هر بار که بیرون میرفتم مرا در وسط مینشاندند دست وپا زدن رقت بار توسط تواب تشنه به خون ايرج مصداقي
نويسنده :محمد حسین توتونچیان
عصو اتحاد زندانیان سیاسی متعهد به سرنگونی
حدود یازده سال پیش در یکی از برنامههای ارتباط مستقیم سیمای آزادی روی خط رفتم
و صحبتی کردم که ، چکیده اش چنین بود : "مجاهدین در طول حیات مبارزاتی خود کارهای
عظیم و شگفت آوری در کارنامه ی خود به ثبت رسانده اند . اما به نظر من ، بزرگترین و
ارزشمندترین کاری که تا به حال انجام داده اند این است که الماس گرانبهای خود را از
تیررس نگاه دشمن دور کرده اند . همه ی آن حرفها ، هم احساسات درونی خودم بود هم رساندن
پیام صدها مجاهد به خون خفتهای بود که در آخرین لحظات حیاتشان رخسار گًل گونشان را
بوسیده بودم . و آنها همه ی عشق و علاقه و همه ی اضطراب و نگرانی و بیم و امیدشان را
در یک جمله به ما انتقال میدادند . " به مسعود سلام برسانید " با یقین میتوان
گفت که کمتر زندانی هوادار جان به در بردهای را میتوان یافت که امانتدار چنین پیامی
نبوده باشد . . اما از آن روز به بعد همواره نسبت به آن موضوع یک دلشوره و دل نگرانی
داشته و دارم . ما ؛ اما از آنجا که کم بلا ندیده ایم معمولاً ذهنمان به بدترین احتمالات
تمایل پیدا میکند . جنس این نگرانیها از جنس همان احساس ترسی و نگرانی است که پشت
درب بازجویی قبل از کابل و شلاق به آدم دست میداد .
ترس ، نه از شکنجه بلکه از بریدن . مبادا ایندفعه کم بیاورم ، مبادا دهانم باز
بشه . اگر اینو بگم آن یکی را هم باید بگم و اگر همه را بگم باید برای شکار با آنها
به بیرون هم بروم .
اگر این دفعه هم بزنه جای زخم قبلی چی ؟ اگر آنقدر بزنند تا بمیرم چی ؟ فرزندانم
خیلی کوچیکند ، خیلی زود است که یتیم بشن ،راستی سایه یک پدر بی شرافت روی سرشان
بیشتر خوشبختشان میکند یا یاد یک پدر با شرافت ؟ اینها و هزاران تحلیل نیمه کاره
و صدها سوال بی جواب افکار و دل نگرانیهایی بودند که از لحظهای که برای بازجویی
صدات میکردند تا اولین ضربه شلاق در گیرشان بودی . اولین ضربه شلاق که فرود میآمد
، همه ی اینها به یکباره محو میشدند . باید تمام قوای ذهنی و جسمی خودت را خرج
مقاومت میکردی ، باید خودت را از درونت چنگ میزدی تا بتوانی دیواری را که بازجو با
وحشیگری تلاش میکرد خرابش کند ترمیم کنی .
باید به هر ضربهای که میخوردی به این فکر میکردی که ضربه بعدی آخرین ضربه است
. دست آخر باید به این فکر میکردی که تمامی دستگاه زندان و شکنجه با همه ی شحنگان
و ابزار و الاتشان فقط و فقط به خاطر شکستن تو صف کشیده اند و هیچکس را در این زمینه
با خودت شریک نمیکردی . یعنی خودت تنها در مقابل تمامی دستگاه فشار. توی این نقطه
به عظمت خودت پی میبردی و آخرین شلاق اگر چه زخم شلاقها ی قبلی را متلاشی کرده بود
، اما پیروز میدان تو بودی و شکست را در صدای ملتمسانه ی بازجو به خوبی میتوانستی
حس کنی . هرچند که قیافه اش را نمیتوانستی ببینی .
اینها را به این خاطر نوشتم تا خوانندگان این سطور بدانند که من یکی از هزاران
هزار نفراتی بودم که توسط همین افرادی که وقتی به بیرون میرفتند در وسط مینشستند
، به مسلخ کشانده شدم . به همین خاطر معتقدم که :
هیچ کس نمی فهمد در پس این جمله کوتاه ؛ " هر بار که بیرون میرفتم مرا در
وسط مینشاندند " که ایرج مصداقی در صفحه ۶۶ - جلد اول کتابش آورده چه خونها
نهفته است .
هیچکس نمی داند که چه جانهای شریفی توسط نویسنده این جمله به مسلخ کشیده شده و
شرحه شرحه شدند .
هیچ کس نمی داند که چه سرهای پر شوری توسط این تواب خيانت پيشه شكار شده و سر بر
دار شدند .
هیچ کس نمی داند که در آن سالها ی مخوف چه مجاهدین وارستهای که از فرط بی مکانی
مجبور بودند روزها را در خیابانها پرسه بزنند توسط این تواب شرمگین شناسایی شده و
در اوین تیر باران شدند .
هیچ کس نمیداند که نویسنده این جمله چه مادران ستمکشیدهای را در تمام عمر عزادار
کرد.
هیچکس نمی تواند بفهمد که در آن سالهای وحشت و بی رحمی چه زنها که توسط این
خائن بزدل بی شوی شدند . و چه فرزندانی یتیم .
به اعتقاد من هر کس به میزان کمی به آن همه خیانت آگاهی پیدا کند , به تواب تشنه
بخون حق میدهد که , هر سال نه بلکه هرروز هزارا ن برگ علیه مجاهدین که اسطوره مقاومت
هستند سیاه کند و سایت ننگینش را جولانگاه وزارت اطلاعات کند . او به این طر یق قبل
از همه از خود انتقام میگیرد، همان خود جنایتکاری که در روزهای مقاومت با بزدلی تمام
تسلیم را انتخاب کرده و هر بار که میخواستند به شکار مجاهدین میرفته . در ادامه همان
خیانت هاست که امروز از طرف همان جلادان دیروز داوطلب هر ماموریتی میشود و در پرده
دری روی دست همه بلند میشود .
آری ، همه به سادگی میخوانند و به راحتی عبور میکنند . اما نمی دانند که
افرادی چون ؛ "تواب تشنه به خون " در آن سالهای پر اضطراب چه خیانتی به
خلق و چه خدمتی به آخوندهاي جلاد کردند . " اگر میخواهید میزان خيانت اورا در
آن سالها بفهمید " خوب است به این مطالب نگاه عمیق تر بیندازید و به این جملات
اندکی بیندیشید ، تا بفهمید که پذیرش ماموریت امروز او ریشه در کجا دارد.
صفحه ۶۰ جلد اول(مرا به همراه گروه ضربت اوین راهی خانه حسین و چند آدرس دیگر
کردند)یعنی هر بار" نه یک شکار بلکه چندین شکار با خود به اوین میآورده " .
صفحه ۶۴جلد اول ( قرار شّد "م- گ" همراه گروه ضربت به دنبال شکار آنان
برود . پس از مدتی محمدی تصمیم اش عوض شد وبه من گفت : تو نیز باید همراه آنها بروی
. وقتی گروه ضربت آماده شد , تصمیمشان بار دیگر عوض شد . از آنجائی که متهم دیگری نیز
قرار شد با ما باشد قرعه فال به نام من افتاد و محمدی دستور داد من به تنهائی همراه
آنان بروم ) آیا این جملات نیاز به تفسیر دارد ؟ " م - گ" قرار بوده به شکار
برود محمدی گفته نه ایرج به شکار برود. آیا ما اتهام میزنیم ؟ آیا ما بر داشت مغرضانه
میکنیم ؟ یا حقیقت این است که امروز رژیم تلاش میکند شکارچی مجاهدین و مبارزین دهه
شصت را نما د " آنها که گفتند: نه " جا بزند؟
از حرام لقمگی مصداقي خائن ، که بگذریم در سالهای سیاه دهه ی شصت در زندان اوین
, هیچ امری با قرعه کشی انجام نمی شّد . بازجوها برای شکار مجاهدین و مبارزین کسی
را که شامّه تیز تری داشت و در شکار سر آمد همه ی بریدگان بوده را بارها و بارها به
شکار میفرستادند . چرا که او هیچ گاه با دست خالی به اوین مراجعه نکرده و وفادار
یش به دستگاه را بطور عملی نشان داده بود .
او همه ی این خوش رقصیها را نه از ترس جان که اساسا کاری نکرده بوده که جانش در
خطر باشد . بلکه از ترس شلاق و با تطمیع آزادی انجام داده است . به همین خاطر است که
وقتی وارد بند میشود با خوش حالی خائنانهای به آقای خسرو ضیائی ..... میگوید
: " من به زودی آزاد میشوم ". همان ترس از شلاق آن سالهاست که امروز در
راستای یک ماموریت ، او دیگران را به ترس از جان متهم میکند .
از سالها پیش بعد از مطالعه کتابها ی مصداقی ۲- چیز برایم مشخص بود . اول اینکه
این کتاب توسط " یک زندانی که با چشم باز در اوین بوده نوشته شده " . دوم
اینکه در تدوین این کتاب " یک زندانبان نیز نقش تعیین کنندهای داشته است
" . زیرا در این کتاب علاوه ٔبراطلاعات زندانیان ، اطلاعاتی در مورد پاسداران
شاغل در اوین وجود دارد . که مربوط به پرونده ی پرسنلی آنهاست و در حیطه ی اطلاعاتی
یک زندانی نمیگنجد . مورد اول ; را مصداقی در صفحه ی ۳۴۰ - جلد اول کتابش با صراحتی
که بی نیاز از هر تفسیری است ، اعتراف میکند . او ضمن توضیح در مورد چگونگی ساختن
بند آسایشگاه آن زمان مینویسد :
" در اسفند ماه سال ۶۰ - و شش ماهه ی اول سال
۶۱ - نگارنده ( یعنی مصداقی ) شاهد بود که روزانه افرادی از بیرون از زندان که کارتهای
شناسا یی ویژهای در سینه داشتند برای احداث این واحد به اوین میآمدند ".
این جملات بوضوح نشان میدهد که ، مصداقی به مدت ۷ - ماه با سایر توابین در احداث
زندان جدید یعنی بند آسایشگاه زیر نظر مستقیم لاجوردی کار میکرده .
مصاحبه ی اخیر مصداقی با رذلترین ، جنایت کارترین و بی رحمترین دژخیم اوین در
دهه ی شصت یعنی "مجید قدوسی " نیز از یکطرف, نشان میدهد که پرونده پرسنلی
پاسداران اوین از چه طریقی به کتابهای مصداقی راه پیدا کرده اند . و از طرف دیگر ،
پرده از مأخذ اسناد و اطلاعاتی بر میدارد که طی این سالها توسط مصداقی با اهدافی
خاص منتشر میشده است .
از همان ابتدایی که پدیده ی شوم و دولتی اسید پاشی در اصفهان بر ملا شد ، انگشت
اتهام از طرف مردم به سمت امام جمعه جنایتکار اصفهان نشانه رفت . که ، در نماز جمعه
ی هفته قبل از اسید پاشی گفته بود باید با پدیده ی بد حجابی بطور عملی برخورد شود .
رژیم برای سفید سازی این مهره ی خود ، شماره تلفن او را به یکی از مهرههای جاسازی
شده در خارج از کشور میدهد . تا ضمن مصاحبه با او ، امام جمعه را از مخمصه نجات دهد
مسیح علی نژاد الحق که در این مورد سنگ تمام گذاشت و امام جمعه جنایتکار اصفهان از
حلقوم او نمایش بی گناهی داد .
همه میدانند که شماره ی تلفن امام جمعه اصفهان نه در دفتر تلفن عمومی پیدا میشود
و نه در اختیار کسی بدون منظور قرار میگیرد . بنابراین ، به طریق اولی شماره ی تلفن
مجید قدوسی جنایت کار دهه ی ۶۰ - با واسطههای امنیتی درجه یک در اختیار مصداقی قرار
میگیرد . چرا که او امتحان خود را به خوبی پس داده است .
همگان به یاد دارند که ، وقتی اصغر فرهادی کارگردان ایرانی برنده ی جایزه اسکار
شد .معاون سینمأیی وزارت ارشاد دولت احمدینژاد به صحنه آمد و گفت " خودمان برای
این جایزه لابی کردیم " .
بنا بر این، مصاحبه مهره درشتهای جنایتکار رژیم با مصداقی و برنده شدن فیلمی که
بریده و خائنی چون او نقش شهدا ی مجاهدین را به عهده میگیرد .
برای رژیم بهترین راه لوث کردن آن خونها پاک میباشد . به عبارت ساده تر ، از
روزی که تواب خائن توسط ۳۱۰ زندانی سیاسی از سکوی ادعاهای خیالیش " صدای زندانیان
"به پائین پرتاب شد . از طرف رژیم به عنوان بهترین کاندید برای این پست برگزیده
شد . گسیل او به صدای آمریکا ، بی بی سی و تلویزیونهای آخوند نشان رها و میهن
در واقع برای تثبیت همین موضوع بود .و انتخاب فیلمی که او نقش اول را در رابطه با زندانیان
سربدار به عهده دارد نیز انعام گزارش ۹۲ و ۹۳ از طرف رژیم به اوست تا امروز به بیرون
چنین القا کند که ای مردم ببینید نقش اول صدای "آنها که گفتند نه" ، راجع
به مجاهدین چه میگوید ! بیاد داشته باشیم که این رژیمی است که برای جا انداختن عوامل
خود از هر گونه افشا گری و فحاشی علیه خود ش به گرمی استقبال میکند . تا در روز
موعود میوه ی دلخواهش را بچیند .
با اینهمه .اما ، اما هیچکس بهتر از مصداقی نمی داند که وقتی ۳۱۰ زندانی دهه ی
شصت در بند ۴ - بیانیه خود فریاد بر میآورند که ، " ما سو استفاده از خون ،
شرف و هویت کسانیکه تا لحظه ی مرگ آشتی ناپذیر مانده و سرفرازانه بر طنابهای دار بوسه
زدند را جهت بر آوردن امیال شخصی که توسط ایرج مصداقی سالهاست انجام میگیرد را به
عنوان اقدامی ناشایست ، ضدّ اخلاقی و ضدّ ملی محکوم میکنیم " . او را برای
همیشه از سکوی خلافت زندانیان که در ذهن علیلش برای خود ساخته بود به زیر کشیدند و
اینک نه تنها چنین ادعایی ندارد . بلکه ، در آخرین نوشته اش به تواب به خون تشنه
بودن خود نیز اذعان دارد.
با این سوابق.
مقاله اخير تواب تشنه بخون هرچند انزجار هر كس را بر مي انگيزد ولي قبل ازهرچيز
دست وپا زدن هاي رقت بار يك مهره كثيف وزارت اطلاعات آخوندي را در منجلابي كه به قعرآن
سقوط كرده نشان ميدهد.
نوشته مصداقي خائن , آيينه تمام نماي كسي است كه درسقوط به حضيض ذلت وخواري همه
مرزها را در نورديده است .
به اعتقاد من وظيفه اي كه وزارت اطلاعات به عهده او گذاشته است , لوث كردن همه
ارزشها آنهم «با گاو گند چاله دهانی» است . ارزش مبارزه عليه ظلم، ارزش مقاومت زير
شكنجه ، ارزش حرمت گذاري به مناسبات بين انسانها، ارزش احترام به ناموس كلمات ، و.....................................
واو در اين زمينه هيچ مرزي نميشناسد. البته كسي كه خودش را به دشمن فروخته وتشنه به
خون رشيدترين فرزندان آزاديخواه ايران است به هر كاري ازاين نوع دست ميزند . وامر عجيبي
نيست ولي او در دجال بازي هنوز مبتدي است به اين جهت هم در نوشته ها وكارهايش خودش
، مستمرا گاف كرده دست خودش را رو ميكند .
كليشه كردن سه ياداشت از آقايان محمود احمدي و محمود ائمي و منصور قدرخواه يك گاف
جديد اين مزدور ناشي است كه مذبوحانه ميخواهد بگويد كه , مجاهدين يك دهه پيش من را
مإمور وزارت اطلاعات نميدانسته اند! ولي از نوشته اين مزدور و اين نامه ها بخوبي روشن
است كه در آن زمان هم حداقل در بسياري از محافل نزديك به مجاهدين اين فرضيه وجود داشته
است كه مصداقي مزدور اطلاعات است ، هر چند مجاهدين طبق معمول تا وقتي به يقين نرسيده
اند ، كسي را متهم به اطلاعاتي بودن نميكنند . بخاطر همين وسواس خيلي وقتها هم از دشمن
برگ ميخورند . محمد رضا عدالتيان مزدور نفوذي اطلاعات آخوندي از يك خانواده مجاهدين
بود كه سه برادرش شهيد شده بودند به درون سازمان مجاهدين نفوذ و جلب اعتماد كرد و در
يك ماموريت سه تن از مجاهدين را به شهادت رساند و .... او هم مانند مصداقي در زندان
به مزدوري ارتجاع در آمده بود . اين تنها نمونه نيست . تا كنون" دهها مجاهد خلق
توسط مزدوراني كه ماهيت خود را براي مدتي مانند ايرج مصداقي پنهان كرده بودند به شهادت
رسيدند ومجاهدين اسامي بسياري از آنها را تاكنون اعلام كرده اند" .
در خارج از كشور هم بارها مزدوران و جاسوسان تلاش كردند با پنهان كردن ماهيت واقعي
خود به مقاومت ضربه بزنند . در همين سوئد دو مزدور وزارت اطلاعات بنامهاي جمشيد عابدي
و سيمين قرباني در حالي كه در لباس هواداري بودند بخاطر همدستي با تروريستهايي كه ميخواستند
مجاهد خلق محسن رضايي و برخي ديگر از مسئولان مجاهدين را ترور كنند در سال ۱۳۷۲ توسط
پليس سوئد دستگير و محكوم شدند.
جالب است كه در اين نامه ها آقاي ائمي مي نويسد مصداقي بي مرز است . هر كس كمترين
آشنايي با فرهنگ مجاهدين داشته باشد از كلمه بي مرزي اين را ميفهمد كه از طرف رژيم
نفوذ پذير است و آقاي قدرخواه هم مي نويسد , مصداقي « با به زیر سؤال کشیدن مقاومت
انگیزه مبارزه از مردم را میگیرد و این خط و استراتژی رژیم است که وزارت اطلاعات بر
اساس آن کار میکند.... من تأکید کردهام بعضی اعمال با هر انگیزهای که صورت گیرد
وقتی مورد استقبال وزارت اطلاعات قرار گیرد بر علیه منافع مردم ایران میباشد.»
علم كردن اين نامه ها كه علي القاعده از سال ۷۸ در اختيار مصداقي بوده است ، بعدازاعتراف
مصداقي به ملاقات با سردژخيم بلنديان آنهم در ژاپن وهمچنين مكالمه تلفني با سردژخيم
مجيد قدوسي صورت ميگيرد .او حالا با رو كردن چند نامه قديمي از مجاهدين و شورا ميخواهد
به همه بگويد كه , من وزارتي نيستم واينهم مدرك از طرف مجاهدين !! ولي عمدا خودش را
به فراموشي زده كه آقای محسن رضايي همان كسي كه اين نامه ها را به او داده است . يك
نامه ديگر هم يكسال و نيم بعد به تاريخ9ديماه سال ۱۳۸۸ به اوداده كه , اين نامه در
سايت همبستگي هم درج شده و در آن خطاب به مصداقي تصريح ميكند:.تهدیدنامه ننگین وپر
فضیحت شما که درصحنه سیاسی بالفعل چیزی جز دم تکان دادن برای رژیم پلید آخوندی به منظور
دست بازی هر چه بیشتر برای کشتار مجاهدان اشرف نیست . در دنائت و رذیلت در حق زندانیان
سیاسی قتل عام شده همین بس که نوشته ای «اکثریت کسانی که اعدام شدند هم انزجارنامه
نوشته بودند!». البته معلوم نیست که چرا مانند شما جان بدر نبردند!!.بنابراین فقط به
نقل قولی از اطلاعیه دبیرخانه شورای ملی مقاومت به تاریخ ۲۵دی۱۳۸۷ که اکنون ایرج مصداقی
یکی از مصادیق آن است اکتفا میکنم: « اجلاس شورا… از گفتار و رفتار کسانی هم که مدعی
”مخالفت” با رژیم هستند ولی در بزنگاه هر درگیری جدی بین مقاومت و رژیم ضدبشری ، با
تمرکز حملات زهرآگینشان روی مقاومت و تبلیغ بریدن از مبارزه و ترک میدان نبرد ، عملا
جاده صافکن و راهگشای رژیم برای تحقق توطئه های تروریستی یا پرونده سازیهای پلیسیاش
می شوند، به شدت ابراز انزجار کرد. اعضای شورا خاطر نشان کردند که دراین جریان، همچنین،
افراد حقیری که به جای اذعان به ذلت سیاسی و اخلاقی خود… با هارترین باندها و ارگانهای
نظام ولایت فقیه همسو شدهاند و، با پشت سر گذاشتن همه مرزهای دنائت، با کارزار تبلیغاتی
دژخیمان نظام علیه قهرمانان اشرف و پرچمداران شرف و آزادی مردم ایران هم آوایی میکنند،
رسوا شدند............»
بقول شاملو :
«اين گول بين، که روشنی آفتاب را
از ما دليل می طلبد»
خورشيد را گذاشته،
می خواهد
با اتکا به ساعت شماطه دار خويش
بيچاره خلق را متقاعد کند
که شب
از نيمه نيز بر نگذشته(ومن هنوز وزارتي نيستم!!)
نتيجه اينكه , نامه ۹ديماه ۱۳۸۸آقاي محسن رضائي اولا نامه هاي بتاريخ۱۱و ۱۲ ارديبهشت
۱۳۸۷ آقايان احمدي و ائمي را منسوخ ميكند وثانيا همين نامه هاي منسوخ شده نشان از روي
ميز بودن مشكوكيت اوست . نوشته آقاي قدرخواه هم تإييد روي ميز بودن مشكوكيت مصداقي
است .
همچنين چاپ وكليشه كردن كارت خانم رجوي كه براي هزاران ايراني با متن مشابه ارسال
شده است دردي را دوا نميكند ونميتواند مصرف سفيد سازي براي يك خائن را داشته باشد.
اما در ورای همه دجال گریهای مصداقی: باید به این مهم اذعان کرد که یک سازمان انقللا
بی برای اینکه یک مدعي هواداري را که نقاب بر چهره دارد از غلتیدن در دامن وزارت
بدنام اطلاعات برحذر دارد تا کجا مایه میگذارد . این ستودني و ماندگار است .
اوضمنا هميشه دراين حسرت است كه فقط مجاهدين جوابش را بدهند به اين جهت عمد دارد
كه نوشته هركسي را به مجاهدين نسبت دهد در حالي كه يكي از نویسندگانی که این خائن مفلوک
در نوشته آخرش نام برده و مدعی شده که اعضای مجاهدین هستند ، صراحتا درمقاله اش نوشته
است چند محل آنطرف تر از محل زندگی تواب تشنه بخون زندگی میکند و به او قول داده
که روزی بر صورتش تًف بیندازد. یکی دیگر از این نویسندگان که هم زمان هم ابراهیم شیطان
بنده را در تهران و تواب تشنه بخون را در سوئد میسوزاند و رسوا میکنند اساسا با هیچ
عضو ی و هیچ هواداری غیر از من رابطهای ندارد . .
حرف آخر اما با رزمندگان آزادی در رزمگاه لیبرتی ، با تعظیم در مقابل صبر و شکیبأيی
شما و با تکریم از ایستادگی و رشادت بی نظیر تان ,ما جمعی از خواهران و برادران زندانی
دهه شصت که در اتحاد زندانیان سیاسی متعهد به سر نگونی , گرد هم جمع شدهایم تعهد کرده
ایم که در مقابل حمله و هجوم رژیم وعواملش به شما به خصوص آنجا که از «عنصر زندانی
سیاسی»سوءاستفاده میکند . خاک ریز اول را تشکیل بدهیم . به همین خاطر به همه خائنين
به خدمت وزارت اطلاعات بدنام آخوندها در آمده مثل تواب تشنه بخون با صدای بلند میگوئیم
: " جنگ مقد س ما " با شما تعطيل ناپذيروتا فردای سرنگوني نظام ضدايراني
وضد انساني آخوندي وپیروزی مقاومت كه روز رسوائي همه خأئنین در پیشگاه خلق است ادامه
دارد .
محمد حسین توتونچیان
عصو اتحاد زندانیان سیاسی متعهد به سرنگونی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر