بازهم وزارت بدنام آخوندی نبش قبر کرد- علیاکبر عندلیبی
در تاریخ شنبه ۷ مرداد ۹۶ خبرگزاری حکومتی مهر مصاحبهای با دو تن از مزدوران رژیم با تیتر زیر را خواندم:
«خاطرات زندان مخوف مجاهدین در دهه ۷۰/ نفوذ وزارت اطلاعات تا قلب اشرف»
وزارت اطلاعات با راهاندازی این مصاحبه از زبان دو مزدور میخواهد لشگر کشی رژیم به عمق ۷۰ کیلومتری خاک عراق که به قصد بلعیدن عراق و یا حداقل نابودی و به اسارت کشیدن مجاهدین صورت گرفت را حمایت از کردهای عراقی القا کند و با دروغ پردازی در مورد رفتار مجاهدین با افراد اسیرشده، از آنان شیطان سازی کند.
من یک شاهد زنده از عملیات مروارید هستم که در سال ۱۳۷۰ (۱۹۹۰ میلادی) به همراه ۵ نفر دیگر ازجمله دو مزدوری که در نمایش فوقالذکر وزارت اطلاعات شرکت کرده بودند، اسیر شدم.
قبل ازهر نکتهای باید اذعان کنم، خواندن این موضوع خودم را به گذشته و داستان عملیات پیروزمند مروارید برد و اینکه کجا بودم و چه مسیری را طی کرده والان کجا هستم و بسیار غرق شرف و شعف و افتخار از اینکه عضوی از سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران با راهبری پاکباز برادر مسعود و خواهر مریم عزیز و در کنار زنان و مردان مجاهدی هستم که بهراستی هرکدامشان گنجینهای از ارزشهای والای انسانی و مبارزاتی و بزرگترین سرمایههای خلق قهرمان ایران هستند و بهجرئت باید بگویم عناصری بلا جایگزین که تمام هستیشان را فدای راه آزادی کردهاند و بالاترین الگو در ارزشهای والای انسانی برای خودم میباشند.
اما سؤال اصلی از این نمایش مسخره وزارت اطلاعات این است که چرا آخوندها بعد از گذشت ۲۳ سال نبش قبر کردند و مهمتر اینکه چرا در این ایام رژیم اینقدر در رابطه با مجاهدین به تلاطم و تکاپو افتاده است؟!
و بهراستی نبش قبر امثال این دو مزدور و تکرار مزخرفاتی تماماً جعلی که سناریوی آن در اتاقهای توطئهچینی وزارت ساخته میشود، آیا جز نشانه آشکار ضعف و انحطاط رژیم ولایت و فرارسیدن نبرد آخرین در مرحله سرنگونی حاکمیت جهل و جنایت نیست؟!
من واقعیتهای هردو طرف جنگ یعنی هم مجاهدین و هم رژیم را در رابطه با تمامی موضوعات مورد بحث که این دو مزدور و یا امثال مهرداد ساغرچی از مأموران وزارت بدنام در آلمان و بقیه مزدوران که به فرموده وزارت اطلاعات علیه مجاهدین نشخوار کردهاند را از نزدیک باپوست و گوشت لمس کرده و با چشم دیدهام.
در لحظه دستگیری درصحنه جنگ رودررو، در عملیات مروارید آن هنگام که مجاهدین بالای سرما رسیدند و ما را دستگیر کردند یکی از مجاهدین گفت که رهبری ما گفته از این لحظه که شما سلاح ندارید اسیر مجاهدین نیستید بلکه شما میهمان مجاهدین هستید و علیرغم شوک بسیار قویی که این جمله در آن لحظات به من وارد کرد اما خودم به این حرف از طرف رهبری این مقاومت نا باور بودم و فکر میکردم که برای تبلیغات و تأثیرگذاری روی من است و ساعاتی بعد ما را اعدام خواهند کرد اما مرور زمان به من ثابت کرد که عین واقعیت بوده است.
خوب یادم است که رژیم در توجیهات قبل از عملیات به ما میگفت: نباید کسی زنده دست مجاهدین بیفتد چون آنها شمارا زیر شنی تانکها مثله میکنند و یا با بنزین به آتش میکشند یا زنده به گور میکنند و یا گوش، زبان و بینی شمارا خواهند برید و…
تقریباً بعد از گذشت یک ماه از اسارت ما، از طرف سازمان از صلیب سرخ دعوت شد و نماینده صلیب سرخ دریکی از مقرات مجاهدین در بغداد با تک تک ما دیدار کرد و طی همین دیدار مجاهدین از ما خواستند که برای خانوادههایمان از طریق صلیب سرخ نامه بدهیم چراکه اگر خودمان اقدام میکردیم این نامهها توسط وزارت بدنام آخوندی کنترل میشد.
من خودم آگاهانه و با شجاعت و افتخار انتخاب کردم مسیرم را عوض کنم و خواستم که واقعیت را فهم کنم و با انتخاب مجاهدین و آرمان مجاهدین که همانا آزادی مردم ایران است به خواستهام رسیدم. البته به این راحتی هم نبود روزی که درخواست پیوستن دادم چند روز بعد نمایندهای از مجاهدین با من ملاقات کرد و بسیار واضح و روشن از طرف سازمان مجاهدین گفت که مبارزه سخت است و بسیار نشیب و فراز دارد و بهتر است که به نزد خانوادهام به ایران بروم وزندگی عادی خودم را داشته باشم و این رویکرد مجاهدین در آزادی انتخاب مسیر برای خودم خیلی انگیزاننده بود و ازآنجاییکه خودم میفهمیدم مسیر مبارزه سخت و ناهمواراست اما به دلیل یک عشق و یک آرمان بالاتر مجاهد شدن را انتخاب کردم و خدا این منت را بر سرم گذاشت که لباس مجاهد بر تن کنم.
و بهراستی برای خودم سؤال میشد که اگر رژیم خمینی از مجاهدین و حقانیت آنان ترسی ندارد چرا فقط یکبار به آنان حق آزادی بیان و فعالیت آزاد سیاسی در بین مردم در سراسر ایران را نداد و نمیدهد؟! چرا اینهمه دروغ و اتهامات واهی و بسیار بیشرمانه و وقیحانه با تهیه فیلم و سریال و مستند سفارشی و انتشار کتابهای جعلی را علیه مجاهدین ترویج و تکثیر میکند؟ و بسیاری سؤالات دیگر…
اما پاسخ واقعی و قطعی در این است که رژیم در مرحله سرنگونی قرار دارد و تنها دشمن اصلی او هم همین مجاهدین و این مقاومت است.
سازمانی که از محبوبیت و پشتوانه بیدریغ خلق قهرمان و در سرتاسر میهن برخوردار است و تا همین نقطه هم بدون سلاح، بدون هیچ پشتوانه مالی و با استقلالی بینظیر در تمامی زمینهها طی مسیر کرده و به سرفصل سرنگونی رسیده است. مسیری که روی آبشار خون شهدایی والامقام و وارسته و دریای بیکران ارزشهای انسانی و آرمانی برآمده از اسلام ناب انقلابی و توحیدی و از دل هفتخوان سختترین آزمایشها و ابتلائات گذشته است که حتی یکی از آنها برای فروپاشی این رژیم کافی بود و باید که به دشمن ضد بشری و تمامی مزدوران از قول امام علی علیهالسلام گفت: روز مظلوم بر ظالم بسا سختتر از روز ظالم بر مظلوم است.
پس ای رژیمی که طی ۳۸ سال مردم و جوانان ایران را حلقآویز و اعدام و شکنجه و کشتار کردی و مردم کشورهای منطقه از سوریه و یمن و عراق را با حمایت مماشات گران به خاک سیاه نشاندی بدان که ما درکسوت ارتش آزادیبخش ملی ایران با تکیهبر خلق قهرمان ایران عزم جزم کردهایم که رگ و ریشه شمارا برکنیم و بندازبند رژیم فاسدتان بگسلیم و آزادی خلق اسیرمان را رقم بزنیم و بدانید که باایمان وایقان بر عزم خود استواریم و از تنها خواسته خود هرگز کوتاه نمیآییم و در هر سرزمینی و در هرزمانی که باشیم یک حرف بیشتر نداریم همانکه برادر مسعود طی این ۳۶ سال گفته است و ماهم تکرار میکنیم:
سرنگونی! سرنگونی! سرنگونی! و آن روز خجسته دور نیست.
مرگ بر خامنهای – درود بر مسعود و مریم رجوی
سرنگون باد رژیم ضد بشری آخوندی
مرداد ۱۳۹۶
علیاکبر عندلیبی – آلبانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر