۱۳۹۶ شهریور ۹, پنجشنبه

آتش جنبش دادخواهی قتل عام شدگان سال 67 و هذیان گوییهای رژیم

آتش جنبش دادخواهی قتل عام شدگان سال 67 و هذیان گوییهای رژیم
 پاسخ به فراخوان جنبش دادخواهی قتل‌عام 67 در شهرهای میهن
جنبش دادخواهی آتشی به جان رژیم انداخته که نه تنها خاموشی ندارد، بلکه هر روز گسترده‌تر می‌شود و صدای آه و فغانش را هر روز از زبان مهره‌ها و سردمداران رژیم می‌شنویم. این بار این صدای نقوی حسینی سخنگوی کمیسیون امنیت و سیاست خارجی مجلس ارتجاع است که بلند شده و از شقه و شکافی که جنبش دادخواهی در رژیم ایجاد کرده، آه و ناله می‌کند. او در اظهاراتی که امروز در بعضی سایتهای حکومتی منتشر شده، گفته است: «تعجب ما از این جاست، که برخی افراد در داخل کشور و در ساختار دولت و حکومت، از (مجاهدین) حمایت می‌کنند و جای جلاد و شهید را جابه‌جا می‌کنند».

نقوی حسینی ضمن سوز و گداز از اعتبار بین‌المللی مجاهدین و این‌که مجاهدین با مسئولان کشورهای غربی جلسه و ارتباط دارند و در پاریس همایش و جلسه برگزار می‌کنند، افزود: «ما از آنها انتظاری نداریم، از افرادی که شاهد به‌ شهادت رسیدن رجاییها و باهنرها بودند، انتظار نداریم که به دفاع از (مجاهدین) بپردازند و این‌گونه موضعگیری کنند، این جاست که باید با روشنگری به مردم نشان دهیم که راه روشن کجاست».

اما وجه خطرناکتر و سوزاننده‌تر این آتشی که به سراپرده قاتلان و جلادان افتاده، وجه اجتماعی آن است، مردمی که در سراسر ایران دادخواه خون رشیدترین فرزندان خود هستند و رژیم به همین منظور به فکر ساختن فیلم و مستند افتاده است. در همین رابطه یکی از پاسداران، به نام ایمان گودرزی به جای طناب دار، دوربین فیلمبرداری به دست گرفته تا مستندی درباره قتل‌عام 67 بسازد؛ پاسدار مربوطه برای آن که وانمود کند خودش به فکر ساختن این مستند افتاده، در اظهاراتی که توسط خبرگزاری مهر آخوندی منعکس شده، می‌گوید: «با توجه به این‌که موضوع اعدامهای سال ۶۷ مسأله‌یی شبهه‌ناک بود و در ظاهر، نقطه‌یی مبهم در تاریخ معاصر ما محسوب می‌شود، علاقمند بودم تا در این حوزه، کاری را بسازم».

پاسدار مربوطه درباره چگونگی ساختن این به‌اصطلاح مستند می‌گوید: «با شاهدان عینی و ۱۵نفر از رجال سیاسی کشور که در ماجرای اعدامهای سال ۶۷ مسئولیتی داشتند و امروز هم به‌عنوان افرادی شناخته شده در جریانهای مختلف سیاسی، به‌ویژه جریانهای منتسب به چپ هم حضور دارند، گفتگوهایی گرفتیم و موفق شدیم...» 

این دژخیم که رژیم او را به‌عنوان کارگردان و مستندساز معرفی می‌کند حرف جالبی زده و می‌گوید: «علی رغم این‌که اعدامها و برخورد نظام در آن مقطع، کاملاً درست بوده است، متأسفانه مسئولان این اتفاق، امروز چون در لباس دیگری هستند، گذشته خود را انکار می‌کنند و با توجه به عدم دسترسی به اطلاعات مربوط به اعدامها، خود را پنهان و با شمایل دیگری جلوه می‌دهند».

اما سؤال این است که وقتی این جوجه جلاد رژیم نتوانسته جلادان کهنه‌کار را که خودشان دست‌اندرکار این قتل‌عام بوده‌اند را قانع کند که این «اعدامها و برخورد نظام در آن مقطع، کاملاً درست بوده». چطور رژیم می‌خواهد مردم خونخواه این شهیدان را قانع کند و آنها را از پیگیری خون فرزندانشان بازدارد؟.

لاجوردی جلاد اوین، آنگونه که من از نزدیک شاهدش بودم - منیژه حکیم زاده

لاجوردی جلاد در شعبه ۷ اوین، داشت در راهروی شعبه قدم می‌زد، دو نفر از دژخیمان دیگر برای مشورت در مورد یکی از دستگیرشدگان نزد او آمده بودند. من تا به آن روز جلاد را از نزدیک ندیده بودم، یک لحظه چشم‌بند از چشمم کنار رفته بود، از روی عکسی که قبلاً دیده بودم او را شناختم، واقعاً قیافه‌اش شبیه انسان نبود.   
او اغلب به راهرو شعبه۷ سر می‌زد چون شعبه۷ بین شعبه‌ها به لحاظ بازجویی و شکنجه معروف بود، به‌محض اینکه دستگیرشده‌ای وارد می‌شد نمی‌پرسیدند که چه کسی هستی؟ یا چکاره بوده‌ای؟ و … برای زهرچشم گرفتن اولیه و ایجاد رعب و وحشت، انواع و اقسام کتک زدن و پرت کردن به درودیوار و کشیدن از موی سر در سرتاسر راهرو و غیره از همان‌جا با زندانیان شروع می‌شد. تقریباً چند ساعت اولیه دستگیری به همین دست‌گرمی می‌گذشت تا اینکه فرد را برای شروع بازجویی و شکنجه می‌بردند، در این موقع لاجوردی خودش بالای سر دستگیرشدگانی که به تخت شکنجه بسته‌ شده بودند می‌رفت و تعیین تکلیف می‌کرد که شکنجه ادامه یابد تا زندانی به شهادت برسد و یا اینکه در مرحله دیالیز و یا … که رسید دست نگه‌دارند و یا هر تصمیم دیگر …
در آن اتاق بازجویی چند برادر مجاهد و دو خواهر بودیم. چون همه چشم‌بند داشتیم، تشخیص تعداد نفرات زیر شکنجه فقط از صداهای ناشی از شکنجه و سؤال و جواب‌ها مشخص می‌شد. لاجوردی بالای سر دو نفر از برادرانی که بسیار شکنجه شده بودند و حال یکی از آن‌ها بسیار وخیمی بود، آمده بود. اسم این دژخیم و جلاد را «امیر» و یا با استغفار «حضرت امیر» صدا می‌زدند و ما از این اسم می‌فهمیدیم که لاجوردی وارد اتاق شده است. بالای سر اولین برادر مجاهدی که رفت یک جمله گفت: «قلاب هم بزنید!» و بلافاصله متوجه شدیم که به زیر پای کابل خورده این برادر که بسیار ورم‌ کرده بود و قادر به راه رفتن نبود، قلاب نوک‌ تیز می‌کشند تا بیشتر شکنجه شود، یعنی شکافته شدن زیر پاها هم با شلاق صورت می‌گرفت و هم با قلاب کشیدن، در هر دو حالت، عفونت‌های ناشی از این شکنجه‌ها هم مرحله بعدی آزاردادن‌ها بود.
در مورد برادر دومی که بالای سرش رفت گفت: «پایش را بازکنید و بعد ازاینکه خوب پا زد مجدداً ببندید و ادامه بدهید!» پا زدن یعنی کاری مثل طناب‌ بازی که کار بسیار طاقت‌ فرسایی بعد از شکنجه است با این کار می‌خواستند عذاب شکنجه را بیشتر کنند. لذا اکثر نفرات بعد از چند بار پا زدن دچار سرگیجه شدید و غش و بی‌حالی می‌شدند که شکنجه گران آن‌ها را دوباره می‌بستند و شلاق ادامه می‌یافت و چند بار این کار را تکرار کردند، این‌ یکی از سخت‌ترین شکنجه‌ها بود. لاجوردی دژخیم به شکنجه گران می‌گفت: «به این‌ها بگویید یا مسعود! ببینید چطور پا می‌زنند؟!» نهایتاً بعد از اجرای دستور لاجوردی این دو برادر را با برانکارد بردند البته زمانی برانکارد می‌آوردند بدین معنی بود که زندانی یا شهید شده و یا اینکه او را دارند به بهداری اوین می‌برند چون دیگر هیچ صدا و تحرکی نداشتند.
در یک صحنه دیگر، به خواهری که در همان اتاق بود گفت: «فردا یا پس‌فردا حکم اعدام تو اجرا می‌شود!» آن خواهر نوزادی هیجده روزه داشت، وقتی زمان اجرای حکم اعدام خود را شنید گفت: «بچه‌ام شیرخواره است او باید حداقل چهل روز شیر مادر بخورد این فرصت را به من بدهید بعد اعدامم کنید!» اسم این خواهر پروین بود من فقط همان بار او را در بازجویی دیدم لذا اسم فامیلش را نمی‌دانم، ولی جلاد چنین فرصتی قائل نشد و آن خواهر با بی‌رحمی تمام اعدام شد.
یکی دیگر از جلادی‌های لاجوردی این بود که به شکنجه گران می‌گفت که چرا موقع تردد از کنار زندانیان بی‌تفاوت عبور می‌کنند، منظورش این بود که پاهایی که زیر شکنجه له‌ شده بود را لگد کنند یا همچنان که گاهاً انجام می‌دادند سطلی پر از آب سرد را روی سروصورت آن‌ها بریزند که مبادا خوابشان ببرد و یا اینکه از دست و یا پا و یا موی سر، زندانی را به این‌طرف و آن‌طرف می‌کشیدند تا در راهرو جابجایش کنند و …
دژخیمان زمانی که اسم زندانیان را می‌پرسیدند اسم هر کسی که به‌اصطلاح خودشان، قرآنی بود می‌گفتند: «چرا این اسم را پدر و مادرت برای تو انتخاب کرده است؟ چون برای منافقین حرام است» و همین موضوع پایه کینه‌کشی‌های بعدی‌شان می‌شد که در شلاق‌زدن‌ها تلافی می‌کردند، برای کسانی هم که اسم به‌اصطلاح غیر قرآنی داشتند همین رویکرد را داشتند و می‌گفتند که: «تو حتماً به خاطر این اسم است که منافق شده‌ای!» و ….
در بند ما مادر توانایان فرد هم بود که به او «حاج‌خانم» می‌گفتیم. برای بازجویی قسمتی از پرونده‌اش، گاه‌به‌گاه صدایش می‌کردند به همین خاطر شاهد بسیاری از جنایات صورت گرفته در اتاق‌های شکنجه بود. او تعریف می‌کرد: «خواهری به اسم معصومه عضدانلو که جوان هم بود در درگیری با گله پاسداران مزدور یک گلوله به فکش خورده و زنده دستگیر شده بود. در بازجویی برای شکنجه هرچه بیشتر جهت کسب اطلاعات وقتی با مقاومت بالای این خواهر مواجه شده بودند و نمی‌دانستند که چکار کنند؟ از لاجوردی سؤال کرده بودند که او هم گفته بود: از فک شکسته شدهاش که بیشتر اذیتش می‌کند او را شکنجه کنید».
قبل از عید سال۶۱ یک‌شب ۳نفر از مادران را صدا کرده و گفته بودند که برای شما می‌خواهیم عیدی بدهیم. مادر همدم، مادر زینت و یک مادر که بچه‌هایش فدایی بود رفتند، همچنین دو نفر از خواهران به اسم سیما حکیم مانی و خواهری که جثه بسیار ظریفی داشت و او را آقاموشه می‌گفتیم و تا آخرین لحظه زندگی‌اش کسی اسم واقعی او را نفهمید را نیز هم‌زمان صدا کردند. این دو خواهر زود برگشتند و گفتند به ما گفتند امیر (منظور لاجوردی) گفته که به شما بگوییم تا چند روز دیگر حکمتان اجرا می‌شود و این عیدی شماست و گفتند که به مادران هم عیدی داده است که الآن برمی‌گردند. لحظاتی بعد سه مادر هم برگشتند. مادر همدم گفت پسرم سعید را اعدام کرده‌اند و گفت به من گفته‌اند: «این عیدی توست!» مادر البته روحیه‌ای بسیار سرشار و عالی داشت بلافاصله دو رکعت نماز خواند و وقتی خواهران پرسیدند که نماز این موقع شب برای چیست؟ گفت «خدا را شکر کردم که بچه‌ام پاک و مجاهد از این دنیا رفت» دو مادر دیگر هم نکاتی با همین مضمون گفتند به مادر زینت هم که بچه‌هایش را اعدام کرده بودند، همین حرف را گفته بودند. به مادری که چند تا از پسرهای فدایی‌اش را اعدام کرده بودند نیز همین را گفته بودند. واقعاً آن شب از روحیه بالا و سرشار این مادران و دو خواهر دیگر همه ما غرق غرور از مقاومتشان بودیم و هزاران بار تحسینشان کردیم.
یک‌بار هنگام بازجویی که در راهرو شعبه منتظر بودم، یکی از مادران از یکی از دژخیمان سؤال کرد: «چرا برای بچه‌های کوچک، شیر نمی‌دهید؟ معده این‌ها به‌غیر از شیر چیزی را نمی‌تواند هضم کند، آبگوشت که یک یا دو قاشق و یا …می‌دهند برای معده نوزاد سنگین است و قابل‌هضم نیست» بر سر همین سؤال، مادر را مدتی به سلول انفرادی بردند و موقع انتقال او به بند، یکی از مزدوران به او گفته بود: «به ما از طرف امیر دستور داده شده است که این‌ها باید از بین بروند چه بزرگ‌ها و چه اطفالشان!»
در زمستان ۶۰ شاهد بودم که چند نوزاد در اوین به دنیا آمدند، ولی سریع جان می‌سپردند، علت هم کاملاً مشخص بود شیر مادرهایشان به خاطر بازجویی‌هایی که با شکنجه‌های طاقت‌فرسا همراه بود خشک می‌شد ضمن اینکه بعضی‌ها را هم بعد از وضع حمل اعدام می‌کردند.
شهید هاجر رباط کرمی زیر شکنجه‌های طاقت‌فرسای مزدوران عفونت پایش بسیار شدید و دردهای غیرقابل‌تحمل و تب‌های بالایی داشت. او شکنجه‌های زیادی را متحمل شده بود که همه به دستور لاجوردی انجام‌گرفته بود وقتی از هاجر همین موضوع را پرسیدم می‌گفت لاجوردی گفته است: «یا اطلاعاتت را می‌دهی و یا کشته خواهی شد! منهم که اطلاعاتی ندارم». هاجر هیچ‌وقت نمی‌توانست برای چند دقیقه سرپا بایستد او دانشجوی سال آخر پزشکی بود که پس از شکنجه فراوان اعدام شد.
شهید سیما حکیم مانی دست‌هایش فلج شده بود و برای مینیمم کار فردی هم بچه‌ها کمکش می‌کردند. می‌گفت وقتی لاجوردی بالای سرم آمده بود، جلادان به او گفتند: «ما یک کلمه هم نتوانستیم اطلاعات بگیریم» لاجوردی گفت: «دست بند قپانی بزنید و آویزانش کنید، آب و غذا هم به او ندهید و …تا بگوید» بعد از مدتی که مرا باز کردند: ابتدا فکر کردم که چون دستم آویزان بوده کمی بی‌حس شده است، ولی بعد فهمیدم که هر دو دستم فلج شده‌اند. سیما را در عصر روز چهارشنبه‌سوری در سال ۶۰ به جوخه اعدام سپردند. سیما دانشجوی سال آخر جامعه‌شناسی دانشگاه تهران بود.
شهید اشرف احمدی که باهم در اوین همبند بودیم، به بیماری قلبی مبتلا بود. وقتی نیاز به پزشک داشت خواهران او را لای پتو می‌پیچیدند و دم درب خروجی راهرو می‌گذاشتند تا درب را بازکرده و به دکتر ببرند ولی تا عصر و گاهاً تا شب نمی‌بردند و مجدد ا برمی‌گرداندند. حتی چندین روز طول می‌کشید تا یک‌بار او را به دکتر ببرند یک روز یکی از خواهران از مأموری که برای بردن او آمده بود پرسید که چرا بیمار قلبی را این‌قدر نگه می‌دارید تا بدتر می‌شود، او پاسخ داده بود که: «کارهای ما بر اساس دستور امیر است و الآن هم که می‌بریم به خاطر این است که خود پزشک خواسته است.» اشرف را هم نهایتاً با تمامی مشکلات جسمی و مشکلات ناشی از شکنجه‌ها به دستور لاجوردی اعدام کردند.
هرچند وقت یک‌بار ما را به حسینیه اوین می‌بردند. اولین روز که رفتیم دو جوان مجاهد پرشور را لاجوردی آورده بود که با آن‌ها مصاحبه کند ابتدا جلاد گفت که «این جوان‌ها را ما مسلح دستگیر کردیم و هر تلاشی می‌کنیم توبه نمی‌کنند، من این‌ها را آورده‌ام تا شما هم نظارت کنید و هم اینکه آن‌ها را نصیحت‌کنید!» اسم یکی حسین بود و دیگری عباس. لاجوردی اول آن‌ها را معرفی کرد و گفت من این‌ها را آورده‌ام تا شما هم ببینید آن دو برادر گفتند: «این‌ها ما را می‌شناسند لازم به معرفی نیست شما بگویید که امروز عصر چند شیشه خون مجاهدین را بالا کشیده‌اید و از همین‌جا شروع کنید! و….» تلاش لاجوردی دژخیم برای اینکه این دو برادر را شکست بدهد، به جایی نرسید و همان‌طور که آن دو برادر پیش‌بینی کرده بودند، مصاحبه به سرانجامی نرسید و آن دو برادر را بردند، موقع رفتن هر دو برادر گفتند: «بچه‌ها از شماها خداحافظی می‌کنیم چون سن و سال ما کمتر از ۱۸ سال است لاجوردی می‌خواهد وقتی ما را اعدام می‌کند توجیه داشته باشد از همه شماها خداحافظی می‌کنیم پیروز باشید» لاجوردی وقتی دید که هردوی آن‌ها، پوزه او را در حضور انبوهی زندانی به خاک مالیده‌اند گفت: «خودتان قضاوت کنید که ما نمی‌خواهیم مجازات کنیم ولی این‌ها ما را وادار می‌کنند!»، آن دو برادر مجاهد هم پرشور به همه می‌گفتند: «لاجوردی به هر دری زد، نشد لذا این آخرین شب ماست فردا و فرداهای دیگر شماها را نخواهیم دید به همه سلام برسانید!» فردا صبح خبر آمد که هردو را اعدام کرده‌اند و این‌طور پوزه جلاد در حضور جمع به خاک مالیده شد.
در زندان هرازگاهی بعد از خاموشی و حین خواب یک‌دفعه مأمور بند میامد و با دادوفریاد می‌گفت بلند شوید سریع آماده شوید الآن برنامه حسینیه است. یک‌شب بین شعبه و بند با مأموری که می‌رفتیم گفت که: «همین‌جا باش میایم و می‌برمت». تقریباً ساعت حدود یک‌نیمه شب بود، وقتی مأمور رفت بعد از مدتی احساس کردم کنار شیر آب هستم و یا جایی قرار دارم که صدای چکیدن قطرات آب میاید. تعجب کردم، مسیری که معمولاً ما را هرچند با چشم‌بند می‌بردند و میاوردند، چنین چیزی نداشت. وقتی چشم‌بندم را کمی کنار زدم، متوجه یک کامیون شدم. هوا تاریک بود بعد از دقت کردن متوجه شدم که داخل کامیون چندین پیکر اعدام‌شده روی‌هم افتاده و صدا مربوط به قطرات خون پاک آن‌ها بود که داشت از کامیون روی زمین می‌چکید. حدس زدم که برای ایجاد رعب و وحشت و فشار چنین کاری را می‌کنند بعد از برگشت به بند همین موضوع را برای یکی از خواهران تعریف کردم او هم گفت که این شگرد جدیدی از لاجوردی است که روی نفرات دیگری هم پیاده کرده است.
یک‌شب موسوی اردبیلی به حسینیه آمد. او گفت ما متأسفیم که این‌همه جوان پرشور به‌جای اینکه مشغول کار در مملکت شوند در اینجا حبس شده‌اید و … خیلی با شور و فتور می‌گفت به‌زودی و قبل از عید ۶۱ همه‌تان را آزاد می‌کنیم، همه می‌دانستند حرف‌هایش بی‌پایه است اما بلافاصله لاجوردی جلاد آمد و گفت: «اینجا جای هر کسی نیست که بیاید پرت‌وپلا بگوید، خواه از مقامات هم باشد، هر کس که می‌خواهد باشد اینجا فقط و فقط متعلق به من است، همه‌تان را می‌کشم، امکان ندارد یک نفر از اینجا جان سالم درببرد، حتی اگر دستور از بالا هم باشد، من نه آزاد خواهم کرد و نه سالم خواهم گذاشت، نسل شما باید از بین برود!».
اما نهایتا اثبات شد چه کسی میماند و چه کسی بعنوان جلاد تاریخ ثبت میشود. 

منیژه حکیم زاده

”هیچ کس به فریاد آقا نمی‌رسد“ !: پاسدار رضایی، سرکرده پیشین سپاه پاسداران رژیم

”هیچ کس به فریاد آقا نمی‌رسد“ !: پاسدار رضایی، سرکرده پیشین سپاه پاسداران رژیم

 پاسدار محسن رضایی
پاسدار رضایی، سرکرده پیشین سپاه پاسداران رژیم در اظهاراتی که روز 6شهریور در رسانه‌های حکومتی منعکس شد نسبت به ریزش و رویگردانی در بدنه نظام آخوندی هشدار داد و گفت:‌ «نخبگان، خبرگان، علما و اندیشمندان باید در مقابل هجمه‌های یأس، تردید و خستگیهای داخل خلأها را پر کنند».
پاسدار رضایی تنها سرکرده نظام نیست که این‌گونه وحشت‌زده هشدار می‌دهد. این روزها مهره‌های باند خامنه‌ای، باند مخالف و به‌خصوص عناصر ریزشی از نظام را به‌شدت زیر ضرب حملات خود قرارداده‌اند. روز 6شهریور خود خامنه‌ای نیز همین نگرانی را ابراز کرده و خطاب به طلبه‌هایی که در بیت‌العنکبوت جمع کرده بود، گفت: «اینی که بعضی‌ها اینجور القاء کنند، اینجور بنویسند و بگند که خوب انقلاب یک حادثه‌یی بود تمام شد، برگردیم به زندگی عادی، این خیانت به انقلابه».

این نگرانی خامنه‌ای به خوبی نشان می‌دهد که حرف سردمداران و مهره‌های خامنه‌ای با عناصر ریزشی و رویگردان از ولایت خامنه‌ای این است، که این عناصر تا آنجا نسبت به ارزشهای نظام لاقید شده و ریشه و مبانی نظام را زیر سؤال برده‌اند و بنیانی‌ترین اصل آن یعنی ولایت‌فقیه هم دچار شک و تردید شده‌اند.

یک نمونه دیگرش ابراز نگرانی آخوند احمد علم‌الهدی نماینده خامنه‌ای در مشهد است، نگران براندازی روحانیت و نیست و نابود شدن همه چیز نظام شده است:
«متأسفانه امروز حتی جریانهای سیاسی متدین به این رسیدند که روحانیت را براندازند؛ در حالی که همه باید بدانند اگر نظام از روحانیت مجرد شد، همه‌چیز نیست و نابود می‌شود“. (روزنامه اعتماد 2شهریور 96)

پاسدار رحیم پور ازغدی عضو شورای موسوم به انقلاب فرهنگی رژیم نیز ضمن نسبت دادن حیوان نجیب و روباه به عناصری از رژیم که به گفته او از ”مبانی انقلاب رویگردان“ شده و فاسد نامیدن آنها می‌گوید: ”حتی کسانی که سابقه انقلابی هم داشتند ولی دیگر آن آدم‌های اول انقلاب نیستند و دیگر مبانی انقلاب اسلامی را قبول ندارند و دچار فساد مالی شدند و عده‌یی در حال حاضر به‌دنبال خرید و فروش مناصب و پست‌های حکومتی هستند و سهم خود را بعد از انتخابات می‌خواهند که این بدعت‌های جدیدی است که به‌وجود آمده است“. (خبرگزاری تسنیم 1شهریور 96)
آخوند جوادی آملی نیز در یک اعتراف قابل‌توجه می‌گوید: «آنچه در مسأله توحید مشکل ماست، قارونی یا فرعونی فکر کردن است. مشکل ما در توحید همین دو غده است. غده فرعونی در همه‌ ما کم‌و بیش هست» (روزنامه اطلاعات 2شهریور 96).
محسن اسماعیلی عضو شورای نگهبان ارتجاع هم ضمن اعتراف به نفرت مردم از نظام ولایت‌فقیه و دین منحوس آن می‌گوید: ”شیوه‌های تبلیغی نادرست برخی از ماست که باعث فاصله گرفتن دیگران از دین شده است“ (سایت عصر ایران 1شهریور 96)
پاسدار غیب پرور سرکرده بسیج ضدخلقی نیز ضمن اشاره به بریدگیها و ریزشها در درون رژیم می‌گوید: «برخی خواص همراه امام تبدیل به جبهه منحرف انقلاب بعد از ارتحال ایشان شدند و به نوعی به‌صورت مستقیم مقابل ایشان قرار گرفتند» (خبرگزاری فارس 1شهریور 96).
واضح است این اوضاع بیانگر بن‌بست نظام از یک طرف و از طرف دیگر طلسم‌شکستگی روزافزون ولی‌فقیه ارتجاع از طرف دیگر است، به‌نحوی که دیگر قادر نیست آنطور که باید و شاید باندهای درونی و مهره‌های آنها را مهار کند.
در چنین شرایطی است که یک عضو مجلس ارتجاع به نام بهروز بنیادی ناله می‌کند که «هیچ کس به فریاد آقا نمی‌رسد».

سپاه پاسداران در مشهد شبکه جاسوسی رژیم ایران در عربستان را آموزش داده است

سپاه پاسداران در مشهد شبکه جاسوسی رژیم ایران در عربستان را آموزش داده است
 یکی از محلهای آموزش تروریستها در ایران تحت حاکمیت آخوندها
روزنامه عکاض عربستان روز دوشنبه 6شهریور 96 گزارش کرد اعضای یک شبکه جاسوسی مورد حمایت رژیم ایران که در حال محاکمه در عربستان هستند در یک پایگاه نظامی سپاه پاسداران در مشهد آموزش دیده‌اند.
بر اساس این گزارش شبکه جاسوسی به بهانه زیارت به مشهد برده شدند تا در کمپهای سپاه پاسداران آموزش داده شوند...

یکی از اعضای این شبکه هنگامی که قصد ترک عربستان از طریق فرودگاه بین‌المللی ملک فهد را داشت دستگیر شده است. بر اساس اعترافات این فرد، هنگامی که افراد این شبکه به فرودگاه مشهد می‌رسیدند به آپارتمانهای دارای مبلمان منتقل می‌شدند و برای سه روز در آنجا نگهداری می‌شدند.

نیروهای سپاه پاسداران این افراد را با چشمان بسته به کمپهای آموزشی در فاصله دو ساعتی فرودگاه منتقل می‌کردند. آنها کمک‌هزینه ویژه دریافت می‌کردند و همزمان با دریافت آموزشهای تسلیحاتی و انفجارها در قسمتهای خصوصی نگهداری می‌شدند.

افراد شبکه جاسوسی با احمد المغسیل که در حال حاضر در عربستان در بازداشت به‌سر می‌برد و در انفجار برجهای خوبر در سال 1996 نقش داشته است ملاقات کرده بودند...

در این گزارش آمده است احمد المغسیل برای دو هفته بر آموزشهای آنها نظارت داشت و از آنها خواسته بود تا بلافاصله بعد از بازگشت به عربستان هسته تروریستی ایجاد نمایند.

تحقیقات نشان می‌دهد این هسته دنبال ایجاد یک آژانس توریستی بوده است تا به اعزام مردان و زنان جوان به ایران برای آموزش بپردازد.

۱۳۹۶ شهریور ۷, سه‌شنبه

فیلم کامل: عربده کشی‌ حسن عباسی در برابر سوالات آتشین یک ملت که از زبان ...

مصاحبه آخوند دژخیم علی فلاحیان

هابیلیان مدافع جلادان دهه شصت – قسمت دوم


هابیلیان مدافع جلادان دهه شصت – قسمت اول

 بیشتر بدانید

دژخیم هاشمی نژاد لو داد که نظام ودژخیمان نظام مانند او تا کجا از آلترنایو بودن شورا (در گردهمائی پاریس )که معنی سرگونی دارد رعشه مرگ میگیرند

اقبال روز افزون مجاهدین در دانشگاه ها وجامعه ایران واعتراف محمد جواد هاشمی نژاد سر دژخیم مافیای هابیلیان واطلاعات ملاها

 


 در این رابطه حتما کلیک کنید وفیلم را ببینید

ماموریت برای شیطان توطئه های اجیرشدگان وزارت اطلاعات در داخل کشور

 اطلاعیه شکست ذلت بار ولایت فقیه ووزارت اطلاعات واطلاعات سپاه از پروژه خائن بریده های مزدور واستخدامی های اطلاعات در ایران ودر میان خانواده ها وترد بریده خائن های توسط خانواده ها،همراه با یک گالری

قدرت گرفتن مجاهدین وپیشرفت در داخل وخارج کشورومنطقه ووحشت مدیر دژخیم اطلاعات وسرکرده مافیای هابیلیان محمد جواد هاشمی نژاد محمد جواد هاشمی نژاد یکی از شکنجه‌گران رژیم: مجاهدین قوه‌یی خطرناک و پرنفوذحتما بخوانید -

وحشت از گردهمائی سالانه مقاومت وتشکیلات پولادین مجاهدین در آلبانی انروی سکه اطلاعیه شکست ذلت بار ولایت فقیه ووزارت اطلاعات واطلاعات سپاه از پروژه خائن بریده ها در داخل

اعتراف خامنه‌ای به مخالفت با هنجارهای نظام

اعتراف خامنه‌ای به مخالفت با هنجارهای نظام
 خامنه‌ای ولی‌فقیه ارتجاع
خامنه‌ای در دیدار با شماری از آخوندهای حوزه تهران، به نفرت اجتماعی از آخوندهای حاکم و تحمیلات ارتجاعی آنها، تحت عنوان مخالفت با هنجارهای نظام اعتراف کرد و گفت تثبیت این هنجارها کاری سخت و مشکل است. اظهارات خامنه‌ای در شرایطی است که رسانه‌های حکومتی طی دو ماه گذشته موارد متعددی از مقابله مردم و جوانان غیور ایران با آخوندهای سرکوبگر را گزارش کرده‌اند که یک نمونه آن گوشمالی یک آخوند سرکوبگر در متروی شهر ری در روز ۳۰تیر ۹۶ توسط پهلوان اصغر نحوی‌پور است. پهلوان اصغر، هنگامی که مأموران زبون و جنایتکار خامنه‌ای وی را از نزدیک هدف گلوله قرار دادند، خود را فرزند ایران می‌نامید.
ولی‌فقیه ارتجاع در اظهارات خود خطاب به آخوندهای هراسان رژیم گفت:
حفظ این هنجارهای جدید، اینها سخته، اینها کارهای مشکلی‌ست. همان دستهایی، همان قدرتهایی که با اصل انقلاب، با همه وجود مخالف بودند و کارشکنی می‌کردند، همانها با همین تداوم هنجارهای انقلابی مخالفت خواهند کرد، دشمنی خواهند کرد، کمااین‌که می‌بینید که دارند می‌کنند... امروز هم مبارزه لازمه تا بتوانیم این هنجارها را تثبیت کنیم. هنجارهای انقلاب را، باید به نتیجه برسانیم.

خامنه‌ای و روحانی؛ یأس و درماندگی به‌زبان معکوس

خامنه‌ای و روحانی؛ یأس و درماندگی به‌زبان معکوس
 
روز یکشنبه حسن روحانی همراه با اعضای دولت خود سر قبر خمینی سخنرانی کرد و روز دوشنبه علی خامنه‌ای در دیدار با گروهی از طلاب و آخوندهای حوزه سخن گفت. این هر دو، در این دو سخنرانی، نسبت به‌ آینده ابراز امیدواری کردند. روحانی درباره مسائل اقتصادی اجتماعی صحبت کرد و گفت: «ما امروز امیدوارتر از 4سال گذشته، خود را برای حل مشکلات کشور آماده و با اندوختة تجربه و امید بیشتر و اراده‌یی مستحکمتر برای انجام مطالبات مردم مهیا کرده‌ایم».
خامنه‌ای نیز ضمن ابراز خرسندی از دیدار با طلاب جوان، آنها را «نهالهای قدکشیده بوستان امامت و ولایت» نامید و گفت: «امروز بشریت به‌ویژه نسلهای جوان به‌شدت نیازمند حرفهای نو هستند و اسلام حرفهای نو و جذابی در زمینه انسان، جامعه و سیاست دارد که اگر به‌گوش جهانیان رسانده شود، قطعاً پذیرنده بسیاری خواهد داشت».

با اندکی دقت در سایر حرفهای هم خامنه‌ای و هم روحانی، آثار وحشت از بحرانهایی که رژیم را فراگرفته و به‌خصوص ناامیدی عمیق از آینده را می‌توان مشاهده کرد. روحانی هراس خود از آینده و از مطالبات مردم را این‌گونه بروز داد: «آنچه اهمیت دارد این است که امید مردم به ‌آینده و حضور آنها در صحنه و اعتمادشان به‌نظام و دولت باید باقی بماند».

روحانی با اشاره به‌ انتخاباتی که او در آن از صندوق در آمد و با این بیان که «امروز دیگر زمان سعی و خطا نیست» ضمن اشاره به ‌شرایط خطیر کنونی می‌خواست این پیام را بدهد که چون دیگر مجالی و امکان آزمون و خطایی نیست، پس خامنه‌ای و باند او بایستی به ‌او و راه‌حل او بگروند. کمااین‌که روحانی در همین سخنرانی هم‌چنین گفت: «اگر هدایتهای رهبری در کنار ما باشد... حتماً از مشکلات عبور خواهیم کرد». او پیش از این نیز در سخنرانی‌اش هنگام ارائه کابینه خود به‌ مجلس ارتجاع، در حالی که خطابش آشکارا به‌ خامنه‌ای بود، گفت: «تکلیفمان را روشن کنید؛ اگر می‌خواهید همه تحریمها را حذف کنیم، اهلا و سهلا!».

با توجه به ‌سایر حرفهای روحانی، به ‌سادگی می‌توان دریافت که «شاه‌کلید»ی که به‌زعم او قادر است قفلهای ناگشوده رژیم را باز کند، سرمایه‌گذاری خارجی است کما این‌که روحانی تاکنون چند بار گفته است که صنایع نفت و گاز نیاز به‌ جذب 200میلیارد دلار سرمایه دارد. اما بر اساس گزارش وزارت اقتصاد، دولت روحانی در جذب سرمایه‌گذاری خارجی، مطلقاً ناکام بوده و در سال 94، میزان جذب سرمایه‌های خارجی از سال 1380 به‌ این سو کمترین بوده و در این سال فقط 618هزار دلار بوده (1) و میزان سرمایه‌گذاری خارجی پس از امضای برجام در سال 95 نیز تنها به ‌2میلیارد دلار رسیده است. (2)

با تصویب تحریمهای جدید توسط کنگره آمریکا و زیر سؤال رفتن سرنوشت برجام، پیش‌بینی‌ها حاکی از بازگشت تحریمها به ‌قبل از امضای برجام است. توخالی بودن ادعا و لاف و گزاف روحانی که کاخ رؤیاهای خود را بر پایه‌های پوشالی برجام بالا برده به‌خصوص آنجا بارز می‌شود که آن را با حرفهای سایر مهره‌های دولت روحانی بسنجیم. در همین رابطه ظریف گفته است: «برجام (فقط) گچ را از پای ایران باز کرد... این‌که بتوانیم پس از بازکردن گچ از پا، قهرمان دو و میدانی شویم، به‌ خیلی از عوامل دیگر نیاز دارد...»

جالب است که یک روزنامه باند خامنه‌ای، ظریف را به‌خاطر این تشبیه مورد شماتت قرار می‌دهد و می‌نویسد: «در مقابل دشمن باید صورت را با سیلی سرخ کرد، نه این‌که به ‌او نشان داد اوضاع و شرایط ایران وخیم است و ما نیازمند این توافق هسته‌یی هستیم تا از نتایج آن منتفع شویم».(3)

در واقع هم خامنه‌ای و هم روحانی در اظهارات خود دقیقاً همین رهنمود را به‌ کار بسته و تلاش کرده‌اند صورت نظام را با سیلی سرخ نگه‌دارند.

خامنه‌ای در سخنان روز دوشنبه خود ضمن انشاپردازیهای امیدوارانه، با وارونه‌گویی خنده‌داری از «وجود وسائل و ابزارهای ارتباطاتی و رسانه‌یی فراگیر» ابراز رضایت کرده و «شکل‌گیری فضای مجازی را یکی از ویژگیهای دوران کنونی برای رساندن پیام حیات‌بخش اسلام» می‌شمارد و می‌افزاید: «یکی دیگر از امتیازات این دوران، کثرت سؤالها و شبهه‌ها در ذهنهاست که همین زیاد بودن سؤالها، ذهنها را برای یافتن پاسخها فعال و زمینه را برای عبور از مرزهای علم فراهم خواهد کرد».

معلوم نیست اگر چنین است چرا جیغ و فریاد مهره‌ها و رسانه‌های نظام مدام از خطرات فضای مجازی و از به ‌انحراف کشاندن جوانان به ‌آسمان بلند است؟ چرا آخوندها این همه از رویگردانی جوانان از رژیم و از به‌اصطلاح ارزشهای نظام شکوه و شکایت می‌کنند؟ چرا رژیم انبوه امکانات و انرژی و ارتش سایبری خود را به ‌فیلترینگ سایتهای اجتماعی اختصاص داده؟ چرا با گماشتن مدیر کل شنود وزارت اطلاعات، در رأس وزارت ارتباطات، این وزارتخانه را به ‌وزارت اطلاعات دوم تبدیل کرده و وزیر مربوطه، لدی الورود از فیلترینگ 8هزار کانال سایبری خبر داد و با برملا کردن شیادیهای روحانی که می‌کوشید گناه فیلترینگ و بگیر و ببند در فضای مجازی را به‌گردن باند خامنه‌ای و مشخصاً قوه قضاییه بیندازد، تأکید می‌کند که «در فیلترینگ اختلاف‌نظری با قوه قضاییه وجود ندارد».

به‌ این ترتیب علت وارونه‌گویی روحانی در زمینه اقتصادی اجتماعی، فلج اقتصادی و فقدان هرگونه راه‌حلی و حتی کمترین کورسوی نجاتی از هر سو و هراس از انفجار اجتماعی می‌باشد؛ کمااین‌که یکی از اقتصاددانان حکومتی اذعان می‌کند: «در حال حاضر انفجار اقتصادی و اجتماعی، شاید اصلی‌ترین دغدغه همه اقتصاددانان طیفهای مختلف فکری است». (4)

معنای وارونه‌گویی ولی‌فقیه ارتجاع در زمینه فرهنگی، جز اعتراف به ‌ورشکستگی مطلق ایدئولوژیکی نیست. در این مورد کافی است به ‌اظهارات پاسدار محسن رضایی سرکرده پیشین سپاه پاسداران و دبیر کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام نگاهی بیاندازیم: «در شرایطی در کشور قرار داریم که نخبگان، خبرگان، علما و اندیشمندان باید به‌ کمک انقلاب بیایند و از نظر فرهنگی خلأهای فرهنگی را پر کنند... امروز روز تردیدشکنی، یأس‌شکنی و خستگی‌ناپذیری است... امروز دارند چهره انقلاب، 8سال پرافتخار، وضعیت رهبری، نیروها و ارزشهای انقلاب را تخریب می‌کنند... اکنون در مقابل تخریبها و تحریفها خلأ وجود دارد. آتش به‌اختیار یعنی باید با این خلأها مبارزه کرد؛ صحنه‌هایی در جبهه خالی است و دشمن دارد می‌آید!». (5)

پانویس: ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سایت حکومتی مشرق ـ 6مرداد 96
2 ـ کیهان 23اردیبهشت 96
3 ـ روزنامه سیاست روز ـ 4شهریور 96
4 - وبلاگ حسین راغفر ـ 5شهریور 96
5 ـ سخنرانی محسن رضایی در جمع بسیجیان همدان ـ خبرگزاری نیروی تروریستی قدس (تسنیم) 3شهریور 96.

افشاگری نیویورک تایمز در مورد نقش مخرب حزب‌الله لبنان به‌عنوان گماشته و آلت دست رژیم ایران

 افشاگری نیویورک تایمز در مورد نقش مخرب حزب‌الله لبنان به‌عنوان گماشته و آلت دست رژیم ایران
 حزب الشیطان لبنان بازوی تروریستی رژیم آخوندی
روزنامه نیویورک تایمز 5شهریور 96 طی گزارشی با عنوان «حزب‌الله: گماشته، مأمور ویژه و پتک رژیم ایران در خاورمیانه» نوشت:‌

حزب‌الله به‌عنوان یک گروه شبه‌نظامی لبنانی شبکه‌یی از سنگرها و تونلها را در نزدیکی مرز جنوبی لبنان ساخت و هزاران شبه‌نظامی را آموزش داد و ذخایری از موشکهایی با قابلیت هدف قرار دادن مناطق دوردست را ذخیره ساخت.

همزمان با تغییر صورت گرفته در خاورمیانه و با شعله ورتر شدن درگیریها در اطراف منطقه حزب‌الله نیز تغییر کرد.

این گروه به‌سر عت قلمرو عملیاتش را گسترش داده است. گروههایی از شبه‌نظامیانش را به سوریه اعزام کرده است. مربیان خود را به عراق فرستاده است. در یمن از شبه‌نظامیان حمایت کرده و به سازمان دادن گردانی از شبه‌نظامیان در افغانستان کمک کرده است. گردانی که می‌توانند تقریباً در هر جایی بجنگند.

در نتیجه، حزب‌الله قدرتی در خود نیست بلکه مهمترین ابزار در پیشبرد جاه‌طلبیهای منطقه‌یی حامی خود می‌باشد: رژیم ایران

حزب‌الله تقریباً در همه درگیریهایی که برای رژیم ایران اهمیت دارد شرکت داشته و مهمتر از همه در عضوگیری، آموزش و تسلیح مجموعه یی از گروه‌های شبه‌نظامی جدیدی که آنها نیز دستور کار رژیم ایران را پیش می‌برند، کمک کرده است...

حزب‌الله تبدیل به بازوی موجود و بالقوه سپاه پاسدران گشته و تأمین کننده شبکه شبه‌نظامیان رژیم ایران است... سران رژیم ایران به‌طور فزاینده‌یی ‌برای پیگیری اهداف خود به حزب‌الله تکیه دارند.

رژیم ایران و حزب‌الله تکمیل کننده همدیگر هستند. برای رژیم ایران حزب‌الله نه تنها تأمین کننده نیروی نظامی بلکه تأمین کننده عوامل عرب زبانی است که راحت‌تر می‌توانند در جهان عرب کار کنند. برای حزب‌الله اتحاد با رژیم ایران به‌معنی پول برای شبکه گسترده خدمات اجتماعی در لبنان است. رژیم ایران پول مدارس، بیمارستانها و نیروهای نظامی از جمله تسلیحات، تکنولوژی و حقوق دهها هزار شبه‌نظامی حزب‌الله را می‌پردازد.

۱۳۹۶ شهریور ۶, دوشنبه

جدی‌ترین حرفها از غیرجدی‌ترین آخوند نظام

جدی‌ترین حرفها از غیرجدی‌ترین آخوند نظام
 آخوند علم‌الهدی
خیلی وقته که علم‌الهدی جای ملا حسنی رو گرفته بس‌که روزانه پرت‌وپلا بهم می‌بافه!

اینجا چند فقره از جدیدترین تولیداتشو میتونید بخونید و بخندید و به‌عنوان سند یه مقام حکومتی توی آرشیو کامپیوترتون نگهدارید، چه دیدی؟ شاید یه روزی توی یه دادگاه صالحه به درد خورد!

اولین جمله قصار:
امام جمعه مشهد تصریح کرد: متأسفانه امروز حتی جریانهای سیاسی متدین به این رسیدند که روحانیت را براندازند (منبع: سایت انتخاب ۱شهریور ۹۶)

شک نکنید! این حرف جریانهای معاند و برانداز نظام نیست. حرف آخوند جنایتکاریه که ششدانگ حواسش جمع منافعش هست و مواظبه چیزی علیه منافع دار و دسته خودش نگوید.

مثلاً به این یکی نگاه کنید باز هم محصول علم‌الهداست از همون منبع!

دومین و سومین جمله قصار:
امام جمعه مشهد گفت: این بار دنیا به نتیجه نابودی روحانیت رسیده!

همین آخوند یه جای دیگه گفته: اداره کردن این مردم به مراتب آسانتر از مردمی است که زیاده‌خواه باشند، افزون طلب باشند، رفاه طلب باشند... مردم طغیانگر در برابر کمبودها مدیریت شون سخت‌تر و مشکل‌تر خواهدبود... اینها جوانهای سرکشند، این مردم، مردم یاغی اند، مدیریت مردم یاغی و جوان سرکش در کشور کار آسانی نیست... شعار آزادی می‌دهید بخیال خودتون دل چندتا جوان رو هم خوش کردید دنبال سرتون در یک اردوکشی سیاسی راه انداختید این «یکی بر سر شاخ و بن می‌برید» هست، یکی چیزی نیست که به‌نفع خودتون باشه و به نفع مدیریت تون...

علم‌الهدی توی همون صحبت‌هاش که سایت انتخاب منعکس کرده، این جمله رو هم گفته:
چهارمین جمله قصار:
آیت‌الله فلسفی روز دوم پیروزی انقلاب در مدرسه فیضیه گفته بود اگر ما در نظام و انقلاب شکست خوردیم شما طلاب و اهل علم را با اره‌ای دو نیم می‌کنند!

و به این ترتیب، همه حرف‌هایی که باید از رادیو‌های بیگانه! شنید همه‌اشو سرجمع و یکدست و بی‌کم و کاست یه آخوند حکومتی به اسم علم‌الهدی گفت و وضعیت سیاسی و اجتماعی نظامو برملا کرد! آیا کسی بهتر از این میتونست وضعیت حکومت جمهوری اسلامی! رو به این خوبی و با این میزان اختصار و با این درجه از پیش‌بینی سیاسی تصویر کنه؟

حالا برای حسن ختام هم که شده آخرین جمله‌اشو دوباره بخونید که واقعاً شاهکار پیشگویی سیاسیه!:
آیت‌الله فلسفی روز دوم پیروزی انقلاب در مدرسه فیضیه گفته بود اگر ما در نظام و انقلاب شکست خوردیم شما طلاب و اهل علم را با اره‌ای دو نیم می‌کنند!

اعتراف پاسدار جنایتکار محسن رضایی- «یأس»، «تردید» و «خستگی» در هنگامی که «دشمن دارد می‌آید»

 اعتراف پاسدار جنایتکار محسن رضایی- «یأس»، «تردید» و «خستگی» در هنگامی که «دشمن دارد می‌آید»

پاسدار محسن رضایی
فضای یاس، تردید، و ریزش و بریدگی در سطوح مختلف رژیم و در میان باندهای رژیم که ناشی از موقعیت کلی رژیم است در کلام سردمداران حکومتی و رسانه‌های رژیم به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم موج می‌زند.
پاسدار محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام به «یاس، تردید و خستگیها» اذعان کرده و به «نخبگان نظام» هشدار داد: «در شرایطی در کشور قرار داریم که نخبگان، خبرگان، علما و اندیشمندان باید به کمک انقلاب بیایند و از نظر فرهنگی خلأهای فرهنگی را پر کنند، این افراد باید در مقابل هجمه‌ها یأس، تردید و خستگیهای داخل خلأها را پر کنند... بعضی وقتها دشمن این طور نشان می‌دهد که همه چیز از جمله ارزشها از دست رفته، انقلابیون منهدم شده‌اند... ، باید یأس‌شکنی شده، تردیدها زدوده و خستگیها کنار برود». پاسدار رضایی در خلال کلی گوییهایش اشاره‌یی هم به هویت آنچه که «دشمن» می خواند کرد و با ابراز نگرانی افزود: «دارند چهره انقلاب، هشت سال پرافتخار، وضعیت رهبری، نیروها و ارزشهای انقلاب را تخریب می‌کنند؛ آن زمان می‌گفتند چماق به دست الآن می‌گویند خشونت‌طلب. اکنون در مقابل تخریبها و تحریفها خلأ وجود دارد. آتش به اختیار یعنی باید با این خلأها مبارزه کرد؛ صحنه‌هایی در جبهه خالی است و دشمن دارد می‌آید» (روزنامه رسالت – 5شهریور).

آخوند طباطبایی عضو ارشد باند آخوندهای حکومتی موسوم به جامعه روحانیت مبارز، در مورد بن‌بست و شکافها و ریزشهای درون باند خامنه‌ای به رسانه‌های حکومتی گفت: «اصولگرایانی که با منصب و مقام اصول‌گرا شدند کار را به دست گرفتند؛ آنها تریبون داشتند اما فهم سیاسی نداشتند. اصول‌گرایان در تشخیص شرایط و تبیین واقعیات دچار مشکل هستند. امروز از صحبتها‌یی که مطرح می‌شود این موضوع را می‌توان درک کرد. این جامعه روحانیت دیگر جایگاه قبل را ندارد و این افول هم به‌خاطر اشخاص است» (آفتاب یزد- 5شهریور).

یک روزنامه باند شرکای حسن روحانی هم با اذعان به شقه درونی این باند با عنوان «اصلاح طلبی در وضعیت خوبی نیست» نوشته است: «وضعیت سیاسی ایران پس از معرفی کابینه دوازدهم و مخصوصاً بعد از داستان رأی اعتماد در مجلس با اعوجاجات و درهم‌ریختگی عجیبی مواجه شده است...» (روزنامه آرمان- 5شهریور).

روزنامه حکومتی شرق نیز با درج اذعان یکی از باندهای متحد حسن روحانی تصویر روشنی از عمق شقه درونی این باند و باندهای حاکم داده و از جمله نوشته است: «اساسا جریان اصلاح‌طلبی در ایران جریانی معیوب و وابسته است و در مجموع اگر عملکردی هم داشته باشد، در راستای تحکیم وضع موجود بوده و دغدغه‌یی برای مطالبات عمیق اجتماعی مردم از جمله عدالت و آزادیهای اساسی ندارد. به گفته آنها سران جریان اصلاح‌طلبی، رانده‌شدگان هستند و بنابراین اگر دوباره موقعیتی به دست آورده و به مناصب رسمی بازگردند، تمام تلاش‌شان در درجه اول پرکردن جیبهای خود و سپس اقوام‌شان است...» (شرق – 5شهریور).

۱۳۹۶ شهریور ۵, یکشنبه

تاکید نیکی هیلی : بر لزوم بازرسی از تأسیسات نظامی رژیم آخوندی

 تاکید نیکی هیلی : بر لزوم بازرسی از تأسیسات نظامی رژیم آخوندی

نیکی هیلی سفیر آمریکا در ملل متحد پس از بازگشت از سفر به وین و ملاقات با مقامات آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، طی یک کنفرانس مطبوعاتی در نیویورک تاکید کرد درحالیکه رژیم حاکم برایران، مراکز نظامی خود نظیر پارچین را که مظنون به فعالیتهای اتمی هستند، از بازرسی آژانس استثنا می کند، برجام چنین استثنایی را قائل نمی شود . وی ضرورت بازرسی از تأسیسات نظامی رژیم را مورد تاکید قرار داد و گفت: آژانس با حکومتی سر و کار دارد که تاریخچة روشنی از دروغگویی و پیشبرد برنامه‌های اتمی مخفی دارد.

لاجوردی جلاد اوین – منیژه کشمیری

لاجوردی جلاد اوین – منیژه کشمیری
 
من در مرداد سال ۱۳۶۱ دستگیرشده و به زندان اوین منتقل شدم. یادم هست روز ۱۹بهمن۶۱ یعنی یک سال بعد از شهادت اشرف و موسی در بند فضای دیگری بود، انگار خبری درراه بود و نفرات باهم پچ‌پچ می‌کردند که موضوع چیست و چه می‌تواند باشد؟
از همان ابتدای صبح خیلی‌ها را برای بازجویی صدا کردند که رفتند ولی برنگشتند و بعد فهمیدیم همان روز یعنی یک سال بعد از شهادت موسی و اشرف تعدادی را برای اعدام برده بودند و بازجوهایی که تحت مسئولیت لاجوردی بودند با خوشحالی گفته بودند به مناسبت سالگرد … جشن داریم و… خیلی‌ها را که از مدت‌ها قبل منتظر دادگاه بودند، آن روزها برای دادگاه برده بودند تا برای مراسم جشنشان تعدای را برای اعدام آماده کنند. خیلی‌ها را هم آن روز در کینه‌کشی حماسه تاریخی اشرف و موسی برای شکنجه و بازجویی بردند.
یکی از روزهای تابستان سال ۶۲ هم که در بند بودیم از بلندگوی بند ۲۴۰ بالای اوین گفته شد: همه وارد اتاق‌ها درب‌ها را هم ببندند و کسی بیرون از اتاق‌ها نباشد!
خبر داشتیم که لاجوردی می‌خواهد به بند بیاید، معلوم نبود موضوع چیست و چکار دارد؟ ولی می‌دانستیم هر وقت او می‌آید و می‌رود پشت سرش انواع فشارها، شکنجه، جابجایی و خلاصه شرایط زندان سخت‌تر می‌شود.
بعد از حدود یک ساعت وارد بند شد، ما از فضای بند و پچ‌پچ‌ها متوجه آمدن او شدیم، چون توی اتاق‌هایمان محبوس بودیم که دربش بسته و فقط دریچه باز بود و کسی نمی‌توانست از دریچه بیرون را نگاه کند، از روی تحرکات و نگاه‌های پاسداران زنی که اتاق را می‌پاییدند، فهمیدیم جلاد وارد بند شده است.
ما در اتاق ۵ بالا بند ۲۴۰ حدود ۸۹ نفر بودیم که به‌صورت فشرده روی پاهای خودمان و روی موکت کثیف کف اتاق نشسته بودیم (ظرفیت این اتاق در دوران شاه ۱۰ الی ۱۳ نفره بود) روزها به‌دلیل فشردگی گوشه و کنار راهرو و پشت درب‌ها و کنار سرویس و سایر اتاق‌ها با بهانه‌ها مختلف پخش می‌شدیم، ولی شب‌ها باید همه در اتاق خودشان و راهروی باریک و کوتاه جلوی اتاقشان مستقر می‌شدند و حق هم نداشتند یک متر به سمت اتاق کناری بروند، چون آن را به‌حساب درست کردن تشکیلات و… می‌گذاشتند و کار به بازجویی و شکنجه کشیده می‌شد، شب‌ها این جمعیت در دو الی سه شیفت برای خوابیدن تقسیم می‌شد و… و خلاصه تنگی جا از معضلات جدی‌مان بود که مبنای همه مشکلات و مسائل اعم از بهداشتی و بیماری‌ها و… بود.
مدتی گذشت، درب اتاق ما را باز کردند، سه الی چهار زن پاسدار به حالت حفاظت جلوی اتاق و چند تا هم دور لاجوردی را گرفته بودند. لاجوردی جلاد به جلوی درب اتاق ما رسید، همه به او خیره شده بودیم، گویی خدا موجودی پلیدتر از او خلق نکرده است، درون و بیرونش یکی بود، قیافه‌اش واقعاً شبیه یک جغد شوم و خشن بود که شقاوت از آن می‌بارید، زبانی تلخ، نگاهی تیز و کینه‌توزانه و حالت زوم شدن روی افراد داشت. از نگاهش می‌توانستی خط و هدف و نیاتش را بخوانی. من نیز در زاویه‌ای در اتاق نشسته بودم که او را از رخ و نیمرخ بخوبی می‌دیدم و تمام مدت احساس می‌کردم كه دارم یک گرگ درنده را می‌بینم: یک وحشی، یک قاتل، یک آموزش‌دیده مرام خمینی.
جلاد پای درب اتاق ایستاد. معلوم بود از پشت عینک دودی‌اش دارد به همه نگاه می‌کند و تقریباً توی صورت تک‌تک نفرات و چشم در چشم همه می‌شد.
درحالی‌که نگاه‌هایش را بین همه می‌چرخاند، ناگهان به یکی از بچه‌ها به نام فرح بیات افشار گفت: تو! آره! تو بلند شو ببینم،
فرح بلند شد، از او پرسید اسمت چیه؟ گفت: فرح
با خشونت پرسید فرحِ چی؟ فرح جواب داد: بیات افشار
چند ثانیه از پشت عینک دودی توی چشمان فرح نگاه کرد و بعد رو به زن پاسدار پشت سرش پچ‌پچی کرد و روبه فرح گفت بشین! (فرح همان سال با وجودی که پدرش از نظامیان مهم دوره شاه و خمینی بود و خیلی تلاش کرده بود که از اعدام او جلوگیری کند ولی چون لاجوردی با او ضدیت خاصی داشت پرونده او را دست گرفته و اعدامش کرد)
لاجوردی جلاد رو به همه گفت: اومدم ببینم مشکلی، چیزی ندارید؟
همه ساکت بودند و چیزی نگفتند، یکی دوتا از بچه‌ها می‌خواستند بلند شوند و اعتراضات را بگویند ولی با پچ‌پچ به هم رساندیم چیزی نگوییم تا زودتر برود. تعدادی از بچه‌ها مخالف بودند و می‌گفتند نباید ترسید، باید بگوييم که اینجا چه خبراست و…
ناگهان یکی از بچه‌ها (اعظم یوسفی) بلند شد و گفت من می‌خواستم چند مشکل را بگویم، لاجوردی گفت: اسمت چیه؟ او اسمش را گفت، پشت سرجلاد، پاسداری بود که مشخص بود با قلمش اسم اعظم را یادداشت کرد.
بعد اعظم گفت: مشکل مهم ما اینجا این هست که جایمان خیلی در این اتاق تنگه، اینجا چند تا مادر و بچه داریم، مریض داریم، نفرات مسن داریم و شب‌ها به‌نوبت باید استراحت کنیم … لاجوردی نگذاشت ادامه بدهد سریع پرسید چند نفر هستید؟
پاسدار زنی که کنارش بود و به‌اصطلاح مسئول بند بود گفت: حاج‌آقا ۸۹ نفرند!
لاجوردی گفت: هرکس جدید آمد اول به این اتاق بفرستید تا به عدد ۱۰۰ برسه بعد صحبت می‌کنیم…
با پررویی گفت خوب دیگه چی؟ واعظم حرفی نزد و نشست
بعد گفت: به من گزارش‌شده این اتاق منافقاش زیاده، حال ببینیم چکار میشه کرد و رفت.
عصر همان روز ۸ نفر از اتاق ما را پشت بلندگو برای بازجویی صدا کردند، آن‌ها رفتند و تا سه روز بعد برنگشتند، بعد از سه روز از درب بند چند نفر بدو بدو آمدند و گفتند بچه‌ها بیایید اعظم برگشته، رفتیم جلوی درب، دیدیم آن‌قدر به کف پایش شلاق زده بودند که پوست و گوشتش از هم بازشده و تاول‌های خونی تا زیر زانوهایش بیرون زده و حالش خیلی بد بود، دو سه نفر دستهایمان را به شکل صندلی قلاب کرده و اعظم را که چهاردست‌وپا و درحالی‌که دمپایی‌هایش را مثل کفش به دست‌هایش کرده و تا بند چهاردست‌وپا آمده بود را بلند کرده به اتاق منتقل کردیم…
از تعداد هشت‌نفری که بعد از بازدید لاجوردی به‌عنوان بازجویی رفتند خبر رسید که چند نفر به بند دیگری منتقل‌شده‌اند و از دو سه نفرشان هم خبری نشد.
بعد فهمیدیم که آن روز لاجوردی برای تجربه و تحلیل بند آمده بود تا بعضی نفرات را از نزدیک ببیند، نفرات معترض را شناسایی کند و… و ترس و وحشت‌های بعدی‌اش برای خفه کردن مقاومت را برنامه بریزد… در هر اتاقی با یک هدف مشخص واردشده بود و برای آن طرح خاص می‌ریخت. آمار بند ما در آن زمان بالای ۵۰۰ نفر بود.
حالا که حدود ۳۵ سال از آن روز می‌گذرد به یاد آن شهیدان می‌افتم و می‌گویم خداوند چقدر زیبا کیفر جلادان را داد،
چه کسی آن روز فکر می‌کرد که کسی آن موقع تازه متولدشده است، سال‌ها بعد در قامت جوانی رعنا و سرفراز جایی میان دو چشم خون‌چکان جلاد را نشانه بگیرد… .

علی‌اکبر قهرمان در چشم به هم زدنی پاسخی به دژخیم داد تاریخی که تا انسان‌های باشرف هنوز حضور و حیات دارند آن‌ها نمی‌توانند از کیفر اعمال جنایت‌کارانه خود فرار کنند و یا شاید می‌خواست پیام خدا را به او برساند که گفت چه زود است ستمکاران بدانند به کدامین جایگاه روان‌اند…
منیژه کشمیری

سایت پارچین بسیار خطرناک است - رژیم ایران در سایت پارچین فعالیتهای مشکوک دارد.

سایت پارچین بسیار خطرناک است - رژیم ایران در سایت پارچین فعالیتهای مشکوک دارد.


کتر سالم حمید می‌گوید سایت پارچین بسیار خطرناک است. اگر رژیم ایران چیزی برای پنهان کردن ندارد و برنامه‌اش مسالمت‌آمیز است باید اجازه بازدید از این سایت را بدهد.
اسکای نیوز 4شهریور 96: نیکی هیلی سفیر آمریکا در سازمان ملل می‌گوید درصورتی‌که فعالیتهای اتمی رژیم ایران مسالمت‌آمیز بوده و چیزی برای مخفی کردن ندارد دلیل ندارد بازدید از سایتهای نظامی توسط بازرسان بین‌المللی را رد کند؟
خبرها حاکی است که رژیم ایران در سایت پارچین فعالیتهای مشکوک دارد.

گزارش انستیتوی علوم و امنیت بین‌المللی می‌گوید بازرسی از پارچین باعث خواهد شد اطلاعات مهمی از فعالیتهای اتمی رژیم ایران به‌دست بیاید. رژیم ایران با خط سرخ بازی می‌کند از یک طرف مدعی است که از توافق اتمی حفاظت می‌کند و از طرف دیگر اعلام آمادگی می‌کند که غنی‌سازی اتمیش را از سر بگیرد.

این اقدامی تحریک‌آمیز است که دولت دونالد ترامپ را خشمگین می‌کند و دست آن را برای هر اقدامی باز می‌کند.

دکتر سالم حمید از امارات متحده عربی به اسکای نیوز گفت:
ترامپ در گذشته تصریح کرده بود توافق اتمی را لغو می‌کند ولی قبل از این‌که آن را لغو کند می‌خواهد مطمئن شود آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به چه میزان در بازرسی از سایتهای رژیم ایران جدی است. معلوم شده است دوربینهای نظارتی در تمامی سایتها بکار گرفته نشده است. این رژیم با موضوع دوربین‌ها بازی می‌کند.

بعید نیست رژیم ایران با بازرسی سایت پارچین موافقت کند. این سایت بسیار خطرناک است می‌گویند آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است. اگر رژیم ایران چیزی برای پنهان کردن ندارد دلیلی ندارد با بازرسی از این سایت مخالفت کند.

حتی می‌بینیم که جواد ظریف، یوکیا آمانو مدیر کل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را تهدید کرد و گفت اظهارات هیلی انعکاسات منفی به‌دنبال خواهد داشت. سپس تهدید علی اکبر صالحی را شنیدیم که گفت طی پنج روز غنی‌سازی را از سر می‌گیریم.

این رژیم از فعالیتهای اتمیش اهداف مسالمت‌آمیز را دنبال می‌کند چرا نمی‌گذارد از سایت هایش بازرسی شود؟ رژیم ایران منابع زیاد نفت و گاز دارد و نیازی به استفاده از انرژی اتمی ندارد. با تغییر دولت در آمریکا امیدواریم که آنها نسبت به رژیم ایران برخوردی قاطعانه‌تر داشته باشند.

افشای جزییاتی از قاچاق سلاح از ایران به عربستان سعودی - الشرق الاوسط

افشای جزییاتی از قاچاق سلاح از ایران به عربستان سعودی


روزنامه الشرق‌الأوسط 4شهریور 96 خبر داد:
تحقیقات ریاض نشان داد ۵عضو یک شبکه تروریستی که با احمد ابراهیم المغسیل طراح حمله به برجهای خوبر ارتباط داشتند سلاح و مواد مخدر را از ایران به استان قطیف عربستان قاچاق می‌کردند.

رژیم ایران به مدت ۱۹سال به طراح حمله به برجهای خوبر عربستان پناهندگی داده است. بنا‌ به اعتراف این ۵نفر تسلیحات به داخل عربستان سعودی از مسیر آبهای خلیج‌فارس قاچاق شده و به گروه‌های مسلح در استان قطیف می‌رسد. تسلیحات توسط کشتیهای رژیم ایران قاچاق شده و تحت نظارت مستقیم مغسیل بوده است.

مقامات ایرانی نه تنها گروه‌های تروریستی را در قطیف مسلح می‌کنند بلکه به فراریانی که در سعودی تحت تعقیب اند وسایل فرار از طریق دریا می‌دهند.

۱۳۹۶ شهریور ۴, شنبه

اشک کاندیدای سوختة خامنه‌ای برای میر غضب محبوب خمینی


اشک کاندیدای سوختة خامنه‌ای برای میر غضب محبوب خمینی


 
ادامه تبلیغات افسارگسیخته و هیستریک علیه مجاهدین در تمام رسانه‌ها و نمایشهای جمعه و شنبه رژیم، هفته گذشته مصادف شد با سالگرد به درک واصل شدن لاجوردی میرغضب محبوب خمینی؛ و مهره‌ها و رسانه‌های رژیم در راستای به‌اصطلاح عوض شدن جای جلاد و شهید که خامنه‌ای گفته بود انبوهی مطالب راجع به این جلاد گفتند و نوشتند.

از جمله آخوند رئیسی جلاد قتل‌عام 67 مصاحبه مفصلی درباره لاجوردی با روزنامه جوان ارگان بسیج سپاه پاسداران کرد این مصاحبه روز دوم شهریور چاپ شده است و طی آن رئیسی با همان فرهنگ آخوندی خود درصدد توجیه جنایتهای پیش کسوتش لاجوردی بر آمده است. این توجیهات قبل از هر چیز از چهره کریه خمینی و ماشین جنایتش پرده برداشته است:
خبرنگار از رئیسی سؤال می‌کند: عده‌یی با توجه به این‌که لاجوردی سابقه کار یا تحصیلات خاصی در امرِ قضا نداشت، صلاحیت او را برای تصدی این مسند نفی می‌کنند... دیدگاه و تحلیل شما در این باره چیست؟ 

رئیسی در جواب تصریح می‌کند: «در مباحث شرعی، مجتهد بودن قاضی از شروط لازم است، اما بعد از انقلاب، به‌دلیل این‌که دستگاه قضا باید اداره می‌شد و مجتهد هم به اندازه کافی نداشتیم، امام فرمودند: مقلد هم می‌تواند قاضی باشد».

البته قبل از این هم از جنتی شنیده بودیم که هیچ‌کدام از مقامهای قضایی تحصیلات حقوقی نداشتند؛ اما این حرف رئیسی از قول خمینی دیگر سقف بود، این‌که قاضی تنها کافی است مقلد خمینی باشد. انصافاً هم برای کاری که خمینی می‌خواست، یعنی صدور احکام اعدام و قتل‌عام زندانیان مجاهد همین کافی بود. کما این‌که خود همین رئیسی و پور محمدی و رازینی و بقیه که احکام قتل‌عام 30هزار زندانی سیاسی مجاهد را صادر کردند، طلبه‌هایی بودند که از حدود 20سالگی وارد کار «قضاوت» شده بودند و حتی در حوزه هم از مقدمات و سطح فراتر نرفته بودند.

رئیسی درباره مجاهدین و این‌که چرا خمینی این همه تشنه به خون آنها بود، اعترافات شنیدنی در همین مصاحبه دارد. وی از جمله می‌گوید: «یادم است موقعی که مجاهدین خلق زندانی در پی پیروزی انقلاب از زندان آزاد شدند و پرچم خود را با آیه «فضل‌الله المجاهدین…» در راهپیمایی‌ها بالا بردند، اکثر مردم نسبت به آنها حسن‌نظر داشتند... (مجاهدین) قبل از سال ۶۰ - که هنوز وارد فاز نظامی نشده بودند- با مطرح کردن چهره‌هایی که آنها را شهدای انقلاب تلقی می‌کردند، بین نسل جوان، به‌خصوص دانشگاهها به سرعت عضوگیری می‌کردند و موفقیتهایی را هم به دست آورده بودند. از گزارشاتی که درباره فعالیتهای آنها از سراسر کشور می‌آمد، کاملاً مشخص بود که اعتقادی به رهبری امام ندارند و طبق برنامه‌ها و مقاصد خودشان کار می‌کنند. آنها بعد از پیروزی انقلاب و در فضای باز سیاسی، به یارگیری گسترده در سطوح مختلف جامعه دست زدند...» 

ملاحظه می‌کنید گناه بزرگ مجاهدین یکی این بود که توانسته بودند در جامعه و به‌خصوص جوانان و دانشگاهها نفوذ و گسترش فوق‌العاده‌یی پیدا کنند و دیگر این‌که اعتقادی به خمینی نداشتند و همین برای اعدام و قتل‌عامشان کافی بود و در واقع خمینی از اولین ماههای حکومتش، با دیدن اقبال مردمی از مجاهدین، نقشه نابودی آنها را در سر داشت.