افشای یک شارلاتانیسم در کاربرد واژهٔ «خشونتپرهیزی»
یکی از واژگانی که بهکرات از سوی تسلیمطلبان و وادادگان سیاسی مورد سوءاستفاده قرار گرفته، «خشونتپرهیزی» است. بررسی این واژهٔ سیاسی بهدور از جغرافیای سیاسی و دلایل تکوین و گسترش آن، ما را به بیراهه میبرد و در خدمت پروپاگاندای فاشیسم دینی و دستگاه اطلاعاتی ـ امنیتی آن قرار میدهد.
این همانی شرایط ایران در دوران استیلای فاشیسم دینی با هند به رهبری ماهاتما گاندی یا مبارزه مارتین لوترکینگ برای بهدست آوردن حقوق مدنی آفریقایی ـ آمریکاییها، یا انقلاب مخملی چکسلواکی در ۱۹۸۹ از دو حالت خارج نیست: یا ناشی از بیاطلاعی نسبت به ابعاد حکومت وحشت، ترور و اعدام در ایران است یا مبلغان آن آشکار و پنهان دست در دست فاشیسم دینی دارند.
خاستگاه ویروس «خشونتپرهیزی»
واژهٔ «خشونتپرهیزی» در مفهوم قلبشدهٔ کنونی و کاربرد آن علیه مقاومت مسلحانه را اصلاحاتیها وارد ترمهای سیاسی کردند. نقطهعزیمت آنها همانطور که اشاره شد، بهمحاق بردن جنبش مسلحانه بهعنوان تنها راهبرد اصولی و ماندگار در مواجهه با فاشیسم دینی بود. آنها بودند که ویروس بیهزینگی را در خیابانها افشاندند تا انگیزههای انقلابی را در بین جوانان بخشکانند. جالب است که باند غالب که در غارت و چپاول ایران با باند مغلوب همکاسه و همسرشت است، در اوج قیام پتهٔ این جماعت را روی آب میاندازد و لو میدهد که داعیهٔ «خشونتپرهیزی» آنان برای بهدست آوردن پاره استخوانی از مردار قدرت است (۱).
«اصرار اصلاحطلبان بر شعار تو خالی خشونت پرهیزی بدون اینکه به لوازم آن پایبند باشند، بیشتر از آن که شبیه مطالبه حقی برای زنان و دختران باشد، شبیه یک سوءاستفاده جناحی و سیاسی از موضوع زنان است که میخواهد محصول آن را در صندوق رأی و انتخابات آینده درو کند» (خبرگزاری فارس. درباره شعار خشونتپرهیزی جماعت اصلاحطلب. ۱۵آبان ۱۴۰۱).
مشروعیت و ضرورت دفاع از خود
لبهٔ تیز حملهٔ این بهاصطلاح «خشونتپرهیزان «! هرگز و هیچگاه خشونت دولتی نبوده است. زیرا خود به خشونت دولتی باور دارند و شاکلهٔ آن را میسازند. از شکنجهگران و تیرخلاصزنان همین نظام بودهاند. در قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ شراکت فعال داشتهاند. علت استمرار حیات جلبکی آنان، وفاداری به اصل ضدایرانی ولایت فقیه بوده است. اصلاحاتیهای ریزشی در این حکومت سوابق مشعشع از جنایت و نقض حقوقبشر در رزومهٔ خود دارند. این جماعت بهعنوان خط دهندگان به بچهٔ شاه وقتی دم از خشونتپرهیزی میزنند میخواهند مردم را در برابر هجوم مغولگونهٔ نیروهای ضدشورش و پاسداران خونآشام فاشیسم دینی دستبسته و بیدفاع باقی بگذارند. حال آن که حق دفاع از خود یک حق طبیعی و بدیهی است. نام دفاع از خود در برابر حکومتی که به انواع ابزار اعمال خشونت، توسل میجوید، نه «خشونت» که «مقاومت»، «قیام» و «انقلاب» است. شرافت و کرامت انسانی تنها و تنها با تن ندادن به اجبار و خشونت دولتی از ذلت و تسلیمطلبی متمایز میشود.
هانا آرنت در اینباره مینویسد:
«هیچ کس در بارهٔ استفاده از خشونت برای دفاع از نفس به خود تردید راه نمیدهد زیرا خطر نه تنها روشن بلکه اکنون موجود است و فاصلهیی میان وسیله و غایتی که باید آن وسیله را توجیه کند، حائل نیست» (آرنت هانا. خشونت. ترجمه عزتالله فولادوند. انتشارات خوارزمی. ۱۳۵۹. ص۷۹).
این فیلسوف آلمانی ـ آمریکایی و استاد فلسفهٔ سیاسی روشن میسازد که استراتژی خشونتپرهیزی گاندی در مواجهه با حکومتهای فاشیستی و توتالیتر کارآیی ندارد.
«در بارهٔ نتیجهٔ برخورد میان خشونت و قدرت، جای تردید نیست. اگر استراتژی بسیار با قدرت و موفق گاندی مبنی بر مقاومت خالی از خشونت، به جای انگلستان با دشمنی دیگر مانند روسیه در زمان استالین یا آلمان هیتلری یا حتی ژاپن در دورهٔ پیش از جنگ برخورد کرده بود، کار به استعمار زدایی منتهی نمیشد، بلکه به قتلعام و تسلیم میانجامید» (همان منبع. ص۸۱).
افشای یک شارلاتانیسم
شارلاتانیسم رذیلانهٔ جماعت سنگر گرفته در پشت واژهٔ «خشونتپرهیزی» در اینجاست که آنها تنها وسیلهٔ احقاق حق مردم یعنی قیام و انقلاب را نشانه رفتهاند. آنچه آنها تحت عناوین فریبنده تبلیغ میکنند، تندادن به وضع موجود، انتظار کشیدن واهی به بهانهٔ بهبود اوضاع و فروپاشی خودبهخودی فاشیسم و گلدادن به دژخیمانی است که در خیابان گلوله بر شیقیقه و چشمان جوانان شلیک میکنند. آنها بیجربزگی و تسلیمطلبی را ترویج میدهند. غیرت ایستادگی را میکشند تا خشونت دولتی بتواند با سگان زنجیری خود بیهیچ مانعی جولان بدهد. این در حالی است که مردم برای دفاع از حیات و حیثیت خود، راهی جز توسل به مقاومت ندارند. قدرت و استیلای حکومت جز با مقاومت اینچنینی در هم نمیشکند. هیچ دیکتاتوری با پند، موعظه و الحاح و التماس دست از کشتار برنداشته است. آنهایی که به مقاومت برچسب خشونت میزنند، بهنوعی خواهان حفظ وضع موجود یا ورژنی دیگر از آن هستند. اگر راست میگویند خشونت بد است، باید پیش و بیش از هر چیزی خشونت دولتی را متوقف کنند یا راهی برای مهار آن بیابند.
گرفتن قدرت از دیکتاتور و انتقال آن به مردم
در یک انقلاب، انقلابیون باید بتوانند ابزار اعمال خشونت را از دست دشمن بگیرند و قدرت را به صاحب اصلی آن یعنی مردم برگرداند.
هانا آرنت در کتاب خشونت مینویسد:
«فاصلهٔ میان وسایل اعمال خشونت که به دولت تعلق دارد و آنچه مردم خود میتوانند فراهم کنند، اعم از بطری آبجو و کوکتل مولوتف و سلاحهای گرم، همیشه چنان عظیم بوده است که پیشرفتهای بزرگ فنی در امر تسیلحات چندان تفاوتی در قضیه ایجاد نمیکند. دستورهای کتابی دایر بر اینکه چگونه باید از مرحله مخالفت تا توطئه و از مقاومت تا قیام مسلحانه گامبهگام پیش رفت و انقلاب کرد، همه مبتنی بر این تصور خطاست که انقلاب را میتوان بهوجود آورد. در مصافی که خشونت در برابر خشونت قرار میگیرد، حکومت همیشه دارای برتری مطلق است، ولی این برتری تا هنگامی دوام مییابد که بنیان قدرت حکومت دستنخورده و سالم بماند؛ یعنی از فرمانها اطاعت شود و ارتش یا پلیس حاضر باشند سلاحهای خود را بهکار ببرند. وقتی دیگر چنین نبود، وضع ناگهان دگرگون میشود. نه تنها طغیان سرکوب نمیگردد، بلکه سلاحها به دست طرف مقابل میافتند». ص ۷۴
او معتقد است که باید «گروهی از مردم» [بخوانید جوانان مسلح و انقلابی یا بهعبارت دیگر یک ارتش آزادیبخش یا ارتش خلق] وجود داشته باشد که بتواند قدرت را از دیکتاتور سلب و به مردم منتقل کند. اگر نه قدرتگیری دوباره دیکتاتوری نهتنها محتمل بلکه حتمی است. در انقلاب ضدسلطنتی فقدان چنین نیرویی باعث شد که خمینی انقلاب را برباید و از مسیر خود منحرف نماید.
«قدرت که از هم گسست، برپاشدن انقلاب ممکن است... بسیاری نمونهها را سراغ داریم که رژیمهایی بهکلی ناتوان زمانهای دراز به هستی ادامه دادند؛ زیرا کسی نبود که نیرویشان را بیازماید و ضعفشان را آشکار نماید یا بخت با آنها یار بود و در جنگی وارد نشدند تا شکست بخورند. از همگسستگی، بیشتر در مواجهه مستقیم عیان میشود ولی حتی در آن هنگام هم که قدرت قبلاً به خیابانها منتقل شده است باید گروهی از مردم وجود داشته باشند که آماده برای چنین رویدادی، قدرت را قبضه کنند و مسئولیت را بهدوش بگیرند» (همان. ص۷۵).
***
ماحصل اینکه آنچه در ادبیات سیاسی ایران، تحت عنوان «خشونتپرهیزی» تبلیغ و ترویج میشود، در حقیقت دعوت به ذلت و تسلیم است. این واژه نیز چون بیشمار واژگان دیگر در کشتارگاه کلمات، ذبح و مسخ شده است. بر نیروهای انقلابی و سرنگونیطلب است که سوء استفاده از این واژه را افشا و ماهیت تبلیغکنندگان آن را برملا سازند تا یک مانع جدی از مسیر قیام و انقلاب کنار برود.
پانوشت:
- خبرگزاری فارس ـ ۱۵آبان ۱۴۰۱
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر