این بار وزارت اطلاعات با نقاب برادر چشمانتظار!-از: حسین نعمت اللهی
در ایامی به سر میبریم که از جرقه اشتیاق مردم برای تغییر بنیادی رژیم آخوندی، حریق برخاسته و قیام سراسری ارتش بیکاران، محرومان، غارت شدگان، گرسنگان و سرکوب شدگان با راه و رسم مجاهدین در تاروپود تمامیت این رژیم؛ لرزه سرنگونی انداخته است. ولیفقیه
مفلوک ارتجاع هم به صحنه آمده و مدعی شنیدن «صدای انقلاب» شده و اعتراف
میکند که در شکلگیری قیام یک مثلث فعال بوده که رأس آن مجاهدین بودند.
در این ایام نفسگیر برای رژیم رو به زوال، دستوپا زدنهای وزارت اطلاعات
و به صحنه آوردن مزدوران تحت عنوان خانواده بسیار مضحک و در عینحال
بیانگر بدبختی و چنته خالی وزارت بدنام است.
یکی از این نمونه
تلاشهای مسخره و کثیف، نامهای است که از طرف کسی که خودش را برادر من
معرفی کرده اخیراً در سایتهای معلومالحال وزارت اطلاعات منتشر شده است.
در این نامه دستپخت وزارت جعل و سرکوب که با انشای جلادان و شکنجه گران
آخوندی وحشی و کثیف نوشته شده است، خطاب به من آمده است: «چه شد فریب
وعدههای [مجاهدین را خوردی و] به زندان بنام اشرف و لیبرتی و سپس به
آلبانی برده شدی… و در خیابانهای شهر تیرانا میگردی، چرا از تماسی حتی
یکدقیقهای … ابا داری؟ چرا همانند رفقای جداشده تصمیم به جدائی نمیگیری
با توجه به تماس سال ۹۰ از اشرف، مطمئنم شماره داری».
در همین چند جمله چند
واقعیت روشن میشود. اولاً اینکه من مثل بقیه مجاهدین در آلبانی کاملاً
آزاد و برای هرگونه تردد و طبعاً ارتباط و استفاده از وسایل ارتباطی
نهتنها هیچ محدودیت یا مشکلی ندارم بلکه به انواع وسایل و امکانات ارتباطی
کاملاً دسترسی دارم و در اختیارم است. این را نه تنها همه مردم آلبانی و
ارگانهای بینالمللی و سازمانهای حقوق بشری؛ بلکه مأموران وزارت اطلاعات و
مزدورانی که در ارتباط با جاسوس خانه رژیم در تیرانا هستند نیز شاهد
میباشند و به سرپل وزارت بدنام هم گزارش داده و میدهند و نویسنده نامه هم
بر اساس همین گزارشهای جاسوسها و مزدوران آخوندها نوشته که «در
خیابانهای شهر تیرانا میگردی».
ثانیاً شماره تلفن کسی که
با سوءاستفاده از نسبت خانوادگی با من در خدمت وزارت اطلاعات درآمده را
دارم و اگر میخواستم میتوانستم تماس بگیرم و این را خودش هم گفته که
مطمئن است شماره را دارم و میتوانم تماس بگیرم.
ثالثاً در این نامه اشاره به تماس من با آنها در سال ۹۰ شده که لازم است توضیح بیشتری در این رابطه بدهم:
در خردادماه سال ۹۰
پسرعموی عزیز من مجاهد خلق کاظم نعمتاللهی بر اثر کارشکنی کمیته سرکوب
اشرف در نخستوزیری عراق و عدم دسترسی آزادانه به خدمات پزشکی درگذشت.
قهرمان خلق کاظم نعمتاللهی، از یک سال قبل از آن طبق تجویز پزشکان متخصص،
باید به خاطر نارسایی کلیهها، بهطور مستمر تحت دیالیز قرار میگرفت و
قطعاً با عمل پیوند کلیه، نجات مییافت. اما به دلیل محاصره پزشکی،
کارشکنی، تأخیر، تعلل و ممانعتهای عمدی و دائمی کمیته سرکوب اشرف در
نخستوزیری مالکی و در شرایطی که با درد و رنج بسیار مواجه بود، پس از ۹
ماه به شهادت رسید.
پیش از آن در ۱۹ فروردین سال ۹۰ نیروهای وحوش مالکی به دستور ولیفقیه ارتجاع با حمله و هجوم به اشرف
میخواستند کار اشرفیها
را تمام کنند مزدوران عراقی خلیفه ارتجاع در ارتش تحت امر مالکی با
زرهپوش و هاموی و انواع سلاحهای گرم علیه مجاهدان بیدفاع اشرفی حمله
کردند که در پی آن ۳۶ تن از خواهران و برادران مجاهد به شهادت رسیده و بیش
از ۱۲۰۰ تن دیگر مجروح گردیدند. یکی از مجروحین خودم بودم که دستم را نیروهای عراقی شکستند.
وقتی ولیفقیه ارتجاع با
بهکارگیری مزدوران عراقی خودش نتوانست کار مجاهدین را یکسره کند متوسل به
شیوههای مسخره و رسوای جنگ روانی تحت عنوان خانواده و عواطف خانوادگی شد
به این صورت که تعدادی از جیرهخواران خودش را با سوءاستفاده از نسبت آنها
با اشرفیها به همراه تعدادی مأمور شناختهشده اطلاعات آخوندی به اطراف
اشرف آورد تا با دروغ و دغل و شعار و فحاشی از طریق ۳۲۰ بلندگو هم جنایات
آخوندها و کشتار اشرفیها را مشروع کند و هم برای کشتارهای بعدی زمینهسازی
نماید. یکی ازاین جیرهخواران آخوندها که به اطراف اشرف آورده شد همین
موجودی است که ادعای برادری با مرا دارد. هدف این جنگ روانی با بلندگوها،
زمینهسازی برای قتلعام در اشرف با بیش از ۱۰۰ شهید و ۱۰۰۰ مجروح و یک
محاصره ضد انسانی همهجانبه، همراه با شکنجه روانی ۲۴ ساعته طی ۶۷۷ روز
بود. محاصره پزشکی دستکم باعث جان باختن ۲۷ تن از ساکنان شد.
بههرحال من بعد از شهادت
کاظم قهرمان، با خانواده تماس گرفتم که شهادت او را اطلاع بدهم و با همین
نابرادری صحبت کردم. او خودش اذعان کرد توسط وزارت اطلاعات به اطراف اشرف
آمده بود. به او گفتم برو به بچههایت بگو غذایی که به آنها
میدهی و لباسی که بر تن آنهاست با پول خون ما تهیه شده است. من همان
موقع با او اتمامحجت کردم و گفتم یک دریای خون بین ما و رژیم است.
حالا هم به او و وزارت
اطلاعات میگویم اگر کسی خواستار دیدن من هست بهجای لجن نامه در سایتهای
نجاست اطلاعاتی میتواند در خیابانها و کوچهها هنگام شعار و فریاد «مرگ
بر خامنهای» و «مرگ بر اصل ولایتفقیه»
و «اصولگرا، اصلاحطلب دیگه تمومه ماجرا» روی دیوارها و درچهره خواهران و
برادران شورشی در ایران مرا ببیند. من هر ثانیه به فکر سرنگونی تمامیت این
رژیم فاسد و ضد ایرانی هستم و باید به وزارت اطلاعات بگویم که خوردن جو
ارزانی شما و رهبر عمامهدارتان باد.
اما بعنوان یک مجاهد
اشرفی، روی سخنم با جوانان قیام است که روز و شب در خیابانهای شهرهای
سراسر ایران با این مزدوران در نبرد هستند و به آنها میگویم منِ مجاهد به
شما افتخار میکنم که صف خود را از این رژیم پلید جدا کردید و تنها یار و
یاور خود را ارتش آزادیبخش یافتهاید. درود بر شما. مجاهدین در قلب
کانونهای شورشی هستند. بسوزانید ریش و ریشه آخوندها و دم و دنبالچههای
آنها را. ما در هر ثانیه در کنار شما و با شما هستیم.
حال آنهایی که به فکر
دربردن این رژیم هستند به فکر خود باشند که از آتش خشم خلق گریزی ندارند.
ایرانزمین جای کفتارهای عمامه دار نیست. تمام حرف ما همان حرف بچههای
قیام در کوچه و خیابان است که من به آنها افتخار میکنم.
الا ان اولیاءالله لاخوف علیهم ولاهم یحزون
نه از گذشته پشیمان هستیم و نه از آینده نگران؛ که همهاش کارنامه افتخار و شرف ما و سربلندی خلق محبوبمان است. پس بجنگ تا بجنگیم.
مرگ بر اصل ولایتفقیه – درود بر رجوی – زندهباد ارتش آزادیبخش ملی ایران
مجاهد شورشی حسین نعمتاللهی
آلبانی – اسفند ۹۶
بیشتر بخوانید لینک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر