مصطفی نیکار محبوب مردم شهسوار (تنکابن) ومنتخب سازمان مجاهدین خلق ایران برای دوره اول مجلش شورای ملی که بدست خمینی وجلادان وپاسدارانش بشهادت رسید
خاطرات
حوالی صبح بود که پیکری خونین و درهم کوفته را به سلولمان آوردند، من هم مثل سایر هم سلولیهایم بهسرعت درصدد کمک کردن به او برآمدم.
تا نگاهم به او افتاد او را شناختم، مصطفی بود که بیهوش کف سلول افتاده بود، پاهایش چاک چاک شده بود و از سرو دهانش خون میچکید.
با کمک سایر بچهها تلاش کردیم تا او را به هوش بیاوریم، کمی آب در سلول داشتیم، لباسی را نمدار کرده و روی صورتش کشیدیم تا کم کم بهوش آمد و چشمانش را باز کرد، اما دوباره از حال رفت...
طی مدتی که در سلول با او بودم، چندین بار لاجوردی جلاد (علاوه بر دیگر شکنجهگران و بازجوهای اوین) به سراغش آمده و او را به اتاق شکنجه و بازجویی برد، و هر بار مصطفی با بدنی مجروحتر و ناتوانتر، اما با روحیهای قوی و استوار به سلول برمیگشت. مصطفی بارها به من میگفت: ”به هر ترتیبی توانستی به بچهها خبر بده که اصلاً نگران هیچیک از اطلاعات من نباشند، کوچکترین اطلاعاتی به آنها ندادهام و نخواهم داد... مرا حتماً اعدام خواهند کرد، اما به همه بگو که مصطفی بر عهدش وفا کرد و حسرت یک آخ را بر دل دشمن گذاشت“... بعد از چند روز او را از پیش ما بردند و بعداً شنیدم که به زندان تنکابن منتقلش کردند... “ (قسمتی از خاطرات یکی از برادران مجاهدی که مدتی در زندان اوین هم سلول شهید مصطفی نیک کار بوده است.).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر