سؤال این است که خمینی چگونه و با استفاده از چه شرایط و زمینههایی موفق به سرقت بزرگ و تاریخی انقلاب ضد سلطنتی شد؟ چگونه خمینی ولیعهد واقعی شاه بود؟
حقیقت این است که انقلاب بهمن امتداد تکاملی جنبشی بود که از انقلاب مشروطه آغاز شده بود. حاصل خون و رنج مردم ایران بود. نتیجه جنبشهای فداکارانه پیدرپی ایرانیان بود؛ ثمرهٔ جنبش جنگل، قیام خیابانی، پسیان و نهضت ملی به رهبری مصدق بزرگ بود و امتداد جنبش مسلحانه دهه۵۰ و خون و رنج مجاهدین و فداییها. ثمره همه خونها و خون دلهای بیشمار مجاهدان و مبارزانی که در میدانهای نبرد یا در سیاهچالهای دیکتاتوری شاه و رضاشاه بهشهادت رسیده بودند.
در مقابل، خمینی دجال برآمده از شجره خبیثه و ناپاکی بود که با امثال شیخ فضلالله نوری و آخوند کاشانی شناخته میشوند که پیوسته متحد و امدادرسان استبداد حاکم بودند.
خمینی و آخوندهای همراه او نه تنها با مبارزات مردم ایران و سردارانش بیگانه بودند، نه تنها هرگز رنجی برای آزادی مردم ایران نکشیده بودند و بهآزادی و دموکراسی اعتقادی نداشتند، بلکه دشمن آن بودند.
دیکتاتوری شاه با سرکوب احزاب ملی و جنبشهای انقلابی و اعدام و زندانی کردن رهبران واقعی مردم و از میان برداشتن همهٔ احزاب و تشکلهای دمکراتیک، فقط یک راه را باز گذاشت و آن هم راه ارتجاع مذهبی و شبکهٔ آخوندی بود که خمینی بر آن سوار شد و پیش تاخت. در سیاست بینالمللی هم، امدادرسانی آشکار دولتهای غرب بهسارق بزرگ قرن کمک کرد تا قدرت را بهچنگ بیاورد.
به این ترتیب همانگونه که مسعود رجوی از آغاز گفته بود، «ولیعهد واقعی شاه، به واقع خمینی بود» خمینی همهٔ جنایتها و خیانتهای ناتمام شاه را بهنهایت خود رساند. انقلاب را بر سر صاحبان واقعیاش خراب کرد. همهٔ انقلابیونی را که شاه فرصت و امکان از میان برداشتن آنها را نیافته بود، یا اعدام کرد یا وادار بهجلای وطن نمود. بسیاری از اعدامشدگان دهه۶۰ و قتلعامشدگان ۶۷، همان جوانان پرشوری بودند که در هر شهری جلودار و سازمانده قیامها در سالهای۵۶ و ۵۷ بودند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر