شهوت کشتار قاضی حداد، دستپرورده لاجوردی به حدی بود که بین همکارانش به بیمار روانی (موجی) مشهور بود
رسانههای
رژیم نوشتند حسن زارع دهنوی معروف به قاضی حداد معاون دادسرای تهران در
زمان دادستانی سعید مرتضوی، براثر ابتلا به کرونا درگذشت.
حسن
زارع دهنوی معروف به قاضی حداد، توسط اسدالله لاجوردی به تیم دادستانی
اوین پیوست و پس از مدتی دادیار زندان شد. قاضی سابق شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب
تهران، قضاوت بسیاری از پروندههای دستگیرشدگان بعد از انتخابات سال ۸۸ را
برعهده داشت. حداد ازجمله کسانی بود که حکم بازداشت و انتقال به کهریزک
را صادر میکرد.
در شهریور ۱۳۸۹،
قاضی حداد در سمت معاون امنیت دادسرای عمومی و انقلاب تهران بود که همراه
با سعید مرتضوی مصونیت قضاییاش تعلیق گردید.
اتحادیه
اروپا در تاریخ ۲۳ فروردین ۱۳۹۰ (۱۳ آوریل ۲۰۱۱)، ۳۲ مقام ایرانی ازجمله
حسن زارع دهنوی (حداد) را به دلیل نقشی که در نقض گسترده و شدید حقوق
شهروندان ایرانی داشتهاند، تحریم و دستور توقیف کلیه داراییهای این
مقامات در اروپا را صادر کرد.
این قاضی جنایتکار پیشازاین توسط
مقاومت ایران افشاشده، بخشی از سوابق او که توسط نویسنده و شاعر متعهد
مقاومت آقای حمید اسدیان در کتاب «شکنجه و شکنجهگر» مکتوب و منتشرشده، در بخشی از فصل دهم این کتاب آمده است:
برکرسی داوری، از تخمه بدسگال لاجوردی
حسن زارع دهنوی (قاضی حداد) _ دادیار زندان اوین در دهه ۶۰
از
دهه ۱۳۶۰ تاکنون نام قاضی حداد (حاج حسن زارع دهنوی) برای زندانیان سیاسی
طنینی وحشتآور دارد. نامی در کنار لاجوردی و از چهرههای مخوف کشتار و
شکنجه زندانیان. شهوت کشتار در این قاضی دستپرورده لاجوردی به حدی است که
در بین همکاران خود نیز به بیمار روانی (موجی بودن) مشهور است. قاضی حداد
عادت ندارد حکمهای فلهای خود را به متهمان ابلاغ کند.
حداد
دانشجوی رشته حقوق دانشگاه ملی بود و از همان دانشگاه فارغالتحصیل شد. او
کارش را در دادستانی تحت ریاست لاجوردی، در دهه ۶۰ آغاز کرد؛ و در سالهای
بعد ازجمله دادیاران اصلی قتلعام زندانیان سیاسی در نسلکشی سیاه سال۶۷
بود. شکنجهگری و صدور احکام متعدد اعدام تا سال۶۸ ادامه یافت. در این سال
قاضی حداد «به دلیل فساد مالی و اخلاقی» که البته چندوچونش هرگز فاش نشد،
از اوین به «ستاد اجرایی فرمان حضرت امام» منتقل شد و به بررسی املاک
مصادره پرداخت. آنجا هم بعد از رو شدن مقدار زیادی از اختلاسها و
دزدیهایش اخراج و به دادگاههای انقلاب نقلمکان کرد.
قاضی حداد بر کرسی ریاست شعبه ۲۶این دادگاهها تکیه زد و به صدور حکم
اعدامهای بیمرزش ادامه داد. خود او در گفتگو با خبرگزاری حکومتی ایرنا
گفته است: «با توجه به اینکه در شعبه۲۶ دادگاه انقلاب اکثر پروندههای
امنیتی مطرح بود و من نیز فعالیت روی پروندههای امنیتی را آموخته و با
جریانهای ضدانقلاب و گروههای سیاسی آشنا بودم، علیرغم اینکه مسئولیت
سخت و پراضطرابی بود، آن را پذیرفتم».
او نهتنها به بیرحمی در مورد زندانیان مجاهد و مبارز مشهور است که یکی
از مهرههای مؤثر ولیفقیه برای تصفیهحسابهای باندهای دیگر رژیم بهحساب
میآید. او با قاطعیت و شقاوت بسیاری از مخالفان درون حکومت را منکوب و از
حقوق اجتماعی و حتی کار در دستگاههای دولتی محروم کرده است. با امضا و
تصمیم حداد است که بسیاری از نشریات حکومتی تعطیلشدهاند.
حکمهای
سنگین اعدامی که حداد صادر میکرد، ابتدا در مورد قاچاقچیان مواد مخدر و
اجناس عتیقه بود؛ اما با توجه به گفته اکبر گنجی که نوشته بود «ترانزیت
اصلی و عمده حمل مواد مخدر در کشور در دست وزارت اطلاعات است» بسیاری
معتقدند که این شدت عمل، بیشتر برای حذف رقیبان وزارت اطلاعات بوده است.
درهرصورت
این اقدامات بهزودی ماهیت اصلی خود را نشان داد. قاضی حداد پرونده
دانشجویان معترض در ۱۸تیر۷۸ و تظاهرات آنان را به دست گرفت و چنان احکام
سنگینی صادر کرد که فغان همه از دستش بالا گرفت. در این سالها بود که
رسیدگی به پروندههای مهمی در ارتباط با فعالیتهای تشکلها و جریانهایی
مانند نهضت آزادی ایران، جنبش مسلمانان مبارز، ائتلاف ملی مذهبیها، جبهه
ملی ایران، جبهه متحد دانشجویی، جبهه دمکراتیک ایران، دفتر تحکیم وحدت، حزب
ملت ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران، جندالله، انجمن پادشاهی ایران و
غیره بر عهده او بود.
قاضی حداد در این سمت به قتلعام اعضای گروه
جندالله، پرونده دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب، سرکوب فعالان جنبش
زنان، سندیکای کارگران شرکت واحد، صدور حکم اعدام اعضای حزب حیات آزاد
کردستان و صدها احضار و بازداشت فعالان مدنی مبادرت کرد.
در
۱۹ تیر ۸۵ حداد از سوی قاضی سعید مرتضوی، دادستان عمومی و انقلاب تهران،
به معاونت امنیت دادسرای عمومی و انقلاب تهران منصوب شد. سعید مرتضوی در
مراسم تودیع حداد گفت: «مسائل امنیتی، جاسوسی، براندازی و برهم زدن نظام و
آسایش عمومی ازجمله توطئههای دشمنان است که باید با قاطعیت با این جرائم
برخورد کرد. … کشورهای استعمارگر در حال حاضر برای از بین بردن یک کشور
موردنظر، تنها از سلاح و مهمات جنگی استفاده نمیکنند بلکه به شیوههای
نوین جاسوسی و براندازی نیز متوسل میشوند» سعید مرتضوی اظهار امیدواری
کرده است که: «معاونت امنیت دادسرای تهران بتواند در حفظ نظم و امنیت
اجتماعی و مقابله با توطئههای دشمنان با کمک معاون جدید خود (حداد) که
سابقه درخشانی در این امر دارد، عملکرد مطلوبی را ارائه دهد» و «قضات
معاونت امنیت تهران باید با شیوههای مختلف و جدید مجرمین امنیتی آشنا شده و
با برنامهریزی و جمعآوری سوابق آنان و با همکاری وزارت اطلاعات و سایر
ارگانها جلوی عملی شدن توطئههایشان را بگیرند» (خبرگزاری ایلنا_تیر۸۵)
قاضی
حداد یک سال بعد در ۲۱ تیر۸۶ در گفتگو با خبرگزاری ایرنا بند ۲۰۹ گفت:
«بند۲۰۹ زندان اوین یکی از بهترین بازداشتگاههای دنیا است، برخی زندانیان
به ما میگویند تا آنها را به این بند زندان منتقل کنیم. بند ۲۰۹
بههیچعنوان با زندانهای دیگر قابلمقایسه نیست، این بند بهصورت کاملاً
مجهز نگهداری میشود. درموردسلول انفرادی هم آنطور که گفته شد، واقعاً
اینطور نیست، در برخی موارد به دستور قاضی، متهمین امنیتی در سوئیتهای
مجهز برای مدتی محدود نگهداری میشوند».
برای
درک درست ادعای قاضی حداد بد نیست به یک نمونه اشارهکنیم. در جریان قیام
تیر۷۸ نیروهای سرکوبگر انتظامی با حکم قاضی حداد به یک دانشجوی فعال به نام
میثم لطفی مراجعه کرده و او را دستگیر کردند. شکنجههای وحشیانه برای
گرفتن اعترافات آنچنانی، در سولههای کهریزک و اوین و قزلحصار، شروع شد و
در حین همین شکنجهها بود که از او میخواستند به «تجاوز به عنف و حمل سلاح
و قاچاق مواد مخدر و اخلال در نظم عمومی» اعتراف کند. قاضی حداد نام او را
در لیست ۷نفر از «اراذل و اوباش» قرارداد و حکم اعدام آنها را صادر کرد.
رسوایی این اقدامات ضدانسانی تا بدان جا بالا گرفت که بالاخره مجبور شدند
پس از ماهها شکنجه بدون احراز حتی یک مورد از اتهامات با پرداخت ۵۰ میلیون
تومان وثیقه وی را آزاد کنند.
«عَرّ و تیزِ» «لمپن پاسدار نفوذی آخوندها ایرج مصداقی»
درباره دکتر منوچهر هزارخانی، وجدان تابناک فرهنگ و ادب ایران
وزارت اطلاعات این بار از طریق «نفوذی تشنه به خونِ» مجاهدین، دکتر هزارخانی را هم به باد حمله گرفت.
ایرج مصداقی، در مصاحبهٔ با تلویزیون پاسدارنشان اینترنتی «میهن تی وی» در
روز ۲۳مهرماه ۱۳۹۹، در «عرّ و تیز» و هرزهدرایی پاسدارگونه و خامنهای
پسندانهیی، ضمن هرزهدراییهای همیشگیاش علیه رهبری مقاومت سرفراز
ایرانزمین و تمام ارزشهای به خون سرشتهٔ سالیان سازمان مجاهدین، این بار
دکتر منوچهر هزارخانی، «وجدان تابناک فرهنگ و ادب ایران، استاد نویسندگان»
را به صُلّابه کشید و چهرهٔ اهریمنیاش را که با روبندهٔ مردمفریب «دشمن
رژیم و منتقد مجاهدین» میپوشاند، یکبار دیگر، از پرده برون افکند و به
مردم آگاه و داغدار و به پا خاستهٔ ایرانزمین فهماند که در لجن پراکنی و
یاوهگویی و شیطان سازی از مجاهدین و شورا و رزمندگان آزادی، بهویژه
پرچمداران پاکباز آن، مسعود و مریم رجوی، گوی سبقت را از همتای داخلیاش،
پاسدار جنایتکار حسین شریعتمداری، نمایندهٔ خامنهای در «کیهان»، ربوده
است.
چه نیکو گفتهاند که: «از کوزه همان برون تراود که در اوست».
البته
امروز وقتی از ایرج مصداقی صحبت میکنیم، زمانی است که پرونده او بهمثابه
نوچه لاجوردی برملا شده و همدستی او با بازجویان و دژخیمان و نقش او در
نوشتن کتابهای کارنامه سیاه فاش شده است و دیگر ما با یک مجرم طرف هستیم
که باید در مقابل عدالت قرار گیرد و حساب چند دهه جاسوسی و جنایت را پس
بدهد. همانگونه که همکاران گشتاپو در فرانسه و نروژ و هلند و دیگر کشورهای
اشغالشده در جنگ دوم جهانی در مقابل عدالت قرار گرفتند. البته این مزدور
که بهدرستی از چنین سرنوشت شومی وحشت دارد، بعد از افشاگری آقای ژورک
دهندریده تر از قبل به لمپنیزم هر چه بیشتری روی آورده است.
مقالهٔ
«دین مبین اسلام و کاریزمای شوم التقاط» در «وبسایت» «رَهیافته، از
مجریان سیاست «سازمان اطلّاعات سپاه» (ساس)، وابسته به دربار خلیفهٔ
ارتجاع، در روز ۹خرداد۱۳۹۹ که در آن از سیاست جاری وزارت اطلاعات روحانی در
خارج کشور و هزینههای کلان آن برای مزدورپروری انتقاد کرده بود، دلیل
مضاعفی بر نفوذی بودن مصداقی بود و بار دیگر چهرهٔ «مزدور تشنه به خون» از
پرده بیرون افتاد و رنگ غلیظ پاسدارنشان آن کاملاً آشکار شد.
«رهیافته»
در قسمتی از مقالهاش «تهدید اصلی نظام» را از آغاز تا اکنون «مجاهدین»
یاد میکند و به نقل از خامنهای مینویسد: «ایشان پس از غائلۀ بهمن ۹۶ به
روشنی گفتند که “پیاده نظام این غائله منافقین بودند”. پس از غائله آبان
۹۸ تأکید کردند: “در یک کشور خبیث (آلبانی) عدّه یی ایرانیِ وطنفروش جمع
شدند و نقشۀ فتنه بنزین را ریختند» و اکنون نیز رهبری با صراحتی بیش از
همیشه، نسبت به سربازگیری گستردۀ این دشمن خطرناک و موذی از “جامعۀ جوان”
کشور هشدار میدهند. این هشدار نیز از واقعیّتی در کف جامعه برآمده است.
نویسندۀ امنیّتی دربار خلیفۀ ارتجاع در وحشت از گسترش روزافزون این پدیدۀ قیام آفرین و ساختارشکن می پرسد: «این
که مجموعۀ آقای علوی (وزیر محترم «اطلّاعات») با کارهای شبانه روزی خود
برخی توّابین منافقین، مانند سلطانی، خدابنده، عزّتی، حسینی، یغمایی،
کریمدادی، مصداقی، پورحسین و… [را] استخدام کرده، با انررژی گذاری کلان و
البتّه تأمین مالی، توّابین را به رویارویی روانی با خودِ منافقین می
کشاند، بسیار عالیست، امّا آیا کافیست؟ … کافی نیست، چون در کفِ جامعه می
بینیم که چطور جوانان ما در ابعادِ هزار هزار در تور شوم “کاریزمای رجوی”
گرفتارشده، از یک دانشجوی درسخوان تبدیل به یک تخریبگر با مالیخولیای سلاح و
بمب می شوند».
***
بعدازاین
خودزنی سایت «رهیافته»، مزدور نفوذی چهرهٔ واقعیاش را بارز کرد و کمکم
به رنگ بسیجی دهنگشاد و حسین شریعتمداری درآمد. این دگردیسی آشکار در
مصاحبهٔ چهار و نیمساعتهاش با تلویزیونِ «مزدورنشانِ» «میهن. تی. وی» در
روز ۱۰ژوئن ۲۰۲۰، با لحنی چنان پرخاشجویانه به شماری از اعضای «شورای ملّی
مقاومت ایران»، ازجمله دکتر هزارخانی، یورش میبرد که برخی از رجّالگان
کهنهکار دربار خلیفهٔ ارتجاع را هم انگشتبهدهان میگذارد: «اگر جرأت
دارید بیایید و دربارهٔ نوشتهٔ “رهیافته” بنویسید تا ببینید چه بر سرتان
میآورم؛ تا مدالش کنم سر قبرتان بگذارم؛ مدال ننگ، مدال خفّت، مدال خواری،
مدال بیشرفی، مدال بیحیایی، مدال وقاحت. شما که همهچیزتان را به مریم
رجوی و مسعود رجوی فروختید، این را هم بفروشید. لحظهشماری میکنم که شما
بنویسید».
او در درفشانیهای آخوند پسندش میگوید:
ـ «من مجاهدین را دشمن خلق میبینم»؛ «… من امروز فرقهٔ رجوی
را در میان جبههٔ خلق نمیبینم و آن را دشمن میبینم؛ … آن چه از مجاهدین
باقیمانده، چه در آلبانی و چه در جای دیگر تفالهای بیش نیستند؛ «کانون
شورشی در ایران دروغه، فتوشاپه، حقّه بازیه»؛ «همهٔ مردم ایران از “فرقهٔ
رجوی” نفرت دارند ـ
خشم
لجامگسیختهٔ مصداقی در برابر کلیّت مجاهدین و شورا و مسئول شورا و اعضای
آن بهویژه رهبران پاکباز مقاومت سرفراز ایرانزمین ـ مسعود و مریم رجوی ـ
در مصاحبهاش در شامگاه چهارشنبه ۲۳مهرماه ۹۹، با همان «میهن تی وی»
پاسدارنشان نیز با شدّتی بیشتر ادامه مییابد. دکتر هزارخانی هم از این
هتّاکیهای خامنهای پسند در امان نمیماند: «یک عنصر خودفروخته مثل
هزارخانی… هزارخانی امروز روشنفکر و نویسنده نیست، یک مزدور تمام عیاره؛ یک
جیرهخوار تمام عیاره؛ یک آشغال تمام عیاره که در قبال پول فرقهٔ رجوی
هستند، یکمشت تفالهاند… این فرقهٔ کثیف و پلید… رجوی دشمن مردم ایران؛
دشمن منافع ملی است… اعضای شورای ملی مقاومت یکمشت ابله مزدبگیر خودفروش و
خودفروختهاند…»
این
کلمات پاسدار جنایتکارنشان، تنها از جرثومهٔ لجن پروری میتواند بیرون
بیاید که در مکتب خون و شکنجه و تجاوز اوین دوران لاجوردی جلّاد خونآشام
خمینی، پرورده شده باشد و از زادگان عقیدتی خمینی و لاجوردی چنین بیانی
نسبت به پاکبازان جان شیفتهٔ راه آزادی ایرانزمین می زیبد.
این
مسعود رجوی نیست که روزبهروز به انحطاط و قهقرا میرود، این «مزدور تشنه
به خون» مجاهدین است که همراه و هماهنگ با شتاب مدینهٔ «نازلهٔ» خلیفهٔ
خونریز ارتجاع در سراشیبی سقوط، نعرهاش در دشمنی با پیشتازان مرگ بر کف
رزم آزادی، گوشخراشتر میشود وگرنه مسعود رجوی و مریم رجوی در تمام این
سالهای خونسرشتهٔ حکومت رجّالگان ولایت «وقیح»، جز پاکبازی و فدا و گذشتن
از جان و خانمان در کارنامهٔ زندگیشان به ثبت نرساندهاند.
حافظ شیدا سخن چه خوشسرود:
چشم آلوده نظر، از رخ جانان دور است/
بر رخ او نظر از آیینه پاک انداز
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند:/
پاک شو اوّل و پس دیده بر آن پاک انداز
یارت آن زاهد خودبین که بهجز عیب ندید/
دود آهیش در آیینهٔ ادراک انداز
***
برای
اینکه خوانندگان عزیز و نسل جوانی به عمق رذالت و خباثت این دستپرورده
لاجوردی پی ببرند اجازه بدهید کمی در مورد شخصیت دکتر هزارخانی بنویسم.
دکتر
هزارخانی در سال ۱۳۱۳در تهران متولد شد و بعد از پایان تحصیلات دبیرستانی
به فرانسه رفت و تحصیلاتش را در رشته پزشکی و دوره تخصصی آسیبشناسی در
دانشگاه مونپلیه به اتمام رساند. دکتر هزارخانی از بنیانگذاران «کنفدراسیون
جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی» بود. او جزء ۱۳ دانشجوی ایرانی بود که
از سازمانهای دانشجویی فرانسه، انگلیس و آلمان در نشستی از ۲۶ تا۲۹
فروردین ۱۳۳۹ (۱۵تا ۱۸آوریل ۱۹۶۰)، بهقصد تأسیس «کنفدراسیون محصلین ایرانی
در اروپا»، در شهر هایدلبرگ در آلمان غربی گرد آمدند و «کنفدراسیون» را پی
نهادند.
او در آن زمان یکی از فعّالان «جامعهٔ سوسیالیستهای ایرانی در اروپا» (از طرفداران خلیل ملکی) بود.
وی
سال ۱۳۴۶ به ایران بازگشت و در دانشکدهٔ پزشکی تبریز در رشتهٔ آسیبشناسی
به تدریس پرداخت. در پایان سال تحصیلی به خدمت نظام رفت، امّا پس از بازگشت
از خدمت، دانشگاه از پذیرش و تدریس مجدّد او به علّت پیبردن به
فعالیتهای سیاسیاش سر باز زد.
در پی آشنایی با
صمد بهرنگی و علیرضا نابدل، هزارخانی در تبریز ماندگار شد و مدّتی نیز بدون
استخدام رسمی در همین شهر به کار پرداخت. دوستان صمد بهرنگی که در تکاپوی
انتشار مجلّهیی بودند از هزارخانی خواستند تا مقالهیی برای انتشار در
مجله بنویسد. “نقدی بر جهانبینی ماهی سیاه کوچولو” حاصل دوستی هزارخانی با
صمد بهرنگی و همفکرانش است که در سال ۱۳۴۷ در مجلهٔ “آرش” منتشر شد»
(ایران پدیا).
دکتر
هزارخانی از بنیانگذاران «کانون نویسندگان ایران» نیز بود. کانون
نویسندگان در اوّل اردیبهشت ۱۳۴۷ اعلام موجودیت کرد. امّا پس از دو سال
فعالیت، از ادامهٔ کار آن در سال ۱۳۴۹ جلوگیری شد.
شش
سال بعد دورهٔ دوم فعالیت علنی «کانون» در اواخر سال ۱۳۵۵ با تلاش دکتر
هزارخانی و چند تن از اعضای قدیمی کانون آغاز شد. این دوره از فعالیت کانون
تا تیرماه ۱۳۶۰ ادامه یافت و در این ماه پس از شدّت یابی اختناق و سرکوب،
پاسداران به دفتر کانون در تهران یورش بردند و پس از تخریب و مصادرهٔ اموال
آن، از ادامهٔ کار کانون جلوگیری کردند.
دکتر هزارخانی از اعضای مؤسّس «انجمن دفاع از آزادی مطبوعات» نیز بود که در ۲۶اسفند۵۷ (۱۷مارس۱۹۷۹) تشکیل شد.
وی
همچنین از بنیانگذاران «کمیتهٔ دفاع از حقوق زندانیان سیاسی» بود. این
کمیته اندکی پس از شروع اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در بندهای مختلف زندان
قصر، در ۲۱اسفند ۱۳۵۶، توسّط چند تن از نویسندگان و روشنفکران به کار آغاز
کرد و تا پایان اعتصاب غذا که یک ماه به طول انجامید، فعالیتش را ادامه داد
و همراه با این فعالیت «خبرنامه» یی هم در دفاع از اعتصاب غذای زندانیان
سیاسی منتشر کرد. این کمیته خواستار آزادی بیقیدوشرط کلیهٔ زندانیان سیاسی
بود.
اعلامیهٔ
تأسیس و اعلام موجودیت «کمیته» در دهم فروردین ۱۳۵۷منتشر شد و اولین شمارهٔ
«خبرنامهٔ» کمیته نیز با عنوان «بولتن کمیتهٔ دفاع از حقوق زندانیان سیاسی
ایران» در روز ۲۰ فروردین ۵۷ انتشار یافت. انتشار این خبرنامه که روزانه
بود تا پایان اعتصاب غذا ادامه یافت.
***
لیستِ
شماری از کتابهایی را که دکتر هزارخانی پیش از پیروزی انقلاب ۵۷ از زبان
فرانسه به فارسی ترجمه و منتشر کرده است، در زیر میخوانید:
ـ «دربارهٔ فلسطین»، تألیف ماکسیم رُدِنسون و ایزاک دویچر،
ـ «فلسطین مال کیست؟», تألیف هانری کتّان و ادوارد عطیه،
ـ «دربارهٔ ادبیات»، تألیف گئورگی پله خانُف،
ـ «هنر و زندگی اجتماعی»، گئورگی پله خانف،
ـ ترجمهٔ سه نمایشنامه از اِمه سِزِر
ـ
نمایشنامهٔ «تشنگی و گشنگی»، اثر اوژِن یونسکو که حدود پنجاه صفحه آن را
جلال آل احمد ترجمه کرده بود، پس از درگـذشت آل احمد، دکتر هزارخانی مابقی
کتاب را ترجمه کرد.
ـ معروفترین کتابی که دکتر منوچهر هزارخانی، پیش از خروج از ایران به فارسی برگرداند، کتاب «در دادگاه تاریخ»، اثر مِدوِدُف
***
دکتر
هزارخانی در مهرماه ۱۳۶۰ به شورای ملی مقاومت پیوست و اعلام پیوستگی او در
نشریات همان زمان منتشرشده و همه میدانستند که پس از خارج شدن از ایران
بهطور تماموقت برای شورا کار میکند و مدتی هم نماینده شورا در ایتالیا
بود. او از اولین شمارهٔ ماهنامهٔ «شورا» ـ آبان۱۳۶۳ ـ با مقالهٔ «مقاومت»
با «شورا» به همکاری پرداخت. از اسفند ۱۳۶۳, سردبیری ماهنامهٔ «شورا»، از
سوی مسئول شورا به ایشان محوّل شد. این مسئولیت از شمارهٔ ۶ و ۷ «شورا»
(فروردین و اردیبهشت۱۳۶۴) تا آخرین شمارهٔ دورهٔ اوّل (شمارهٔ ۵۳ ـ فروردین
و اردیبهشت۱۳۶۸) و از شمارهٔ «صفر» دورهٔ دوّم (زمستان۱۳۷۰) تا آخرین
شمارهٔ دورهٔ دوّم (شمارهٔ ۱۴، تیرماه۱۳۷۴)، به عهدهٔ ایشان بود.
***
پس
از انتخاب خانم مریم رجوی بهعنوان رئیسجمهور دوران گذار، توسط شورای ملی
مقاومت و تشکیل کمیسیونهای شورا، مسئولیت «کمیسیون فرهنگ و هنر» شورا به
دکتر هزارخانی محوّل شد که همچنان این مسئولیت به عهدهٔ ایشان است.
ـ سردبیری هفتهنامهٔ «ایرانزمین» در اردیبهشت ۷۳ از سوی رئیسجمهور منتخب شورا، به دکتر هزارخانی واگذار شد.
***
دکتر
هزارخانی علاوه بر ویراستاری تمام مطالب ماهنامهٔ «شورا» و هفتهنامهٔ
«ایرانزمین»، سرمقالهها و دهها مقاله و نقد سیاسی در «شورا» و
«ایرانزمین» نوشت. در نشریهٔ «مجاهد» و سایت «همبستگی ملّی»، «یادداشتهای
سیاسی» دکتر هزارخانی از الگوهای درسآموز و بسیار استادانهٔ کوتاه و
نغزنویسی به شیوهٔ غیرقابل تقلید «سهل و ممتنع» سعدیوار است که در
مجموعهیی زیر عنوان «یادداشتهای سیاسی» شامل ۹۳ یادداشت کوتاه و بلند، در
خرداد ۱۳۹۳ به چاپ رسید.
«جای همهتان خالی»!
دکتر
هزارخانی در بهار سال ۱۳۶۵, در یک سفر دهروزه، از مناطقی در کردستان عراق
که مجاهدین در آن مستقر بودند، دیدار کرد و گزارش سفرش با عنوان «مقاومت
مسلحانه: گزارشی از پشت جبهه» بهضمیمهٔ ماهنامهٔ «شورا», شمارهٔ ۲۰ و ۲۱ ـ
خرداد و تیر ۱۳۶۵ چاپ و منتشر شد.
در شهریور ۱۳۸۷
نیز، دکتر از شهر «اشرف» دیدار کرد و خاطرات این دیدار، زیر عنوان «گزارشی
از شهر اشرف» در زمستان ۱۳۸۷, توسط «بنیاد رضائیها» انتشار یافت.
در نخستین سفر، در دیدار از «پایگاه منصوری» در منطقهٔ مرزی، چند تن از مجاهدین حاضر در پایگاه به او گفتند: آقای دکتر! «از روابط خاص خودت با “برادر” و از خاطراتی که از او داری حرف بزن».
هزارخانی در جوابشان گفت:
«من
و مسعود هر وقت به هم میرسیم، چه موقع تشکیل جلسات شورا، چه در مجلس جشنی
یا عیدی یا یادبودی، چه وقتی من با او کاردارم و پس از بارها پیغاموپسغام
تلفنی قرار میگذارد برای چهار ماه و سه روز و هفت ساعت بعد، چه وقتی او
با من کار دارد و تلفن میکند که تا یک ثانیه و سهدهم ثانیه دیگر خودت را
به اینجا برسان؛ خلاصه هر وقت و به هر مناسبت که باهم روبهرو میشویم، پیش
از سلام و احوالپرسی، چند لحظه به هم نگاه میکنیم و هِرهِر میخندیم.
دلیل این کار برای حاضران دیگر ـ اگر باشند ـ روشن نیست، ولی برای خودمان
کاملاً روشن است. میدانیم که از همان برخورد اوّل، دست هردومان روی ماشه
است و به اولین بهانه شلیک متقابلِ متلک شروع میشود. البته، همانطور که
گفتم، من، چون آدم بسیار محترم و آدابدانی هستم، سعی میکنم اوّل شلیک
نکنم. ولی خوب، گاهی هم پیش آمده است که پایم به چیزی گرفته یا دستم لغزیده
و خلاصه ماشه را کشیدهام. معمولاً او شروع میکند و خیلی زود. میتوانم
بگویم در کمتر جلسهای یا ملاقاتی بوده که در این تبادل متلک، آتشبسی وجود
داشته و بههرحال هیچوقت این آتشبس عمدی نبوده است. حتی در پُر سر و
صداترین و پرتنشترین جلسات شورا هم این رسم تکزاسی را، بیآنکه هیچ نوع
قرارداد کتبی یا شفاهی در میان باشد، رعایت کردهایم.
در
ملاقاتهای دونفری یا محدود، البته سلاح نیمه سنگین هم وارد کار میشود.
اصلاً گمان میکنم “اصل طلایی حداکثر تهاجم” یا “گسترش آتش” از همینجاها
باید پیداشده باشد. در جلسات وسیعتر یا سنگینتر، گاه این مبادله دونفری
متلک موجب سوءتفاهم و دلخوری هم شده است، بهخصوص برای تازهواردهایی که
سنّت را نمیشناختند. ولی گاه هم فضای تنش عصبی را شکسته و محیط را آرامتر
کرده است.
در ارتباطهای نامهیی و کتبیمآنهم این سنّت بلااستثنا رعایت شده است و میشود، ولی خوب، البته اثر دوئل حضوری را ندارد.
خلاصه
دوستان عزیز، صرفنظر از تمام بگومگوها، جنگ اعصابها، تلاشهای طاقتفرسا
و معمولاً بیحاصل برای قانع کردن همدیگر و همه نگرانیها و اضطرابهایی
که در هر کار سیاسی، هرروز وجود دارد، ما دو تا هر وقت به هم میرسیم خیلی
میخندیم، خیلی زیاد. جای همهتان خالی»! («مقاومت مسلحانه: گزارشی از پشت
جبهه»، ص۱۴۶).
«در مکتب استاد»
در
اسفند ۱۳۶۳، برادر بسیار گرانمایهام، آقای حسین مهدوی، دبیر «شورای ملّی
مقاومت» و مسئول پایگاه «شکری»، محل استقرار سردبیر و کادرهای ماهنامهٔ
«شورا»، از من خواست که با او در آن پایگاه، ملاقات کنم. پایگاه «شکری» در
آپارتمانی بود در شهرک «سَن ژِرمن آنلی»، در حومهٔ غربی پاریس. آقای مهدوی
در این دیدار، ضمن گفتگو، پیشنهاد کرد که با نشریهٔ «شورا» که مسئول آن
دکتر هزارخانی بود، همکاری کنم و در کارهای اجرایی مربوط به نشریه، «وردست»
او باشم. من از این پیشنهاد بسیار خوشحال شدم و آن را بیدرنگ پذیرفتم و
با اشتیاق به او پاسخ مثبت دادم.
***
من
با دکتر هزارخانی از طریق نوشتهها و ترجمههایش، بهویژه مقالهٔ
«جهانبینی ماهی سیاه کوچولو» و کتاب «در دادگاه تاریخ» که در تابستان ۱۳۶۱
آن را خوانده بودم، آشنا شدم. یکبار هم در مراسمی که «استادان متعهّد
دانشگاهها و مدارس عالی» در سالروز کودتای فرهنگی در اوّل اردیبهشت۶۰
برگزار کرده بودند، او را با جاودانه یاد، شهید راه آزادی، شکرالله
پاکنژاد دیدم و پس از پایان برنامه و خداحافظی، وقتی از بالای پلّهها،
شاهد بودم که چه مهربانانه باهم گفتگو میکنند و شاد و سرخوش و خندان به
پایین میروند، در دل به سازمان مجاهدین و پرچمدار سرفراز آن، مسعود رجوی،
درود فرستادم که چنین همگامان دلسوز و آگاه و پاکبازی در کنار خود دارد.
***
در
پایگاه «شکری»، از همان برخورد اوّل، شیفتهٔ رفتار محبتآمیز و ساده و
بیپیرایهٔ دکتر هزارخانی شدم و با خودم عهد کردم با جانودل در پیشبرد
امور مربوط به ماهنامهٔ شورا، در راستای خواست او، سبک خیز و سختجان و
کوشا باشم.
***
اولین
مقالهای که برای ویراستاری به دکتر هزارخانی سپردم مقالهای بود با عنوان
«چمن دانشگاه، چکمه را نیست پذیرا هرگز!» دربارهٔ «کودتای فرهنگی» و یورش
وحشیانهٔ قدّآرهبندان ارتجاع حاکم به دانشگاهها در آخرین روزهای فروردین و
اولین روزهای اردیبهشت ۵۹.
دکتر
هزارخانی باحوصله و ریزبینی شگفتآوری آن را ویراستاری کرد. در ویراستاری،
قسمتهای نا لازم و غیرضروری مقاله را با خط قرمز مشخص کرد و در پایان
آنهم نوشت، از نظر من قسمتهای مشخصشده باید حذف شود، امّا اگر شما
نمیخواهید حذفش کنید، اشکالی ندارد. «….. خواننده»!
وقتی
قسمتهای مشخصشده را خواندم دیدم دکتر در هنر ویراستاری، چه نگاه
موشکافانه و هوشمندانهیی دارد و چقدر دقیق و مینیاتوری، پوشالهای
غیرضروری مقاله را مشخص کرده است. دقّت و باریکبینی شگفتانگیز و زحمت
جانفرسایش را در کار ویراستاری بسیار ستودم و از مولانا وام گرفتم و در
دلم خطاب به ایشان گفتم: «این همه میناگریها کار توست».
***
از
اسفند۶۳ تا در آخرین دیدارم با استادِ سنگین نشسته بر دل، در روز دوشنبه
۲۱ مهر ۹۹ (۱۲اکتبر۲۰۲۰) که دستنوشتهٔ رمان جدیدی را که بهتازگی ترجمه
کرده بود، برای آماده کردنش برای چاپ، در حضور دبیر ارشد سختکوش و
نیکاندیش شورا، خانم مهناز سلیمیان و آقای حسین مهدوی، به من سپرد، همیشه
از این موهبت که «وردست» استاد بسیار برجستهیی مانند ایشان بوده و تلاشم
از صمیم جان این بوده است که مددرسان کوچکی برای پیشبرد کارهای ارزنده و
آموزنده و همیشه ماندگار او باشم، احساس شوق و شعف کردهام.
من
در این سیوپنج سال که به جان، خدمتگزارش بودم، دریافتم که دکتر هزارخانی
همان آیینهٔ تمام نمای سرو راستقامت و سرفراز و ریشه در سنگی است که مسعود
رجوی در نامهاش او را اینچنین توصیف کرده بود: «وجدان تابناک فرهنگ و
ادب ایران، استاد نویسندگان»؛ کسی که «در تاریکترین و دردناکترین ایّام
تاریخ ایران خود را یکسره و با تمام طاقت و توان وقف نسل به خون شستهٔ
آزادی» کرده است «و در عین درد و بیماری جسمانی نیز از بام تا شام از پا نمینشیند…».
من
در این سیوپنج سال، هیچگاه دکتر هزارخانی را جز اینچنین ندیدهام:
همیشه خندان، همیشه در عین درد و بیماری پرانرژی و پرتوان. در کار
ویراستاری، دقیق، موشکاف، ریزبین، منصف و در ورای طاقت یک انسان، سختکوش و
سرشار از عشق به حُرمت کلمه. در تمام دوران زندگیام هیچ نویسنده و
ویراستار ایرانی را از او دقیقتر و جدیتر ندیدهام و عشق او را به آرمان
عدالت و آزادی همیشه در دل ستودهام.
چند خاطره «در مکتب استاد»
دکتر
هزارخانی در شهریور ۶۷، برای شرکت در اجلاس شورا قرار بود به عراق برود و
ادامهٔ کار ماهنامهٔ «شورا» را تا آماده شدنش برای چاپ، به من سپرد. شبی که
فردایش عازم سفر بود، به دفتر کارش رفتم و به ایشان گفتم: آقای دکتر شما
گفته بودید برای این شمارهٔ ماهنامه سرمقالهیی را آماده میکنید. گفت: بله
همین است که روی میز است. ببرش که اگر تا صبح، موقع حرکت، اینجا باشد،
یکبار دیگر آن را بازنویسی میکنم. پیش از آن چندین بار آن را بازنویسی
کرده بود.
آن مقاله
بسیار ارزنده و ماندگار، «معنای سیاسی فروغ جاویدان» بود که در ماهنامهٔ
«شورا», شمارهٔ ۴۳ و ۴۴, مرداد و شهریور۶۷, به چاپ رسید.
***
در
نوشتههای استاد و مقالاتی که ویراستاری کرده، هر کلمه در جمله، جای
ویژهای دارد که با نشستنش در همان مناسبترین جا، جمله را روانتر و معنی
رسان تر و ساده فهم تر میکند. در تمام این سالها، در مقالات
ویراستاریشده توسّط استاد، در ماهنامهٔ «شورا» و «ایرانزمین» و کتابهایی
که توسّط ایشان ویراستاریشده، هیچگاه نتوانستم حتّی یک کلمه را پیدا کنم
که بتوان بهجایش کلمهٔ مناسبتری نشاند یا جای سزاوارتری برای آن در جمله
یافت.
***
ترجمههای جدید دکتر هزارخانی
کتابهایی را که دکتر هزارخانی در سالهای اخیر از زبان فرانسه به فارسی ترجمه کرده و به چاپ رسیده است، به شرح زیر است:
ـ
«سه درس دربارهٔ جامعه مابعد صنعتی», شامل سه کنفرانس دانیل کوهن در
کلژدوفرانس که در اکتبر ۲۰۰۵ در «فرانسه» و ترجمهٔ فارسی آن در تیرماه ۱۳۸۶
ـ «بیشماران» («جنگ و دموکراسی در عصر امپراتوری»)، اثر مایکل هارت و آنتونیو نِگری دیماه۱۳۸۷.
ـ «فصل بحران»، میشل سر، فیلسوف فرانسوی،
«شتاب زمان» («یک نقد اجتماعی از زمان»)، اثر گِرتموت روزا، جامعهشناس برجستهٔ آلمانی.
***
دکتر
هزارخانی در دورهٔ خانهنشینی بیماری جهانی کرونا، رمان «خاطرات جنگ
اخیر»، از «کارلوس لیسکانو»، نویسندهٔ برجستهٔ اروگوئهیی را از فرانسه به
فارسی برگرداند و آن را در روز دوشنبه ۲۱مهرماه ۱۳۹۹که افتخار دیدارش را در
«اور سور اوآز» داشتم، به من منّت نهاد که به یاری «دبیرخانهٔ شورای ملّی
مقاومت»، آن را به مرحلهٔ چاپ و انتشار برسانم.
به
هنگام خداحافظی به استاد گفتم، خیالتان از جانب کتاب جمع باشد. گفت: دیگه
بهش فکر نمیکنم. خانم سلیمیان که مقصود دکتر را دریافته بود، به من گفت:
منظور دکتر این است که بعدازاین ترجمه، کتاب قطوری را برای ترجمه به دست
گرفته و مشغول آن شده است و خیالش از بابت این کتاب راحت است.
در دلم گفتم: مگر خورشید میتواند نتابد؟
قسمتی از نامه آقای رجوی به دکتر هزارخانی
آقای
مسعود رجوی، مسئول شورای ملّی مقاومت ایران، پس از انتشار ماهنامهٔ
«شورا»، شمارهٔ ۴۸، خرداد و تیر۶۸، نامهای به تاریخ ۲۷ مرداد ۶۸ به دکتر
منوچهر هزارخانی نوشت که بخشی از آن را در زیر میخوانید:
«دکتر
هزارخانی عزیز، مسئول و سردبیر ماهنامهٔ شورا، با عرض سلام، ماهنامهٔ
شمارهٔ ۴۸ شورا را السّاعه در مقابلم دارم. مثل همیشه برای آماده کردن آن
زحمات بسیار کشیدهای و حقاً، هم ازلحاظ مطالب و محتوا و هم ازلحاظ شکل و
سبک نگارش، نمونه است…
استاد
هزارخانی گرامی، وجدان تابناک فرهنگ و ادب ایران، استاد نویسندگان! این
حقیقت که شما در تاریکترین و دردناکترین ایّام تاریخ ایران خود را یکسره و
با تمام طاقت و توان وقف نسل به خون شستهٔ آزادی کردهاید، نیازمند
یادآوری نیست. مگر رسالت قلم و مسئولیت روشنفکر، به معنی واقعیِ کلمه، جز
این است که در بحبوحهٔ سختی و فشار، جوهر انسانی و مردمی خود را بارز
میکند؟ امّا، آن چه انگیزهٔ من در نوشتن سطور حاضر است، توجّه به نکتهٔ
دیگری نیز هست. رسم رایج بر این بوده که از رفته ها به نیکی یاد میکنند،
امّا حقّ زندهها را بر زبان نمیآورند. وقتی ساعدی از میانمان رفت،
تجلیلها صورت گرفت امّا هیچکس به روی مبارک نیاورد که در زمان حیاتش او
را به خاطر شرکت در تظاهرات مجاهدین و شعار دادن همراه آنها و یا به خاطر
همکاری با ماهنامهٔ شورا چقدر آزردند و در این رابطه چه فشارها و
زخمزبانها را تحمّل کرد؛ بنابراین، اجازه بدهید برخلاف رسم رایج در مورد
شما ـ بهعنوان بزرگترین نویسندهٔ امروز ایرانزمین ـ یادآوری کنم صرفنظر
از نوشتهها و مقالات خودتان، بهراستی هر شمارهٔ ماهنامهٔ شورا که با
سردبیری و ویراستاری شما منتشر میشود، نمونهٔ بسیار ارزنده و درسآموزی
است از رواننویسی و نثر شیوا و سلیس فارسی. کاش برای من و دیگر برادران و
خواهران مجاهدم فرصتی میبود تا از این لحاظ در خدمتت شاگردی کنیم و بیشتر
بیاموزیم. آنهم درزمانی که ایلغار شیخان تیشه به ریشهٔ فرهنگ و ادب و هنر
ملّی ما میزند. راستی که تو برای ویراستاری نشریهٔ شورا در هر شماره
بهاندازهٔ یک کتابِ کامل زحمت میکشی و دم هم برنمیآوری و در عین درد و
بیماری جسمانی نیز از بام تا شام از پا نمینشینی. آیندگان قدر هنر و توان
نویسندگی ترا بیشتر خواهند شناخت… ».
وزارت اطلاعات وانجمن پوششی موسوم به «دفاع از قربانیان تروریسم خاورمیانه“
انجمن موسوم به «دفاع از قربانیان تروریسم خاورمیانه“ در
خرداد ۱۳۸۶ تاسیس شده است. هدف از تاسیس این انجمن مقابله با خروج نام مجاهدین از
لیست سیاه اروپا و آمریکا بود. اداره کل التقاط وزارت اطلاعات که مسئولیت مقابله و
مبارزه با مجاهدین را بعهده دارد به ضرورت پرونده سازی حقوقی برای مجاهدین پی برد.
در مهرماه ۱۳۸۴ همزمان با آغاز وزارت آخوند محسنی اژه ای، خط پروندهسازی «حقوقی»
علیه مجاهدین در عراق و اروپا و آمریکا را در دستور کار قرار داد. برای این منظور انجمن
هابیلیان را بهعنوان یک NGOشکل داد. پس از فعال شدن مجاهدین در کشورهای
اروپایی و آمریکایی برای خروج از لیست، وزارت اطلاعات برای مقابله و جلوگیری از
خروج مجاهدین از لیست، در خردادماه ۸۶ ارگان ویژهای به نام “انجمن عدالت“ را سازمان
داد.با افشاگریهای مقاومت ایران در مورد وابستگی انجمن
عدالت به وزارت اطلاعات، این انجمن نتوانست در مجامع حقوق بشری و دیپلماتیک
موفقیتی کسب کند. در نتیجه در اواسط سال ۱۳۸۸انجمن عدالت نامش را به “انجمن دفاع از
قربانیان تروریسم خاورمیانه“ تغییر داد، تا این بار بتواند بنام خاورمیانه
در مجامع حقوق بشری و دیپلماتیک نفوذ کند.
ادوارد ترومادویان یکی از این مستخدمین وزارت اطلاعات آخوندهای حاکم بر ایران است. وی به کرات در رسانههای حکومتی رژیم آخوندی، بهعنوان یک مهره دستگاه تروریسم، سرکوب و جنگ روانی ملایان، علیه آلترناتیو و تنها هماورد نظام ولایت فقیه بهکار گرفته شده است. از سالیان پیش (۱۳۸۱شمسی) اداوارد ترومادویان توسط کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورای ملی مقاومت و گزارش مدیریت ضداطلاعات ارتش آزادیبخش درباره کشف و خنثی کردن طرحهای نفوذ وزارت اطلاعات در کتاب «کارتهای سوخته وزارت اطلاعات آخوندی» با اسناد مربوط، افشاشده است. وی ازجمله کسانی است که بعد از کسب آموزشهای ضروری توسط وزارت اطلاعات در «کمپهای آموزش تروریسم و جاسوسی وزارت اطلاعات در داخل ایران» جهت فعالیت علیه مجاهدین به خارج کشور اعزام شده است. ادوارد ترمادویان، مستقیماً از ایران تحت حاکمیت ملاها به سوئیس فرستاده شد تا طبق طرح گشتاپوی ملایان، تحت پوش ظاهری پناهنده، در پروژه های تروریستی، جاسوسی و شیطان سازی علیه مقاومت ایران بکار گرفته شود، درصورتیکه حق پناهندگی در هیچ وجه آن، شامل حال این مأمور اعزام شده رژیم آخوندی نمی شد.
واکنش ترسان و پر غیظ و هزل سخنگوی وزرات خارجه رژیم
«اصلا شما جدی نگیرید فکر نکنم! البته من خبر را خیلی گذرا دیدم! در حد سایت خودشان بوده! اگر دیده باشند من چیز دیگری ندیدم! ولی خوب واقعاً ما نگران فرزندانمان هستیم! فرزندان این ملت را گروگان گرفتند لباس تنشان میکنند، سالها مجرد نگه میدارند» ...
زیرنویس: تلویزیون رژیم ۲۸مهر ۹۹:
خبرنگار: منافقین اخیراً بار دیگر ادعا کردند که ایران در یک سایت جدید فعالیت هستهیی دارد میخواستم واکنش وزارتخارجه را این ادعا بفرمایید؟
خطیبزاده سخنگوی وزرات خارجه:
خنده بخندید همه واقعاً واقعاً این گروهک ورشکسته شما بسیارتان در خارج از ایران بودید این چه که من عرض میکنم با چشم تان! باید ببینید تا متوجه بشوید فرزندان این ملت را گروگان گرفتند لباس تنشان میکنندسالها مجرد نگه میدارند در کمپها دچار بالاترین مضایقشان میکنند و در خیابانهای اروپا میچرخانند برای یک دلار دو دلار پول گرفتن در حالی که خودشان میلیونها دلار در حسابهایشان دارند و خوش میگذرانند… .
اینها یک چیز خندهداره و اصلاً شما جدی نگیرید فکر کردن شاید به این تحریم تسلیحاتی بتوانند خودشان هم باورشان نشد یعنی فکر نکنم البته من خبر را خیلی گذرا دیدم! نمیدونم دوستان در حد فکر کنم در حد سایت خودشان بوده اگر دیده باشند من چیز دیگری ندیدم ولی خوب واقعاً ما نگران فرزندانمان هستیم! نگران عزیزان این ملت هستیم! که توسط این گروهک یا گروههای دیگه فریب میخورند از دامان ملت جدا میشوند دامان این ملت بازهست دامان ملت تمام توابین گشوده بوده و تمام آنهایی که برگردند و تمام آنهایی که باورشان این خواهد بود که ایران را باید بسازند در ایران جا دارند امروز به این بدبختی خودشان خاتمه بدهند بهتر از فرداست.
موضع سخنگوی مجاهدین
سخنگوی مجاهدین در مورد پرت و پلای سوزناک وزارتخارجه ولایت فقیه گفت: پیدا کنید رابطه بین مجرد بودن و لباس تن کردن مجاهدین را با هستهیی نظام!
این چه گروهک ورشکسته ایست که میلیونها دلار در حسابهایش دارد؟
بنظر میرسد ضربه وارده به گیجگاه آخوندها کاری بوده و مالهکش نظام را منگ کرده است!
آنقدر که مالهکشی سایتهای اتمی لو رفته و معالجه درد هستهیی رژیم را هم در توابین جستجو میکند! هر چه بیشتر به ریش نظام ولایت بخندید!
قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ جنایتی هولناک علیه بشریت بود که طی آن بیش از ۳۰ هزار تن به فتوای خمینی ملعون درراه آزادی سر به دار شدند.
قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ جنایتی هولناک علیه بشریت بود که طی آن بیش از ۳۰ هزار تن به فتوای خمینی ملعون درراه آزادی سر به دار شدند. بیش از ۹۰ درصد آنان مجاهدینی بودند که صرفاً به خاطر ایستادگی برنام مجاهد و پافشاری بر آرمان مجاهدین، بر طناب دار بوسه زدند.
تمام آنچه تابهحال دراینباره منتشرشده اندکی از بسیار است که یکی از بزرگترین جنایتهای پنهانشده و رسیدگی نشده قرن بیستم است.
این جنایت در پرتو جنبش دادخواهی و برانگیخته شدن وجدان بینالمللی اکنون به طناب داری برای رژیم بدل شده است.
هرچند که در ۳دهه گذشته سازمان مجاهدین تحقیقات و کارهای زیادی در رابطه با این قتلعام انجام دادهاند ازجمله کتاب «قتلعام زندانیان سیاسی» که در مرداد ۱۳۷۸ یعنی ۱۰سال پسازاین قتلعام منتشر شد، اما خانم مریم رجوی رئیسجمهور برگزیده مقاومت که از سال۱۳۹۵ فاز جدید جنبش دادخواهی را شروع کردند بارها به مجاهدین دراثنای جنبش دادخواهی گوشزد کردند که تحقیقات و کارهای خود مجاهدین هم که ۹۰درصد شهدا از آنهاست بهیچوجه کافی و جامع نیست و باید کارهای بسیار بیشتری انجام شود چراکه ابعاد جنایت بسا فراتر است.
بازتاب این جنایت علیه بشریت در گزارشهای سازمان عفو بینالملل ضرورت و حقانیت حسابرسی این پرونده را هرچه بیشتر برجسته نموده است بهطوریکه واکنشهای هیستریکی را در رژیم و از زبان مزدوران و عوامل پیشانیسیاهش برانگیخته است.
هرچند به اذعان خود سازمان عفو بینالملل آنچه منتشر کرده است کمبودهای بسیاری دارد و برگیرنده تمام واقعیت نیست و هنوز شروع یک کار است، اما همین اقدام اولیه از یک پروسه ضروری و جدی، با واکنشهای دیوانهواری در جبهه رژیم و عواملش مواجه شده است.
کتاب «قتلعام زندانیان سیاسی»
این کتاب که دربرگیرنده بخشی از اطلاعات بهدستآمده از قتلعام توسط سازمان مجاهدین است، ابعادی از این جنایت هولناک را برملا میسازد.
آقای مسعود رجوی، رهبر مقاومت در ۲۳آذر۶۷ گفتند: «اصلاً بحث این نیست که خمینی چند نفر را اعدام کرده، بحث این است که باید دید چه کسانی را باقی گذاشته؟ مگر جنایتهای خمینی حدومرزی میشناسد؟ نه!»
از بخشهای قابلتوجه این کتاب، اعترافات سردمداران رژیم به قتلعام وحشیانه زندانیان سیاسی است.
بهعنوان نمونه، خامنهای رئیسجمهور وقت در تاریخ ۱۵آذر۶۷ در یک جلسه پرسش و پاسخ در دانشگاه تهران شرکت کرد که از رادیوپخش شد. خامنهای در پاسخ به سؤال مکتوب دانشجویان گفت: «اما اعدامیها، اعدامهای دستهجمعی در ایران. رادیو منافق هم همین را میگوید. مگر ما مجازات اعدام را لغو کردیم؟ نه!» او اضافه کرد، «اعدام میکنیم و با این مسئله شوخی نمیکنیم»
این کتاب شامل اعترافات دیگر سران وقت رژیم هم هست. ازجمله رفسنجانی، آخوند انصاری (رئیس دفتر خمینی)، موسوی اردبیلی (قاضیالقضات خمینی)، محتشمی(وزیر کشور وقت)، ولایتی(وزیر خارجه وقت)، لاریجانی، معاون ولایتی؛ موسویخوئینیها و آخوند کروبی.
در این کتاب اسناد و گزارشهای مستند در رابطه با این جنایت رژیم خمینی آمده است. همچنین در ضمیمه آن اسامی و مشخصات تعدادی از قتلعام شدگان هم ذکرشده است.
واحد تحقیق شهیدان، پس از انتشار این کتاب با جدیت به کارش ادامه داد و این کتاب را با افزودن اسامی و مشخصات بیش از ۱۸۰۰ مجاهد دیگر در سال ۹۷ تکمیل و تصحیح کرد.
در کتاب جنایت علیه بشریت، اسناد و مدارک جدیدی از ۳۵کمیسیون مرگ و محل گورهای جمعی در شهرهای مختلف افشا شده است. همچنین در فصل یازدهم عکسهای بسیار زیادی از شهدای ۶۷ گردآوریشده است.
فصل ششم کتاب به معرفی سلسلهمراتب قاتلان میپردازد. در این فصل عکسهای قاتلان و جزئیاتی در رابطه با مناصب آنها در زمان قتلعام ذکرشده است.
فصل هفتم کتاب به اعترافات آمران و عاملان قتلعام ۶۷ اختصاص دارد.
شهیدان قتلعام ۶۷ نماد مقاومت یک نسل در مقابل حاکمیت ننگین ولایتفقیه هستند. جنایت هولناکی که در ۳۲ سال گذشته بهعنوان بزرگترین چالش نامشروع بودن دیکتاتوری حاکم مورد بحث است.
گزارش سال ۹۷ عفو تحت عنوان «اسرار به خون آغشته»
سازمان عفو بینالملل در سیامین سالگرد قتلعام تابستان۶۷، یعنی در آذرماه سال۹۷ ، گزارش مشروح و مستدلی که بیش از ۱۵۰صفحه است، با عنوان ” اسرار به خون آغشته ” و جنایت ادامهدار علیه بشریت منتشر کرد.
بیانیه عفو با اشاره به اینکه مسئولان کلیدی در قتلعام سال۶۷ و اعضای هیأتهای مرگ، هماکنون در مواضع کلیدی مشغول به کار هستند، از علیرضا آوایی، وزیر فعلی دادگستری، حسینعلی نیری، رئیس «دادگاه عالی انتظامی قضات»، ابراهیم رئیسی و مصطفی پورمحمدی نام برد و نوشت: «مصطفی پورمحمدی طی اظهاراتی در شهریور۱۳۹۵ با مباهات از نقش خود در این اعدامها یادکرد و گفت: «ما افتخار میکنیم که دستور خدا را در رابطه با منافقین [اعضای سازمان مجاهدین خلق] اجرا کردیم.» او در ادامه اعلام کرد، «در تمام این سالها حتی یکشب هم به خاطر این کشتارها بیخواب نشده است.»
مقامات بالای رژیم همچنین در پاسخ به واکنش شدید افکار عمومی در برابر قتلعام، به تحسین وقایع سال۱۳۶۷ پرداختند و این تصفیه خونین مخالفان سیاسی را مورد تجلیل قراردادند و عاملان و آمران آن را شایسته دریافت مدال افتخار دانستهاند.
در این گزارش قیدشده است که در همان سال۱۳۶۷ ، عفو بینالملل ۱۶نامه درخواست اقدام فوری برای رژیم ایران ارسال کرده، اما رژیم حاکم بر ایران به هیچیک از نامهها پاسخ نداده است.
سپس مسئولین بخش خاورمیانه و شمال آفریقا و بهطور مشخص پژوهشگران میز ایران عفو بینالملل، اسنادی را از آرشیو سازمان عفو به تاریخ ۲۵مرداد تا ۱۱شهریورماه علنی نمودند که بهخوبی نشان میداد، کسانی که تا آن روز مدعی بودند که در جریان قتلعام نبودند بهطور واقعی از این واقعه هولناک، آگاهی داشتند و یا در خوشبینانهترین حالت، بعدازاینکه بیانیههای اقدام فوری سازمان عفو یعنی ارجنت اکشنها صادر شدند، آنها از این مسئله مطلع شدند.
گزارش سال۱۳۹۹ عفو بینالملل
سازمان عفو بینالملل بر این باوراست که اعدام، نقض حق زندگی است. این سازمان مجازات اعدام را بیرحمانه و غیرانسانی توصیف میکند و مخالفت با اعدام را از وظایف اولیه خودش بیان کرده است. عفو بینالملل تصریح کرده که «باگذشت سیودو سال ابعاد بسیاری از کشتار۶۷ نامعلوم مانده و جزء اسرار حکومتی بشمار میرود. مهمترین آنها این است که هزاران جسد ناپدیدشده و جغرافیای ایران مملو از گورهای جمعی بینامونشان است».
امسال عفو بینالملل در سالگرد قتلعام۶۷ گزارشهای دیگری منتشر کرد. عفو بینالملل مجدداً دو سند ”اقدام فوری“ خودش را روز ۲۹مرداد۱۳۹۹ منتشر کرد. منظور دو سند اقدام فوری (ارجنت اکشن) است که در ۲۵مرداد و ۱۱شهریور۱۳۶۷ در مورد اعدامهای جمعی در زندانهای ایران صادرشده بود. اسنادی که همان زمان برای سلسلهمراتب حکومتی ازجمله وزیر دادگستری و ”نمایندگیهای دیپلوماتیک رژیم ایران” ارسالشده بودند. این اسناد درخواست اقدام فوری برای پایاندادن به «موج جدید اعدامهای سیاسی در ایران» بودند.
رها بحرینی، پژوهشگر و سخنگوی سازمان عفو بینالملل، ضمن انتشار این اسناد نوشت، یافتن و انتشار آن از میان اسناد این سازمان «کشف تکاندهندهای بود و نشان میداد که مقامات دولتی و قضایی و همینطور سفرای جمهوری اسلامی ایران دستکم از ۲۵مرداد۶۷ در جریان اعدامها قرارگرفتهاند، اما سیاست وزارت خارجه دولت موسوی انکار بود و امروز در اوج بیاخلاقی میگویند نمیدانستند.»
تعرض مأموران رژیم علیه عفو بینالملل
به دنبال این گزارش، عفو بینالملل مورد تعرض مأموران وزارت اطلاعات و عوامل و همدستان رژیم قرار گرفت. مشخصاً انگشت گذاشتن عفو روی عملکرد موسوی، آخرین نخستوزیر خمینی، در جریان قتلعام باعث خشم شدید یکی از باندهای رژیم و مأموران و مزدورانش شد.
شمهای از واکنشها و اراجیف مزدوران علیه گزارش عفو
مأمور وزارت اطلاعات ایرج مصداقی -۲۶شهریور۹۹
مصداقی: « من شخصاً درواقع بوی خوبی از این هیاهوها نمیشنوم. من شامه تیزی دارم. روز اول وقتی عفو بینالملل وارد این ماجرا شد گفتم عفو بینالملل نیست. این جاپا و رد پای شادی صدر، شادی امین و رها بحرینی است و اطرافیانشون؛ و من تأکید کردم شادی صدر اگر عفو بینالملل را به گند نکشه و به لوث وجود خودش نکشه ول کن نیست؛ و امروز عفو بینالملل را میبینیم که به چنین گندابی دچار شده.»
مزدور سعید بهبهانی:«آدم شرم میکنه که ببینه مسعود رجوی ورداره بنویسه که در بحبوحه کارزار دادخواهی هرگونه تعرض به عفو بینالملل به خاطر افشاء حقایق پیش بردن خط و انجام مأموریت برای وزارت اطلاعات آخوندها عامران و عاملان قتلعام است…».
مصداقی: «یک همچین رذالتهایی صورت میگرفتش بعد شما فکر کنید امروز خوب این مایه ننگ نیست اینها بروند توی فدراسیون لیگ حقوق بشر و آنجا عضو بشوند ننگ نیست که عفو بینالملل اختیارش را بدهد دست اینها یا عوامل اینها. بعد فکرش را بکنید چه جوری اینها غشوریسه میروند برای فرقه رجوی و فرقه رجوی چه جوری غشوریسه میرود برای اینها. ببینید اینها به خاطر وقاحتهای اینهاست به خاطر رذالتهای دو طرف ماجراست که به هم چفت میشوند و به هم وصل میشوند و حالا شدهاند رفیق همدیگر».
مأمور وزارت اطلاعات ایرج مصداقی در لجنپراکنی دیگری در ۲۸آذر۹۷ در بلندگوی اطلاعات به اسم میهنتیوی گفته است:
«من یقه عفو بینالملل را ول نمیکنم ها. هر جا برسم میگم. چون یک سازمان بینالمللی نمیتونه تا آنقدر بیمسئولیت باشه و نمیتونه زیرسبیلی در کنه و نمیتونه از زیر بار این داستانها فرار کنه…
اینها اومدن نشستن سر سفره آماده، حاضر و آماده، بعد مدعی است که برای اولین بار اتفاق افتاده. من گفتم، دائم هم همین را میگویند ما بودیم ما اولین هستیم اولین باره، ما بهترین هستیم ما فلانیم. ما بیساریم. یاروهایی که آخر از همه رسیدند و تلاشهای دیگران را ملاخور میکنند…
و اینجا عفو بینالملل که این حضرات را به میدان میفرستند مشارکت دارند در ملاخوری تلاشهای دیگران را. این لکه ننگی است بر عفو بینالملل، لکه ننگی است بر کارنامه عفو بینالملل…»
اسنادی که باعث واکنش مزدور شده است
در اینجا؛ سؤال این است، چه اسنادی باعث شده که مزدور نفوذی، مصداقی چنین واکنشی نشان بدهد.
سند اقدام فوری عفو بینالملل درباره قتلعام مجاهدین در زندانهای رژیم در سال۶۷، ۲سپتامبر۱۹۸۸
مجازات مرگ
اعدامهای سیاسی
عفو بینالملل اعدامهای سیاسی که طی ماه گذشته در ایران جریان داشت و بنا بر گزارشات کماکان ادامهدارد را محکوم میکند.
نگرانی خود را نسبت به ممنوعیت ملاقات اعضای خانواده زندانیان سیاسی در زندان اوین در تهران و سایر نقاط ابراز میدارد.
این موضوع حدسیات پیرامون این که تاکنون صدها زندانی سیاسی اعدامشدهاند، دامن میزند.
اعدامها بنا بر گزارش، اساساً در مورد اعضا و هواداران مجاهدین خلق ایران صورت گرفته است.
اما گزارشها حاکی است، همچنین حدود ۲۰تن از افراد سایر گروههای اپوزیسیون نیز اعدامشدهاند. عفو بینالملل اطلاعات کافی برای مشخص کردن تعداد اعدامشدگان سیاسی در اختیار ندارد، ولی نسبت به آمار رو به افزایش آن عمیقاً نگران است.
درپی تهاجم ارتش آزادیبخش ملی تحت رهبری مجاهدین به داخل ایران بین ۲۵تا۲۸ ژوئیه۱۹۸۸، گروههای کوچکی از هواداران و اعضاء سازمان مجاهدین خلق ایران در ملاءعام در کنگاور، باختران و اسلامآباد غرب اعدام شدند.
خبرگزاری رسمی ایران اعلام کرد ۱۵تن از هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران تا ۵ اوت اعدامشدهاند و تصاویر اعدام آنها در ملاءعام در مطبوعات نشان داده شد.
در سخنرانی نماز جمعه تهران در ۵ اوت آیتالله اردبیلی رئیس قوه قضاییه خاطرنشان کرد که بسیاری از هواداران زندانی سازمان مجاهدین خلق ایران در معرض اعدام قرار دارند. او گفت: «قوه قضاییه زیر فشار بسیار زیادی از سوی افکار عمومی است که چرا ما آنها (سازمان مجاهدین خلق ایران) را محاکمه میکنیم، چرا برخی از آنها زندانی هستند و چرا همه آنها اعدام نمیشوند؟ مردم میگویند همه آنها بدون استثناء باید اعدام شوند».
عفو بینالملل با تمامی اشکال اعدام مخالف است و آن را همچنان که در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است، نقض حق حیات و حق قرار نگرفتن در برابر رفتار و مجازاتهای بیرحمانه، غیرانسانی و توهینآمیز میداند.
در مورد ایران، بخصوص نگران فقدان قوانین محاکمه عادلانه در پروندههای سیاسی و فقدان آئین دادرسی برای درخواست استیناف در مورد زندانیانی است که به اعدام محکومشدهاند.
اقدامی که توصیه میشود:
از طریق: تلگراف، تلکس، نامه هوایی، نامهنگاری
– خواستار پایان دادن فوری به این اعدامهای سیاسی
– ابراز تأسف عمیق نسبت به اعدامهایی که تاکنون صورت گرفته و خواستار اعلام جزییات آیین دادرسیهایی که این احکام صادر و تأییدشده است.
-خواستار توقف کلیه احکام باقیمانده اعدام و توقف اعدام در ایران
درخواست از:
آیتالله عبدالکریم موسوی اردبیلی، رئیس قضاییه
تلگرام به: دادستان کل، وزارت دادگستری، تهران
دکتر حسن ابراهیم حبیبی، وزیر دادگستری
کپی به: نمایندگان دیپلوماتیک ایران در کشور محل اقامتشان
عفو بینالملل در این بیانیه اقدام فوری از جنایات رژیم پرده برداشته و نکته مهم این است که این بیانیه اقدام فوری را برای مخاطبینی که همان جنایتکاران حاکم بر ایران هستند ارسال کرده و آنها نمیتوانند از این موضوع اظهار بیاطلاعی کنند.
در اول مهرماه سال جاری بیانیهای علیه عفو بینالملل منتشر شد که ۶۰ نفر آن را امضا کرده بودند
در این بیانیه ضمن لجن پراکنی علیه عفو بینالملل از موضع دفاع از میرحسین موسوی بهعنوان رهبر جنبش سبز که ۱۰سال است در حصر خانگی به سر میبرد، عفو بینالملل را شلاقکش میکنند که چرا در ورای دعوای باندهای سبز و سیاه رژیم، به نقش آخرین نخستوزیر خمینی در قتلعام زندانیان سیاسی پرداخته و مینویسند:
«بخش ایران سازمان عفو بینالملل مسئله را بهگونهای تبلیغ میکند که آمران و عاملان و مباشران جنایت، همه در سایه پنهان بمانند و میرحسین موسوی که تاکنون هیچگونه مدرکی علیه او کشف نشده، بهیکباره مسئول اصلی جلوه داده شود…»
یک نگاه به امضاکنندگان بیانیه علیه عفو همهچیز را روشن میکند:
هاشم آغاجری: از اعضای مؤسس ارگان جهل و کشتار سپاه پاسداران میباشد.
حسن یوسفی اشکوری آخوند و عضو مجلس رژیم بوده است.
اردشیرامیرارجمند، مشاور میرحسین موسوی و سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز امید
علیرضا بهشتی شیرازی: از اعضای حزب جمهوری اسلامی و دبیر هیأت دولت در زمان نخستوزیری میرحسین موسوی و مشاور میرحسین موسوی بوده است.
علیرضا بهشتی: مشاور میرحسین موسوی بوده است.
قربان بهزادیان نژاد: رئیس ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی و از مشاوران میرحسین موسوی
عیسی سحرخیز: مدیرکل مطبوعات داخلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوره خاتمی
علی افشاری: از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم در دوره بهاصطلاح اصلاحات
محمد برقعی؛ از عوامل رژیم در خارج کشور که سابقه پادویی وزارت اطلاعات در پروژههای برگرداندن برگ حقوق بشر علیه مجاهدین در آمریکا را در کارنامه سیاه و ننگین خودش دارد.
محسن کدیور و محمد سهیمی: محسن کدیور نماینده مجلس رژیم و محمد سهیمی دستیار تریتا پارسی از مستخدمین رژیم در آمریکا بوده است. محسن کدیور و محمد سهیمی هر دو از نفرات لیست متحدین رژیم در مخالفت با حذف نام مجاهدین از لیست آمریکا میباشند.
توضیح اینکه در خبری در تاریخ اول مهر۹۱ در سایت یکی از شاخکهای رژیم به نام نایاک در آمریکا درج شد، این افراد هشدار داده بودند، «حذف نامگذاری مجاهدین خلق از لیست تروریستی”پیامدهای زیانباری برای جنبش اپوزیسیون مشروع و اصیل ایران خواهد داشت“». ”کلمه“ روزنامه شماره یک طرفداران دموکراسی در ایران که توسط هواداران جنبش سبز اداره میشود هشدار داده است که حمایت از مجاهدین رژیم ایران را تقویت میکند. بر اساس این روزنامه مخالف ”هیچ سازمانی، حزبی و فرقهای بدنامتر از [مجاهدین] در بین مردم ایران وجود ندارد“».
قبل از آن تاریخ، در ۱۹مرداد۱۳۹۰، چهار ماه پس از دومین قتلعام در اشرف با ۳۶ شهید و ۳۴۵مجروح، ۳۷تن از عوامل ارتجاع و استعمار تحت عنوان متخصصین ایرانی در تایمز مالی اعلام کردند که مجاهدین هیچ پایگاه سیاسی و حمایت واقعی در میان مردم ایران ندارند و متحد صدام حسین بوده و به خاطر حملات متعدد تروریستی به شهروندان بیگناه ایرانی نباید از لیست تروریستی آمریکا خارج شوند. رهبران واقعی اپوزیسیون ایران همانا شیخ مهدی کروبی و نخستوزیر اسبق خمینی حسین موسوی در جنبش سبز هستند.
منظور امضاء کنندگان این بود که آمریکا باید کماکان به سرمایهگذاری بر روی باندهای مغلوب و ریزشی رژیم ولایتفقیه و فاشیسم دینی حاکم بر ایران بسنده کند.
اظهاریه رسمی عفو – ۱۳ مهر ۹۹
روز یکشنبه چهار اکتبر۲۰۲۰ (۱۳مهر۹۹) خانم دیانا الطحاوی، معاون خاورمیانه و آفریقای شمالی در سازمان عفو بینالملل، طی یک پیام ویدیویی به بهانهگیریها و حملاتی که علیه عفو بینالملل در هفتههای گذشته جریان داشته است پاسخ داد و ازجمله گفت: «عفو بینالملل و رها بحرینی پژوهشگر و سخنگوی این سازمان هفتههاست که در معرض حملات بیاساس و اتهامات دروغین مبنی بر پیشبرد دیدگاههای شخصیاش قرارگرفته است…
موضع عفو بینالملل در رابطه با مسئولیتپذیری و پاسخگویی در قبال جنایات علیه بشریت و سایر جرائم مصرح در قوانین بینالمللی موضعی روشن و مطابق با اصول تثبیتشده حقوق کیفری بینالمللی است. عاملان و آمران مستقیم اینگونه جنایات میبایست پاسخگو بوده و به محاکمه قضایی سپرده شوند». عفو بینالملل خاطرنشان میکند که «منظور از عاملان و آمران مستقیم افرادی هستند که ناپدید سازیهای قهری و اعدامهای فرا قضایی سال۱۳۶۷ را دستور داده و یا برنامهریزی و اجرا کردند.»
سازمان عفو بینالملل در گزارش خود در مورد کشتار۶۷ با عنوان «اسرار به خون آغشته» چندین مقام مسئول را بهطور مشخص و به نام، شناسایی کرده و خواستار محاکمه آنها شده است. این افراد شامل ابراهیم رئیسی رئیس کنونی قوه قضاییه، علیرضا آوایی وزیر دادگستری و مصطفی پورمحمدی وزیر پیشین دادگستری هستند. افرادی که همگی در هیأتهای مرگ شرکت فعال داشتند؛ اما دامنه اصل مسئولیتپذیری و پاسخگویی به همینجا ختم نمیشود. طبق قوانین بینالمللی افرادی که مظنون به تسهیل ارتکاب این جنایات و همینطور پنهانکاریهای بعدی در خصوص سرنوشت و محل دفن قربانیان ناپدید سازیهای قهری و اعدامهای مخفیانه هستند هم باید پاسخگو باشند. مقامات بالاتری که از این جنایت اطلاع داشته و یا علیالاصول میباید اطلاع میداشتند از تمامی توان خود برای جلوگیری از این جنایتها یا متعاقباً مجازاتهای آنها استفاده نکردند و نیز باید مورد تحقیقات کیفری قرار بگیرند.
عفو بینالملل در اظهاریه رسمیاش میافزاید «میرحسین موسوی بهعنوان نخستوزیر وقت در زمان وقوع کشتارهای۶۷ در زمره این مظنونین قرار میگیرد. علاوه بر این میرحسین موسوی بهعنوان یک مقام ارشد دولتی موظف بوده باید اطمینان حاصل میکرد که گزارشهایی مبنی بر اعدامهای فرا قضایی، ناپدید سازیهای قهری و شکنجه موردتحقیق و بررسی قرار گیرد. طبق قوانین بینالمللی حقوق بشر قصور در انجام تحقیقات در خصوص این جنایت بهخودیخود یک نقض مجزا و مضاعف حقوق بشر محسوب میشود».
علت این واکنشهای هیستریک چیست؟
سازمان عفو بینالملل در سیامین سالگرد قتلعام تابستان۶۷ ، یعنی در آذرماه سال۹۷ ، گزارش مشروح و مستدلی را که بیش از ۱۵۰ صفحه بود با عنوان ” اسرار به خون آغشته ” و جنایت ادامهدار علیه بشریت منتشر کرد و امسال مسئولین بخش خاورمیانه و شمال آفریقا و بهطور مشخص پژوهشگران میز ایران عفو بینالملل، برخی از همان اسناد را از آرشیو سازمان عفو مجدداً منتشر کردند.
سؤال این است، چرا این بار چنین واکنشهای هیستریکی نشان داده میشود؟ و چه چیزی تغییر کرده که این حملات رذیلانه علیه سازمان عفو و بهطور مشخص پژوهشگرانش و مسئول تحقیقات حوزه ایران عفو بینالملل صورت میگیرد؟
سؤال اصلی این هست، که چرا در مقطع۶۷ که آن جنایت هولناک علیه بشریت صورت گرفت این دار و دسته که خودشان در جنایتهای رژیم شریک هستند، آن زمان سکوت کردند؟ چرا در سالهای بعدازآن سکوت کردند؟ و چرا الآن مخالفت میکنند؟
در یککلام این واکنشها بیانگر پیشرفت جنبش دادخواهی هست که پرچم آن را مجاهدین و مقاومت ایران سه دهه پیش برافراشتند. چنین عکسالعملهایی به دلیل این است که آنها در آن جنایات شراکت داشتند با مسکوت گذاشتن آن و «سیاست پنهان کردن» و «اصرار بر سیاست انکار»؛ این اشخاص منافع مشخصی دارند. اکنون با بازخوانی تاریخ، سوابقی آشکار و پروندههایی باز میشود که منافع آنها را به خطر میاندازد.
به این دلیل است که این جماعت و دار و دسته که در تمامی این جنایتها شراکت داشتهاند اینچنین به عفو بینالملل تعرض میکنند. چراکه با این رژیم و همه دستاندرکاران این قتلعام از باندهای مختلف رژیم اشتراک منافع سیاسی و اقتصادی دارند و حیات خودشان را در حفظ همین نظام میدانند؛ و بهاینترتیب قصد دارند مانعی بر سر راه جنبش دادخواهی ایجاد کنند.
مخالفت این مزدوران با گزارش عفو بینالملل و انعکاس دادن آن در رسانههای مختلف تماماً طرح و برنامه و توطئه وزارت اطلاعات رژیم است تا بهاینترتیب نقش مجاهدین سربدار را که در وفاداری از سازمان و آرمان و رهبریشان کوتاه نیامده و به شهادت رسیدند را کمرنگ کنند. هدف فتوای خمینی از قتلعام نیز انهدام همین مجاهدین سر موضع بود. هدف جلادان آن زمان و حاکمان فعلی مثل پورمحمدی و رئیسی نیز همین هویتزدایی بود. ازآنجاییکه بهوضوح مشخص است بیش از ۹۰درصد شهدای قتلعام سال۶۷ از مجاهدین بودند، این رژیم با به میدان آوردن مزدوران نفوذی، قصدی ندارد جز اینکه از شهدای مجاهدین؛ علیه خود مجاهدین سر موضع، سوءاستفاده کند و بهاینترتیب از مجاهدین هویتزدایی کند.
اهداف پشت حمله به عفو بینالملل
سخنگوی مجاهدین در ۱۵مهرماه سال جاری، در رابطه با این جماعت از مزدوران که عفو را مورد تهاجم خود قرار دادهاند، گفت: «پیدا شدن ۶۰نفر از عوامل درونمرزی و برونمرزی نظام و نیز پیدا شدن سر و کله مزدور نفوذی ایرج مصداقی از موضع دفاع از نخستوزیر خمینی در زمان قتلعام و لجنپراکنی و پاچه گرفتن از عفو بینالملل در این رابطه به دستور اطلاعات آخوندها و جناح آخوندی-اعتدالی صورت میگیرد تا اعتدالیون و اصلاحطلبان داخل نظام، از ریشه نسوزند.».
جماعتی که این بیانیه را امضا کردهاند، اساساً در آن زمان جزئی از بدنه دستگاه همین حاکمیت بودند؛ بنابراین جا دارد از آنها سؤال شود که چرا به اصل قضیه پاسخ نمیدهند؟ چرا این اعدامها در سال۶۷ رخداد؟ چند نفر بودند؟ اسامیشان چه بود؟ گورهای دستهجمعی کجاست؟ در دادگاهها چه گذشت؟ چرا هنوز مادران در جستجوی گورها و محل دفن عزیزانشان هستند؟
منتظری که در آن زمان بهعنوان قائممقام خمینی شناختهشده بود، به اعضای کمیسیون مرگ گفت، این جنایت بهعنوان بزرگترین جنایت در تاریخ این رژیم ثبت خواهد شد و شما بهعنوان جنایتکاران تاریخ ثبت خواهید شد.
پس چرا اینها سیهزار قتلعام شده را رها کرده و تلاش میکنند دست جلاد را از خون پاک کنند؟ چرا اصل قضیه را دور میزنند؟ واقعیت این است که اگر بتوان در این قضیه موسوی را تبرئه کرد و نقش او را در این جنایت علیه بشریت کتمان کرد، پس میتوان کل نظام را نیز با همین ترفندها تبرئه کرد و بهطریق اولی میتوان جنایتکاران دیگری که از آمران و عاملان این جنایت بودند را، تبرئه کرد.
اگر بتوان در مورد اعدام و کشتار دهه۶۰ و بخصوص قتلعام زندانیان سیاسی در سال۶۷ اینطوری صحبت کرد بهطریق اولی سرکوب قیامهای ۷۸، ۸۸، ۹۶ و ۹۸ را هم میشود توجیه کرد و روی کشتار بیش از ۱۵۰۰نفر در قیام آبان۹۸ که آن نیز یک جنایت علیه بشریت بود، خاک پاشید.
با همین روش میتوان اعدام و کشتن نوید افکاری و دیگر قیام آفرینان را توجیه کرد.
میتوان آنطور که خودشان بهانه میآورند برای حفظ نظام دست به چنین جنایاتی زد و باز برای حفظ نظام آن را از انظار عمومی و چشم دنیا پنهان نگه داشت.
موضوع اصلی هم در اینجا اساساً تبرئه موسوی نیست، بلکه صورتمسئله تبرئه کل نظام و شستن دستهای خونین جلاد است. اصل حرف این است: همین نظام ولایتفقیه، همین اعدام، همین شکنجه، همین کشتار و خونریزی باید ادامه و بقاء داشته باشد.
تلاش موسوی برای شستن دستان خمینی جلاد
مصاحبه میرحسین موسوی در سال۱۳۸۸
موسوی: هر کدوم از پوشهها رو هم که بازکنید توش یه ماجرایی درمیاد. برای همین من خیلی ورود پیدا نمیکنم… همینجور تبدیل به یک ماجرایی میشه و به همین دلایل تا الآن هم سعی کردم این موضوع رو نگم. الآن هم برای خبر نیست… امام بههیچوجه دستور مستقیم قتل کسی رو نداده. اینرو به شورایی داده بود که بیان قضاوت کنند. اونا بدعمل کردند، مثلاً فلانی هم توش بوده اینجوری شده؛ که یک همچین وضعیتی به وجود آمد.
بههرحال اینا همش بازکردن هر کدومش تالی فاسد داره که من همیشه سعی کردم که از کنارش رد بشم.
خبرنگار: بعد کسانی که منصوب شدن نظیر مهاجرانی و کدیور در رسانهها در مورد این مسئله چه مواضعی دارند؟
موسوی: ببینید به دلیل که اونا هم میترسند. من اینطور بگم که بحث در مورد اول انقلاب خب یک دههای هست که من یکبار بحث کردم که ما ۱۴معصوم داریم. ما بههرحال بیشتر از چهارده نفر که نداریم. بههرحال یک سری اتفاقاتی افتاد. ممکنه که یک گوشش به امام بر بخوره یک گوشش به دولت بر بخوره، یک گوشش به جناحهای مختلف بر بخوره. یک وضعیتی در اونجا هست. منتها ورود به این مسائل شروع بشه پایانی نخواهد داشت
ولی اینکه کشتارجمعی به این وسیعی داشته باشه، ما اصلاً نداریم به این وضعیت. اینا همش دروغه. ولی اینکه سال۶۷ یک چنین اتفاقاتی افتاده بله یکچیز زشتی بوده و خلافی بوده و جنایتکارانه بوده… یکچیزی که دریکی از خبرها دیدم اینه که من گفتم که اینا میخواستن شورش کنن و برخورد امنیتی نظام باید بکنه. من در اون موقع بهعنوان نخستوزیر موظف بودم که از کلیت نظام دفاع بکنم. من از این مسئله هم دفاع میکنم الآن.
خبرنگار: میشه جایی منتشر کرد و گفت از قول شما؟
موسوی: این موضوع باید سینهبهسینه منتقل بشه.
از حرفهایی که باید سینهبهسینه منتقل بشود حرف یکی دیگر از نفرات همین رژیم یعنی مهدی خزعلی است که در دوران ریاست جمهوری خامنهای و رفسنجانی در دفتر ریاست جمهوری بوده، وی در این رابطه علیه باند غالب لب به سخن گشوده و گفته است:
مهدی خزعلی- شهریور۹۵: «آقایونی که میگویند ما بهحکم عمل کردیم برای حکم اعدام حداقل زمان رعایت همان ابلاغ (۲۰روز) تجدیدنظرخواهی همه اینها امکانش بود ظرف یک ماه به روایتی، به روایت آقای منتظری قریب ۴ هزار نفر به روایت معاونت وزارت اطلاعات قریب ۲۰ هزار نفر در تهران و استانها، یعنی ۴ هزار نفر مال تهران هست و به روایت کسی مثل آقای ملکی قریب ۳۳ هزار نفر ظرف یک ماه و چندروز سیوچند روز به دار آویخته شدن اینها آیا جنازه هاشون تحویل شد آیا خانوادهها اطلاع پیدا کردن آیا قبری به خانوادهها تحویل دادید؟»
وی ضمن توصیف بسیاری از صحنههای قتلعام۱۳۶۷در اوین، اطلاعات جدیدی از ابعاد این جنایت را برملا کرد و گفت:
«بزرگترین و پرجمعیتترین گروه، حزب و یا گروهک مقابل نظام سازمان مجاهدین خلق بود … این را فقط میشد با اتوریته امام از بین برد و اینکار انجام شد درواقع اینها میخواستند تا امام هست ریشه را بزنند، میگفتند هرکسی را که آزاد کنی ممکن است ملحق شود و ما گرفتار جمعیت زیادی بشویم اینها رو اعدام میکنیم و این اعدام باعث میشود رعبی که در خانوادهها ایجاد میشود کس دیگری ملحق نشود.»
مواضع مقاومت در قبال تعرضات مأموران رژیم علیه عفو بینالملل
به دنبال تعرض مأموران و همدستان رژیم به عفو بینالملل شورای ملی مقاومت اطلاعیهای صادر کرد. در این اطلاعیه که به تاریخ ۲۱شهریور۹۹ صادرشده چنین آمده است:
در بحبوحه کارزار دادخواهی هرگونه تعرض به عفو بینالملل به خاطر افشاء حقایق،
پیش بردن خط و انجام مأموریت برای وزارت اطلاعات آخوندها و آمران و عاملان قتلعام است
سه دهه پس از قتلعام زندانیان سیاسی در سال۱۳۶۷ بهحکم خمینی، سازمان عفو بینالملل به این «جنایت ادامهدار علیه بشریت» با «اسرار به خون آغشته» آن پرداخته است. بدیهی است که فاشیسم دینی حاکم بر ایران و آمران و عاملان و مأموران و مزدوران را خوش نمیآید و به هر بهانهای درصدد ایرادگیری و یقهگرفتن هستند. ازجمله شاگردان و کاتبان سردژخیم اوین لاجوردی و مزدوران نفوذی از قبیل ایرج مصداقی با رذیلتی فوق تصور مدعی عفو هستند که چرا مجاهدان شاهد قتلعام در آلبانی را استماع کرده و چرا آنطور که رژیم میخواهد از شهیدان مجاهدین هویتزدایی نمیکند. فحاشی و لجنپراکنی این قبیل مزدوران علیه حقوقدانان و محققان و گزارشگران عفو بینالملل حد و اندازه نمیشناسد و بغض و کین گشتاپوی آخوندی را منعکس میکند.»
اطلاعیه شورا اضافه میکند که:«عفو بینالملل همچنین متهم است که چرا از اطلاع و همدستی نخستوزیر خمینی در زمان قتلعام از این جنایت بزرگ علیه بشریت سخن گفته است…
شورای ملی مقاومت شامل سازمان مجاهدین خلق ایران که ۹۰درصد شهیدان قتلعام از آن برخاستهاند، بهصراحت اعلام میکند در بحبوحه کارزار دادخواهی هرگونه یقه گرفتن از عفو بینالملل به خاطر پیگیری و گزارش کردن حقایق، پیش بردن خط و انجام مأموریت برای وزارت اطلاعات آخوندها و آمران و عاملان قتلعام است.»
اطلاعیه شورا با این جملات به پایان میرسد: «هیچ انسان باشرف و دادخواه خون شهیدان و هیچ فرد یا جریان سیاسی که ریگی به کفش نداشته باشد یا نخواهد خون شهیدان را پایمال کند در این خصوص متعرض عفو بینالملل نمیشود و از بار مسئولیت آمران و عاملان جنایت علیه بشریت کم نمیکند. بهعکس خواهان آن است که حقایق بهخصوص آمار دقیق شهیدان و مکانهای دفن آنان به تمام و کمال روشن شود، پرونده قتلعام به شورای امنیت ملل متحد ارجاع شود، دادگاه بینالمللی ویژه این جنایت بزرگ و ادامهدار تشکیل شود و سردمداران و سرکردگان رژیم در برابر عدالت قرار بگیرند.»
دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران
۲۱شهریور ۱۳۹۹(۱۱ سپتامبر۲۰۲۰)
موضعگیری سخنگوی مجاهدین
سخنگوی مجاهدین روز ۲۰شهریور۹۹ موضعگیریهای رذیلانه و خائنانه مأموران اطلاعات آخوندها برای دربردن نخستوزیر خمینی در زمان قتلعام زندانیان سیاسی و کینهکشی علیه عفو بینالملل و حقوقدانان آن را که به بیان شمهای از حقوق و حقایق مربوط به زندانیان قتلعام شده مبادرت کردهاند، قویاً محکوم و آن را شراکت و همدستی مجرمانه در خون شهیدان مجاهد و سر موضع اعلام کرد. سخنگوی مجاهدین افزود: «اطلاعات آخوندی میخواهد مأموران خودش را کبادهکش جنبش دادخواهی شهیدان قرار بدهد. مأمورانی که میخواهند از بار مسئولیت آمران و عاملان جنایت علیه بشریت کم کنند باید همراه با جلادان قتلعام محاکمه شوند.»
همچنین سخنگوی مجاهدین در روز ۱۵مهر درباره نیشزدنها و حملات مزدوران و عوامل و همدستان رژیم به گزارش عفو بینالملل که شمهای از حقایق و مسئولین نظام را فاش کرده است گفت: «تا آنجا که به مزدوران و عوامل رژیم از قبیل مصداقی برمیگردد بیش از ۱۴۰۰زندانی سیاسی درباره نقش ننگین این مزدور نفوذی، گواهی دادهاند.»
بیانیه سالانه شورای ملی مقاومت ایران
در ماده۶۵ بیانیه سالانه شورای ملی مقاومت ایران که در مرداد سال ۹۸منتشرشده، آمده است: «در این گردوخاکهای آخر خط، بیسبب نیست که مبلّغان «قتلهای مشکوک در درون مجاهدین» (برای ماستمالی و هر چه کمبار نمودن و بالانس کردن جنایتهای رژیم) از بالاگرفتن جنبش دادخواهی سراسیمهاند. آنچنانکه گزارش عفو بینالملل در سیامین سالگرد قتلعام زندانیان سیاسی تحت عنوان “یک جنایت ادامهدار علیه بشریت” را هم برنمیتابند و در چاکری نظام ولایت، حتی گزارشگران عفو را به خاطر نام بردن از مجاهدان سر بهدار و مصاحبه و گفتگو با همبندان آنها مرتکب گناه کبیره و مستوجب حدّ شرعی و تعزیرات حکومتی میدانند!».
در نظام ولایتفقیه جنایتکارانی هستند که فرمان کشتار را صادر میکنند؟ سفاکانی هستند که چوبههای دار را برپا میکنند، سنگدلانی هم جزو جوخه اعدام میشوند، کسانی هم دشنه و قمه و چاقو میکشند و مردم را به قتل میرسانند، خونآشامهایی هم به شکنجه در سیاهچالها مشغولند.
دسته دیگری هم هستند که با پز اپوزیسیون دستان خونین جلادان را میشویند و بر آن بوسه میزنند. اما درهرصورت تمام اینها سروته یک کرباس هستند، کرباس پوسیده نظام ولایتفقیه.