۱۴۰۳ اسفند ۲۲, چهارشنبه

اعتراف به ترور و تأمين بودجه آن عبدي مديا در 20 اسفند 1403

 اعتراف به ترور و تأمين بودجه آن عبدي مديا در 20 اسفند 1403

رفیق دوست وماشین ضد گلوله واعترافاتی در رابطه با ترور وتامین مالی ترورها

عبدي مديا در 20 اسفند 1403 بدنبال اعتراف محسن رفيق به ترورهاي خارج كشور و تكذيب و توجيه خبرگزاري تسنيم و سخنگوي سپاه در تائيد آن عبدالله عبدي (عبدي مديا) نوشت: در طول فعالیتم در ایران، صدها مصاحبه با چهره‌های برجسته جمهوری اسلامی و کارگزاران نظام از جمله سردار سرتیپ محسن رفیق‌دوست داشتم. این ویدیو در سال ۱۳۹۷ ضبط شده است. در زمان مصاحبه در دومین روز مصاحبه بود محافظ و یکی از کارپردازان او نیز در دفتر سردار رفیق‌دوست در اتاق مصاحبه، حاضر بودند. در  سئوالي هنگام پرسش این سوال جو اتاق سنگین تر شد و هنگام پاسخ سردار رفیق دوست محافظ او یا کارپرداز او (دقیقا خاطرم نیست) با آرنجش به پهلوی من زد و فهمیدم زیاده روی کردم.  بعدتر اما بیشتر پیگیری کردند که این بخش پخش نشود. اما من نه بخاطر تهدید و ...، که بخاطر رعایت اخلاق حرفه‌ای و امانت داری و سوگندم و ملاحظاتی شخصی، این بخش را حذف کردم. اما اکنون که خود سردار سرتیپ محسن رفیق دوست این موضوع را علنی و در رسانه‌ای داخلی بیان کرده است بنظرم آن تکلیف اخلاقی و آن ملاحظه شخصی از روی دوش من برداشته شده است، خصوصا که خبرگزاری امنیتی تسنیم در یادداشتی سعی در تشکیک آن کرده؛ مسئولیت من دربرابر تاریخ و ملت ایران حکم میکند که این روایت تکمیلی را منتشر نمایم.

رفیق دوست: حکومت وقتی اسلحه می‌خریدن یه بخش مال شاه بود یه بخش مال فقط یه نفر حق داشت بخرد ارتشبد طوفانیان و یه بخش هم مال ارتشبد طوفانیان بود و بقیه‌‌اش هم هرچی که اون چون رشوه می‌دادن هرچی اونا می‌خواستن می‌فروختن اختیار مال اینها نبود این مال نظامی. الان کشور شما از نظر نظامی در جایی است که اصلاً چیزی نباید برود بخرد، به دیگران هم می‌فروشه

عبدی: شما درصدی نمی گرفتید از طریق اسلحه؟

رفیق دوست: ما اتفاقاً توی چیز توی.

عبدی: درصدهایی که از فروش سلاح می گرفتید؟

رفیق دوست: نه، معمولا ما توی وزارت سپاه توی بانک صادرات فرانکفورت یه حساب باز کرده بودیم اسمش را گذاشته بودیم ک ام، باید می گذاشتیم جی ام، گوشه میز، بچه هایی که می رفتند خرید می کردند یعنی یعنی از اینجا شروع شد، یکی را فرستادیم رفت اسپانیا اونجا مهمات خرید بعد رفت موقع بارگیری، بارگیری کرد وقتی که اومد گفت که من چانه‌هایم را زدم سخت‌گیری‌هایم را کردم بارگیری که تمام شد یه پاکت به من دادن این ده هزار دلار توش است، فکر کردم پس بدهم دیدم فایده‌اش چیه، می‌آورم می‌دهم به تو، گفتم خب این نان، دانه ای است که واسه بعد شما ریختند یادت باشه. برای همین هم توی آن حساب باز کرده بودیم می ریختن توی آن هر کی می گفتن می رود این پول را حواله کنه به آن حساب آن حساب هم به نام وزارت سپاه بود، اصلاً به نام وزارت سپاه بود که دو نفر حق امضا داشتند. که حالا نمیشه دیگه این را بگم چیکار میکردیم باهاش بعد که قطع کردی میگم، آره خیلی خرج‌هایی که نمی‌شد از پول های معمولی

عبدی: حالا بگویید پخشش نکنیم حالا بگویید داشته باشیم

رفیق دوست: می توانی پخشش نکنی قول میدهی

عبدی: بله بله قول می دهم پخشش نکنم

رفیق: بگو قول شرف بده

عبدی: والله قول می دهم که پخشش نکنم.

رفیق دوست (با حالت خنده): اویسی را با آن ترور کردیم [خنده بلند] ولی همین را پخش نکنی یعنی همه کارهایی که در خارج مملکت باید بشه و پول معمولی نمیشد بدهد از آن حساب خرج می‌کردیم البته موقعی که من وزارت را تحویل دادم توی آن حساب مبلغی بود که به وزیر بعدی تحویل شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر