریت دانست و گفت:

«مصونیت از مجازات و عدم دستیابی به عدالت برای قتل‌عام۶۷ باعث شده است که رژیم به سرکوب بیشتر ایرانیان در داخل و خارج از کشور ادامه دهد. رژیم ایران هم‌چنان به ارتکاب جنایات خود، از جمله قتل‌های فراقضایی، شکنجه، خشونت جنسی و جنسیتی، و ناپدیدسازی اجباری ادامه می‌دهد».

کنت لوئیس، وکیل مجاهدین در دادگاه حمید نوری نیز اظهار داشت: «گزارشگر ویژه سازمان ملل بر لزوم استفاده از صلاحیت جهانی برای تحقیق و تعقیب جنایات رژیم ایران تأکید کرده است. ما باید از صلاحیت جهانی برای جنایت علیه بشریت و نسل‌کشی در دهه ۶۰ پشتیبانی کنیم».

طاهر بومدرا در این کنفرانس گفت: «من به پروفسور جاوید رحمان می‌گویم که آنچه که او انجام داده، توسط تمامی دوستداران صلح و عدالت در جهان قدردانی می‌شود و او هرگز تنها نخواهد بود».

***

پیام این کنفرانس در یک‌کلام این است: باید به سکوت و بی‌عملی نسبت به فاجعه نقض حقوق‌بشر در ایران پایان داده شود. زمان حسابرسی و خاتمهٔ مصونیت از مجازات فرا رسیده است.

۱۴۰۳ شهریور ۵, دوشنبه

ایران؛ جامعه‌شناسیِ بن‌بست‌های زنجیره‌یی و تنها مفر خروجیِ آن

 

ایران؛ جامعه‌شناسیِ بن‌بست‌های زنجیره‌یی و تنها مفر خروجیِ آن

ایران؛ جامعه‌شناسیِ بن‌بست‌های زنجیره‌یی...
ایران؛ جامعه‌شناسیِ بن‌بست‌های زنجیره‌یی...

در بررسی و تحلیل نظامهای تمامیت‌خواه که تمام ارکان آن مشروط به رد و تأیید مرکز قدرت مذهبی و سیاسی است، همواره در گردش تحولات، عبارتهایی (ترم‌هایی) هستند که تکرار می‌شوند؛ مثل: بن‌بست و بحران، لاعلاجی، نامشروع، سرکوب‌گری و تجاوز، قتل‌عام و اعدام، فقر و فاقه، تورم و بیکاری، انقباض و خالص‌سازی و...

چرا چنین است و چرا این عبارتها و واژه‌ها در تحلیل‌ها، تفسیرها و تعبیرها پیرامون چنین نظام‌هایی، به سرانجامی متعادل و متعارف در گفتارها و نوشتارها نمی‌رسند؟

علت در این است که بن‌بستها در دیکتاتوریهای تمامیت‌خواه مذهبی و سیاسی، زنجیره‌یی هستند. یک بن‌بست کافی‌ست تا زایندهٔ بن‌بست بعدی و سپس بعدی و همین‌طور زنجیروار به هم متصل و ادامه‌دار شوند.

 

وقتی قانون اساسی و سه قوه ارکان قدرت سیاسی، مشروعیت‌شان را از اصل ولایت فقیه و شخص ولی‌فقیه می‌گیرند، چنین بساطی در منظومهٔ به‌هم پیوستهٔ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگیِ کل کشور پهن می‌شود که بن‌بستها را زنجیره‌یی می‌کند. به امر سیاسی در ایران نگاه کنید؛ خمینی آن را مطلق در حیطهٔ خودش گرفت. پشت‌بندش اقتصاد، وابسته به ولی‌فقیه و بازوهایش شد، پشت‌بندش آموزش، فرهنگ، قلم، مطبوعات و رسانه مشروط به نظر ولی‌فقیه شدند، پشت‌بندش ورزش و همین‌طور زنجیروار، گره در گره ادامه یافت و خالص‌سازی و انقباض مداوم هم در همین عداد.

 

جدیدترین محصول این دستگاه بن‌بست‌ساز، جنگ‌وجدال بر سر کابینهٔ پزشکیان در مجلس ارتجاع است. اصلاً معلوم نیست چرا نمایش رأی‌گیری راه انداختند که هواداران حکومت بروند رئیس‌جمهور انتخاب کنند! پزشکیان که بلندبلند می‌گوید تک‌تک وزرا را «آقا» تأیید کرده؛ پس چه نیازی به تو و آن نمایشات و هزینه‌های رأی‌جمع‌کنی بود؟

در دادو بیدادهای مجلسیان نظام، اصلاً کسی دنبال حل معضلات گریبان‌گیر و خفه‌کنندهٔ مردم ایران در امور سیاسی و اقتصادی و معیشتی نیست، بلکه همه مسأله‌شان این است که فلان وزیر معرفی‌شده چه میزان تحت‌امر مطلق «مقام معظم رهبری» بوده و هست!

جالب بود، کاربری با خواندن یا دیدن اخبار دعوای حریصان قدرت و ثروت در مجلس ارتجاع، نوشته بود «تو را به‌خدا ببینین چه کسانی بر مردم ایران حکومت می‌کنن که یک‌ذره غیرت و شرف در رگ‌شون نیست»!

اتفاقاً موضوع همین است که این کاربر روی آن انگشت گذاشته است: «بی‌غیرتی و بی‌شرفی» در قبال رنج و مرارت مردم ایران، فقط به‌خاطر چاکرمنشی و قاپیدن نواله از «مقام معظم رهبری» و گرفتن جواز وکالت و وزارت و ریاست.

 

اگر قانون در ایران آخوندزده در بن‌بست است،

اگر رئیس‌جمهور جز تدارکات‌چیِ پاچه‌لیس «مقام معظم رهبری» نیست،

اگر حقوق و قضا جز محصول اعدام و چپاول و از هم پاشاندن خانواده‌ها و داغ روی داغ، محصولی دیگر ندارد،

اگر آزادیِ انتخاب و اختیار آزاد زیستن جز در مسلخ، جایی ندارد و حرمتی برایش نیست،

اگر برابریِ حقوق و زیست آزاد زن و مرد به‌قیمت سلاخی زنان و دختران در خیابان‌ها و زندانهاست،

اگر سیاست، کثیف‌ترین حربه و ترفند برای نوالهٔ قدرت و خزانهٔ ثروت است،

اگر اقتصاد، شرحه‌شرحه و چپاول‌شدهٔ حکومتیان،

اگر مصادر مذهب حکومتی و حوزوی، میلیاردمیلیارد از دارای و سرمایه‌های حق مردم ایران را بالا می‌کشند،

اگر معیشت، مایهٔ شرم مادر و پدر ایرانی و غربت غرور آدمی و شکست حرمتش در پای سفرهٔ نان و رزق شده است

و اگر اشغال‌گری، چرخهٔ سلطهٔ یک قوم زالوصفت، توسعه‌طلب و تجاوزگر بر جغرافیای ایران است، همه و همه ناشی از تمامیت‌خواهیِ مذهبی و سیاسی و اقتصادی با محوریت ولی‌فقیه است.

 

چنین عرصه‌ای پیش پای مردم ایران و کنش‌گران مسؤل در قبال سرنوشت خود و کشورشان است. تمام راههای مدنی، اعتراض، اعتصاب و مسالمت هم برای عبور از این عرصه طی شده است. اکنون شرف، غیرت، غرور و مسؤلیت‌شناسی انسانی و تاریخی حکم می‌کند که بر چنین چرخهٔ ننگین مذهبی و سیاسی و استثماری، نقطهٔ پایان گذاشته شود. اتحاد و همبستگی اقشار مردم ایران ــ که این‌روزها در زندانها و شهرها در حال گسترش و اتخاذ مسیر پایداری و قاطعیت است ــ باید به ضربه کاری در راستای زدودن دامان مام ایران از اشغال‌گران ولایی ــ آخوندی باشد.

۱۴۰۳ شهریور ۴, یکشنبه

رکود تورمی همزاد دولتهای نامردمی

 رکود تورمی همزاد دولتهای نامردمی

رکود تورمی
رکود تورمی

در فارسی ضرب‌المثل معروفی است، از بی‌خردی و رفتار سبکسرانه‌ای که به موجب شکایت آسیب دیده از بی‌عقلی فاعل ماجرا، مجازاتی سه‌گانه نصیبش می‌شود. داستان خوردن چوب و پیاز و پرداخت پول، حکایت مردم آزاری است که به کشاورز زحمتکش خرده گرفته بود که پیاز نکارد و محصولش را نیز ضایع کرده بود. قاضی حکم به خوردن مقداری پیاز می‌دهد، متهم پس از خوردن مقدار کمی از آن می‌گوید نمی‌توانم، پس به جایش فلک می‌شود، طاقت آن را هم ندارد و دست آخر جریمه خسارت را می‌پردازد!

***

بسیاری از کشورها برای حل مشکلات اقتصادی خود، رکود و کاهش فعالیت‌های اقتصادی را برای دوره‌ای کوتاه می‌پذیرند تا مانع افزایش تورم و بالا رفتن قیمت‌ها شوند و یا برعکس ترجیح می‌دهند تورم داشته باشند اما شاهد فعالیت‌های اقتصادی و رشد تولیدات باشند؛ اما بیچاره کشوری که در اثر ماهیت ضدمردمی و ارتجاعی حاکمانش، طعم تلخ تورم و رکود را همزمان می‌چشد.

در زمان اشغال ایران به دست فاشیسم دینی، رکود تورمی همواره دامن اقتصاد ایران را گرفته است و رهایی از آن با وجود این نظام امکانپذیر نیست.

 

اقتصاد ایران سالها درگیر رکود تورمی

«اقتصاد ایران در بیشتر سال‌های شش دهه گذشته هم با تورم بالا دست و پنجه نرم می‌کرده و هم با رشدهای اقتصادی پایین و ناپایدار. در ۱۸ سال رشد اقتصادی حتی منفی بوده است. به‌طور میانگین هم رشد سالانه برابر با ۱.۶ درصد بوده است که رشد بسیار پایینی است. هم‌زمانی رکود و تورم به این معنی است که هم رشد اقتصادی از حرکت بازایستاده و هم قیمتها با سرعت بالایی افزایش می‌یابند» (فردای اقتصاد۱۱تیر۱۴۰۲).

با یک تعریف خیلی ساده از رکود تورمی، فرض کنیم هر سالی که رشد اقتصادی ایران دو یا کمتر از دو درصد و تورم دو رقمی بوده است، اقتصاد درگیر رکود تورمی بوده است. با این تعریف، حدود ۲۲ سال از ۶۱ سال گذشته رکود تورمی داشته‌ایم. با تعریف رکود با رشد اقتصادی منفی هم اقتصاد در ۱۶ سال دچار رکود تورمی بوده است.

در سال ۱۴۰۲ آخوند رئیسی تلاش کرد با کاهش رشد نقدینگی، جلوی افزایش تورم را بگیرد و مانع پرداخت وام به غیرخودیها شد، اما رکود اقتصادی افزایش یافت و همزمانی هر دو، باعث آزار و رنج بیشتر مردم شد. با این‌که با مماشات استکبار جهانی توانسته بود نفت بیشتر بفروشد ولی باز هم بودجه با کسریهای وحشتناک مواجه شد و دلار تا ۶۰ هزار تومان هم بالا رفت. پیآمد آن هم تورم رسمی بالای ۴۲ درصدی و تورم واقعی بالای ۶۰ درصدی به‌خصوص در مورد مواد غذایی و مسکن بود که فقر و فلاکت کمرشکنی نصیب مردم مصیبت‌زده ایران کرد. شاخص رکود آن دوره هم بیکاری میلیون‌ها تن از هموطنانمان بود که بخش قابل توجهی را فارغ‌التحصیلان تشکیل می‌دادند. اگر چه همواره دیوار حاشا بلند بود و با آمار‌سازی واقعیتها را به خیالشان می‌پوشاندند ولی شاخص فلاکت (فقر و بیکاری) به‌طور رسمی به ۵۲ واحد رسید و در شش استان به بالای ۶۰ واحد رفت.

 

باز هم افعی رکود تورمی نیش می‌زند

مدتی است که سایه شوم دولت گماشته رئیسی از سر ملت کم شده است حالا نوبت دولت جدید خامنه‌ای به ریاست پزشکیان است که در علن می‌گوید اعضای دولت را خامنه‌ای مشخص کرده است! اما فرقی نمی‌کند نام تدارکاتچی چه باشد، اقتصاد ایران هم‌چنان درگیر افعی سیاهی است که نیش رکود و تورم را به جان مردمان می‌زند. یکی از شاخصهای این امر در دوره جدید میزان چکهای برگشتی با ارقام درشت است. جدیدترین آمارهای بانک مرکزی حاکی از رشد بی‌سابقه سهم چک‌های برگشتی از کل چک‌های مبادله شده طی چهار ماه نخست سال جاری است.

«از مجموع هشت میلیون و ۶۱۳ هزار فقره چک مبادله شده در تیرماه امسال، تعداد ۹۱۲هزارفقره چک، برگشت خورده است که سهم ۱۰.۶درصدی از کل تعداد چک‌ها را دارد. هم‌چنین از مجموع ۶۴۵ همت (هزار میلیارد تومان) چک مبادله شده در تیرماه امسال، مبلغ ۱۰۱همت برگشت خورده است که سهم ۱۵.۷درصدی از کل را دارد» (مشرق۱شهریور۱۴۰۳). علاوه بر آن، اتاق بازرگانی با انتشار شاخص مدیران خرید (شامخ) در تیرماه از تداوم وضعیت رکودی خبر داده بود. هم‌چنین به گزارش دیوان محاسبات کشور، کسری منابع بودجه عمومی کشور در۴ماهه سال۱۴۰۳، معادل۴.۵ همت شده است (تجارت۳۱مرداد۱۴۰۳)

در این شرایط اولویت قرار گرفتن رشد اقتصادی به‌معنای تشدید تورم و نیز اولویت قرار گرفتن کنترل تورم به‌معنای پذیرفتن دوره‌ای از رکود اقتصادی خواهد بود.

 

فردایی سیاه‌تر از امروز

به گفته کارشناسان اقتصادی «اقتصاد کلان ایران دست‌کم از ۱۳۳۲ تا امروز سیاست‌گذاری کارآمد در مقوله‌های پول و ارز، مالیات، سرمایه‌گذاری و به‌ویژه بودجه‌ریزی را تجربه نکرده است امروز نیز سیاست‌گذاری در متغیرهای یاد شده فاقد کارآمدی است و قصه اندوهبار ادامه دارد» (دارایان۱شهریور۱۴۰۳).

درآمد باد آورده صادرات نفت خام دست فاشیسم دینی را برای صدور بنیادگرایی، بمب و موشک باز کرده و مافیای حامی آن نیز لحظه‌ای از چپاول آخرین قطره داراییهای مردم غافل نیست، اما ناترازیهای همه‌جانبه، کسریهای بودجه، ورشکستگی بانکها، فرار سرمایه و نخبه‌ها از یک‌سو و به خیابان آمدن اقشار تهیدست و فقیر و بیکار و حتی بازنشستگان و پرستاران و کارگران و معلمان از سوی دیگر نشان می‌دهد رکود تورمی و هزار بلا و درد لاعلاج دیگر، رژیم آخوندی را آماده سقوط به چاه نیستی کرده است. بی‌تردید پتک آخر بر مجسمه دیکتاتور به دست جوانان آگاه و دلیر میهن نواخته خواهد شد.

۱۴۰۳ شهریور ۱, پنجشنبه

زین العابدین مسعودی که اول شهریور با لاجوردی بدست علی اکبر اکبری بهلاکت رسید که بود

  زین العابدین مسعودی که اول شهریور با لاجوردی بدست علی اکبر اکبری بهلاکت رسید که بود؟

زین العابدین مسعودی همراه ومحافظ لاجوردی افسر سپاه واطلاعات  که با او بهلاکت رسید 

زندگینامه  زین العابدین مسعودی  ((۱۳۷۷- ۱۳۱۸))  زين العابدين مسعودي فرزندمحمدعلی در روز پدوم مهر ماه سال۱۳۱۸ درروستاي مياب ازتوابع شهرستان مرند استان آذربايجان شرقي ديده به جهان گشود. زين العابدين مسعودي درسال ۱۳۲۷ همزمان باتاسيس مدرسه دولتي درمدرسه دولتي غنصري مياب مرندثبت نام كرده وتا پايان دوره ي ابتدايي سال ۱۳۳۲ به ادامه تحصيل پرداخت ومعلم مربوطه ايشان مرحوم آذرپی و عزيز حاجی اقراري بوده است.وبعدازخدمت سربازی به استخدام مهندسی ادوات ارتش در آمده وبازنشسته میشوند.وي دراولين روز شهريورماه سال ۱۳۷۷ در جريان درگيري مسلحانه با عناصر گروهك  (سازمان مجاهدین) در بازار تهران بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. مسعودي بازنشسته ارتش بود و در سال ۱۳۷۷در زمان دستگيري ضاربين ترور شهيد لاجوردي به شهادت رسيد.
 زين العابدين مسعودي در زمان شهادت۵۹ سال داشت و متاهل بود از او پنج فرزند به يادگار مانده است.او در گلزار شهداي بهشت زهرا قطعه ۲۴ به خاك سپردند. 
منبع: اداره کل مورایثارگران و شهردار ناحيه ۵ منطقه ۷تهران. مشخصات شناسنامه زین العابدین مسعودی فرزندمحمدعلی ازشهدای ترور کشور وآذربایجان می باشدکه درجریان ترور شهید لاجوردی توسط گروهک مجاهدین خلق ترور شد.  زین العابدین مسعودی نام پدر: محمدعلی نام مادر: سکینه تحصيلات: سیکل – دیپلم ایثارگران شغل(ها): بازنشسته ارتش_ همراه ومحافظ  لاجوردی محل دفن: قطعه:۲۴ ردیف:۵۶ شماره مزار:۲۴مكرر نام گلزار:بهشت زهرا شهر:تهران کد ملی:۱۵۸۲۷۸۹۱۰۱ شماره شناسنامه:۱۳ نوع ایثار:شهيد آخرین مدرک تحصیلی:(سیکل(راهنمایی شغل:کادرارتش منبع خبر : پایگاه مقاومت بسیج شهدای میاب

آدرس آرامگاه : بهشت زهرا

نــام :
زین العابدین
نـام خـانوادگـی :
مسعودی
نـام پـدر :
محمدعلی
تـاریخ تـولـد :
۱۳۱۸/۰۷/۰۲
مـحل تـولـد :
مرند
سـن :
۵۹ سـال
دیـن و مـذهب :
اسلام شیعه

بـیوگـرافـی
وصـیت نـامه
شـرح شـهادت

۱۳۱۸، در مرند چشم به جهان گشود. پدرش محمدعلی و مادرش،فاطمه نام داشت. سواد خواندن ونوشتن نمی دانست. ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. یکم شهریور ۱۳۷۷، در تهران بر اثر اصابت گلوله شهید شد. تاکنون اثری از پیکرش بدست نبامده است.

اصغر دهقان فاضلی که هنگام هلاکت لاجوردی حضور داشت ومجروح شد کیست؟- شکنجه و آمال خلیفه خمینی(۱۱) - کاظم مصطفوی

 

 اصغر دهقان فاضلی که هنگام هلاکت لاجوردی حضور داشت کیست؟- شکنجه و آمال خلیفه خمینی(۱۱)نوشته ای از کاظم مصطفوی

لاجوردی و همراهانش
لاجوردی و همراهانش

ما خلیفه می‌خواهیم که دست ببرد و حد بزند و رجم کند - خمینی

اندکی درباره مخوفترین شعبه شکنجه در اوین:
اما بار اصلی کار شکنجه در اوین، در شعبه 7بود. لاجوردی از پیچیده‌ترین و هارترین شکنجه‌گران در این شعبه استفاده می‌کرد. بنا بر گزارشها، شعبه‌های دیگر اوین اغلب از 4ـ5شکنجه‌گر تشکیل شده بود. هر یک از این شکنجه‌گران، بنا‌ به ضرورت نقش چماق یا حلوا را بازی می‌کردند. اما تعداد پرسنل شعبه۷گاهی اوقات به ۱۰شکنجه‌گر حرفه‌یی هم می‌رسید.

در گزارش یک زندانی از بندرسته آمده است: «سربازجوی شعبه7فردی به نام اسلامی‌بود. او را گاهی دکتر و گاهی حاجی صدا می‌کردند. او در سال60در یک درگیری مسلحانه با مجاهدین زخمی ‌شده بود و پای چپش تیر خورده و لنگ لنگان راه می‌رفت. اسلامی در سال76-75(در زمان سعید امامی) رئیس گمرک تهران شده بود».
در گزارش دیگری می‌خوانیم: «دستیار اسلامی، بازجوی جلادی بود به نام علی اصغر فاضل.

علی اصغر فاضل یا علی اصغر دهقان فاضلی که بعد از اسلامی در سال1366مسئول شعبه7شد». 

فاضل همان جلادی است که هنگام مجازات لاجوردی در کنار او بود و در آن جریان مجروح شد. 

ستاد فرماندهی مجاهدین در داخل کشور ضمن اعلام این خبر سوابق او را افشا کرد.

 فاضل در ابتدا مسئول پشتیبانی زندان اوین بود.

 بعد در دادگاه انقلاب اسلامی دستیار لاجوردی شد و تا سال66در اوین بود .

 سپس به قسمت امنیت داخلی وزارت اطلاعات منتقل شد. 

علاوه بر آن در پوشش یک دفتر ساختمانی در شهرآرا به جاسوسی و کار اطلاعاتی اشتغال داشت» (ستاد فرماندهی مجاهدین در داخل کشور (مجاهد404ـ 2شهریور1377)

اصغر رئیسی اسماعیلی که با لاجوردی بدست علی اکبر اکبری قهرمان ملی به سزای اعمالش رسید کی بود از ایسنا میخوانیم که گویاست چه دژخیمی بود.

 اصغر رئیسی اسماعیلی که با لاجوردی بدست علی اکبر اکبری قهرمان ملی به سزای اعمالش رسید کی بود از ایسنا میخوانیم که گویاست چه دژخیمی بود.


اصغر رئیس اسماعیلی دژخیم ،همکار لاجوردی قصاب اوین 

 اصغر رئیس اسماعیلی را بیشتر بشناسیم اصغر رئیس اسماعیلیه گزارش ایسنا،اصغر رئیس اسماعیلی  در سال ۱۳۲۲ در تهران  ودر خانواده مذهبی به دنیا آمد. تحصیلات خود را در زادگاهش پی گرفت و در جریان انقلاب اسلامی به عنوان یک انقلابی مبارز، تلاش گسترده‌ای را برای افشاگری علیه رژیم پهلوی و روشنگری جوانان از خود نشان داد.


وی پس از پیروزی انقلاب و با تشکیل دادستانی انقلاب اسلامی، به یاری هم‌رزمان خود در این نهاد انقلابی پیوست و در نبردی بی‌امان علیه منافقین، طاغوتیان، جریان‌های مشکوک و حرکت‌های ضدانقلابی، به همراه جمعی از دوستانش در سال ۱۳۵۹ از طرف بنی‌صدر رئیس جمهور وقت مورد توبیخ قرار گرفت و به دستور وی به زندان افتاد؛ اما با دستور حضرت امام راحل به همراه دوستانش بلافاصله آزاد و مسیر انقلابی خود را تداوم بخشید.

احساس ظلم‌ستیزی، تعهد و مسئولیت‌پذیری‌اش باعث شد که مورد عنایت خاص مسئولان قضایی وقت از جمله آیت‌الله بهشتی، آیت الله موسوی اردبیلی، آیت‌الله ربانی املشی، آیت‌الله سبحانی و آیت‌الله ری شهری قرار گیرد و به عنوان امین آنها، امور را پیگیری کند.
این ستاره قضا،در شناسایی و رسیدگی به پروندۀ عاملین ۸ شهریور که منجر به شهادت رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر- شهیدان رجایی و باهنر- شد،نقشی کلیدی و محوری داشت و در این راستا مورد تکریم مسئولان وقت قوه قضاییه به ویژه شهید
ربانی املشی قرار گرفت.

وی در طول خدمت خطیرخود، مسئولیت‌های مختلفی را بر عهده گرفت و صادقانه و خستگی ناپذیر در این مسیر گام نهاد که برخی از مسؤولیت‌های او عبارتند از:
ریاست دفتر دادستان کل کشور معاون کمیته اجرایی مرحله دوم قانون استخدام کشوری، دبیر شورای عالی بررسی صلاحیت قضاوت و عضو هیأت بازرسی و بررسی صلاحیت،قضات معاون اداری و مالی سازمان زندانهای کشور، معاون اداره کل تشکیلات و بودجه و ... .

او همچنین در روند فعالیت‌های مؤثر خود برای تقویت نیروهای وفادار و مذهبی در انجمن اسلامی دادگستری حضوری فعال داشت.
سرانجام این مرد خستگی ناپذیر در سن ۵۵ سالگی و  در تاریخ ۱۳۷۷/۶/۱ در کنار شهید حاج اسدالله لاجوردی در بازار تهران به دست منافقین ترور شد و پیکر پاکش در بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.

۱۴۰۳ مرداد ۳۱, چهارشنبه

علی اکبر اکبری که هیولا را به سزای جنایاتش رساند وقلب ایران زمین این زیبا ترین وطن را شاد کرد

علی اکبر اکبری که هیولا را به سزای جنایاتش رساند وقلب ایران زمین این زیبا ترین وطن را شاد کرد 
 


علی اکبر اکبری نوشته بود که: 

تردید نخواهم کرد

و گلوله را درست میان دو چشم دشمن خواهم نشاند

یا آنجا که قلبش می‌تپد

تردید نخواهم کرد

من برای هزارمین بار

و یقین دارم

خط فاصل آدمی و گرگ در روان کشیده شده

«در اندیشه و آرمان»

ساعت ۱۲/ ۱۰ شب جمعه ۵/۱۰/ ۷۶

جملات بالا، شعرواره‌ایی از علی‌اکبر اکبری، قهرمان ملی است که در روز اول شهریور سال ۱۳۷۷ اسدالله لاجوردی ملقب به جلاد اوین را به دیار عدم فرستاد. عجیب این‌که آن روز مبارک، سالگرد تولد خود علی‌اکبر بود و دقیقاً ۲۰سال از زندگی پربار او می‌گذشت.

علی‌اکبر شاعر نبود و تحصیلات دانشگاهی هم نداشت ولی در اثر جوشش عواطف ناشی از آشنایی با آرمانها و ایدئولوژی ناب مجاهدین، مرد علم و شمشیر شده بود و این‌گونه روان و زیبا، عبارات موزون و نغزی را سرود که روح را نوازش می‌دهد و دلها را از آن انتقام و هیولاکشی خنک می‌کند.

او با این دل‌نوشته نشان داد که بارها صحنه مجازات جلاد را در ذهن خود تجسم و مرور کرده و قلبش برای فرا رسیدن آن لحظه پر می‌کشیده است. آن‌قدر در تصمیم خود ثبات قدم داشته که تردید‌ناپذیری‌اش «برای هزارمین بار» به شکل شعر جوشیده و روان شده است.

او به عهدش وفا کرد . قهرمان ملی لقب گرفت 

درود درود درود

۱۴۰۳ مرداد ۲۹, دوشنبه

باز هم درد بی‌درمان «فضای مجازی»

 

باز هم درد بی‌درمان «فضای مجازی»

درد فضای مجازی...
درد فضای مجازی...

روز ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ که جلسهٔ مجلس ارتجاع برای بررسی صلاحیت وزرای پزشکیان تشکیل شده بود و قرار بود دربارهٔ وزارت ارتباطات گفتگو شود، دوباره در لابلای صحبت‌های وزیر پیشنهادی و نمایندگان، ابعاد وحشت رژیم و خامنه‌ای از فضای مجازی و اینترنت بیرون زد.

ستار هاشمی که قرار است وزیر ارتباطات شود برای همه روشن کرد که برای رفع «دغدغه‌های» خامنه به صحنه آمده است: «ما نتوانسته‌ایم با ابزارهای موجود دغدغه‌های رهبر انقلاب را پاسخ دهیم... بنا بر تأکیدات رهبر انقلاب و وعده‌های رئیس‌جمهور باید با ارزیابی روندهای گذشته برای تحقق اهداف و رفع دغدغه‌های مشترک تلاش کنیم» (تسنیم، ۲۷ مرداد).

یکی از نمایندگان به اسم مسلم صالحی هم روی همین «دغدغه» خامنه‌ای تأکید کرد و از هاشمی خواست که تمرکز کارش را روی «مدیریت فضای مجازی» یعنی پیش بردن سانسور و فیلترینگ و کنترل ارتباطات مردم بگذارد: «تشکیل شورای عالی فضای مجازی به دستور مقام معظم رهبری نشان از اهمیت و دغدغه‌مندی معظم له در مدیریت فضای مجازی است ایشان بارها بر ضرورت داشتن برنامه و تبدیل تهدیدها به فرصت و رها ننمودن این حوزه تأکید داشته‌اند» (ایسنا، ۲۷ مرداد).

سپس آخوند ذوالنوری قدری واضح‌تر، عملکرد «بسیار مهیب‌» فضای مجازی را در هموار کردن راه «قیام» تشریح کرد و گفت: «امروز حاکمیت ملی کشورها حاکمیت اقتصادی پولی و بانکی حاکمیت نظامی و امنیتی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی متأثر از فضای مجازی و اینترنت است، در آینده نزدیک این مصاف بسیار مهیب‌تر خواهد شد با اجرایی شدن پروژه بسیار گسترده استارلینک و فعال شدن دهها هزار ماهواره در مدار... و ماهواره‌های مختلف پژوهشی، مخابراتی، تجاری، جاسوسی در بالای سر ما شرایط بسیار پیچیده‌ای خواهیم داشت... دیده‌اید که در همه آشوب‌ها [قیام] آن چیزی که امنیت ملی رو تهدید می‌کنه، استفاده از فضای مجازی توسط دشمن است» (تلویزیون شبکه خبر، ۲۷ مرداد).

محمدقسیم عثمانی دیگر نماینده مجلس ارتجاع هم که از بی‌نتیجه بودن سهم‌خواهی‌اش به بهانهٔ اهل سنت و هموطنان کرد، آه و ناله می‌کرد، به گوشه‌هایی از تأثیر فضای مجازی در افشاگریها اعتراف کرد و گفت: «الان در فضای مجازی مانند توپ فوتبال ما را لگدمال می‌کنند و کک شما هم نمی‌گزد». اما جالب‌تر، اذعان او به پتک سنگین تحریم انتخابات از سوی کردستان قهرمان بود: «شما حتی حاضر نشدید به ما توضیح دهید چرا در بین نخبگان اهل سنت به هیچ‌کدام میدان ندادی و در جواب بنده فرمودید در کردستان که رأی نداده‌اند»! (مهر آخوندی، ۲۷ مرداد)

آخوند حمید رسایی هم از این‌که تیر رژیم در همه بگیر و ببند و فیلترینگ به سنگ خورده به فغان آمده و اقرار کرد که همه ممنوعیتها و محدودیتها نتوانسته است جلوی نقش آگاه‌گرانهٔ اینترنت را بگیرد و تنها «فحش» و کینهٔ مردم به رژیم را بیشتر کرده است: «این شکل فیلترینگ نه فیلتر هست نه فیلتر نیست ما فقط داریم فحشش را می‌خوریم. من مخالف فضای یل و رها هستم ولی این‌که شما فقط دارید فحشش را می‌خورید باز هم این فضای یل و رها است بنابراین... شما برنامه‌ها و راه‌کارهای عملیاتی خودتان را در این حوزه بگویید» (شبکهٔ خبر، ۲۷ مهر).

به این ترتیب مشخص شد همهٔ جاسوسی‌ها، محدودیت‌ها، فیلترینگ، کند کردن و قطع عمدی اینترنت و گران کردن تعرفه‌ها دردی از دردها و «دغدغه‌های» خامنه‌ای را حل نکرده است و وحشت نظام از فضای مجازی کماکان برقرار است.