۱۴۰۲ خرداد ۱۶, سه‌شنبه

۱۳خرداد ۱۳۶۸، سالروز مرگ خمینی به مناسبت سالروز مرگ دجال خون آشام ـ ۱۳ خرداد ۱۳۶۸

 ۱۳خرداد ۱۳۶۸، سالروز مرگ خمینی

به مناسبت سالروز مرگ دجال خون آشام ـ ۱۳ خرداد ۱۳۶۸

سالمرگ دجال ضدبشر
سالمرگ دجال ضدبشر
 
روز ۱۳ خرداد سال ۱۳۶۸ خمینی ضدبشر مرد.
روح‌الله خمینی در سال ۱۲۷۹ شمسی در خمین متولد شد. پدرش مصطفی، پسر احمد هندی، پیشتر در کشمیر هندوستان زندگی می‌کرد.
خمینی تا سن ۶۰سالگی در امور سیاسی دخالت نداشت. از سال ۱۳۴۱ وارد سیاست شد و اعتراضهایی از موضع ارتجاعی به‌شاه کرد که اصلی‌ترین آن، دادن حق رأی به‌زنان بود. شاه نیز محدودیتهایی را برای وی ایجاد نمود.
در سال ۱۳۴۳ خمینی به‌ترکیه و سپس به‌نجف تبعید شد و سکوت و بی‌عملی سیاسی در پیش گرفت و به‌درس و طلبگی مشغول شد. در سال۱۳۵۶ به‌دنبال ۱۵سال مبارزات انقلابی مجاهدین و فدایی‌ها و دیگر مبارزین و فراهم‌شدن زمینه‌های یک‌ انقلاب اجتماعی در ایران، دولت کارتر، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، شاه را ناگزیر از کنارگذاشتن شکنجه و اعدام و انجام رفرم در فضای سیاسی کشور نمود. در چنین شرایطی، خمینی با سوءاستفاده از عدم‌حضور رهبران مجاهدین و سایر نیروهای انقلابی که یا اعدام شده یا در زندان بودند، از فرصت استفاده نمود و با ‌کمک شبکه آخوندی، رهبری انقلاب مردم ایران را دزدید و شعارهای آن‌را به‌انحراف و ارتجاع کشید.
خمینی طی ۱۰سال سلطه‌ ننگینش بر جامعه‌ ایران، دستور اعدام ۱۲۰۰۰۰تن از زندانیان سیاسی مجاهد و مبارز این‌میهن را به‌جرم آزادیخواهی صادر کرد. ۸سال جنگ خانمانسوز و ضدمیهنی با کشور عراق را ادامه داد و بیش‌از هزارمیلیارددلار خسارت به‌مردم و اقتصاد ملی ایران وارد کرد.
بیش‌از ۲میلیون کشته و زخمی تنها در طرف مردم ایران به‌بار آورد و افزون بر ۸۰ ‌درصد جامعه‌ ایران را به‌زیر خط فقر کشاند.
خمینی نام خود را به‌عنوان منفورترین دیکتاتور تاریخ معاصر به‌ثبت داد و در زباله‌دان تاریخ، جاودانه شد.

سرانجام روز ۱۳خرداد ۶۸ خمینی مرد و به حیات ننگین خود خاتمه داد. با مرگ او «خط امام» حامی و صاحب خود را از دست داد. و در برابر جناح مخالف و مردم به‌جان آمده از جنگ و اختناق تنها ماند.

خمینی کیست؟

خمینی؛ تولد و جوانی

خمینی در سال ۱۳۲۰ هجری قمری (۱۲۷۹شمسی) در خمین متولد شد. مادرش هاجر دختر میرزا‌ احمد از اهالی همین شهر بود. پدرش مصطفی پسر احمد هندی بود که پیشتر ساکن کشمیر هندوستان بوده است. به گفته مرتضی پسندیده، برادر خمینی، پدر او در خمین شخص «بسیار بانفوذی بوده» و «خدمه و تفنگچی» داشته و «مشغول اداره امور مردم بوده است» وقتی که خمینی ۲ساله بود، پدرش در مسیر سلطان‌آباد اراک مورد حمله یکی از همراهانش قرار گرفت و به‌قتل رسید. بعدها خانواده خمینی ازجمله پسندیده، به دربار مظفرالدین شاه شکایت می‌کنند و به عین‌الدوله ملتجی می‌شوند تا سرانجام قاتل را قصاص می‌کنند‌.
خمینی، دوران نوجوانی را در خمین گذراند. صرف و نحو و منطق را نزد برادر بزرگترش مرتضی پسندیده آموخت. از سال ۱۳۳۸ قمری (۱۲۹۸ شمسی) به‌ترتیب در حوزه‌های اصفهان و اراک و قم تحصیل می‌کرد. در سال ۱۳۴۵(۱۳۰۵ شمسی) در حوزه قم سطوح عالیه آموزشهای آخوندی را به‌پایان رساند و در سال ۱۳۵۵(۱۳۱۵ شمسی) در شمار آخوندهای مدعی اجتهاد بود. مهمترین استاد خمینی همان شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه قم، است که به‌گفته آخوند رضا استادی به‌نوبه خود شاگرد شیخ فضل‌الله نوری بوده است.

خمینی در دوران دیکتاتوری رضا شاه ساکت ماند

زندگی خمینی در دوران رضا شاه»: در آستانه سلطه کامل رضا شاه، نزدیک به دو دهه از انقلاب مشروطه سپری شده بود در این دوران پر از تحول و آشوب، خمینی که سالهای جوانی را می‌گذراند، سر‌کار خود گرفته بی‌اعتنا به سرنوشت شومی که برای مردم ایران رقم زده می‌شد، مشغول درسهای حوزه بود. وقتی که رضاخان با ارعاب و تطمیع مجلس پنجم را وادار به پذیرش سلطنت خود کرد، روشنفکران و شخصیتهای ترقیخواه به‌شدت با آن به مخالفت برخاستند. مصدق بزرگ که از نمایندگان اقلیت مخالف بود، در صحن مجلس فریاد می‌کشید: «این ارتجاع و استبداد صرف است».
در ۱۶سالی که رضا شاه مشغول استقرار و بسط دیکتاتوری مخوف خود بود، خمینی با اشراف و آگاهی کامل نظاره‌گر خاموش صحنه بود. در این سالها، حوادثی مثل انتخابات تقلبی دوره هفتم که در آن مدرس حتی یک رأی نیاورد، تصویب قانون سرکوبگرانه جدیدی در سال ۱۳۱۰، تمدید قرارداد اسارت‌بار نفت جنوب، کشف حجاب، تصاحب اجباری حاصلخیزترین اراضی مازندران، گیلان، گرگان و سایر نقاط کشور توسط رضا شاه روی می‌دهد. اما از آنجا که اعتراض به‌چنین وقایعی به‌معنی درافتادن با دیکتاتوری است و زندان و اسارت و رنج و محرومیت در پی دارد، خمینی کنار گود ایستادن و کنج عافیت را ترجیح می‌دهد.

خمینی و اولین فعالیت سیاسی‌اش: مخالفت با حق رأی زنان

اولین اقدام خمینی مقارن ۶۰سالگی‌اش است که علیه برخورداری زنان از حق رأی، به شاه اعتراض کرد. علت اصلی مخالفت او با شاه هم همین تصویب مصوبه قانونی مبنی بر آزادی شرکت زنان در انتخابات بود. آنچه سبب شد که خمینی از سایرین پیشی بگیرد، همین اعتراضهایش به رژیم شاه در سالهای ۴۱ تا ۴۳ و سپس تبعید او بود. جاذبه اجتماعی مخالفت با «شاه»، خمینی را از وجهه زیادی برخوردار ساخت و از دیگران پیشی گرفت. سخنرانی او علیه تصویب قانون کاپیتولاسیون در قیام ۱۵خرداد عامل مانور انقلاب سفید شاه شد که تبعید او را به ترکیه به‌دنبال داشت. خمینی پس از مدت کوتاهی از ترکیه به نجف رفت. از آن پس خمینی از نظر سیاسی به‌خاطر بی‌عملی‌اش برای یک دوره به‌ محاق رفت. ضربه اپورتونیستی به سازمان مجاهدین خلق ایران سبب تقویت جریان راست ارتجاعی پیرو خمینی شد که به‌ رودررویی با مجاهدین برخاست و نهایتاً به همسویی با ساواک شاه کشیده شد.

خمینی رهبری انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران را ربود

خمینی برای ربودن رهبری انقلاب مردم ایران خود را همگام با سیاست حقوق‌بشر جیمی کارتر نشان داد. یعنی انداختن تحول از مسیر آشوب و هرج و مرج، به‌ مسیر انتقال منظم. با این هدف که ارتش و ساختار اصلی حکومت شاه در خلال انتقال قدرت سالم بماند.
خمینی از عراق به پاریس رفت. در آنجا پیامهای خود را به‌گوش سران قدرتهای بزرگ غرب که در گوادلوپ گرد آمده بودند رساند و به این وسیله انقلاب مردم ایران را به سرقت برد و نخستین دولت بعد از انقلاب را به‌ریاست مهدی بازرگان» تشکیل داد.

خمینی بعد از پیروزی انقلاب ۲۲بهمن ۱۳۵۷ به سرکوب آزادی‌ها پرداخت

خمینی به‌دلیل ویژگی‌های فوق‌العاده ارتجاعی و کینه توزی‌اش با نیروهای انقلابی که در فضای سیاسی مسالمت‌آمیز گسترش توده‌یی پیدا می‌کردند، خیلی زود قولهای خود را که در پاریس و در خلال مصاحبه‌هایش داده بود زیر پا گذاشت و برای خلاص شدن از شر بازرگان و شرکای سیاسی‌اش و به‌منظور آماده‌سازی زمینه‌های سرکوب نیروهای مخالف مثل مجاهدین خلق ایران به اشغال سفارت آمریکا اقدام کرد. و به‌دنبال آن به‌گونه‌یی وحشیانه «سنگر آزادی» دانشگاه را بست و با کشتار رهبران خلق ترکمن و لشکرکشی به کردستان به سرکوب خلقهای ایران متوسل شد. نهایتاً برای فرار از گرداب بحرانهای داخلی سیاست «صدور انقلاب» به عراق! را پیش گرفت که به جنگ ۸ساله ضدمیهنی منجر شد.

خمینی و ملاقات‌هایش با شاه

خمینی دو‌بار با شاه ملاقات کرد. این ملاقات را احمد خمینی، موسوی‌ اردبیلی و  صادق خلخالی تأیید کرده‌اند. هیچ‌یک از این ۳نفر، نه به‌زمان انجام ملاقاتهای خمینی با شاه و نه به‌ موضوع آن اشاره نکرده‌اند. اما اگر این ملاقاتها یک‌ مضمون ننگین ضدملی و ضدمصدقی نداشت و اگر چیز آبرومندانه‌یی در آنها می‌بود، قطعاًبه‌سکوت برگزار نمی‌کردند و بسا داد سخن می‌دادند.

خمینی و کینه‌اش به دکتر محمد مصدق

در اولین هفته‌های پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی جمعیت عظیمی راهی احمدآباد شدند تا به‌مناسبت سالگرد درگذشت پیشوای نهضت ملی ایران نسبت به او ادای احترام کنند، خمینی مراسم یاد شده را، میتینگ راه‌انداختن «برای هر استخوانی» توصیف کرد.
و در بیستم دیماه۵۸ علیه ملی شدن صنعت نفت و پیشوای این حرکت پیروزمند ضداستعماری عقده‌گشایی کرد که: «اینها می‌خوان سرپوش بگذارند روی مقاصد خودشان، آن مقاصدی که برخلاف مسیر ماست با اسم یک‌نفری که ملی است، مسیر ما مسیر نفت نیست، نفت پیش ما مطرح نیست، ملی کردن نفت پیش ما مطرح نیست، این اشتباه است. ما اسلام را می‌خواهیم. اسلام که آمد، نفت هم مال خودمان می‌شود. مقصد ما اسلام است، مقصد ما نفت نیست. اگر یک‌نفر نفت را ملی کرده است، اسلام را کنار بگذارند برای او سینه بزنند»
و یا در اظهار دیگری که چند‌ بار توسط مطبوعات حکومتی یادآوری شد گفت: «مسلمانها بنشینند تماشا کنند یک‌ گروهی را که از اولش باطل بودند؟ من از آن ریشه‌هایش می‌دانم یک‌گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام، سرسخت مخالف بودند. اینها که فخر می‌کنند به‌وجود او (مصدق) او هم مسلم نبود». و از سقوط حکومت ملی او بر اثر کودتای استعمار و دربار تحت عنوان سیلی خوردن مصدق، شکرگزاری کرد.

خمینی مخالف برخورداری زنان از حق رأی

اولین مخالفت علنی خمینی با بعضی از تصمیمهای رژیم شاه، مربوط به انجمنهای ایالتی و ولایتی است که دولت وقت به‌ نخست‌وزیری اسدالله علم در تاریخ ۱۶مهر۱۳۴۱ تصویب کرد.
علت اصلی برآشفتگی خمینی و همگنانش این بود که در مصوبه مزبور برای نخستین‌بار به زنان حق رأی داده شده بود. در این مصوبه همچنین قید اسلام از شرایط انتخاب‌شوندگان و انتخاب‌کنندگان برداشته شده بود و در مراسم سوگند به‌جای قرآن گفته شده بود کتاب آسمانی.‌این دو‌ نکته نیز از موضوعات مورد اعتراض خمینی و آخوندهای دیگر بود. اما آنها بیش‌ از هر چیز به برخوردار شدن زنان از حق رأی اعتراض داشتند.
در آذرماه سال ۴۱ سرانجام رژیم «شاه» پذیرفت که از مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی صرفنظر کند. خمینی این عقب‌نشینی را یک پیروزی برای خود به‌حساب آورد.
خمینی شمه‌یی از افکار ارتجاعی خود در مورد زنان را چنین بیان کرد: «زنها را وارد کرده‌اید در ادارات، ببینید در هر اداره‌یی که وارد شدند آن اداره فلج شد. فعلاً محدود است. «علما» می‌گویند توسعه ندهید. به استانها نفرستید. زن اگر وارد هر دستگاهی شد، اوضاع را به هم می‌زند.‌ می‌خواهید استقلالتان را زنها تأمین کنند؟»

خمینی و قــیـام ۱۵خـــرداد ۱۳۴۲

در اواخر سال ۴۱ و بهار سال ۴۲ جامعه ایران نقطه‌عطف مهمی را از سر می‌گذراند‌. تصادم این دو نیرو، فضای سیاسی و اجتماعی ایران را ملتهب کرده و به لحن اعتراضهای خمینی علیه شاه نیز رنگ تندی بخشیده بود. در اوایل فروردین ۴۲، «شاه» می‌خواست ضرب‌شستی نشان دهد.. مراسم فیضیه را به‌خاک و خون کشیدند مزدوران رژیم «شاه»، همزمان مدرسه طالبیه در تبریز را به‌همین صورت هدف حمله خود قرار می‌دهند. این سرکوبگریها آتش اعتراض کل جامعه را نیز تندتر کرد و زمینه‌های قیامی را فراهم کرد که دو ماه بعد فوران نمود. قیام ۱۵خرداد قیام مردم به‌جان آمده در برابر رژیم «شاه» و مانور انقلاب سفید او بود و با سرکوبی خونین مواجه شد.
جرقه این قیام با مراسم عزاداری به‌مناسبت عاشورای حسینی زده شد. در قم و مشهد و بیش از همه در تهران مردم به تظاهرات و دادن شعارهای خشمگینانه‌ علیه رژیم و شخص شاه پرداختند. خمینی بعدازظهر روز عاشورا در قم سخنرانی شدیداللحنی داشت که باعث دستگیری‌اش شد.
خمینی از ۱۶خرداد ۴۲ تا ۱۱مرداد همان سال یعنی کمتر از ۲ماه در زندان بود. مدتی در زندان «قصر» و سپس در «عشرت‌آباد».
شماری از مراجع و روحانیان که در آن‌موقع برای اظهار مخالفت با دستگیری خمینی به تهران رفته بودند، با «پاکروان» ملاقات می‌کنند و خواستار آزادی خمینی می‌شوند. به‌دنبال آن خمینی از زندان آزاد شده و به‌ خانه‌یی در «داوودیه» تهران فرستاده می‌شود.
در ۱۸فروردین ۴۳ دوباره به‌ خانه خود در قم بازگشت و از آزادی عمل کامل برخوردار شد. خمینی پس از حضور مجدد در قم، یک چند تلاش کرد جلسات هفتگی منظمی با شرکت آخوندهای مهم قم برگزار کند.

خمینی به ترکیه تبعید شد

خمینی در سال ۴۳، در پی یک سخنرانی علیه تصویب قانون کاپیتولاسیون در مجلسین رژیم «شاه»، به ترکیه تبعید شد. قانون مزبور در سوم مرداد سال‌ ۴۳ مخفیانه از تصویب مجلسین رژیم «شاه» گذشت.‌ در ۴آبان همان سال، خمینی در یک سخنرانی به این قانون حمله کرد و برخلاف سخنرانیهای گذشته، آمریکا و رئیس‌جمهور آن کشور را نیز هدف اعتراضهای شدیداللحن خود قرار داد.
رژیم «شاه» در مرحله جدیدی که آغاز کرده بود، برای استقرار دیکتاتوری وابسته خود، دیگر نمی‌خواست هیچ صدای مخالفی را بشنو‌د از این رو خمینی را روز ۱۳آبان سال‌ ۴۳ با یک هواپیمای C - 130 از تهران به ترکیه (شهر بورسا) تبعید کرد که پس از مدتی کوتاه به نجف رفت. از آن پس خمینی از نظر سیاسی به‌خاطر بی‌عملی‌ش برای یک دوره به‌محاق رفت.

آغاز دوران سرنگونی «شاه»

در دیماه سال‌ ۱۳۵۵ جیمی کارتر با شعار «حقوق‌بشر» در آمریکا به ریاست‌جمهوری رسید. این سیاست از مهمترین رهنمودهای کمیسیون سه‌جانبه‌یی بود که از سال‌ ۵۲ به‌ ابتکار چیس منهتن بانک (متعلق به راکفلر) و با شرکت مهمترین نمایندگان سرمایه‌داری اروپای غربی، ژاپن و آمریکا تشکیل شد. کمیسیون سه‌جانبه راه‌حلهایی برای مقابله با بحرانی که پس از شکست آمریکا در ویتنام و تحریم نفتی اعراب دامنگیر سرمایه‌داری جهانی شده بود، ارائه کرد. بر اساس جمعبندی کمیسیون سه‌جانبه، برژینسکی رئیس و تئوریسین کمیسیون مزبور به‌ این نتیجه رسیده بود که تلاش مردم برای کسب حقوق خود، «اوضاعی انفجاری» پدید آورده و بنابراین «کاری که ایالات متحده می‌تواند بکند، کوشش برای انداختن تحول از مسیر آشوب و هرج و مرج، به‌مسیر انتقال منظم است».
سیاست حقوق‌بشر، ابزار پیشبرد همین خط بود که می‌بایست در کشورهای بلوک آمریکا از‌ جمله ایران به‌اجرا گذاشته شود.
از این‌رو رژیم «شاه» پس از انتخاب کارتر در سال‌ ۵۵ و زیر فشار آمریکا، حربه شلاق و اعدام را زمین گذاشت و در زندانهای سیاسی را به‌روی صلیب‌سرخ باز کرد.
این تغییر سیاست در تاریخ ۱۵مرداد ۱۳۵۶ با استعفای «هویدا» بعد از ۱۳سال نخست‌وزیری و تشکیل دولت «جمشید آموزگار» وضع علنی‌تری به‌خود گرفت و از طرف دولت سیاستی به‌نام «ایجاد فضای باز سیاسی» و دادن آزادی تدریجی به مردم شروع شد.
تا این زمان هنوز خمینی ساکت و مترصد اوضاع بود که به‌ چه سمتی متمایل خواهد شد. از این زمان خمینی برای استفاده از «فرصت» و «فرجه پیدا شده» شمار پیامها و سخنرانیهای خود را افزایش داد. ولی پشت‌سر مردم حرکت می‌کرد و به‌غایت مراقب بود در هیچ موقعیتی بی‌گدار به آب نزند.

پرواز خمینی به پاریس

روز ۱۳مهر ۱۳۵۷ خمینی عراق را ترک گفت و از طریق کویت به پاریس رفت. این اقدام، فقط انتقال محل اقامت خمینی نبود، بلکه به‌وسیله آن خود را در کانون معاملات بین‌المللی بر سر مسأله ایران و نیز در معرض توجه جهانی قرار داده است.
علت استقبال فرانسه از خمینی سفارشهای شاه بود که از دولت فرانسه خواسته بود خمینی را تحت فشار قرار ندهند.
ژیسکار‌دستن، رئیس‌جمهور وقت فرانسه نیز هنگامی که در شهریور سال ۱۳۷۷ به‌تهران سفر کرده بود، در مصاحبه با روزنامه توس تصریح کرد: «‌خمینی به‌محض ورود به فرانسه در فرودگاه تقاضای پناهندگی سیاسی کرد» و «شاه» از من خواست به‌ او روادید بدهم و مراتب امنیتی و حفاظتی در مورد آیت‌الله خمینی را از سوی دولت فرانسه تأمین کنیم. … «شاه» برای من پیغام داد که کوچکترین مشکلی برای آیت‌الله خمینی به‌وجود نیاوریم و حتی به‌ سفیر من گفت اگر دولت فرانسه مقدمات پذیرایی و آسایش او را فراهم نکند، او دولت فرانسه را هرگز نخواهد بخشید»
با این حال درخواستهای «شاه»، تنها علت گشاده‌رویی زمامداران فرانسه نسبت به خمینی نبود، آنها از این پیشتر، هنگامی که چشم‌انداز سقوط رژیم «شاه» پدیدار شده بود، توجه خود را معطوف به‌خمینی کرده بودند.

خمینی و مذاکرات پشت پرده

نوفل لوشاتو برای خمینی محلی مطلوب برای بند‌ و بستهای پشت پرده بود. در همین‌جا بود که او پیامهای اطمینان‌بخش خود را به‌گوش سران قدرتهای بزرگ غرب که در گوادلوپ گرد آمده بودند، رساند و شرطهای آمریکا را از زبان نمایندگان اعزامی جیمی کارتر شنید.
پیامهای مزبور به‌وسیله قطب‌زاده به رئیس‌جمهور فرانسه و از طریق او به‌سران آمریکا و انگلیس و آلمان رسید. ابراهیم یزدی که در آن روزها از نزدیکترین همراهان خمینی بود، در کتابی دراین‌باره می‌نویسد: «یک هفته قبل از کنفرانس (گوادلوپ) وزارت‌خارجه فرانسه با صادق قطب‌زاده تماس می‌گیرد. فرانسویها از قطب‌زاده خواستند برای آنها روشن کند که در صورت پیروزی خمینی، چه نوع سیاست‌هایی از جانب ایشان اتخاذ خواهد شد؟ … قطب‌زاده در زمان بسیار کوتاه و با سرعتی بی‌سابقه‌ تحلیلی تهیه و برای وزارت امور خارجه فرانسه فرستاد. کمی بعد از سفر رئیس‌جمهور فرانسه به‌ گوادلوپ… خمینی از قطب‌زاده می‌خواهد تحقیق کند آیا رئیس‌جمهور فرانسه مسأله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و آیا تحلیل قطب‌زاده به‌رئیس‌جمهور داده شده است؟ در ظرف چند ساعت، قطب‌زاده تماس گرفت و به‌او پاسخ داده شد که: «بله، رئیس‌جمهور مسأله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و او تحلیل قطب‌زاده را دیده است… تحلیل قطب‌زاده به‌قدری رئیس‌جمهور را تحت تأثیر قرار داده است که ژیسکاردستن به‌ کارتر توصیه خواهد کرد که با دولت احتمالی جدید تهران، که ریاست معنوی آن… با خمینی خواهد بود، وارد مذاکره شود»

خـمـیــنـی در پاریس: کنفرانس گوادلوپ و زد وبـندهـای پنهانی

روز ۱۴دیماه ۱۳۵۷ زمامداران ۴کشور عمده غرب، یعنی آمریکا، فرانسه، انگلیس و آلمان در جزیره‌یی به‌نام گوادلوپ در دریای کارائیب اجلاسی به‌منظور تعیین سیاست خود در قبال وضعیت بحرانی ایران تشکیل دادند. نتیجه اساسی این کنفرانس، دستیابی ۴کشور یاد‌شده به‌ توافق بر سر باز کردن راه خمینی بود.
در فردای کنفرانس گوادلوپ، یعنی ۱۸دیماه ۵۷، ۲نفر که نمایندگان رسمی رئیس‌جمهور فرانسه بودند، در نوفل‌لوشاتو با خمینی ملاقات کردند و گفتند که حامل پیامی از جانب کارتر هستند.
درباره این ملاقات وزیر خارجه پیشین خمینی می‌نویسد: «این اولین باری بود که نمایندگان رسمی شخص رئیس‌جمهور به دیدار امام می‌آمدند و روشن بود که باید مسأله مهمی مطرح باشد... در این ملاقات… بعد از تعارفات معمولی، یکی از آنها، شروع به صحبت کرد و گفت «هدف از دیدار پیغامی است که برای آیت‌الله دارند.‌این پیغام از طرف پرزیدنت کارتر برای امام می‌باشد. وی در مکالمه از پرزیدنت ژیسکاردستن درخواست نموده است که این پیغام را به شما برسانیم. … به نظر پرزیدنت کارتر، احتراز از هر گونه انفجاری در ایران به نفع همه خواهد بود. خروج «شاه» قطعی است و در آینده نزدیکی رخ خواهد داد. به نظر کارتر مناسب خواهد بود که وضعیت را تماماً زیر کنترل خود بگیرید تا آرامش باشد. آنچه لازم است بگویم این است که بدانید که خطر دخالت ارتش هست و وقوع این خطر اوضاع را بدتر خواهد کرد. پرزیدنت کارتر آرزو دارد که این پیغام کاملاً مخفی و محرمانه بماند.‌یک وسیله ارتباطی مستقیم با آیت‌الله باید فراهم گردد تا مرتب در جریان حوادث گذاشته شوید.‌این به نفع کشور شما و خصوصاً آیت‌الله می‌باشد».
پس از سخنان فرستادگان جیمی کارتر، خمینی ازجمله می‌گوید «آقای کارتر اگر حسن‌نیت پیدا کرده‌اند و می‌خواهند آرامش باشد و خونها ریخته نشوند، خوب است که «شاه» را ببرند و دولت (‌بختیار) راهم پشتیبانی نکنند».
چنین برمی‌آید که مسلماً بر سر این مسائل گفتگو و توافق شده است.

پرواز خمینی به‌ تهران با تسهیلات ویژه آمریکا، فرانسه و ارتش «شاه»

هنگامی که خمینی به تهران پرواز می‌کرد، ۱۶روز از رفتن «شاه» گذشته بود.‌اما هنوز مهار اوضاع در دست ارتش «شاه» بود. بنابراین ورود خمینی به تهران به جلب موافقت سران ارتش احتیاج داشت. ژنرال هایزر که در آن ایام در حال پیش‌بردن مأموریت ویژه‌یی در تهران بود، در برآوردن این نیاز نقش کلیدی داشت. البته بختیار آخرین نخست‌وزیر «شاه» نیز به نوبه خود در خنثی کردن مخالفت امرای ارتش تلاش کرد.

خمینی و چگونگی اعلام دولت موقت بازرگان

«مخالفت با این حکومت مخالفت با شرع است»
فرمان خمینی درباره نخست‌وزیری بازرگان به‌نقل از کیهان: «من که ایشان (مهندس بازرگان) را حاکم کرده‌ام... ایشان واجب الاتّباع است ملت باید از او اتّباع (پیروی) کند. یک حکومت عادی نیست یک حکومت شرعی است... مخالفت با این حکومت مخالفت با شرع است... در فقه اسلام قیام برضدّ حکومت الهی قیام برضدّ خداست. قیام برضدّ خدا کفر است»...
از آن جا که محور توافقها و بند‌ و بستهای خمینی در پاریس، بر انتقال آرام قدرت از طریق دولت مورد توافق و جلوگیری از هر‌گونه شورش مسلحانه و تعرض مردم به پادگانها بود، خمینی هنگام معرفی بازرگان به‌عنوان نخست‌وزیر دولت موقت، با‌جدیت هرچه تمامتر، بر‌این که اوضاع باید کاملاً آرام و تحت‌کنترل باشد و هیچ حادثه‌یی رخ ندهد، تأکید نمود.
او در همان مراسمی که بازرگان را به‌عنوان نخست‌وزیر معرفی می‌کرد و دولتش را «حکومت خدایی» می‌خواند، بر شناخت چندین ساله شخص خودش از بازرگان تأکید نمود و گفت: «چون جناب آقای مهندس مهدی بازرگان را سالهای طولانی است از نزدیک می‌شناسم و یک مردی است صالح، متدین، عقیده‌مند به دیانت و امین و ملی و بدون گرایش به یک شیئی که برخلاف مقررات شرعی است، من ایشان را معرفی می‌کنم که ایشان رئیس دولت باشند»
یک سال هم طول نکشید که خمینی همین بازرگان و دولت او را با به‌راه انداختن خیمه‌شب‌بازی گروگانگیری، لجن‌مال و وادار به استعفا کرد. این خیمه‌شب‌بازی در آبان سال ۵۸، با میدان‌داری باند موسوم به‌ «خط امام» که سرکردگی آنها را در آن زمان آخوند «موسوی خوئینیها» برعهده داشت و پس از آن حول آخوند «خاتمی» جمع شدند، انجام شد.

مبارزه سیاسی مسالمت‌آمیز و کین‌توزی خمینی در رابطه با نیروهای انقلابی

کسانی که در ۲- ۳سال اول حکومت خمینی خود در متن رویداهای سیاسی بودند و از نزدیک دستی بر آتش داشتند به‌خوبی می‌دانند که تحمیل‌کننده واقعی «محیط جنگ» و «آشوب» چه کسانی بوده‌اند و کی‌ها بودند که مبارزه سیاسی مسالمت‌آمیز را به زیان خود می‌دیدند و آن را به‌ درگیریهای نظامی و خونین کشاندند؟ مبارزه سیاسی آگاهی‌بخش در میان مردم و در نتیجه آگاه شدن آنها به سود گروه‌های سیاسی مانند مجاهدین و فدائیان بود که ریگی به کفششان نبود و حسابشان پاک بود و آشکار شدن گذشته پرافتخارشان نه تنها برایآنها زیانبخش نبود بلکه به سودشان بود.
از این‌رو به فضای سیاسی مسالمت‌آمیزی نیاز داشتند تا خود را به مردم بشناساند و پشتیبانی آنها را به سوی خود جلب کند. در حقیقت کار سیاسی آگاه‌گرانه دو سه سال پس از انقلاب ۵۷ بود که مردم را با نیروهای سیاسی و انقلابی مانند سازمان مجاهدین آشنایی داد و پشتیبانی گسترده آنان را برانگیخت. در پی آن‌گونه فعالیتها بود که مردم دریافتند پیشتازان پاکباز سازمان مجاهدین یا فدائیان و دیگر همسنگران آنها، که در سالهای اختناق و شکنجه و کشتار که مبارزه بهای جان می‌طلبید جانشان را در طبق اخلاص نهادند و بی‌پروای سود و زیان، خود را برای رهایی مردم دربندشان به‌آب و آتش زدند و در این راه از شکنجه و زندان و تیرباران باکی نداشتند.
خمینی و همدستانش بهمین دلیل نتوانستند دانشگاهها را که آگاه‌ترین اقشار اجتماعی در آن گردهم آمده بودند بیش از یک سال و اندی تحمّل کنند و به ناگزیر به‌گونه‌یی وحشیانه آن «سنگرهای آزادی» را بست.
مروری کوتاه و خلاصه بر مهمترین حوادث این دوران به‌خوبی گویای این واقعیت است که خمینی و همدستان جنایتکارش از ابتدا هدفی جز سرکوب و نابودی نیروهای ترقیخواه و انقلابی نداشته و در راستای رسیدن به هدف خود از هیچ جنایتی کوتاهی نکردند.
خمینی بعد از بازگشت به ایران در اولین سخنرانی خود در «قطعه ۱۷» بهشت زهرا گفت: «... می‌خواهیم مملکت دارای نظام ناشی از ملت باشد... محمدرضای پهلوی این خائن خبیث... همه چیز را به‌باد داد مملکت ما را خراب کرد قبرستانهای ما را آباد... تمام اقتصاد ما الآن خراب و درهم ریخته است. خونهای جوانان ما برای این ریخته شد که ما آزادی می‌خواهیم. ما ۵۰سال است که در اختناق به‌سر برده‌ایم.

خمینی: «قلم‌ها را بشکنید و به‌ اسلام پناه بیاورید»

خمینی ۱۹اسفند ـ کیهان: « ”جمهوری اسلامی“ نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم» ما اسلام را می‌خواهیم. ملت ما اسلام را می‌خواهند... ملت ما یک‌پارچه خواهان جمهوری اسلامی است... کمونیستها هم باید ”جمهوری اسلامی“ بخواهند... همه باید جمهوری اسلامی بخواهند... قلمها را بشکنید و به‌اسلام پناه بیاورید. آنها که می‌خواهند کلمه ”دموکراتیک“ را بر این عبارت اضافه کنند؛ آنها غربزدگانی هستند که نمی‌فهمند جاهل‌اند... جمهوری دموکراتیک یعنی جمهوری غربی یعنی بی‌بندوباری غرب.
خمینی (خرداد ۱۳۵۸): «برای هر استخوانی میتینگی راه انداختن... قابل تحمّل نیست»
«هرکس اسم جمهوری اسلامی را ”دموکراتیک“ بگذارد این دشمن ماست هرکس ”جمهوری دموکراتیک“ بگوید این دشمن ماست برای این‌که اسلام را نمی‌خواهد. برای هر استخوانی (=اشاره دارد به دکتر مصدق) میتینگی راه‌انداختن و دنبال آن با اسلام مخالفت کردن قابل تحمّل نیست»... (کیهان ۵خرداد ۵۸).
خمینی در دیدار با «عده‌یی از بانوان قم» گفت «اسلام منهای روحانیت خیانت است اگر تمام آزادیها را به‌مابدهند و تمام استقلال‌ها را به‌ما بدهند و بخواهند قرآن را از ما بگیرند نمی‌خواهیم. ما بیزار هستیم از آزادی منهای قرآن».

۱۲مرداد ـ انتخابات مجلس خبرگان برگزار شد. خمینی فقط از انتخاب یک نفر نتوانست جلوگیری کند و آن آیت‌الله طالقانی بود.
آیت‌الله طالقانی امروز در دومین نماز جمعه ماه رمضان در دانشگاه تهران (۱۲مرداد) ازجمله گفت: «حمله به‌جلسات، میتینگها، کتابخانه‌ها و پاره‌کردن اعلامیه‌ها عملی غیراسلامی است... این کار به‌وسیله عناصر ناآگاه یا آلت دست انجام می‌شود»... (مجاهد شماره ۳، ۱۵مرداد ۱۳۵۸).

خمینی: «اگر ما از اول چوبه‌های دار را در میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم»...!
۲۶مرداد ـ خمینی در روز جمعه ۲۳رمضان: «... اشتباهی که ما کردیم این بود که انقلابی عمل نکردیم و مهلت دادیم به‌ این قشرهای فاسد. اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سدّ بسیار فاسد را خراب کردیم به‌طور انقلابی عمل کرده بودیم و قلم تمام مطبوعات مزدور را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و رؤسای آنها را به‌ محاکمه کشیده بودیم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و رؤسای آنها را به‌ جزای خودشان رسانده بودیم و چوبه‌های دار را در میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم این زحمتها پیش نمی‌آمد. اگر ما انقلابی بودیم اجازه نمی‌دادیم اینها اظهار وجود کنند؛ تمام احزاب را ممنوع می‌کردیم؛ تمام جبهه‌ها را ممنوع اعلام می‌کردیم و یک حزب، حزب‌الله، حزب مستضعفین تشکیل می‌دادیم.

خمینی: «ما انقلابی رفتار می‌کنیم هرچه می‌خواهند روزنامه‌های خارج بنویسند»!
به‌نوشته روزنامه کیهان با پیام خمینی مجلس خبرگان گشایش یافت. خمینی در این دیدار گفت: «... ما مسیر خودمان را می‌رویم و از هیچ چیز باک نداریم. از این وحشت نداریم که ما را دیکتاتور و مخالف آزادی بخوانند...
خمینی: «ما شما را مدفون می‌کنیم»!
ای ریشه‌های فاسد شما... باید از صحنه بیرون بروید. ما شما را مدفون می‌کنیم... آنهایی که به‌اسم دموکراسی و با اسم دموکرات می‌خواهند مملکت ما را به‌فساد و تباهی بکشند باید سرکوب شوند و ملت ما آنها را سرکوب خواهد کرد..

سرکوب خلق‌ها

۲۸اسفند ـ کیهان ـ دیروز (از حدود ساعت پنج بعدازظهر) و دیشب نبرد مسلّحانه خونینی در سنندج جریان داشت. بر اساس گزارش خبرنگار کیهان تا صبح امروز حدود ۲۰۰تن مجروح و چندتن کشته شدند. [در همین روز] مردم از بالا با هلیکوپترها به‌گلوله بسته شدند و حتّی از گارد شاهنشاهی سابق برای سرکوب مردم استفاده گردید... ولی خوشبختانه با پادرمیانی آیت‌الله طالقانی و تشکیل شورای محلی و احاله امور به‌آن بحران موقّتاً فروکش کرد.

«جنگ‌افروزی دست‌راستی‌ها در کردستان»

۷مرداد ـ روزنامه « انقلاب اسلامی» ـ سرلشکر ناصر فربد که پس برکناری سرلشکر قره‌نی به‌ریاست کل ستاد ارتش منصوب شد درباره «جنگ‌افروزی دست‌راستیها در کردستان» و علت کناره‌گیری خود می‌گوید: «... من به‌هیچ‌وجه معتقد نبوده و نیستم که ارتش را دوباره عادت به‌ سرکوبی داخلی بدهم. نظر من این است که مسائل داخلی از قبیل وقایع اخیر غرب کشور را با مذاکره و به‌طور مسالمت‌آمیز می‌توان حل کرد.
۲۷مرداد ـ روزنامه اطلاعات ـ پیام «امام خمینی»: «... به‌دولت ارتش و ژاندارمری اخطار می‌کنم اگر با توپها و تانکها و قوای مجهّز تا 24ساعت دیگر حرکت به‌سوی پاوه نشود من همه را مسئول می‌دانم... اگر تا ۲۴ساعت دیگر عمل مثبت انجام نگیرد سران ارتش و ژاندارمری را مسئول می‌دانم»...
«شورای انقلاب حزب دموکرات کردستان را غیرقانونی اعلام کرد»
ـ کیهان ـ «شورای انقلاب اسلامی ایران در نشست امروز خود (۲۸مرداد) حزب دموکرات کردستان را غیرقانونی اعلام کرد».
۱۱شهریور ـ کیهان: «پیشروی شهر به شهر ارتش در کردستان... سنندج، سقز، مریوان، میاندوآب، کامیاران، بوکان، بیجار و پاوه، ازجمله شهرهای کردستان هستند که ارتش و سپاه پاسداران در آنها مستقر هستند... دولت هیچ حزب و گروهی را در کردستان برای مذاکره به‌رسمیت نمی‌شناسد». این روزنامه در همین روز اعلام کرد مهاباد توسط ارتش جمهوری اسلامی به‌تصرف درآمد و «مرکز حزب دموکرات کردستان» تسخیر شد.

گنبد:
روزنامه اطلاعات: «نبردهای گنبد تا بعدازظهر دیروز (۱۰فروردین) ۴۰کشته داشته است. به‌علت تیراندازیهای شدید کسی جرأت انتقال اجساد را ندارد». دکتر صارمی معاون بیمارستان شیر و خورشید سرخ گنبد گفت: تعداد کشته‌شدگان گنبد بیش از ۵۰نفر است امّا به‌علت وضع اضطراری اجساد هنوز از سنگرها جمع‌آوری نشده است... امّا کادر بیمارستان به‌علت وضع فوق‌العاده و تیراندازیهای مداوم جرأت نزدیک شدن به‌جبهه‌های جنگ را ندارند»...

کشتار رهبران خلق ترکمن

طبق اخبار واصله شب قبل از راهپیمایی [بزرگداشت سیاهکل] توماج همراه با سه تن دیگر از رهبران کانون [فرهنگی ـ سیاسی خلق ترکمن] دستگیر می‌شوند و روزنامه جمهوری اسلامی ۲۳بهمن نوشت: ”توماج همراه با سه تن دیگر به‌تهران اعزام شدند“. خبر روزنامه‌های شنبه [۴اسفند ۵۸] دائر بر کشته شدن ۴عضو ستاد خلق ترکمن به‌ضرب گلوله همه را در بهت و حیرت فرو برد چرا که اینان طبق گفته خود مقامات و همچنین روزنامه جمهوری اسلامی به‌تهران منتقل شده و در زندان به‌سر می‌بردند. امّا با کمال تعجّب اعلام می‌شود که اجساد این ۴نفر در ۱۲۵کیلومتری غرب بجنورد در زیر پلی توسّط رهگذری کشف شده است.
قاتل رهبران ترکمن
بعدها شیخ صادق خلخالی «قاتل صدها ترکمن و کرد و فارس» به این جنایت فجیع اعتراف کرد و در مجلس رژیم با افتخار! گفت: «... من با قاطعیت در گنبد وارد شدم و یکی از کارهای برجسته و انقلابی‌ام در گنبد بود... ما دستور دادیم هر کسی را که مسلّح باشد بیاورند که آوردند. یکی دوتا سه تا پنج تا. هر کسی را که مسلّح آوردند ما اعدام کردیم. این جریان را که می‌گویم شاهد زنده دارم: آقای هاشمی [رفسنجانی] حاج احمدآقا [خمینی] شخص حضرت امام خود آقای منتظری و همه مسئولان آقای دکتر بهشتی و آقای قدّوسی... همه می‌دانستند. آقای رفیق‌دوست هم می‌داند. ۹۴نفر ازجمله توماج، واحدی، مخدوم، جرجانی، اینها را بنده اعدام کردم ۹۴نفر را اعدام کردم نه یک نفر را... من با قاطعیّت اسلامی در گنبد وارد جریان شدم و خلق ترکمن را در آنجا کوبیدم»(روزنامه آزادگان، ۲۸شهریور۱۳۶۳).

جنگ ضدمیهنی خمینی

گردانندگان رژیم آخوندی، این جنگ خانمانسوز را «جنگ تحمیلی» یا «دفاع مقدّس» می‌نامند. آیا واقعاً این جنگ، «تحمیلی» بود؟ چه کسانی به‌رغم خواست فراگیر و گسترده برای پایان دادن جنگ، آن را ۶سال دیگر ادامه دادند؟ و اساساً ادامه جنگ به سود چه کسانی و در تحکیم قدرت چه نیروهایی اثرگذار بود؟ آیت‌الله منتظری در خاطراتش گره این مشکل را می‌گشاید و می‌گوید: «وقتی انقلاب پیروز شد... در بعد خارجی شعارها همه بر اساس صدور انقلاب و این‌که انقلاب مرز نمی‌شناسد و این قبیل مسائل متمرکز بود.... من به سهم خودم به امام عرض کردم هر انقلابی که در دنیا به پیروزی می‌رسد معمولاً هیأتهای حسن نیّتی را برای کشورهای مجاور می‌فرستد و خط‌مشی خود را برای آنها توضیح می‌دهد و با آنها تفاهم می‌کند تا یک مقدار این تشنّجها کاهش پیدا کند. ایشان فرمودند ول کن. ما کاری به دولتها نداریم... ایشان هیچ حاضر نبودند که اسم دولتها به میان بیاید... و می‌فرمودند ملتها با ما هستند. به نظر من اگر ما یک مقدار تفاهم می‌کردیم شاید بهانه به دست آنها نمی‌آمد»... (خاطرات آیت‌الله حسینعلی منتظری. چاپ دوم دیماه ۱۳۷۹ ص۳۱۰).
چرا عراق انتخاب شد؟

عراق دربردارنده ویژگیهایی بود که به‌عنوان مناسبترین طرف این جنگ می‌توانست مدّنظر قرار گیرد. سوای خرده حسابهای شخصی خمینی با سران رژیم عراق، درصد عظیم جمعیّت شیعه مذهب و وجود مرقدهای ائمه اطهار در آن کشور و وابستگی کشورهای دیگر هم‌مرز با ایران به یکی از دو اردوگاه جهانی ـ که البتّه «معنی چپ نگاه کردن به آنها برای خمینی کاملاً آشکار بود و عراق در مقام مقایسه، ناوابسته‌ترین کشور هم‌مرز ایران به‌شمار می‌آمد» ـ باعث شد که این کشور برای اجرای سیاست ارتجاعی «صدور انقلاب» (که بهتر است گفته شود «صدور تروریسم») مناسبترین محل در نظر آید.

سیاست «صدور انقلاب» به عراق!

بحرانهای مرزی، درگیریها و دخالتهای رژیم در عراق، از سال ۵۸ شروع شد. علت اصلی این دخالتها این بود که خمینی خود را متولی و مدعی عراق می‌دانست. هر چند حمله بزرگ و همه‌جانبه را عراق در سال ۵۹ آغاز کرد، اما علت اصلی شروع جنگ بین ایران و عراق، مطامعی بود که خمینی نسبت به‌عراق داشت و تحریکاتی بود که در همین رابطه در مرزها و در داخل عراق به‌عمل می‌آورد. هنوز دو هفته از پیروزی انقلاب نگذشته بود که خمینی نخستین سخنرانی تحریک‌آمیز خود را در زمینه «صدور انقلاب» ایراد کرد و در آن از «همه کشورهای اسلامی در زیر یک دولت و یک پرچم» سخن گفت و این‌که «یک دولت بزرگ اسلامی باید بر همه دنیا غلبه کند» (روزنامه «آیندگان»، ۷اسفند۱۳۵۷).
در اجرای این سیاست برای در خدمت گرفتن عوامل سرسپرده «قیاده موقّت» جنازه ملا مصطفی بارزانی را که نه ایرانی بود و نه تابع ایران و در آمریکا فوت کرده بود با هلیکوپتر به اشنویه برد و در آنجا دفن کرد. در واکنش به تحریکاتی که از همان ماههای اولیه سلطه خمینی آغاز شده بود وزیر خارجه عراق از گردانندگان رژیم خواستار رفع اختلافات فیمابین گردید (روزنامه «بامداد» ۲۰مهر۱۳۵۸). امّا درخواستش بی‌پاسخ ماند. زیرا آنها سودای دیگری در سر داشتند.

منتظری در دیدار به خمینی گفت: «... این روزها برادران عراقی ما مرتباً مراجعه می‌کنند و می‌گویند همان‌طور که حضرت امام خمینی انقلاب ایران را رهبری کردند تا به ثمر رسید انتظار داریم که انقلاب عراق را هم رهبری کند» (روزنامه «بامداد» ۲۵فروردین ۵۹).

چمران وزیر دفاع وقت اعلام کرد که «بین ملّت ما و صدّام حسین خط خون کشیده است و به هیچ‌وجه من الوجوه میانجیگری را از جانب هیچ طرفی نمی‌پذیریم و تا سقوط قطعی صدّام از هیچ مبارزه قاطعی دست برنخواهیم داشت» (روزنامه «جمهوری اسلامی»، ۶اردیبهشت).
هنوز چندماه به حمله رژیم عراق به ایران مانده بود که گردانندگان رژیم این‌چنین از «سقوط قطعی صدام» دم می‌زدند.

بهانه مداخله در عراق

آخوندهای حاکم بر ایران که برای «حفظ نظام» به ترفند رذیلانه تازه‌یی چنگ آویختند تا با یاری آن به سرکوبیهای داخلی قبای «مشروعیت» بپوشند.. این «مائده آسمانی» را صدّام حسین با قتل «آیت‌الله صدر» به دامن عبای آخوندهای توطئه‌گر افکند و بهانه زمینه‌چینی برای دخالت در امور داخلی عراق را برای آنها «مشروع» نمود.
روز ۱۶فروردین ۱۳۵۹ «آیت‌الله محمدباقر صدر» در نجف دستگیرشد. سه روز بعد او و خواهرش در «شب سه‌شنبه ۱۹فروردین در یکی از زندانهای ارتشی بغداد» به‌قتل رسیدند خمینی در پیامی «در پی شهادت آیت‌الله سیدمحمد باقر صدر و خواهر ایشان» اعلام کرد «... عجب آن است که ملتهای اسلامی خصوصاً ملت شریف عراق و عشایر دجله و فرات و جوانان غیور دانشگاهها و سایر جوانان عزیز عراق از کنار این مصیبت بزرگ که به اسلام و اهل بیت رسول‌الله صلی الله علیه و آله وارد می‌شود بی‌تفاوت بگذرند و به حزب ملعون بعث فرصت دهند که مفاخر آنان را یکی پس از دیگری مظلومانه شهید کنند و عجبتر آن که ارتش عراق و سایر قوای انتظامی آلت دست این جنایتکاران واقع شوند او ابراز امیدواری کرد که «کارگران و کارمندان دولت غاصب بعث» با «ملت عراق دست به دست هم دهند و این لکه ننگ را از کشور عراق بزدایند».

آغاز جنگ

تحریکاتی که در واقع از فردای پیروزی انقلاب شروع شده بود: نهایتاً خود را به‌صورت درگیریهای مرزی نشان داد:
«درگیریهای پراکنده‌یی که از هفته پیش در مناطق مرزی ایران و عراق رو به‌شدت گذاشته بود به یک جنگ تمام‌عیار میان دو کشور تبدیل شد» (کیهان ۱۵شهریور ۵۹).
«به فرمان امام (فرماندهی کل قوا) نیروهای انقلاب آمادگی خود را برای تصرف عراق با پشتیبانی مسلمین اعلام کردند» (جمهوری اسلامی، ۱۸شهریور ۵۹).
خمینی در روز ۳۱شهریور در پیامی به‌مناسبت اول ماه مهر رژیم عراق را «کافر» نامید و از ارتش عراق خواست که علیه رژیم حاکم بر کشورشان قیام کنند. (کیهان ۱مهر ۵۹).
سرانجام آرزوی گردانندگان رژیم ایران تحقّق یافت و جنگ ایران و عراق در نیمروز ۳۱شهریور ۱۳۵۹ با حمله هواپیماهای عراقی به ایران آغاز شد.
این جنگ «اگر چه با تجاوز گسترده قوای عراقی به خاک میهن ما اوج گرفت امّا از روز اول دقیقاً توسّط خمینی با هدف صدور تروریسم به‌منظور سرپوش گذاشتن بر بحرانها و مقاومت داخلی زمینه‌سازی و برانگیخته شد حال آن که کاملاً اجتناب پذیر بود».
پس از فتح خرمشهر دولت عراق اعلام کرد نیروهایش را از خاک ایران خارج کرده است و خواهان پایان دادن به جنگ از راه مذاکرات صلح شد. اما خمینی به چیزی کمتر از سرنگونی رژیم صدام حسین راضی نبود.
چند ماه بعد مجمع عمومی سازمان ملل متّحد در روز ۲۲اکتبر۱۹۸۲(۳۰مهر۶۱) خواست خود را مبنی بر آتش‌بس فوری جنگ بین ایران و عراق و عقب‌نشینی نیروها تا مرزهای بین‌المللی اعلام کرد.
این قطعنامه با ۱۱۹رای موافق در مقابل یک رأی مخالف (رای نماینده رژیم) و ۱۵رای ممتنع به تصویب رسید (لوموند ۲۵اکتبر۱۹۸۲).

خمینی شعار قدس از طریق کربلا

رژیم خمینی در این زمان بر سر یک دوراهی قرار گرفت: جنگ یا صلح؟ کنفرانس اسلامی و کشورهای بزرگ عضو کنفرانس تلاش زیادی کردند تا رژیم را به‌صلح تشویق کنند. سران کنفرانس اسلامی و بسیاری از شخصیتهای بین‌المللی برای میانجیگری به‌تهران آمدند، حتی حاضر شدند که پول زیادی هم به‌رژیم بدهند ولی رژیم خمینی زیر بار صلح نرفت. در حالی‌که دولت عراق از همان ماههای اول جنگ خواهان آتش‌بس و صلح شده بود و این را مستمراً اعلام می‌کرد. صلح برای رژیم در آن شرایط می‌توانست یک صلح پیروزمند باشد اما رژیم جنگ را ادامه داد و گفت مسأله اراضی خودمان یک مسأله فرعی بوده ما باید رژیم نا‌مشروع بعثی-صهیونیستی حاکم بر‌ عراق را سرنگون کنیم و یک دولت اسلامی در عراق بر‌پا کنیم و باید نجف و کربلا را بگیریم تا از این طریق بیت‌المقدس و قدس شریف را از دست اسراییل آزاد کنیم! این شعار دجالگرانه، بر‌ ضد مصالح و منافع مردم ایران و حتی فلسطین بود. چند‌ماه بعد، در نوامبر سال ۱۹۸۲(برابر با آبان‌ سال ۱۳۶۱) اسراییل به‌منظور بیرون کردن سازمان آزادیبخش فلسطین از خاک لبنان، به‌ این کشور حمله کرد و بخشهای وسیعی از آن را اشغال کرد. در اثر این حمله، سازمان آزادیبخش ستاد فرماندهی خود را از بیروت به تونس منتقل کرد و در چنین فضایی که همه اعراب، توده‌های عرب و بسیاری از کشورهای عربی درصدد کمک به‌ فلسطینیها و لبنان بودند، خمینی با دجالیت تمام سخنرانی کرد و گفت: «مبادا شما گول بخورید و به‌جای کربلا به فکر بیروت باشید، به‌فکر لبنان باشید، اینها شعارهای انحرافی است، خیر آزادی قدس از طریق کربلا می‌گذرد».
موسوی نخست‌وزیر رژیم اعلام داشت: «جوّسازیهای بین‌المللی نمی‌تواند در اراده ملّت ما برای ادامه جنگ تا پیروزی اثر بگذارد» (اطلاعات ۳آبان ۶۱).
رفسنجانی: «.. ما اگر آتش‌بس را می‌پذیرفتیم سقوط حکومتمان را می‌پذیرفتیم... بیداری امام، هوشیاری امام، و رهبری قاطع امام؛ این بود که یک لحظه اجازه نمی‌داد ما اسم آتش‌بس را ببریم»... (اطلاعات ۲مهر ۱۳۶۲).

فتح «قدس» با سلاح اسرائیل!

روزنامه فرانسوی لومتن (۲۵ژوئن ۱۹۸۳) با انتشار اسناد و مدارک یکی از بزرگترین قراردادهای تسلیحاتی رژیم خمینی با دولت اسراییل را افشاء کرد. واسطه‌این معامله یعقوب نیمرودی (سرهنگ اسرائیلی) و خریدار ایرانی آن «وزارت دفاع ملی جمهوری اسلامی ایران» بود و واسطه آن صادق طباطبایی بود. در این گزارش کلیشه پاسپورت طباطبایی با مهر ورود رسمی به اسراییل و همچنین کلیشه سند انتقال یکی از محموله‌های تسلیحاتی از تل‌آویو به تهران به تاریخ ۴ژوئن ۱۹۸۱ درج شده بود.

جنگ ضامن بقای رژیم خمینی

پیوند تنگاتنگ بقا و هستی این رژیم رو به مرگ با جنگ باعث شده بود به جنگ خانمانسوزی که جز نکبت بدبختی، فقر، فساد، فحشا، گرانی و... برای مردم حاصلی نداشت «اولویّت مطلق» بدهد آن را «در رأس امور» اعلام کند «سیستم اجرایی» مملکت را به تمامی به خدمت آن درآورد و بر ادامه این بلای همه گیر که بیش از دو میلیون کشته و مجروح حدود سه میلیون آواره، ۵۰شهر و ۳هزار روستای ویران و ضایعات تلفات و خسارات جبران ناپذیری به بار آورد اصرار بورزد.
رفسنجانی از عاملان اصلی ادامه جنگ نیز در نماز جمعه ۱۸مرداد ۱۳۷۰(۹اوت ۱۹۹۱) گفته بود: «جنگ بدون هیچ اغراق حدود هزار میلیارد دلار خسارت داشته... و هر ایرانی در دوران جنگ ۵۰درصد فقیرتر شده است» (رادیو رژیم ۱۸مرداد ۱۳۷۰).
خمینی همواره تکرار می‌کرد: جنگ «یک نعمت و موهبت الهی» و «سرنوشت ملت بسته به آن» است (کیهان ۱۲بهمن ۱۳۶۲).

پرورش وزیر آموزش و پرورش رژیم: «... طبق آماری که ما در دست داریم ۵۳ تا ۵۷درصد از دانش‌آموزان عضو بسیج در جبهه‌های جنگ هستند و ما هر روز می‌بینیم که مدرسه‌یی با نام شهیدی آشنا می‌شود» (کیهان ۹مهر۶۲).

خمینی خود مکرراً اعتراف کرده که ”صلح“ به‌مثابه ”دفن اسلام“ می‌باشد. رفسنجانی نیز تأکید می‌کند که ”ما هیچ راهی جز ادامه جنگ... نداریم اگر بخواهیم در این زمینه‌ سازشکاری کنیم... در هرصورت باید جای خود را به دیگران بدهیم» (کیهان ۴تیرماه ۶۴).

افتضاح ایران‌گیت

روز ۱۳آبان ۱۳۶۵ ماجرای روابط پنهانی رژیم خمینی با آمریکا از پرده به در افتاد و رسوایی جدیدی دامنگیر خمینی شد. خمینی که سالها از قبل «مبارزه با آمریکا» و «رژیم اشغالگر قدس» سودهای کلان برده بود و بسیاری از حریفان را به مدد سلاح مبارزه با «استکبار» از صحنه بیرون افکنده بود حال روشن شد که خود او سالهاست که هم با آمریکا و هم با اسراییل روابط پنهانی گسترده‌یی داشته است. افشای این روابط پنهانی که به «ایران‌گیت» معروف شد رسوایی رژیم نیرنگ کار را باز هم بیشتر کرد. یکی از موضوعات مذاکرات بین اولیور نورث و گردانندگان رژیم علاوه بر تحویل موشکهای تاو، محدود کردن حضور مجاهدین در آمریکا و حمایتی که در کنگره داشته‌اند بوده است.
گزارش کمیسیون تاور (بند ۴، ص ۳۶۰) که در اسفند ۱۳۶۵ منتشر شد نشان می‌دهد که رژیم آخوندی از وزارت‌خارجه آمریکا خواسته بود که در اعلامیه‌یی رسمی سازمان مجاهدین خلق را تروریست و مارکسیست بنامد.
در روز ۲۴ژوییه ۱۹۸۵ در پایان یک جلسه استماع کمیته خارجی در مجلس نمایندگان آمریکا ریچارد مورفی دستیار وزیر خارجه در امور خاور نزدیک بدون هیچ زمینه قبلی و بی‌آن که هیچ‌یک از نمایندگان حاضر از وی در این مورد پرسشی کنند بیانیه‌یی را درباره سازمان مجاهدین خلق ایران خواند که در آن آمده بود:
«... آنها یک گروه نظامی اسلامی و ضددموکراتیک و ضدآمریکایی و اشتراکی هستند و از تروریسم و خشونت به‌عنوان ابزار اصلی پیشبرد سیاست‌هایشان استفاده می‌کنند» («مجاهد» شماره ۳۵۸، ۱۱مهر ۱۳۷۳).

ماجرای «ایران‌گیت» که در ادامه بند و بستهای رژیم خمینی و «استکبار جهانی» باعث رسوایی خمینی و کل رژیم ولایت‌فقیه شد به افشاگری مجله عربی «الشّراع» مربوط است که در بیروت چاپ می‌شد. این افشاگری را سیدمهدی هاشمی (از اعضای دفتر منتظری که رهبری «دفتر جنبشهای آزادی‌بخش» را به عهده داشت) در اختیار این مجله قرارداده بود که به بهای از دست دادن جانش تمام شد.

آبروباختگی جهانی رژیم

در پرتو فعالیتهای مستمرّ شورای ملی مقاومت، رژیم خمینی از نظر جنگ‌طلبی کاملاً رسوا و منزوی شد به‌طوریکه خود خمینی و سران جنایتکار رژیمش به این آبرو باختگی جهانی بارها اعتراف کردند. چند نمونه آن را در زیر می‌خوانید:
خمینی: «ما الآن در یک هم‌چو قضیّه‌یی واقع هستیم که همه کشورها به استثنای خیلی کم با ما مخالفند... در داخل هم که می‌بینید که باز شیاطین موجودند» (کیهان ۱۱آبان ۶۴)
میرحسین موسوی نخست‌وزیر رژیم «امروز تهاجم تبلیغاتی و جنگ روانی وسیعی علیه ما تدارک دیده شده تا صلح را تحمیل کنند... امروز همه رسانه‌های گروهی جهان علیه ماست» (کیهان ۲۲خرداد ۶۴).
در اواخر شهریور سال ۶۵ خمینی در دیدار با جمعی از «مدرّسین حوزه علمیه قم» که از زمان پایان جنگ پرسیده بودند گفته بود: «ما تا آخرین خانه و تا آخرین نفر می‌جنگیم و تا آن زمان که من زنده‌ام از صلح و سازش سخن نگویید» (کیهان ۲۶شهریور ۶۵).

تأسیس «ارتش آزادیبخش ملی ایران»

در پی توطئه‌های هماهنگ رژیم خمینی و محافل امپریالیستی برای جلوگیری از فعالیت مسئول شورای ملّی مقاومت در فرانسه، شورا در نشست فوق‌العاده ۲۳اردیبهشت ۶۵ عزیمت مسعود رجوی به خاک عراق را مورد تأیید قرار داد و مسئول شورا در روز ۱۷خرداد (۷ژوئن ۸۶) خاک فرانسه را به مقصد بغداد ترک گفت. روز ۳۰خرداد ۱۳۶۶ مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت ایران طی پیامی تأسیس «ارتش آزادیبخش ملی ایران» را اعلام کرد.

قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت ملل متّحد

شورای امنیت ملل‌متحد در روز ۲۰ژوییه ۱۹۸۷(۲۹تیر۱۳۶۶) قطعنامه ۵۹۸ را برای «ترک مخاصمه میان ایران و عراق» به‌اتفاق آرا تصویب کرد که در آن «به‌عنوان نخستین گام برای دستیابی به راه‌حلی که از طریق مذاکره امکانپذیر باشد مصراً از ایران و عراق می‌خواهد که ضمن برقراری یک آتش‌بس فوری کلیه عملیات نظامی زمینی، هوایی و دریایی خود را متوقف سازند و قوای خود را به داخل مرزهای بین‌المللی شناخته شده فراخوانند»... اما خمینی این قطعنامه را نپذیرفت.

ماه‌های پایانی جنگ

شکست سریع و کامل نیروهای رژیم در جنگ فاو به همه جهانیان به‌ویژه به کشورهای منطقه نشان داد که توان تعرّضی و دفاعی نیروهای رژیم دیگر در حدی نیست که آنها تصور می‌کرده‌اند. پی بردن به این ضعف نظامی تحولاتی را در عرصه سیاسی خصوصاً در رابطه کشورهای مختلف با رژیم به وجود آورد.

عملیات پیروزمند چلچراغ

در سالگرد ۳۰خرداد سال ۱۳۶۷، ۲۲تیپ رزمی و پشتیبانی ارتش آزادیبخش ملی ایران دو لشکر نیروهای خمینی (لشکر ۱۶ زرهی قزوین و لشکر ۱۱ امیرالمؤمنین از سپاه پاسداران) و تیپ مستقل قائم از سپاه پاسداران را در منطقه مهران مورد تهاجم قرار دادند عملیات در نیمه‌شب ۲۹خرداد در جبهه‌یی به طول ۵۰ و عمق ۲۰کیلومتر صورت گرفت. در ساعت ۱۰ و ۳۰دقیقه صبح به وقت محلی شهر مهران به تصرف نیروهای ارتش آزادیبخشملی درآمد. در این عملیات که «چلچراغ» نامگذاری شده بود بیش از ۸هزار تن از نیروهای رژیم کشته و مجروح شدند و ۱۵۰۰تن نیز به اسارت رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی درآمدند که در میان آنها رئیس ستاد لشکر (با درجه سرهنگی) مسئول آموزشی لشکر (با درجه سرهنگ دومی) یک سرگرد و چندین افسر دیده می‌شوند. غنایم به دست آمده از این عملیات به ارزش ۲میلیارد دلار برآورده شده است.

پذیرش آتش‌بس و سرکشیدن جام‌زهر توسط خمینی

در روز ۲۲تیرماه ۱۳۶۷ عراق اعلام کرد که «شهر زبیدات به‌طور کامل از نیروهای رژیم ایران پس گرفته و عین خوش، موسیان، فکه و دهلران را به تصرف درآورده است اما نیروهای عراقی مدت زیادی در خاک ایران باقی نخواهند ماند و عقب‌نشینی خواهند کرد»...
در روز ۲۷تیرماه ۱۳۶۷(۱۸ژوییه ۱۹۸۸) خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت رژیم در نامه‌یی به پرز دوکوئیلار دبیرکل ملل‌متحد بعد از یک سال که خمینی از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل سرباز زده بود اعلام کرد: جمهوری اسلامی ایران «... به‌منظور یاری کردن دبیرکل سازمان ملل جهت استقرار امنیت بر اساس عدالت قطعنامه ۵۹۸ را به‌طور رسمی پذیرفته است»... (رادیو رژیم اخبار ساعت ۱۴، ۲۷تیرماه ۶۷).
خمینی سرانجام در اوج درماندگی داخلی و آبرو باختگی بین‌المللی «زهر آتش بس» را سرکشید و ۱۰ماه پیش از آن که نفسش بریده شود و به حیات ننگین خود خاتمه دهد گفت: «من باز می‌گویم که قبول این مسأله برای من از زهر کشنده‌تر است ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم... شما می‌دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگیم، اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آن چه گفتم گذشتم و اگر آبرویی داشته‌ام با خدا معامله کرده‌ام»... (رادیو رژیم ۲۹تیرماه ۱۳۶۷).
و به این صورت جنگ ویرانگری که رژیم خمینی همه امکانات مملکتی و همه آحاد مردم را در تنور آن سوزاند هشت سال به درازا کشید تا سرانجام خمینی و گردانندگان ایران برباد ده رژیمش، به ناگزیر زهر آتش‌بس را سرکشیدند و به خواست مردم داغدار ایران و عراق و همه صلح خواهان جهان تن دادند.

پاسخ خمینی به بحران ناشی از شکست در جنگ (سرکشیدن جام‌زهر)

خمینی پس از سرکشیدن جام‌زهر قطعنامه ۵۹۸ برای کین جویی از مقاومتی که او را ناگزیر به پذیرش آتش‌بس کرده بود، کشتاری وحشیانه را با این پندار خام در زندانها آغاز کرد که ریشه جنبش مقاومت علیه رژیمش را به کلّی بخشکاند.
البته تدارک کشتار سال ۱۳۶۷ از مدتها پیش چیده شد. خمینی یکی ۲سال پیش از این قتل‌عام بر آن شد تا تسمه از گرده زندانیان سیاسی بکشد. او در نامه‌یی به منتظری به تاریخ ۱۲مهر ۶۵ از «هیأت عفو» و آزادی شماری از زندانیان سیاسی به پیشنهاد آن هیأت، انتقاد کرد و نوشت: «... آزادی بی‌رویه چند صد نفر منافق به دستور هیأتی که با رقّت‌قلب و حسن ظنّشان واقع شد آمار انفجارها و ترورها و دزدیها را بالا برده است»...

و اکنون زمان آن رسیده بود تا با قتل‌عام دهها هزار زندانی سیاسی که حاضر به تسلیم و وادادگی نشدند ضمن گرفتن انتقام دیرینه خود، فضای رعب و وحشت را نیز برای جلوگیری از اعتراضات مردم و مهار بحرانهای اجتماعی ناشی از شکست در جنگ همراه کرده و از سقوط رژیم جلوگیری بنماید.

حکم اعدام مجاهدین توسط خمینی

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم‌ از آنجا که منافقین خائن به هیچ‌وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه می‌گویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کرده‌اند و با توجه به محارب‌ بودن آنها... کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سرموضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند محارب و محکوم به اعدام می‌باشند. رحم بر محاربین ساده‌اندیشی است قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است. امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمائید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند [اشداء علی الکفار] باشند. تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا می‌باشد.
والسلام.
- روح‌الله الموسوی الخمینی»

موضعگیری موسوی اردبیلی قاضی‌القضات خمینی پس از فرمان قتل‌عام:
به‌محض صادر شدن این حکم موسوی اردبیلی رئیس قوه قضاییه چنین موضعگیری کرد: «‌قوه قضاییه در فشار بسیار سخت است… که چرا اینها اعدام نمی‌شوند باید از دم اعدام بشوند. دیگر از محاکمه و آوردن و بردن پرونده محکومین خبری نخواهد بود». رادیو رژیم ـ 15مرداد 67

قتل‌عام زندانیان سیاسی توسط خمینی داغ ننگ جاویدان بر چهره خمینی

و به این ترتیب از روزهای نخستین مردادماه سال ۶۷ یک قتل‌عام سراسری از زندانیان سیاسی به راه افتاد و تا چند ماه بعد ادامه یافت. زمینه‌های این کشتار بی‌رحمانه که یک توطئه سیاه برای یک نسل‌کشی آشکار بود و به دستور خمینی انجام گرفت از سالها قبل فراهم شده بود. هدف اصلی این کشتار از بین بردن زندانیان مجاهدی بود که طی سالیان با مقاومت قهرمانانه خود و تحمل سرفرازانه تمامی سختیها و شکنجه‌های قرون‌وسطایی دژخیمان برگی زرین از مقاومت و فدا در تاریخ انقلاب نوین میهنمان را رقم زده بودند.
اگر ‌چه تهران و زندانهایی هم‌چون اوین و گوهردشت مرکز این کشتار بودند. اما در سراسر ایران هیچ روستا و شهر و استانی نیست که از چندتن تا چند صدتن در این حماسه پایداری میهنی در برابر ارتجاع خون‌آشام شهیدی تقدیم نکرده باشد. این کشتار فجیع و بی‌سابقه با حکم کتبی، دستورهای روزانه و نظارت مستقیم شخص خمینی صورت می‌گرفت.

بزرگ‌ترین جراحی سیاسی: عزل منتظری

قتل‌عام زندانیان سیاسی و جوشش آن خونهای به‌ناحق ریخته‌شده، بزرگترین جراحی سیاسی رژیم ولایت‌فقیه را به‌دنبال داشت. در پی نامه‌های اعتراضی منتظری به خمینی بر‌ سر کشتار مجاهدین، روز سه‌شنبه ۸فروردین‌ ۶۸ خمینی ناچار شد قائم‌مقام رهبری رژیم یعنی منتظری را برکنار کند.

منتظری در اعتراض به قتل‌عام زندانیان در نامه‌یی به خمینی در ۹مرداد‌ ۶۷ ازجمله گفته بود که:
«اعدام چند‌ هزار نفر در ظرف چند‌ روز عکس‌العمل خوبی ندارد»!
«اعدام موجودین از سابق در زندانها در شرایط فعلی حمل بر کینه‌توزی و انتقامجویی می‌شود»
«تابه‌حال از کشتنها و خشونتها نتیجه‌یی نگرفته‌ایم جز این‌که جاذبه منافقین و ضدانقلاب را زیاد کرده‌ایم‌ اگر فرضاً بر‌ دستور خودتان اصرار دارید، اقلاً دستور دهید، ملاک اتفاق‌نظر قاضی و دادستان و مسئول اطلاعات باشد نه اکثریت، و زنان هم استثنا شوند، مخصوصاً زنان بچه‌دار. بالاخره اعدام چندهزار نفر در ظرف چند‌روز، هم عکس‌العمل خوب ندارد و هم خالی از خطا نخواهد بود…».

مرگ خمینی

سرانجام روز ۱۳خرداد ۶۸ خمینی مرد و به حیات ننگین خود خاتمه داد. با مرگ او «خط امام» حامی و صاحب خود را از دست داد. و در برابر جناح مخالف و مردم به‌جان آمده از جنگ و اختناق تنها ماند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر